نگاهی به جنبش اصلاحی مسیحی
چکیده:
زندگی جان ویکلیف به سه دوره تقسیم می شود. نخستین دوره، دوران تحصیلات او در آکسفورد است. وی در آنجا تحصیل کرد و پس از اتمام تحصیلاتش، مدت زمانی سرپرست کالج بالیول شد.
تعداد کلمات: 1749 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
زندگی جان ویکلیف به سه دوره تقسیم می شود. نخستین دوره، دوران تحصیلات او در آکسفورد است. وی در آنجا تحصیل کرد و پس از اتمام تحصیلاتش، مدت زمانی سرپرست کالج بالیول شد.
تعداد کلمات: 1749 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
جان ویکلیف در سال ۱۳۳۰ در خانواده ای متمول و زمیندار در انگلستان چشم به جهان گشود. زندگی جان ویکلیف به سه دوره تقسیم می شود. نخستین دوره، دوران تحصیلات او در آکسفورد است. وی در آنجا تحصیل کرد و پس از اتمام تحصیلاتش، مدت زمانی سرپرست کالج بالیول شد. وی سپس مطالعات و تحقیقات خود را ادامه داد و مخارج زندگی اش را به طریقی که در آن زمان بسیار رایج بود تأمین کرد؛ یعنی منصبی کلیسایی را پذیرفت و از همه حقوق آن برخودار شد، اما وظایف و مسئولیت هایی را که بر عهده اش بود، انجام نمی داد. در زمان او، اشخاص بسیاری بدین شکل، گذران ایام میکردند. این کار او را قادر ساخت تا منصب آکادمیکی خود را در آکسفورد تا سال ۱۳۷۱ حفظ کند و به تحقیق و مطالعه بپردازد. در این زمان، وی فیلسوف و عالم الاهی برجسته دانشگاه آکسفورد محسوب می شد و آموزه های تندروانه ای در مورد نحوه حکومت کلیسا تدوین کرده بود. وی استدلال می کرد که تنها اشخاص دیندار می توانند به درستی و با عدالت حکمرانی نمایند و حاکمان و سرپرستان غیر دیندار از حق حاکمیت شرعی و قانونی بی بهره اند. از نظر او، کسانی که در دیرها و صومعه ها هستند، متعهد شده اند که در فقر زندگی کنند. پس نگهداری ثروتها و دارایی های چشمگیر از سوی آنان نادرست و ناعادلانه است و این داریی ها از نظر شرعی متعلق به آنان نیست .
هنگامی که ما توده نان را مشاهده میکنیم، نباید باور داشته باشیم که این توده نان بدن مسیح است، بلکه بدن مسیح از نظر آیینی در این نان مستتر است... ما مسیحیان باید این برداشت را انکار کنیم که نان تقدیس شده با بدن مسیح یکی است، اگرچه باید بپذیریم که این نان نشانه ای بسنده برای آن است. کسانی که این دو را همسان میانگارند قادر به تشخیص تمایز شکل و آنچه شکل، بیانگر آن است، نیستند و معنای تمثیلی نان را درک نمی کنند
دومین مرحله زندگی ویکلیف از سال ۱۳۷۱ آغاز می شود. آموزه های وی در مورد اموال کلیسایی برای حکومت پادشاهی انگلستان بسیار سودمند بود. در زمان وی، کلیسای انگلستان بسیار ثروتمند بود و یک سوم کل زمین های انگلستان متعلق به آن بود، با وجود این، خود را از پرداخت مالیات مستثنا میدانست. آموزه های ویکلیف، تهدیدهایی مناسبی بودند که می شد از سوی حکومت به کار گرفته شوند تا از روحانیونی که میلی به دادن مالیات نداشتند، برای رفع هزینه های سنگین جنگ با فرانسه مالیات ستانده شود. ویکلیف از سوی جان اهل گانت ، که دوک لانکاستر بود، حمایت و حفاظت می شد. اما در سال ۱۳۷۷ ادوارد سوم، پادشاه انگلستان، درگذشت و این امر باعث شد تا قدرت دوک کاهش یابد. همچنین در سال ۱۳۷۸ شقاق بزرگ در کلیسای کاتولیک به وجود آمد که در نتیجه آن دو یا چند پاپ رقیب، علیه یکدیگر به رقابت پرداختند. در این زمان، حکومت انگلستان برای تحت کنترل گرفتن کلیسا دیگر نیازی به آموزه های کلیسا نداشت.
