عرفان اسلامی (57) حالت رضا

رضايت به آنچه خداوند بزرگ از نعمت ها به انسان عنايت فرموده ، از بهترين حالات است ، انبياء و ائمه و شاكران از عباد حق ، از حال رضاى عبد نسبت به داده حق تعريف فوق العاده كرده اند . هيچ گاه نعمت حق به نظر شما كوچك نيايد ، هر نعمتى كه بدست شما مى رسد ، با كمك هزاران موجب و علت بدست شما مى رسد ، و به خاطر هدفى مقدس و والا ، آن
شنبه، 24 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عرفان اسلامی (57) حالت رضا
عرفان اسلامی (57) حالت رضا
عرفان اسلامی (57) حالت رضا

نویسنده : استاد حسین انصاریان



شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة

وَالرِّضا بِما أَعْطى .
رضايت به آنچه خداوند بزرگ از نعمت ها به انسان عنايت فرموده ، از بهترين حالات است ، انبياء و ائمه و شاكران از عباد حق ، از حال رضاى عبد نسبت به داده حق تعريف فوق العاده كرده اند .
هيچ گاه نعمت حق به نظر شما كوچك نيايد ، هر نعمتى كه بدست شما مى رسد ، با كمك هزاران موجب و علت بدست شما مى رسد ، و به خاطر هدفى مقدس و والا ، آن نعمت به شما عنايت مى شود ، شما اگر تجلى رحمانيّت و رحيميت و ركم و لطف حضرت او را در نعمت ببينيد ، آن را عظيم خواهيد يافت .
ما در عين اين كه از حضرت حق طلبكار نيستيم ، و استحقاق هيچ گونه نعمتى نداريم ، اما حضرت دوست آن به آن و لحظه به لحظه ما را غرق در نعمت نموده ، و از هيچ برنامه يا منفعتى نسبت به ما مضايقه نفرموده .
هرگز كميت نعمت را نبينيد به كيفيت آن بينديشيد ، حقيقت نعمت را در نظر بگيريد ، صاحب نعمت را و محبت و عشق او را تماشا كنيد .
اگر به ما چيزى نمى داد ، بايد به واقع از او رضايت داشتيم ، چه رسد به وضع فعلى ما كه پيچيده به هر نوع نعمتى هستيم !!
همين نعمت شناخت خدا ، و معرفت به انبياء و ائمه و اولياء ، و نعمت ايمان ، و اين كه اجازه داريم نام مقدس او را ببريم ، و در پنج وقت به پيشگاه او به نماز بايستيم ، و در ماه رمضان روزه بگيريم و ... مگر برنامه كمى است ؟
برنامه هاى معنوى كه تأمين كننده خير دنيا و آخرت ماست ، برنامه ايمان و عبادت كه ما را در قيامت از عذاب ابد ميرهاند چقدر مهم است ، با وجود اين برنامه ها آيا عدم رضايت و دلتنگى از حضرت حق صحيح است ؟!
عبدى كه از مولايش راضى نيست ، بيچاره عبدى ، و بدبخت انسانى و فلك زده آدمى است !!
راضى به نعم حق ، چه نعمت اندك باشد چه نباشد ، عبدى پر ارزش ، و بنده اى والا ، و انسانى بزرگوار و با كرامت است .
عبد بايد بداند كمى يا زيادى نعمت هاى مادى بر وفق مصلحت او و از اين بالاتر براى امتحان اوست .
اگر كسى در مضيقه مادى است مصلحت او و كل جامعه اقتضا كرده كه در محدوديت از امور مادى باشد و اين عين لطف حضرت حق به اوست ، نشنيده ايد كه موسى به مناجات مى رفت ، مردى را ديد تا كمر به خاك فرو رفته ، سبب پرسيد گفت : از شدت فقر و تنگدستى است به خدا بگو مشكل مادى مرا حل كند ، موسى در طور به او دعا كرد ، درهمى چند نصيب او شد ، اما او با آن چند درهم معامله بدى كرد ، وقتى موسى از طور برگشت جمعيتى را در گوشه اى ديد ، سئوال كرد چه خبر است ; گفتند كسى مست كرده و شكم بى گناهى را دريده ، چون جلو آمد ديد همان مردى است كه تا ناف در خاك فرو رفته بود !!
اگر تنگ دستى ، حساب كن كه اين تنگدستى از باب لطف خدا به توست ، همه جا كه وسعت و گشايش نعمت نيست ، آنان كه در وسعت و گشايش به قول قرآن دچار طغيان و عصيان اند ، در نقمت اند نه در نعمت ، و سخت منفور و مبغوض حضرت حقند نه مورد محبت و عنايت !!
تنگدستى و وسعت نسبت به عبد مورد توجه حق ، مقام با عظمت و پر ارزش امتحان است ، بهداده حق در مرحله تنگدستى راضى باش تا ايمان و عمل صالحت حفظ شود ، و در وسعت هم به نعمت حق راضى باش و از نعمت در راه دوست استفاده كن تا ايمان و كردار شايسته ات از خطر مصون بماند .
نشنيده اى كه در روايات بسيار مهم آمده تنگدست صابر ، و داراى با سخاوت و كريم و انفاق كننده هر دو اهل نجات اند .
