فعالیت اقتصادی هم می تواند تاریخ داشته باشد
چکیده:
اگر به ما گفته شود که در کارخانه اعتصاب کرده اند یا به بانک هجوم برده اند، می توانیم در ذهن خود مقاصد مردمی را که عمل جمعی شان آن اشکال را به خود گرفته است، بازسازی کنیم.
تعداد کلمات: 1366 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
اگر به ما گفته شود که در کارخانه اعتصاب کرده اند یا به بانک هجوم برده اند، می توانیم در ذهن خود مقاصد مردمی را که عمل جمعی شان آن اشکال را به خود گرفته است، بازسازی کنیم.
تعداد کلمات: 1366 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ترجمه: علی اکبر مهدیان
شخصی که کارخانه می سازد یا بانک تأسیس می کند می توانیم تاریخ آن را بفهمیم. همچنین است حالت کسانی که از او دستمزد می گیرند، کالا یا سهامش را خریداری و یا نزد او پس انداز می کنند و یا پس انداز خود را از او پس می گیرند. اگر به ما گفته شود که در کارخانه اعتصاب کرده اند یا به بانک هجوم برده اند، می توانیم در ذهن خود مقاصد مردمی را که عمل جمعی شان آن اشکال را به خود گرفته است، بازسازی کنیم.
در اخلاق هم می توان تاریخ به وجود آورد، زیرا در عمل اخلاقی، کارهای معینی را از روی قصد انجام می دهیم تا حیات عملی خود را با آرمان چیزی که باید باشد هماهنگ کنیم. این آرمان در آن واحد مفهوم ما از حیات مان است. آنچنان که باید باشد، یا نیت مان از این که قصد داریم از آنچه بسازیم و معیارمان از این که آیا آنچه انجام داده ایم خیر بوده، یا شر. در این جا نیز مانند جاهای دیگر، همان طور که فعالیت تطور می یابد، مقاصد ما تغییر می کند، اما مقصود پیوسته پیشاپیش عمل است و عمل اخلاقی غیر ممکن است مگر هنگامی و تا جایی که شخص از روی قصد عمل کند. تکلیف را به تصادف یا سهوا نمی توان انجام داد و هیچ کس نمی تواند تکلیف خود را انجام دهد مگر کسی که قصد انجام آن را می کند.
در این گونه موارد ما مثال هایی از فعالیتهای عملی داریم که نه فقط به عنوان امر واقع از روی قصد دنبال می شوند، بلکه اگر به این طریق دنبال نشوند امکان ندارد آن چیزی باشند که هستند. حال ممکن است تصور شود که فعل از روی قصد سراسر فعل عملی باشد، زیرا در آن دو مرحله وجود دارد: نخست درک مقصود که فعالیتی نظری یا عمل فکر محض است و بعد به اجرا در آوردن آن، که فعالیتی عملی به تبع فعالیتی نظری است. مطابق این تحلیل نتیجه آن خواهد شد که عمل کردن، به معنی دقیق یا عملی کلمه، تنها چیزی است که می توان با قصد انجام داد؛ به این استدلال که نمی توان از روی قصد فکر کرد، چرا که اگر شما عمل فکرتان را پیش از اجرای آن درک کنید همان موقع آن را به اجرا در آورده اید. حاصل آن که، فعالیت های نظری نمی تواند از روی قصد باشد. آنها باید به نوعی در تاریکی انجام پذیرند، بی آن که از نتیجه ی درگیر شدن با آنها درکی وجود داشته باشد.
این خطاست، ولی خطایی که برای نظریهی تاریخ نفعی در بر دارد، زیرا عملا بر نظر و عمل تاریخ نگاری چندان اثر نهاده که موجب شده است بعضی افراد فکر کنند تنها بن مایه ی ممکن برای موضوع تاریخ حیات عملی انسانها است. این اندیشه که تاریخ فقط به موضوعاتی از قبیل سیاست، جنگ، زندگی اقتصادی و به طورکلی عالم عمل مربوط است و می تواند مربوط باشد، هنوز به شدت رایج است و زمانی تقریبا همگانی بود. دیده ایم که حتی هگل که به وضوح هر چه تمام نشان داد تاریخ فلسفه را چگونه باید نوشت، در درس گفتارهایش راجع به فلسفه ی تاریخ، خود را به این نظر متعهد کرد که موضوع مناسب تاریخ جامعه و حکومت، زندگی عملی، یا (به زبان فنی خود او) ذهن عینی است، یعنی ذهن به نحوی که خود را به طور برونی در افعال و نهادها تبیین می کند.