بیشتر بخوانید : رابطه عقل و وحی در الاهیات مسیحی
در سال ۱۳۷۸ مرحله سوم زندگی ویکلیف آغاز گشت. دیگر نیازی به حضور او در زندگی اجتماعی نبود؛ بنابراین، او می توانست مطالعات خود را از سر گیرد. از آن پس، آموزه های افراطی تری ارائه داد که در نتیجه آنها در سال ۱۳۸۱ از آکسفورد اخراج شد. پس از آن به لوترورث "رفت و تا زمان مرگ خود که در سال ۱۳۸۴ بر اثر سکته به وقوع پیوست، در همان جا ساکن بود. مرگ ناگهانی وی، او را از غضب صاحب منصبان کلیسا رهانید.
ویکلیف یکی از اشخاصی بود که در آن زمان فساد و تباهی کلیسا را مورد حمله قرار دادند. وی از شخصیت های برجسته زمان خود بود که فقط به اعمالی که کلیسا انجام میداد بسنده نکرد و آموزه های آن زمان کلیسای کاتولیک را نیز، زیر سؤال برد:
1- ویکلیف از این نظر که کتاب مقدس را مرجع نهایی در زندگی روحانی می دانست، از کلیسای کاتولیک جدا می گشت. در سال ۱۳۷۸ وی کتاب حقیقت کتاب مقدس را به نگارش درآورد که در آن، کتاب مقدس را ملاک و میزان نهایی معرفی میکند که کلیسا، سنت، شوراهای کلیسایی، و حتی پاپ باید بر اساس آن، مورد آزمون قرار گیرند. کتاب مقدس حاوی هر آن چیزی است که برای نجات، ضروری محسوب می شود؛ به تنهایی کافی است و نیازی به سنن اضافی وجود ندارد. علاوه بر این، وی بر این باور است که همه مسیحیان خودشان باید کتاب مقدس را مطالعه کنند و تنها روحانیون نباید آن را مطالعه کنند یا برای مسیحیان بخوانند. به همین دلیل، ویکلیف ترجمه کردن کتاب مقدس را به زبان روزمره مردم عصر خود تشویق می کرد. وی همچنین واعظانی فقیر را به میان مردم فرستاد تابه عنوان مبشر، کتاب مقدس را به میان مردم ببرند و از آن موعظه کنند. ظهور این واعظان دوره گرد که کشیش نبودند، پدیده جدیدی محسوب نمی شد و از بسیاری جهات، آنان شبیه راهبان پیش از خود بودند به استثنای این امر که آنان بر خلاف این راهبان با مراجع قدرت کلیسا به مخالفت می پرداختند.
۲- ویکلیف با بالا بردن ارج و مقام کتاب مقدس، قدرت پاپ را زیر سؤال برد و برای آن اهمیت کمتری قائل شد. در کتاب خود، تحت عنوان قدرت پاپ که آن را در سال ۱۳۷۹ به نگارش درآورد، این نظر را مطرح کرد که نظام پاپی، نهادی است که توسط انسان به وجود آمده، نه توسط خدا. وی همانند ویلیام آکامی استدلال کرد که قدرت پاپ نباید در مورد مسائل دنیوی و حکومتی اعمال شود. از سوی دیگر، ویکلیف این نظر را مطرح ساخت که قدرت پاپ مستقیما از مقام او نشأت نمی گیرد، بلکه وابسته به این است که یک پاپ چقدر از شخصیت و منش اخلاقی پطرس رسول برخوردار باشد. پاپی که از عیسی مسیح پیروی نکند، همان دجال است. مدتی پس از آن، عقاید ویکلیف در این مورد تندروتر شد و وی نظام پاپی را به شکل کامل رد کرد. از نظر او همه پاپ ها و نه فقط پاپهای بد، دجال یا ضد مسیح محسوب می شدند.
۳- ویکلیف با آموزه کاتولیکی تبدل جوهر نیز مخالفت ورزید. وی در سال ۱۳۷۹ در کتابی تحت عنوان ارتداد و یک سال پس از آن، در کتابی تحت عنوان عشای ربانی، مخالفت خود را با این آموزه بیان داشت. وی این آموزه را به دلایل مختلف رد می کرد. از نظر او این آموزه، ریشه در کتاب مقدس نداشت و مخالف آن بود و در دوران معاصر ابداع شده بود.