در هر دو صورت خود را سرباز الهى حساب كن ، تنگدستى و وسعت را سنگر بدان ، و در هر دو موقعيت گوش به فرمان مولا باش : در تنگدستى صبر پيشه كن و براى جبران سختى به گناه آلوده نشو ، در وسعت به انفاق و صدقه و حل مشكل مردم بكوش و ثروت را در راه اميال وغرائز و شهوات شيطانى مصرف نكن، فقط به عنايت او راضى باش و بس، اين فقيردراين زمينه سروده ام :
شراب عشق او در كام كردم *** خود و جان و دلم بى نام كردم
گرفتم جا در آغوش خوش يار *** سراپا خويش را گمنام كردم
من از خم خانه عشق و ولايش *** چه شيرين جرعه ها در جام كردم
دل و حشى تر از وحش بيابان *** به عشق حضرتش در دام كردم
پيام وصل او را چون شنيدم *** دل گريان خود آرام كردم
زدم بر سينه نامحرمان دست *** جدائى من زخاص و عام كردم
زغير او برديم دل به عالم *** همين يك كار را اتمام كردم
چو مسكين در ره عشقش فتادم *** پس آن گه ترك كام و نام كردم
راستى بدترين انسان ، آن كسى است كه از حضرت حق ناراضى باشد ، و از جناب مقدس او گله و شكايت داشته باشد .
انسان نبايد براى كم شدن يا سخت شدن امور مادى بنالد ، اين ناله به طور حتم ناله شيطانى است .
نبايد چشم و گوش بسته زندگى كرد ، ما از اداى شكر يك نعمت او عاجزيم ، چه رسد به اين همه نعمت كه در آن غرقيم ، مانند نعمت سلامتى ، شنوائى ، بينائى ، چشائى ، گردش خون ، ضربان صحيح قلب ، دست و پا ، عقل سالم ، انسان نبايد براى نبود يك لقمه نان كه گاهى براى امتحان و رشد انسان از آدمى منع مى شود زبان به شكايت باز كند ، اگر هم شكايتى داريد شكوه و گله را به پيشگاه با عظمت خود او ببريد ، نه اين كه از حضرت او نزد ديگران گله كنيد .
سعى كنيد به حقيقت از جناب دوست راضى باشيد ، رضايت شما صرف ادعا نباشد ، او شما را در اين ادعا امتحان خواهد كرد ، مواظب باشيد در امتحان شكست نخوريد ، مصائب و بلاها گاهى عطاى اويند ، مانند مصائب و بلاهائى كه در مقام امتحان و ابتلاء انبياء و اولياء كشيدند ، آن بزرگواران كه آن همه مصيبت و بلا ديدند ، به خاطر دين و به حركت آمدن فرهنگ الهى و رشد و كمال خودشان بود ، آنان در عين آن همه مصائب و در شدت ابتلا و سختى به حضرت دوست فقط يك كلمه گفتند : و آن اين بود : إِلهي رِضاً بِقَضائِكَ .
يكى از شاگردان با معرفت عارف ربانى ، فيلسوف الهى ، حكيم صمدانى ، حضرت الهى قمشه اى نقل كرد : آن جناب سفرى به آستانه بوسى عبد راضى حضرت رضا (عليه السلام) به مشهد مشرف شد .
شبى در حرم حضرت رضا عرضه مى دارد يابن رسول الله شما داراى مقام رضاى كامل هستيد ، از حضرت حق بخواهيد ذره ى از اين مقام به اين فقير عنايت كند .
وقتى از حرم خارج مى شود ، ماشينى در خيابان به او مى زند ، وقتى چشم باز مى كند خود را روى تخت بيمارستان مى بيند ، سئوال مى كند چه شده ، مى گويند تصادف كرده ايد ، و راننده اى كه به شما زده دستگير شده و اينجاست ، مى فرمايد كاغذ و قلمى به من بدهيد ، يك رضايت نامه كامل مى نويسد و دستور مى دهد ، راننده را آزاد كنيد ، زيرا من چند لحظه قبل در حرم حضرت رضا از خداوند عزيز طلب مقام رضا كردم ، و اين مصيبت برق اول اين مقام جهت امتحان استعداد و ادعاى من است ، اگر در همين مرحله اول زبان و دل به گله و شكايت باز كنم از بدست آوردن اين عنايت محروم خواهم گرديد !!
در هر صورت عبد شاكر كسى است ، كه در هر مقامى كه هست در كمال عشق و شور از وجود مقدس دوست راضى باشد .
سالى براى زيارت عارف كامل ، فقيه بصير ، متكلم دانا ، مجمع فضائل حضرت آيت الله حاج آقا رحيم ارباب كه از حسنات روزگار بود ، به اصفهان رفتم ، من زمانى خدمت اين مرد بزرگ رسيدم كه نزديك به هفت سال بود چشمش را بر اثر كهولت سن از دست داده بود ، مردى در همان وقت به محضر ايشان مشرف شد ، و گفت : فلان آشنا از حال مشا و چشم شما جويا شد ، فرمود حالم بسيار عالى است و چشمم مربوط به او نيست ، محبوب من علاقه داشت هشتاد سال ببينم و اكنون مصلحت ديده بدون بينائى باشم و من صد در صد به مصلحت محبوبم راضى هستم !!
