از جمله باورهاى اساسى ما در مورد امام عصر(عج)، اعتقاد به غیبت ایشان است. ببینیم آیا این موضوع با امامت و پیشوایى حضرتش قابل جمع مىباشد؟ یا اینکه ما نیز همانند کسانى که به غلط این دو را برنتافته و نغمههایى دیگر ـ از جمله ضرورت تجدید نظر در تئورى امامتـ ساز کردهاند، باید راهىِ آن راهـ و چه مىگویم که کورهراهـ شویم و خودسرانه و از سر ناآگاهى، عدم قابلیّت جمع بین این دو اعتقاد را صلا در دهیم.
تعداد کلمات:1079 / تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
بررسى شأن و جایگاه الاهى امامـ که سرفصلى بسیار مهم در اعتقاد ماستـ موضوعى نیست که بتوان آن را در یک مقالهى کوتاه به خوبى و با توجّه به جوانب مختلف آن تحلیل کرد. از اینرو، طىّ این مقاله بهگونهاى دیگر بحث را در میان مىآوریم. ضمن اینکه یادآور مىشویم که اگر در بحث شأن امام، آن را در دو شاخهى تکوینى و تشریعى دنبال کنیم، بهخوبى راه یافته و درمىیابیم که شؤون مربوط به نقش امام در هستى، اساسآ ربطى به غیبت و ظهور ایشان ندارد و به مصداق «لَوْ لا الْحُجَّة لَساخَتِ الاْرْض بِأهْلِها»[1]
همواره بهتمام معنى برقرار است؛ خواه امام ظاهر و یا غایب باشد. در شؤون تشریعى نیز، آنچه جنبهى فردى دارد ـ نظیر برخوردارىِ مردم از دعاى امام، بهرهمندى آنان از هدایت و دستگیرى، عنایت حضرت به عالمانى که زمام دین مردم را در دست دارند و مسائلى از این ردیف ـ الزامآ وابسته به ظهور آشکار امام نیست و آنحضرت مىتواند با حفظ غیبت تمامى این شؤون را به احسن وجه به انجام برساند. در مورد شؤن اجتماعى امام هم مىدانیم این امر با موضوع اقامهى امام از سوى مردم مرتبط است. آنجا که قاطبهى مردم به امام روى آورده امور خویش را به آنحضرت واگذار نمایند، بر امام است که پذیرا شده و کار را به دست بگیرد مىبینیم که حضرت امیر المؤمنین (ع) پس از یک دورهى 25 سالهى برکنارى از شأن مهمّ اجتماعى خود، ـ علىرغم آنهمه صراحتهاى پیامبر (ص) در اعلام جانشینى منصوص ایشان ـ وقتى مردم روى به ایشان آورده و به اصطلاح آنحضرت را اقامه کردند، زمام امور راـ علىرغم علم الاهى، شمّ سیاسى، مردمشناسى و بینش شخصیـ به ناچار بهدست گرفتند. حضرتش، این حقیقت را هم طىّ بیانى شیوا متذکّر شدند تا آیندگان در برخورد با این مسأله، حکمت آن را دریابند.[2] این مختصر بدان رو بیان شد که امکان تحقیق مفصّلتر براى کسانىکه موضوع را پىگیرى مىکنند فراهم آمده باشد، تا این سرفصلها را دنبال نمایند و خود با تفصیل افزونترى حقیقت مطلب را دریابند، و الّا مطلب همان است که گفته آمد و طرحِ تحلیلى و همهجانبهى مسأله در حدّ یک مقالهى کوتاه نیست.
براى رفع استبعاد جمع بین دو سر فصل «پیشوایى» و «پنهانى» ـ که هر دو بخشهاى عظیمى از مدارک دینى ما را تشکیل مىدهد ـ به سه نکتهى اساسى توجّه مىنماییم :
اوّل آن چه پیش از این بدان اشاره رفت و بیانگر نقش امام در برقرارى و تداوم هستى بود که مدارک فراوانى در مجموعهى فرهنگ دینى بدان اختصاص یافته است.
دوم اینکه پیامبر اکرم(ص) پیشوایان پس از خویشتن را پیشاپیش شماره کرده و بنا به روایات فراوان، آنان را به مردم معرّفى نمودهاند[3] و به عنوان نکتهى بارز تعداد آنها را 12 نفر دانستهاند.
سوم اینکه حضرتش دو انگشت خود در را کنار هم قرارداد و فرمود: «أنَا وَ السّاعَة کَهاتَین: من و قیامت همانند این دوـ در جوار همـ مىباشیم»[4] . بدین سان به همگان تفهیم نمودند که دوران
پیشوایى این دوازده تن به عنوان اوصیاى پیامبر (ص) در فاصلهى رحلت ایشان تا برپایى قیامت است.
حال، این سه نکته را در هم بیامیزید و این سؤال را در نظر آورید که کیست امروز آن حجّتى که هستى بر مدار او مىچرخد و زمین هرگز از وجودش خالى نیست؟ مىدانیم که یازده تن از پیشوایان مورد نظر پیامبر اکرم 6یکى پس از دیگرى دوران خود را طى نموده و صفحات تاریخ به نام و یاد آنها مزیّن است و تا سال 260 هجرى تاریخ اسلام را پوشش دادهاند. در نتیجه تکلیف پیشواى دوازدهم نیز روشن مىشود که هم پیشوایى دارد و هم در پنهانیـ با تعریف دقیقى که بر آن شده ـ زندگى مىنماید.
جالب است که بدانید همین پیامبر 6در پاسخ به این سؤال مقدّر مىفرمایند :
«طوبى لِمَنْ أدرکَ قائم أهلبَیتی وَ هُوَ 1ـ یأتم به فی غیبته قبل قیامه «خوشا بر احوال آن کس که (زمان) قائم خاندان مرا درک کند، در حالىکه : پیش از قیامش و در دوران پنهانى او به پیشوایىاش گردن نهاده باشد 2ـ و یتولى أولیاءه 3ـ و یعادى أعدائه أولئِکَ : 1ـ مِنْ رُفَقائی 2ـ وَ ذَوى مودّتی 3ـ وَ أکرم أُمّتی عَلَىَّ یَوْم القیامَة.» 1 دوستانش را دوست بدارد. دشمنانش را دشمن بدارد.
آنان : از شمار دوستان نزدیک من هستند. دارندگان مودّت من مىباشند. و برترین امّت من در روز واپسین هستند، آنهنگام که بر من وارد مىشوند.»
پی نوشت:
[1] . این مضمون در روایات آمده است، از جمله: دلائل الامامة: 231؛ احتجاج :2 317.
[2] . حضرت على 7 در بخشى از خطبهى سوم نهجالبلاغه معروف به شقشقیّه، این روىآورىِ مردمرا حکمت اصلى پذیرش رهبرى دانستند و بىاعتنایىِ خود به آن را در صورت فقدان اقبال عمومى، باجملهى «ولسقیت اخرها بِکأس أوّلها» یادآور شدند.
[3] . به کتاب موعود روزگاران نوشتهى همین نویسنده مراجعه فرمایید.
[4] . بحارالانوار :2 263 و 309؛ :16 256؛ امالى، مفید: 187 و 211، مجس 23 و 24.
[5] . بحارالأنوار :51 72، ح 14. مرحوم مجلسى این حدیث را از کتاب کمالالدّین مرحوم صدوق نقلکرده است.
توجه: تمامی آیات و روایات از نرم افزار های کاپیوتری علوم اسلامی استفاده شده است.