بیشتر بخوانید: خودمختاری تاریخ
امروز دیگر ضرورت ندارد بحث شود هنر، علم، دین، فلسفه و جز آن موضوعات مناسب مطالعه ی تاریخی اند؛ واقعیت یافتن آنها تحت مطالعهی تاریخی امری بسیار آشناست، ولی به دلیل طرح بحثی مخالف با آن که در بالا بیان شد، باید بپرسیم چرا چنین است.
اولآ، این که شخص درگیر در تفکر نظری محض بدون قصد عمل می کند، درست نیست. کسی که دست به کار علمی معینی می زند، از قبیل کاوش در علل ایجاد مالاریا، مقصودی کاملا قطعی در ذهن دارد که عبارت است از کشف علت مالاریا. درست است که او نمی داند این علت چیست، ولی می داند که وقتی آن را بیابد خواهد دانست که با به کارگیری آزمایشها یا معیارهای معینی که از آغاز برای کشف خویش در اختیار داشته، آن را یافته است. پس، نقشه ی کشف او نقشهی نظریه ای است که این معیارها را ارضا خواهد کرد؛ همین طور است برای مورخ یا فیلسوف، او هیچگاه در دریایی که نقشه ی جغرافیایی آن را نداشته باشد کشتی نخواهد راند. نقشه ی او، اگرچه بسیار کم حاوی جزئیات است، خطوط موازی مدارات و نصف النهارها را دارد و مقصود او این است که کشف کند در روی آن خطوط و در میان آن چه باید قرار داده شود. به بیان دیگر، هر جستار عملی از مسئله ای معین آغاز می شود و مقصود از جستار، حل آن مسئله است؛ بنابراین، نقشهی اکتشاف با بیان این که کشف هر چه باشد، باید چنان باشد که شرایط مسئله را تأمین کند، هم اکنون معلوم و برنامه ریزی شده است. بدیهی است، نظیر آنچه در مورد فعالیت عملی گفته شد، همان طور که فعالیت فکر پیش می رود این نقشه هم دگرگون می شود؛ بعضی نقشه ها غیر عملی از آب در می آیند و کنار گذاشته می شوند و به نقشه های دیگر جای می سپارند و بعضی با موفقیت به انجام می رسند و به مسائل جدید می انجامند.
در اخلاق هم می توان تاریخ به وجود آورد، زیرا در عمل اخلاقی، کارهای معینی را از روی قصد انجام می دهیم تا حیات عملی خود را با آرمان چیزی که باید باشد هماهنگ کنیم. این آرمان در آن واحد مفهوم ما از حیات مان است. آنچنان که باید باشد، یا نیت مان از این که قصد داریم از آنچه بسازیم و معیارمان از این که آیا آنچه انجام داده ایم خیر بوده، یا شر. در این جا نیز مانند جاهای دیگر، همان طور که فعالیت تطور می یابد، مقاصد ما تغییر می کند، اما مقصود پیوسته پیشاپیش عمل است و عمل اخلاقی غیر ممکن است مگر هنگامی و تا جایی که شخص از روی قصد عمل کند. تکلیف را به تصادف یا سهوا نمی توان انجام داد و هیچ کس نمی تواند تکلیف خود را انجام دهد مگر کسی که قصد انجام آن را می کند.
ثانیة، توصیف اختلاف بین ادراک و اجرای یک قصد به عنوان اختلاف میان یک عمل نظری و یک عمل انجام دادنی درست نیست. در یک قصد یا شکل گیری یک خواست خود هم اکنون فعالیتی عملی است. منظور از آن تشکیل اتاق انتظاری برای فعل نیست که خودش فعل در مراحل اولیه ی آن است. اگر این فورا تشخیص داده نشود، ممکن است با ملاحظهی مضامینش تشخیص داده شود. فکر به عنوان فعالیت نظری نمی تواند اخلاقی یا غیراخلاقی باشد، فقط می تواند درست یا نادرست باشد. فعل است که باید اخلاقی یا غیراخلاقی باشد. حال، اگر کسی قصد ارتکاب قتل یا زنا کند و بعد تصمیم بگیرد قصد خود را به اجرا در نیاورد، بر اساس اصول اخلاقی، خود قصد نیز هم اکنون او را در معرض محکومیت قرار میدهد. دربارهی او نمی گویند «طبیعت قتل یا زنا را درست درک کرده است، پس فکرش صحیح و بنابراین ستودنی است»؛ درباره اش می گویند: «بی تردید او آنقدر خبیث نیست که قصد خود را تا نهایت به اجرا در آورد، اما خود قصد چنین افعالی خبیثانه است.»