امام سجاد (عليه السلام) سراسر عمر پنجاه و هفت ساله اش به سخت ترين مصيبت ها و رنج ها گذشت ، رنج هائى كه به قول حضرت زهرا (عليها السلام) اگر به روز روشن ميزدند تبديل به شب تاريك مى شد ، اما در ميان اين موج سنگين حوادث و بلاها از حضرت حق دو برنامه مى خواست : طول عمر براى عبادت ، و زبان و دل بيدار براى شكر گذارى !!
شما اى عزيزان در تمام لحظات و از هر جهت در محضر مقدس خدائيد ، سعى كنيد فقط متوجه و بيدار او باشيد ، وقتى همه چيز را تابع عشق و علاقه به او قرار داديد و غير عظمت و هيبت و جلال او نديديد جز مقام شكر و رضايت به داده او كه عين علم و عدل و حكمت و عنايت اوست نخواهيد داشت .
در كتاب «فيه ما فيه» آمده : يكى گفت : كه اينجا چيزى فراموش كرده ام ، بيدارى گفت : كه در عالم يك چيز است كه فراموش شدنى نيست ، اگر همه چيز را فراموش كنى و آن را از ياد نبرى باك نيست اما اگر همه چيز را به جاى آرى و هيچ چيز را فراموش نكنى ولى او را فراموش كنى هيچ كار نكرده اى .
چنان چه كسى تو را به جائى براى كار معين بفرستد و تو در آنجا صد كار انجام دهى و آن را به جاى نياورى چنان است كه كارى نكردى ، او تو را به دنيا آورد براى يك كار و آن دوستى با خودش و اين كه او مقصود باشد ، تو را اگر هزاران مقصد باشد و هزاران كار و او نباشد انگار هيچ كار نكرده اى !!
در ادعا ديندار بودن و شاكر بودن و راضى بودن كار بسيار آسانى است ، و هر حيوانى را مى توان تعليم كرد كه اين ادعا را داشته باشد ، شاكر بودن و راضى بودن به داده حق به نحو حقيقت مهم و پر ثمر است .
صاحب تفسير مثنوى در ذيل يك بيت جلال الدين مى گويد : اگر تمام زندگى را شب و روز خدا خدا بگوئيم ، مادامى كه گرايش واقعى پيدا نكنيم ، يعنى زندگى را به فرمانهاى اصيل او وصل نكنيم و به تهذيب خود بر نخيزيم تلفظ به كلمه خدا خدا شخصيت ما را به كمال مطلوب نخواهد رساند .
اگر روزى گرايش واقعى به حق پيدا كنيم و اتصال به حق و حقيقت به ما دست دهد ، امكان ندارد كه آن روز براى منافع خود دروغى بگوئيم و دست به فحشا بزنيم .
اگر روزى گرايش واقعى به حق و حقيقت به ما دست دهد ، محال است كه ديگران را وسيله و خود را هدف بپنداريم و براى يك دستمال قيصريه را به آتش بكشيم و براى حفظ موقعيت خود جانهاى انسان ها را بازيچه هوس هاى خود قرار دهيم !!
اگر روزى گرايش واقعى به حق و حقيقت به ما دست دهد ، كلمات ابوذر را در برابر نيرومندان دورانش كه كلمه حقى در برابر پيشوايان منحرف بود ، با عظمت ترين ذكر خداوندى خواهيم يافت ، آن وقت بهذكر معمولى قانع نمى شويم ، و از ذكرى كه به منافع ما لطمه مى زند نمى گريزيم ، و همان ذكر را شكر زبان به حساب آورده گرچه سر ما و جان ما در راه شكر برود !! و به اين سر و جان فدا كردن كه از دل شكر حق و ذكر او زائيده مى شود با تمام هستى رضايت خواهيم داد !
وقتى به حق و حقيقت گرايش پيدا كنيم خواهيم يافت كه درخشان ترين ذكر خداوندى ، و شكر الهى و رضايت از حق همان بود كه نيايش گر حقيقى حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) به زبان آورد و جان خود را در همان راه و همان ذكر از دست داد تا به بارگاه جانان قدم بگذارد ، او شب عاشورا كه به ظاهر سخت ترين شب عالم بود با يارانش در حال ناله و گريه از خدا مى خواستند ، اى خدا ما را از بندگان شاكرت قرار بده وَاجْعَلْنا مِنَ الشَّاكِرينَ !!