دومین مرحله زندگی ویکلیف از سال ۱۳۷۱ آغاز می شود. آموزه های وی در مورد اموال کلیسایی برای حکومت پادشاهی انگلستان بسیار سودمند بود. در زمان وی، کلیسای انگلستان بسیار ثروتمند بود و یک سوم کل زمین های انگلستان متعلق به آن بود، با وجود این، خود را از پرداخت مالیات مستثنا میدانست. آموزه های ویکلیف، تهدیدهایی مناسبی بودند که می شد از سوی حکومت به کار گرفته شوند تا از روحانیونی که میلی به دادن مالیات نداشتند، برای رفع هزینه های سنگین جنگ با فرانسه مالیات ستانده شود. ویکلیف از سوی جان اهل گانت ، که دوک لانکاستر بود، حمایت و حفاظت می شد. همچنین در سال ۱۳۷۸ شقاق بزرگ در کلیسای کاتولیک به وجود آمد که در نتیجه آن دو یا چند پاپ رقیب، علیه یکدیگر به رقابت پرداختند. در این زمان، حکومت انگلستان برای تحت کنترل گرفتن کلیسا دیگر نیازی به آموزه های کلیسا نداشت.
همچنین از نظر او، این آموزه از نظر فلسفی نیز متناقض بود. ویکلیف بر این اعتقاد بود که در این مورد از سنت اصیل کاتولیکی ای پیروی می کند که در آثار آمبروزه و آوگوستین و نیز اعتراف نامه برنگار که در سال ۱۰۷۹ نوشته شده بود، دیده می شد. به نظر ویکلیف و بر اساس این آثار، نان و شراب آنچه هستند باقی می مانند و فقط در شورای چهارم لاتران در سال ۱۲۱۵ بود که مسئله تغییر و تبدل نان و شراب مطرح شد. ویکلیف، هم از توماس آکویناس به جهت عقیده او که نان و شراب به بدن و خون مسیح تبدیل می شوند و هم از دانز اسکوتوس به دلیل عقیده او که جوهر نان و شراب نابود می شود، انتقاد کرد.
ویکلیف بر این باور بود که پس از دعای تقدیس، نان و شراب همان باقی می مانند و تنها به عناصر آئینی تبدیل می شوند که نمایانگر بدن و خون مسیح هستند. نان یک نشانه محسوب می شود که از نظر آیینی نمایانگر بدن مسیح است؛ اما صرفا یک نشانه نیست. بدن مسیح به همان معنایی در نان حضور دارد که جان یک انسان در بدن او حضور دارد. در مورد حضور بدن مسیح در نان آیین عشای ربانی، یک فرد باید بدین سان بیندیشد؛ همانگونه که جان انسان در همه اجزای بدنش وجود دارد، به همین شکل نیز در هر قسمت از نان، از نظر آیینی و روحانی بدن مسیح حضور دارد، اما از نظر ویکلیف باید از پذیرفتن برداشت نادرست آموزه کاتولیکی در مورد همسان انگاشتن نان با بدن مسیح اجتناب کرد.
هنگامی که ما توده نان را مشاهده میکنیم، نباید باور داشته باشیم که این توده نان بدن مسیح است، بلکه بدن مسیح از نظر آیینی در این نان مستتر است... ما مسیحیان باید این برداشت را انکار کنیم که نان تقدیس شده با بدن مسیح یکی است، اگرچه باید بپذیریم که این نان نشانه ای بسنده برای آن است. کسانی که این دو را همسان میانگارند قادر به تشخیص تمایز شکل و آنچه شکل، بیانگر آن است، نیستند و معنای تمثیلی نان را درک نمی کنند... دریافت بدن مسیح به شکلی روحانی، به معنای دریافت بدن او به شکلی مادی یا لمس کردن و جویدن توده نان تقدیس شده نیست، بلکه به معنای تغذیه روحمان از ایمان ثمربخش است که بر اساس آن روح ما در خداوند تقویت می یابد. زیرا نمی توان موضوعی دهشتناک تر از این را تصور کرد که باید به شکلی مادی و فیزیکی از بدن و خون فردی که او را عمیقا دوست می داریم، بخوریم و بنوشیم. (عشای ربانی ۲۰۱ و ۱۱، ۵۸ : ۷ ، ۱۵ : ۱ )
دیدگاه ویکلیف در مورد عشای ربانی را می توان بازگشتی به نگرش آوگوستین در این مورد دانست. اما تفسیر او را از اعتراف نامه برنگار که در آن حضور واقعی و مادی بدن مسیح، به صریح ترین شکل بیان شده، نمی توان تفسیر درستی دانست. در مجموع، نگرش خود ویکلیف در مورد این موضوع دقیقأ صریح و روشن نیست که هم پیروان لوتر و هم کالون ادعا می کردند در این باره پیرو نگرش ویکلیف هستند.