به این ترتیب دانشمند، مورخ و فیلسوف در فعالیتهایشان، دست کم به اندازه ی اهل علم، طبق نقشه پیش می روند، به قصد فکر میکنند و به این ترتیب به نتایجی نایل می آیند که می توان درباره ی آن بر طبق معیارهای مأخوذ از نقشه ها داوری کرد. از این رو، تاریخ این چیزها را می توان به وجود آورد. تمام چیز ضروری این است که مدرکی وجود داشته باشد مبنی بر این که چنین تفکری چگونه تحقق یافته است و مورخ بتواند آن را تفسیر کند؛ یعنی بتواند در ذهن خود فکری را که دارد مطالعه می کند باز آفریند، مسئله ای را که فکر آن آغاز شده است در نظر آورد و گام هایی را که در راه حل آن برداشته شده، بازسازی کند. در عمل، دشواری عام برای مورخ تعیین هویت موضوع است، زیرا درحالیکه متفکر عموما مراقب است که گامهای فکر خویش را تشریح کند، قاعدتا برای معاصرانش سخن می گوید که هم اکنون می دانند مسئله چیست و ممکن است ابدا آن را بیان نکند. چنانچه مورخ نداند موضوعی که روی آن کار می کند چه بوده است، هیچ معیاری در اختیار ندارد که از روی آن موفقیت کار خود را بسنجد. تلاش مورخ برای پی بردن به این موضوع است که به مطالعه ی «تأثیرات» اهمیت می بخشد، مطالعه ای که بسیار بیهوده خواهد بود اگر تأثیراتی مانند تخلیه ی افکار حاضر و آماده از یک ذهن به ذهن دیگر تصور شوند. جستار خردمندانه ی تأثیر سقراط بر افلاطون یا دکارت بر نیوتن، در پی کشف نکات مورد توافق نیست، بلکه در صدد یافتن طرقی است که نتایج اندیشه ی یک متفکر مسائلی برای دیگری بر انگیخته است.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
اولآ، این که شخص درگیر در تفکر نظری محض بدون قصد عمل می کند، درست نیست. کسی که دست به کار علمی معینی می زند، از قبیل کاوش در علل ایجاد مالاریا، مقصودی کاملا قطعی در ذهن دارد که عبارت است از کشف علت مالاریا. درست است که او نمی داند این علت چیست، ولی می داند که وقتی آن را بیابد خواهد دانست که با به کارگیری آزمایشها یا معیارهای معینی که از آغاز برای کشف خویش در اختیار داشته، آن را یافته است. پس، نقشه ی کشف او نقشهی نظریه ای است که این معیارها را ارضا خواهد کرد؛ همین طور است برای مورخ یا فیلسوف، او هیچگاه در دریایی که نقشه ی جغرافیایی آن را نداشته باشد کشتی نخواهد راند. نقشه ی او، اگرچه بسیار کم حاوی جزئیات است، خطوط موازی مدارات و نصف النهارها را دارد و مقصود او این است که کشف کند در روی آن خطوط و در میان آن چه باید قرار داده شود. به بیان دیگر، هر جستار عملی از مسئله ای معین آغاز می شود و مقصود از جستار، حل آن مسئله است؛ بنابراین، نقشهی اکتشاف با بیان این که کشف هر چه باشد، باید چنان باشد که شرایط مسئله را تأمین کند، هم اکنون معلوم و برنامه ریزی شده است. بدیهی است، نظیر آنچه در مورد فعالیت عملی گفته شد، همان طور که فعالیت فکر پیش می رود این نقشه هم دگرگون می شود؛ بعضی نقشه ها غیر عملی از آب در می آیند و کنار گذاشته می شوند و به نقشه های دیگر جای می سپارند و بعضی با موفقیت به انجام می رسند و به مسائل جدید می انجامند.