اين عبد فانى و غرق بحر معاصى در زمينه اظهار ارادت به حضرت دوست چنين سروده ام :
عشق روى تو بود مدرسه و مكتب من *** بندگى بر سر كوى تو بود مطلب من
در غم هجر تو اى كوكب رخشنده جان *** گذرد سال و مه و هفته و روز و شب من
تا بدامان وصالت برسد دست دلم *** هر شب از بام فلك درگذرد يا رب من
ذكر تو نور شب و ياد توام مونس روز *** عاشقم عشق تو باشد بجهان مذهب من
وارهان از غم هجرم كه بجان تو قسم *** جان رسيدست زبار غم تو بر لب من
رندى و باده پرستى و سراپا مستى *** در ره عشق تو اى دوست شده مشرب من
وعده وصل توام جان دگر داد به من *** رهروم سوى تو و عشق بود مركب من
از غم هجر تو مسكين شده در سوز و گداز *** رحمى آخر تو نما بر من و تاب و تب من
بيائيد براى كسب حقايق و آراسته شدن به فضائل دست به دامان انبياء و امامان و اولياء بزنيم ، باشد كه نور معرفت قلب و جان ما را روشن كند ، و ما از اين لجن زار متعفن ماديت و خود خواهى و خود پرستى نجات پيدا كرده ، در صف بندگان شايسته دوست قرار بگيريم ، و از مقامات عالى الهى هم چون ذكر و شكر و رضا بهره مند گشته ، به خير دنيا و آخرت برسيم ، دنيا جز تكرار خوردن و پوشيدن و خوابيدن چيزى نيست ، اين سرمايه گرانبهاى عمر و هستى را كه با تمام جهان نمى توان عوض كرد صرف تكرار مكررات نكنيد ، به عاقبت خويش بينديشيد ، و از جريمه هاى سنگينى كه براى مجرمان آماده شده بترسيد به قول باباى شوريده حال ، دل سوخته خوش مقال ، آرزومند وصال بابا طاهر همدانى :
امان روزى كه قاضى مون خدا بو *** سر پُلّ صراطم ماجرا بو
بنوبت بگذرند پير و جوانان *** واى آن وقتى كه نوبت آنِ ما بو
اگر زرّين كلاهى عاقبت هيچ *** اگر چون پادشاهى عاقبت هيچ
اگر ملك سليمانت ببخشند *** در آخر زير خاكى عاقبت هيچ
بگورستان گذر كردم صباحى *** شنيدم ناله و افغان و آهى
شنيدم كلّه اى با خاك مى گفت *** كه اين دنيا نمى ارزد به كاهى
بگورستان گذر كردم كم و بيش *** بديدم حال دولتمند و درويش
نه درويشى بخاكى بى كفن ماند *** نه دولتمند برد از يك كفن بيش
دنيا خوان بى و مردم ميهمان بى *** امروز لاله بى و فردا خزان بى
سيه چالى كنن نامش نهند گور *** بمو واجن كه اينت خانمان بى
امان روزى كه در قبرم نهند تنگ *** ببالينم نهندخشت و گل و سنگ
نه پاى آن كه بگريزم به جائى *** نه دست آن كه با موران كنم جنگ
دلا غافل زسبحانى چه حاصل *** مطيع نفس و شيطانى چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملايك *** تو قدر خود نميدانى چه حاصل
دلم زار و حزينه چو ننالم *** وجودم آتشينه چون ننالم
بمن واجن كه چون و چند نائى *** چو مرگم در كمينه چون ننالم
وَأَنْ لا يَعْصِيَهُ بِنِعْمَتِهِ أَوْ يُخَالِفَهُ بِشَيْئى مِنْ أَمْرِهِ وَنَهْيِهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ .
در اين قسمت از روايت ، كه قطعه بسيار بسيار مهمى است حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد ، عبد شاكر آن انسانى است كه با كمك نعمت خدا معصيت نكند ، و با تكيه بر نعمت با امر و نهى حضرت او كه به مصلحت انسان تنظيم شده به مخالفت با وجود مقدس پروردگار بر نخيزد .
راستى چه جنايت بزرگ و سنگينى است ، كه انسان نعمت الهى را كه عبارت از تمام اعضا و جوارح انسانى و زمين و هوا و خوراك پوشاك و تمام مواد مادى است صرف گناه و مخالفت با حضرت دوست كه از باب كرم و لطف و عنايت اين همه نعمت در اختيار آدمى گذارده بنمايد !!
گناه كار براى گناه ابزارى جز نعمت هاى الهى در اختيار ندارد ، كسى كه مى خواهد به نامحرم نظر كند و راه خيانت به ناموس يك مملكت را به روى خود باز كند جز اين كه بايد از نعمت چشم و قدم و مال و شهرت براى رسيدن به اميال شيطانى و جهنمى اش مايه بگذارد .
كسى كه مى خواهد از صداى حرام و آواز محرم و لهو و لعب و موسيقى هاى ايمان برانداز لذت ببرد جز اين كه بايد از گوش و مال كه هر دو نعمت حقند مايه بگذارد .
كسى كه مى خواهد دروغ بگويد ، تهمت بزند ، استهزاء كند ، افترا ببندد ، و دو به هم زنى نمايد ، نفاق افكنى پيشه سازد ، فحش بدهد ، باطل بگويد ، حق را ناحق كند ، زورگوئى كند ، شهادت ناحق بدهد ، جز اين كه بايد از نعمت زبان استفاده كند .
كسى كه مى خواهد كار خلاف خدا انجام دهد ، مگر نبايد تمام هستى خود را براى افتادن در حرام به كار بگيرد ؟!
معناى واقعى شكر چيست ؟ داود پيامبر از خدا پرسيد : اى مولاى من اگر بخواهم شكر تو را در آن حدى كه خوشنودى تو در آن است انجام دهم چه كنم ؟
جواب آمد ، آنچه نعمت به تو عنايت كردم در همان راهى خرج كن كه به آن دستور داده ام كه خرج نعمت در جائى كه براى آن معين شده عين شكر من است .
پس هر گناهى برابر اين روايت عين ناسپاسى و كفران نعمت اوست ، و حق اين است كه خداى بزرگ نعمت هاى خود را از ناسپاسان سلب كند .