پیروان ویکلیف در انگستان تحت عنوان لولاردها ۲ شناخته می شدند. در بین آنان گروهی از اشراف زادگان و نجیب زادگان نیز دیده می شدند. پس از شورش ناموفق مردمی، در سال ۱۴۱۴، لولاردها به جنبشی زیرزمینی و مخفی تبدیل شدند که اکثر اعضا آن را طبقات محروم و تهیدست تشکیل می دادند. لولا ردها از راه آشناسازی مردم با کتاب مقدس به زبان انگلیسی، و با تشدید نارضایتی مردم از کلیسای کاتولیک روم، زمینه را برای ظهور جنبش اصلاح دینی در انگلستان فراهم کردند.
تعالیم و افکار ویکلیف، روی جان هوس تأثیر گذاشت که رهبری جنبش اصلاح دینی را در بوهمیا (چکسلواکی) بر عهده داشت. از هوس دعوت شد تا در شورای کنستانسه (۱۴۱۸۱۴۱۴) شرکت کند و امپراتور نیز سلامت جان او را تضمین کرد. اما بر خلاف این تضمین، شورا وی را دستگیر کرد و هوس در سال ۱۴۱۵ سوزانده شد. این شورا همچنین ۴۵ مورد از آراء ویکلیف را محکوم ساخت و در سال ۱۴۲۸ استخوانهای ویکلیف از قبر او خارج و سوزانده شد. ویکلیف و هوس از این جهت، پیشروان و طلایه داران جنبش اصلاح دینی پروتستان محسوب می شوند که با تکیه بر کتاب مقدس، مرجعیت پاپ و کلیسای کاتولیک را رد کردند. آنان همچنین در حمله به برخی از آموزه های کلیسای کاتولیک بر اصلاحگران دینی بعدی مقدم بودند، اما مهم ترین آموزه پروتستان، یعنی عادل شمردگی تنها توسط ایمان هنوز بر آنان ناشناخته بود.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
ویکلیف یکی از اشخاصی بود که در آن زمان فساد و تباهی کلیسا را مورد حمله قرار دادند. وی از شخصیت های برجسته زمان خود بود که فقط به اعمالی که کلیسا انجام میداد بسنده نکرد و آموزه های آن زمان کلیسای کاتولیک را نیز، زیر سؤال برد:
1- ویکلیف از این نظر که کتاب مقدس را مرجع نهایی در زندگی روحانی می دانست، از کلیسای کاتولیک جدا می گشت. در سال ۱۳۷۸ وی کتاب حقیقت کتاب مقدس را به نگارش درآورد که در آن، کتاب مقدس را ملاک و میزان نهایی معرفی میکند که کلیسا، سنت، شوراهای کلیسایی، و حتی پاپ باید بر اساس آن، مورد آزمون قرار گیرند. کتاب مقدس حاوی هر آن چیزی است که برای نجات، ضروری محسوب می شود؛ به تنهایی کافی است و نیازی به سنن اضافی وجود ندارد. علاوه بر این، وی بر این باور است که همه مسیحیان خودشان باید کتاب مقدس را مطالعه کنند و تنها روحانیون نباید آن را مطالعه کنند یا برای مسیحیان بخوانند. به همین دلیل، ویکلیف ترجمه کردن کتاب مقدس را به زبان روزمره مردم عصر خود تشویق می کرد. وی همچنین واعظانی فقیر را به میان مردم فرستاد تابه عنوان مبشر، کتاب مقدس را به میان مردم ببرند و از آن موعظه کنند. ظهور این واعظان دوره گرد که کشیش نبودند، پدیده جدیدی محسوب نمی شد و از بسیاری جهات، آنان شبیه راهبان پیش از خود بودند به استثنای این امر که آنان بر خلاف این راهبان با مراجع قدرت کلیسا به مخالفت می پرداختند.