در اخلاق هم می توان تاریخ به وجود آورد، زیرا در عمل اخلاقی، کارهای معینی را از روی قصد انجام می دهیم تا حیات عملی خود را با آرمان چیزی که باید باشد هماهنگ کنیم. این آرمان در آن واحد مفهوم ما از حیات مان است. آنچنان که باید باشد، یا نیت مان از این که قصد داریم از آنچه بسازیم و معیارمان از این که آیا آنچه انجام داده ایم خیر بوده، یا شر. در این جا نیز مانند جاهای دیگر، همان طور که فعالیت تطور می یابد، مقاصد ما تغییر می کند، اما مقصود پیوسته پیشاپیش عمل است و عمل اخلاقی غیر ممکن است مگر هنگامی و تا جایی که شخص از روی قصد عمل کند. تکلیف را به تصادف یا سهوا نمی توان انجام داد و هیچ کس نمی تواند تکلیف خود را انجام دهد مگر کسی که قصد انجام آن را می کند.
ثانیة، توصیف اختلاف بین ادراک و اجرای یک قصد به عنوان اختلاف میان یک عمل نظری و یک عمل انجام دادنی درست نیست. در یک قصد یا شکل گیری یک خواست خود هم اکنون فعالیتی عملی است. منظور از آن تشکیل اتاق انتظاری برای فعل نیست که خودش فعل در مراحل اولیه ی آن است. اگر این فورا تشخیص داده نشود، ممکن است با ملاحظهی مضامینش تشخیص داده شود. فکر به عنوان فعالیت نظری نمی تواند اخلاقی یا غیراخلاقی باشد، فقط می تواند درست یا نادرست باشد. فعل است که باید اخلاقی یا غیراخلاقی باشد. حال، اگر کسی قصد ارتکاب قتل یا زنا کند و بعد تصمیم بگیرد قصد خود را به اجرا در نیاورد، بر اساس اصول اخلاقی، خود قصد نیز هم اکنون او را در معرض محکومیت قرار میدهد. دربارهی او نمی گویند «طبیعت قتل یا زنا را درست درک کرده است، پس فکرش صحیح و بنابراین ستودنی است»؛ درباره اش می گویند: «بی تردید او آنقدر خبیث نیست که قصد خود را تا نهایت به اجرا در آورد، اما خود قصد چنین افعالی خبیثانه است.»
به این ترتیب دانشمند، مورخ و فیلسوف در فعالیتهایشان، دست کم به اندازه ی اهل علم، طبق نقشه پیش می روند، به قصد فکر میکنند و به این ترتیب به نتایجی نایل می آیند که می توان درباره ی آن بر طبق معیارهای مأخوذ از نقشه ها داوری کرد. از این رو، تاریخ این چیزها را می توان به وجود آورد. تمام چیز ضروری این است که مدرکی وجود داشته باشد مبنی بر این که چنین تفکری چگونه تحقق یافته است و مورخ بتواند آن را تفسیر کند؛ یعنی بتواند در ذهن خود فکری را که دارد مطالعه می کند باز آفریند، مسئله ای را که فکر آن آغاز شده است در نظر آورد و گام هایی را که در راه حل آن برداشته شده، بازسازی کند. در عمل، دشواری عام برای مورخ تعیین هویت موضوع است، زیرا درحالیکه متفکر عموما مراقب است که گامهای فکر خویش را تشریح کند، قاعدتا برای معاصرانش سخن می گوید که هم اکنون می دانند مسئله چیست و ممکن است ابدا آن را بیان نکند. چنانچه مورخ نداند موضوعی که روی آن کار می کند چه بوده است، هیچ معیاری در اختیار ندارد که از روی آن موفقیت کار خود را بسنجد. تلاش مورخ برای پی بردن به این موضوع است که به مطالعه ی «تأثیرات» اهمیت می بخشد، مطالعه ای که بسیار بیهوده خواهد بود اگر تأثیراتی مانند تخلیه ی افکار حاضر و آماده از یک ذهن به ذهن دیگر تصور شوند. جستار خردمندانه ی تأثیر سقراط بر افلاطون یا دکارت بر نیوتن، در پی کشف نکات مورد توافق نیست، بلکه در صدد یافتن طرقی است که نتایج اندیشه ی یک متفکر مسائلی برای دیگری بر انگیخته است.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
تاریخ طبیعت وفلسفه
کروچه و خودمختاری تاریخ
زمان و ارادهی آزاد