بيائيد د رمرحله اول خالق نعمت ها را بشناسيم ، سپس به شناخت نعمت ها و اين كه تمام نعم عنايت و مرحمت اوست اقدام كنيم ، آنگاه به شكر نعمت ، كه خرج كردن آن در راه اوست دست زده و از اين راه ، هم به تثبيت نعمت برخيزيم ، هم در خير دنيا و آخرت را به روى خود باز كنيم .
نعمت خدا را خرج هوا و هوس و خواسته هاى غلط شياطين درون و برون نكنيم ، از نعمت ها براى آبادى دنيا و آخرت استفاده كنيم ، وگرنه به عذابى دچار خواهيم شد كه هيچ قدرتى ما را از آن عذاب نتواند نجات دهد .
مواظب باشيم نعمت عامل غفلت و بدبختى ما نشود ، تمام اين نعمت ها را خداوند مهربان براى خوشبختى ما قرار داده ، قدرشناس نعمت باشيد ، و راه خرج كردن نعمت را از انبيا و ائمه و قرآن بياموزيد .
در برابر نعمت هاى معنوى بيشتر احساس مسئوليت كنيد ، با اتصال به نعمت هاى معنوى و به كارگيرى صحيح آنها ، خود را به رشد و كمال و خير دنيا و آخرت برسانيد .
بى تفاوتى در برابر قرآن ، نبوت انبيا ، امامت امامان ، فقه فقيهان ، عرفان عارفان ، عين ناسپاسى و كفران است .
روز قيامت روزى است كه از همه انسانها نسبت به نعمت هائى كه در اختيار داشتند سئوال خواهد شد ، روايت زير يكى از نمونه روايات بسيار مهمى است كه در اين زمينه وارد شده :
قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) لا يَزُولُ قَدَمُ عَبْد يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنْ بَيْنَ يَدَىِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ حَتّى يَسْأَلَهُ عَنْ أَرْبَعَ خِصال : عُمْرُكَ فِيما أَفْنَيْتَهُ وَجَسَدُكَ فيما أَبْلَيْتَهُ وَمَالُكَ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبْتَهُ وَأَيْنَ وَضَعْتَهُ وَعَنْ حُبِّنا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ وَما عَلامَةَ حُبِّكُمْ يا رَسُولَ اللهِ فَقالَ مَحَبَّةُ هذا وَوَضَعَ يَدَهُ عَلى رَأْسِ عَلِي بْنِ أَبي طالِب (بحار : 27/103) .
پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود : قدم بنده اى در برابر حضرت حق حركت نمى كند مگر اين كه از چهار چيز از او سئوال شود : ثروتت را از كجا آوردى و در كجا خرج كردى و از عشق ما اهل بيت از او سئوال مى شود ، مردى به حضرت گفت : علامت حب شما چيست ؟ حضرت فرمود : عشق به اين مرد ، آنگاه دست بر سر على بن ابى طالب گذاشت .
شكر نعمت عمر به اين است كه اين گوهر گرانبها خرج طاعت حق گردد ، و شكر بدن عبادت حق و خدمت به خلق و شكر مال از حلال بدست آوردن و در حلال و خير خرج كردن و شكر نعمت امامت ، فرمان بردن از امر و نهى امام (عليه السلام) و عشق به اوست .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در سفارشى به فرزند عزيزش امام مجتبى مى فرمايد :
أُوصيكَ بِتَقْوَى اللهِ وَإقامَ الصَّلاةِ لِوَقْتِها وَايتاءَ الزَّكاةِ عِنْدَ مَحَلِّها وَأُوصيكَ بِمَغْفِرَةِ الذَّنْبِ وَصِلَةِ الرَّحِمِ وَالْحِلْمِ عِنْد الجاهِلِ وَالتَّفَقُّهِ فِى الدّينِ وَالتَّثَبُّتُ فِى الأَمْرِ وَالتَّعَهُّدُ لِلْقُرآنِ وَحُسْنِ الْجَوارِ وَالأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاجْتِنابِ الْفَواحِشِ كُلِّها في كُلِّ ما عُصِىَ اللهُ فيهِ(تحف العقول) ;
فرزندم تو را به خويشتن دارى از گناه و نماز به وقت ، و پرداخت زكات در محل خودش سفارش مى كنم .
از تو مى خواهم از گناه ديگران چشم بپوشى و صله رحم به جا آورى ، و در برابر جاهل بردبار باشى و در دين راه فهم پيش بگيرى ، و در امر خود پاى برجا باشى ، و نسبت به قرآن متعهد بوده و با همسايه نيك رفتارى پيشه كنى ،
امر به معروف و نهى از منكر كن ، از تمام فواحش ، در آنچه خدا در آن معصيت مى شود بپرهيز .
در اين زمينه هائى كه حضرت امير به امام مجتبى مى فرمايد اگر عمر صرف شود ، به حقيقت شكر عمر به جا آورده شده ، و وقت و نعمت در گناه حق مصرف نشده .
در اينجا لازم است تذكر داده شود ، كه انسانها در برابر نعمت هاى حق بخصوص نعمت هاى معنوى بر چهار دسته اند :
اول : گروهى كه از ابتدا از قبول نعمت حق روى گردانده و از ريشه نعمت مادى يا معنوى را قبول نكرده اند ، تن به كار نداده و تنبلى پيشه رده و سربار مردم شده و دچار فساد شده اند، يا دين خدا را نپذيرفته و راه ضلالت و گمراهى و جنايت و خيانت پيشه كردند .