۲- ویکلیف با بالا بردن ارج و مقام کتاب مقدس، قدرت پاپ را زیر سؤال برد و برای آن اهمیت کمتری قائل شد. در کتاب خود، تحت عنوان قدرت پاپ که آن را در سال ۱۳۷۹ به نگارش درآورد، این نظر را مطرح کرد که نظام پاپی، نهادی است که توسط انسان به وجود آمده، نه توسط خدا. وی همانند ویلیام آکامی استدلال کرد که قدرت پاپ نباید در مورد مسائل دنیوی و حکومتی اعمال شود. از سوی دیگر، ویکلیف این نظر را مطرح ساخت که قدرت پاپ مستقیما از مقام او نشأت نمی گیرد، بلکه وابسته به این است که یک پاپ چقدر از شخصیت و منش اخلاقی پطرس رسول برخوردار باشد. پاپی که از عیسی مسیح پیروی نکند، همان دجال است. مدتی پس از آن، عقاید ویکلیف در این مورد تندروتر شد و وی نظام پاپی را به شکل کامل رد کرد. از نظر او همه پاپ ها و نه فقط پاپهای بد، دجال یا ضد مسیح محسوب می شدند.
۳- ویکلیف با آموزه کاتولیکی تبدل جوهر نیز مخالفت ورزید. وی در سال ۱۳۷۹ در کتابی تحت عنوان ارتداد و یک سال پس از آن، در کتابی تحت عنوان عشای ربانی، مخالفت خود را با این آموزه بیان داشت. وی این آموزه را به دلایل مختلف رد می کرد. از نظر او این آموزه، ریشه در کتاب مقدس نداشت و مخالف آن بود و در دوران معاصر ابداع شده بود.
دومین مرحله زندگی ویکلیف از سال ۱۳۷۱ آغاز می شود. آموزه های وی در مورد اموال کلیسایی برای حکومت پادشاهی انگلستان بسیار سودمند بود. در زمان وی، کلیسای انگلستان بسیار ثروتمند بود و یک سوم کل زمین های انگلستان متعلق به آن بود، با وجود این، خود را از پرداخت مالیات مستثنا میدانست. آموزه های ویکلیف، تهدیدهایی مناسبی بودند که می شد از سوی حکومت به کار گرفته شوند تا از روحانیونی که میلی به دادن مالیات نداشتند، برای رفع هزینه های سنگین جنگ با فرانسه مالیات ستانده شود. ویکلیف از سوی جان اهل گانت ، که دوک لانکاستر بود، حمایت و حفاظت می شد. همچنین در سال ۱۳۷۸ شقاق بزرگ در کلیسای کاتولیک به وجود آمد که در نتیجه آن دو یا چند پاپ رقیب، علیه یکدیگر به رقابت پرداختند. در این زمان، حکومت انگلستان برای تحت کنترل گرفتن کلیسا دیگر نیازی به آموزه های کلیسا نداشت.
همچنین از نظر او، این آموزه از نظر فلسفی نیز متناقض بود. ویکلیف بر این اعتقاد بود که در این مورد از سنت اصیل کاتولیکی ای پیروی می کند که در آثار آمبروزه و آوگوستین و نیز اعتراف نامه برنگار که در سال ۱۰۷۹ نوشته شده بود، دیده می شد. به نظر ویکلیف و بر اساس این آثار، نان و شراب آنچه هستند باقی می مانند و فقط در شورای چهارم لاتران در سال ۱۲۱۵ بود که مسئله تغییر و تبدل نان و شراب مطرح شد. ویکلیف، هم از توماس آکویناس به جهت عقیده او که نان و شراب به بدن و خون مسیح تبدیل می شوند و هم از دانز اسکوتوس به دلیل عقیده او که جوهر نان و شراب نابود می شود، انتقاد کرد.
ویکلیف بر این باور بود که پس از دعای تقدیس، نان و شراب همان باقی می مانند و تنها به عناصر آئینی تبدیل می شوند که نمایانگر بدن و خون مسیح هستند. نان یک نشانه محسوب می شود که از نظر آیینی نمایانگر بدن مسیح است؛ اما صرفا یک نشانه نیست. بدن مسیح به همان معنایی در نان حضور دارد که جان یک انسان در بدن او حضور دارد. در مورد حضور بدن مسیح در نان آیین عشای ربانی، یک فرد باید بدین سان بیندیشد؛ همانگونه که جان انسان در همه اجزای بدنش وجود دارد، به همین شکل نیز در هر قسمت از نان، از نظر آیینی و روحانی بدن مسیح حضور دارد، اما از نظر ویکلیف باید از پذیرفتن برداشت نادرست آموزه کاتولیکی در مورد همسان انگاشتن نان با بدن مسیح اجتناب کرد.
هنگامی که ما توده نان را مشاهده میکنیم، نباید باور داشته باشیم که این توده نان بدن مسیح است، بلکه بدن مسیح از نظر آیینی در این نان مستتر است... ما مسیحیان باید این برداشت را انکار کنیم که نان تقدیس شده با بدن مسیح یکی است، اگرچه باید بپذیریم که این نان نشانه ای بسنده برای آن است. کسانی که این دو را همسان میانگارند قادر به تشخیص تمایز شکل و آنچه شکل، بیانگر آن است، نیستند و معنای تمثیلی نان را درک نمی کنند... دریافت بدن مسیح به شکلی روحانی، به معنای دریافت بدن او به شکلی مادی یا لمس کردن و جویدن توده نان تقدیس شده نیست، بلکه به معنای تغذیه روحمان از ایمان ثمربخش است که بر اساس آن روح ما در خداوند تقویت می یابد. زیرا نمی توان موضوعی دهشتناک تر از این را تصور کرد که باید به شکلی مادی و فیزیکی از بدن و خون فردی که او را عمیقا دوست می داریم، بخوریم و بنوشیم. (عشای ربانی ۲۰۱ و ۱۱، ۵۸ : ۷ ، ۱۵ : ۱ )
دیدگاه ویکلیف در مورد عشای ربانی را می توان بازگشتی به نگرش آوگوستین در این مورد دانست. اما تفسیر او را از اعتراف نامه برنگار که در آن حضور واقعی و مادی بدن مسیح، به صریح ترین شکل بیان شده، نمی توان تفسیر درستی دانست. در مجموع، نگرش خود ویکلیف در مورد این موضوع دقیقأ صریح و روشن نیست که هم پیروان لوتر و هم کالون ادعا می کردند در این باره پیرو نگرش ویکلیف هستند.
پیروان ویکلیف در انگستان تحت عنوان لولاردها ۲ شناخته می شدند. در بین آنان گروهی از اشراف زادگان و نجیب زادگان نیز دیده می شدند. پس از شورش ناموفق مردمی، در سال ۱۴۱۴، لولاردها به جنبشی زیرزمینی و مخفی تبدیل شدند که اکثر اعضا آن را طبقات محروم و تهیدست تشکیل می دادند. لولا ردها از راه آشناسازی مردم با کتاب مقدس به زبان انگلیسی، و با تشدید نارضایتی مردم از کلیسای کاتولیک روم، زمینه را برای ظهور جنبش اصلاح دینی در انگلستان فراهم کردند.
تعالیم و افکار ویکلیف، روی جان هوس تأثیر گذاشت که رهبری جنبش اصلاح دینی را در بوهمیا (چکسلواکی) بر عهده داشت. از هوس دعوت شد تا در شورای کنستانسه (۱۴۱۸۱۴۱۴) شرکت کند و امپراتور نیز سلامت جان او را تضمین کرد. اما بر خلاف این تضمین، شورا وی را دستگیر کرد و هوس در سال ۱۴۱۵ سوزانده شد. این شورا همچنین ۴۵ مورد از آراء ویکلیف را محکوم ساخت و در سال ۱۴۲۸ استخوانهای ویکلیف از قبر او خارج و سوزانده شد. ویکلیف و هوس از این جهت، پیشروان و طلایه داران جنبش اصلاح دینی پروتستان محسوب می شوند که با تکیه بر کتاب مقدس، مرجعیت پاپ و کلیسای کاتولیک را رد کردند. آنان همچنین در حمله به برخی از آموزه های کلیسای کاتولیک بر اصلاحگران دینی بعدی مقدم بودند، اما مهم ترین آموزه پروتستان، یعنی عادل شمردگی تنها توسط ایمان هنوز بر آنان ناشناخته بود.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
بیشتر بخوانید :
مسئله کودک آزاری در کلیسا و واکنش واتیکان
رویکرد مسیحیان درباره مصلوب شدن عیسی مسیح
مریم و آموزه مادر خدا در مسیحیت