دوم : گروهى كه نعمت مادى يا معنوى را پذيرفته ولى از خرج آن بخل ورزيده و نعمت خدا را معطل گذاردند در مال قرار گرفتند و انفاق نكردند ، عالم شدند و به خاطر عافيت طلبى به گوشه اى خزيده و از خرج نعمت دانش دريغ ورزيدند !
سوم : گروهى كه نعمت را قبول كردند ولى در راه غير دوست مصرف كردند ، مانند ثروتمندان طاغى و عالمان دربارى .
چهارم : گروهى كه نعمت مادى و معنوى را پذيرفتند ، و خويش را نسبت به مال و علم يا نعمت ديگر امين خدا دانستند و برابر با خواسته حضرت حق به مصرف كردن نعمت اقدام كردند ، اينان همان دسته اى هستند كه قرآن مجيد از آنها تحت عنوان بندگان شاكر ياد كرده است در هر صورت حضرت صادق مى فرمايد : وَأَنْ لا يَعْصِيَهُ بِنِعْمَتِهِ أَوْ يُخَالِفَهُ بِشَيْئى مِنْ أَمْرِهِ وَنَهْيِهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ .
شكر به اين است كه با نعمتش معصيت نكنى ، و از قدرت و قوت نعمت در امر و نهى او به مخالفت برنخيزى .
اين بنده شرمنده ، و از درگاه دوست رانده ، كه اميد كامل به رحمت حضرت او جهت توبه و بازگشت به پيشگاه او دارم در اين زمينه گفته ام :
من وزين پس به راه خدمت يار *** دل و جانم فداى حضرت يار
چشم بندم ز ديدن عالم *** تا ببينم جمال طلعت يار
پاك سازم دل از ارادت غير *** كنمش تابع ارادت يار
جام قلب از جهان تهى سازم *** پر كنم يكسر زا مودت يار
بنمايم اطاعت از جانان *** دور سازم ز خويش لعنت يار
دست شويم ز هرچه بيگانه *** سر نهم در مقام طاعت يار
دور گردم ز كوى نفس و هوا *** تا شوم در خط عبادت يار
نشناسد كسى در اين عالم *** ذره اى از مقام و رفعت يار
سر نپيچد كسى بهر دو جهان *** از امور و هم از مشيت يار
بس كن اى نفس طاعت شيطان *** شو فنا در فضاى طاعت يار
گر نجاتى طلب كنى مسكين *** شو روان در صراط و خدمت يار
وَكُنْ للهِِ عَبْداً شَاكِراً عَلى كُلِّ حال يَجِدِ اللهَ رَبّاً كَريماً عَلى كُلِّ حال .
در اين جمله وجود مقدس امام ششم (عليه السلام) به قاعده ريشه دار و بسيار مهمى اشاره مى كند ، كه در قرآن مجيد به طور مكرر به اين قاعده اشاره رفته ، و آن اين كه مسئله برخورد حق با عبد در ارتباط مستقيم با وضع عبد است ، اگر عبد در امور خودش تابع مسائل الهى باشد در رحمت و عنايت و لطف حضرت دوست چه در دنيا و چه در آخرت به روى بنده باز است، در قرآن مجيد آمده :
( وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِنَ السَّماءِ وَالأَرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ )( اعراف : 96) .
اگر اهل شهر به حق ايمان مى آوردند و پرهيز از گناه پيشه مى ساختند ، هر آينه درهاى بركات آسمانها و زمين را به روى آنها مى گشاديم .
در آيه شريفه ايمان و تقواى مردم را علت باز شدن درهاى بركات آسمان و زمين از جانب خدا دانسته ، و اين حقيقتى است كه در تاريخ به اثبات رسيده .
قوم يونس در قرآن آمده عذاب به آنان نزديك شده بود ، و اين عذاب معلول عصيان و طغيان آنها بود ، ولى بيدار شدند و دست به توبه واقعى زدند ، عذاب از آنها برداشته شد و به جاى آن عنايت و رحمت قرار گرفت .
و اگر عبد در امور خودش تابع هوا و هوس باشد ، و از شياطين درونى و برونى پيروى كند ، دچار اضطراب ، ناامنى ، خوف ، تنگدلى ، ضيق صدر ، مشكلات و رنج ها خواهد شد ، و تا در گردونه پيروى از هوا و هوس است دچار بلاست قرآن در اين زمينه مى فرمايد :
( ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْم حَتَّى يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ )( انفال : 53) .
خداوند نعمتى كه به بندگان عنايت كرده تغيير دهنده نيست تا زمانى كه مردم آراستگى ها و حسنات و ايمان و تقوا را از خود دور سازند ، به محض آلوده شدن مردم نعمت ها نسبت به آنان تغيير داده مى شود ، امنيّت به ناامنى بر مى گردد ، راحتى به ناراحتى ، سلامتى به ناخوشى ، درستى به نادرستى و خوشبختى به بدبختى تغيير موضع مى دهد !!
( إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْم سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ )( رعد : 11) .
آنچه از نعمت هاى الهى با گروهى است به تحقيق خدا آن را تغيير نمى دهد ، مگر اين كه آن گروه دست از درستى و فضيلت و كرامت بردارد ، و چون قومى به بدى گرائيدند و خداوند در حق آنان اراده سوء كرد و براى جرم آنان جريمه گذاشت ، هيچ قدرتى نمى تواند اراده حق را تغيير دهد .
امام ششم در جمله مورد شرح مى فرمايد : تو در همه حال عبد شاكرى باش ، چه در حال غنا ، چه در حال فقر ، چه روز داشتن ، چه روز نداشتن ، چه روز سلامت چه روز مرض ، چه روز خوشى چه روز ناخوشى ، وقتى در تمام احوالت شاكر باشى خدايت را در همه حال نسبت به خود كريم خواهى يافت .
نوشته اند وقتى پيامبر از امور دنيا بى نياز بود مى گفت : الحمد لله رب العالمين ، و وقتى دچار تنگدستى سخت بود مى گفت ، الحمد لله على كل حال ، در هر حالى كه بود شاكر بود ، خداى مهربان هم در هر حال نسبت به آنجناب رب كريم بود ، و كرم او با هركه باشد ، اقتضا مى كند ، كه آن شخص از نظر دين در عين سلامت بود ، و از شر هر گناه و پليدى در امان باشد و تنگى معيشت يا ناراحتى هاى ديگر او را از ياد خدا غافل نكند !!
راستى خوشا به حال آن انسانهائى كه در هر حال در راه ذكر و شكر حقند ، در هيچ لحظه اى از ياد خدا غافل نيستند ، و به خاطر توجه به او در برابر نعمت هايش در حال شكرند ، چون نمى شود انسان ياد خدا و عنايات او باشد ، ولى شكر گذار نعمت او نباشد ، اين افتاده پريشان حال ، و فقير در خانه جانان در اين زمينه سروده ام :
آن كه گرديد مقيم در اين خانه منم *** آن كه شد مست از آن جلوه مستانه منم
آن كه اندر غم تو سوخت ولى هيچ نگفت *** اى همه سوز دلم اى مه دردانه منم
از ازل عشق تو شد مونس اين قلب حزين *** آشناى توام و دور زبيگانه منم
خرمن زآتش عشق تو همه سوخت حبيب *** به طواف رخت اى شمع چو پروانه منم
همه گويند دلم گشته گرفتار جنون *** حق بود چون زغم عشق تو ديوانه منم
جلوه اى كن كه به لب آمده اى دوست نفس *** كه گداى تو و آن جلوه جانانه منم
خبرم نيست به غير غمت اى داروى درد *** آن كه افتاده در اين بزم و شفاخانه منم
اى غمت شادى من روى توام آب حيات *** آن كه مست است تو را بى مى و پيمانه منم
گفت مسكين كه دلم خانه عشق تو شده *** آن كه گرديد مقيم در اين خانه منم
شما را به خدا از اين مسائل آسان نگذريد ، بيائيد با شكر نعمت با خداى مهربان خود معامله كنيد ، و به سود اين معامله سنگين و پرمنفعت برسيد ، اى كاش عده اى از مردم كه غافل از اين حقايق زندگى مى كنند ، براى يك بار هم كه شده به عنوان امتحان ، به معامله خالصانه با خداى خود برخيزند ، با ببينند چه نتايج مهمى عايد آنان مى گردد ، افسوس كه عده زيادى در جهل و غفلت بسر مى برند !!
وَلَوْ كانَ عِنْدَ اللهِ عِبادَةٌ يَتَعَبَّدُ بِها عِبادُهُ الْمُخْلِصُونَ أَفْضَلُ مِنَ الشُّكْرِ عَلى كُلِّ حَال لاََطْلَقَ لَفْظَهُ فيهِمْ مِنْ جَميعِ الْخَلْقِ بِها ، فَلَمَّا لَمْ يَكُنْ أَفْضَلُ مِنْها خَصَّها بَيْنَ الْعِباداتِ وَخَصَّ أَرْبابَها فَقَالَ تَعالى : وَقَليلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُورُ .
اگر در پيشگاه با عظمت حضرت حق ، عبادتى كه به آن عباد مخلصش او را عبادت مى كنند بالاتر از شكر در تمام حالات وجود داشت ، نام آن عبادت را مى برد ، و به آن اشاره مى فرمود ، مردم را به آن آگاهى مى داد ، اما چون عبادتى بالاتر و مافوق شكر وجود ندارد «شكر يعنى نعمت را بجا مصرف كردن ، و نعمت را صرف گناه و مخالفت با امر و نهى او نكردن است» آن را در بين تمام عبادات به عنوان يك برنامه ويژه قرار داد، و شكر گزاران را هم به عنوان بندگان خاص ياد كرد، آنجا كه در قرآن مجيد فرمود :
و چه كم و اندك اند بندگان شكر گزارم .
وَتَمامُ الشُّكْرِ إِعْتِرافُ لِسانِ السِّرِّ خاضِعاً للهِِ تَعالى بِالْعَجْزِ عَنْ بُلُوغِ أَدْنى شُكْرِهِ لاَِنَّ التَّوْفيقَ لِلشُّكْرِ نِعْمَةٌ حادِثَةٌ يَجِبُ الشُّكْرَ عَلَيْها وَهِيَ أَعْظَمُ قَدْراً وَأَعَزُّ وُجُوداً مِنَ النِّعْمَةِ الَّتي مِنْ أَجْلِها وُفِّقْتَ لَهُ فَيَلْزَمُكَ عَلى كُلِّ شُكْر شُكْرٌ أَعْظَمُ مِنْهُ إلى مَا لا نِهايَةَ مُسْتَغْرِقاً في نِعَمِهِ قاصِراً عاجِزاً عَنْ دَرْكِ غايَةِ شُكْرِهِ .
شكر تمام و كامل به اين است كه ذات هستى و سر قلب به حقيقت اعتراف كند و خاضعانه در پيشگاه حضرت حق بگويد كه من از بجا آوردن كمترين شكر كوچك ترين نعمت تو عاجز و ناتوانم ، زيرا توفيق شكر او ، خودش يك نعمت جديدى است كه به تو عنايت شده ، و بر خود اين توفيق شكر كه نعمتى است از جانب او شكرى واجب است ، و اين توفيق شكر قدرش بزرگ تر و وجودش
عزيزتر از نعمتى است كه به خاطر آن موفق به شكر شدى ، روى اين حساب بر هر شكرى ، شكرى بر تو لازم است و مى دانى كه اين موضوع يعنى براى هر شكرى يك شكر به جا آوردن سر به بى نهايت مى زند ، در حالى كه تو غرق در نعمتى از درك غايت و حقيقت شكر او ناتوان و عاجزى .
اين عاجز از شكر و قاصر از درك نعمت ، و عاصى بى نوا به محضر حضرت دوست عرضه داشته ام :
از غمت دوش ز دل نعره مستانه زدم *** شكر كردم كه در آن شب در اين خانه زدم
گرمى لطف تو اى ملك دلم را سلطان *** داد فتوا كه زعشقت دو سه پيمانه زدم
من به هر در كه شدم راه ندادند مرا *** جام برداشته يكسر در ميخانه زدم
چون دلم خانه عشق تو شد اى ماه وجود *** من به صد شور و نوا ساغر شكرانه زدم
گفت اى دل ز چه در شور و نوا غرق شدى *** گفت من دست بر آن طره جانانه زدم
بنهادم قدم اندر ره عشق تو به جان *** اين قدم را به ره عشق تو مردانه زدم
سوخت جان وتنم از آتش هجران چون من *** با غم عشق تو خود شعله به كاشانه زدم
از ازل دست بدامان تو اى دوست شدم *** تا ابد دست بهر سينه بيگانه زدم
مست ومخمور وخرابم من مسكين نه عجب *** كه صبوحى زصفاى خم و خم خانه زدم
راستى كدام انسان تاكنون موفق به اداى شكر او شده ، شايد با كرم و لطفش و با رحمت و عنايتش اقرار ما را به عجز از شكر به عنوان شكر به حساب آورد .
وَأَنّى يَلْحَقُ شُكْرَ الْعَبْدِ نِعْمَةَ اللهِ وَمَتى يَلْحَقُ صَنيعُهُ بِصَنيعُهُ بِصَنيعِهِ وَالْعَبْدُ ضَعيفٌ لا قُوَّةَ لَهُ أَبَداً إلاّ بِاللهِ .
شكر عبد كجا و نعمت حق كجا ، چگونه شكر عبد به نعمت حق مى رسد ، نعمت آنقدر داراى عظمت و منفعت است ، و شكر عبد آنقدر بى قدر و بى ارزش است ، كه بين نعمت حق و شكر عبد قابل مقايسه نيست .
ساخته عبد كه آنهم به توفيق خدا و با كمك ابزار الهى است با ساخته او كجا با يكديگر مقايسه مى شوند ، بنده سخت عاجز و ضعيف و ناتوان است ، براى او جز با تكيه بر حضرت حق براى ابد قوتى وجود ندارد .
وَاللهُ غَنِيٌّ عَنْ طاعَةِ الْعَبْدِ قَوِيٌّ عَلى مَزيدِ النِّعَمِ عَلَى الاَْبَدِ فَكُنْ للهِِ عَبْداً شَاكِراً عَلى هـذا الاَْصْلِ تَرَى الْعَجَبَ .
خداوند بزرگ از اطاعت عبد بى نياز است ، براى هميشه قدرت بر ازدياد نعمت دارد ، تو براى خدا بنده اى شاكر باش ، كه بر اين اصل از وجود مقدس او برنامه هاى اعجاب انگيز بينى ، شكر او را بجاى آور ، تا نعمتش ، اعم از مادى و معنوى هم چون باران بهاران بر تو ريزش كند و ببينى آنچه تو را به عجب آورد .
خوانندگان عزيز اگر آن چنان كه بايد از عهده شرح روايت نيّت و ذكر و شكر برنيامدم به خاطر اين بود كه قسمتى از شرح اين سه روايت در اقليد شيراز ، و قسمتى در اصفهان ، و قسمتى در تهران و آخرين بخش كتاب در جوار حضرت على بن موسى الرضا (عليه السلام) به رشته تحرير درآمد و من در اين شهرها به خاطر كثرت مشاغل ديگر دسترسى به منابع و مصادر لازم نداشتم ، در عين حال از اداى شكر يك خط از اين نوشته كه به توفيق حضرت حق بود عاجزم و اميدوارم اقرار به عجزم را نسبت به شكر اين نعمت به عنوان شكر بپذيرد ، و به همه ما توفيق نيّت خالص در هر عمل ، و ذكر در همه شئون و شكر نسبت به تمام نعمت هاى مادى و معنويش عنايت بفرمايد .
منبع: http://erfan.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط