پل تیلیخ
چکیده:
یک نظام الهیاتی باید دو نیاز اساسی را برآورده سازد: نخست بیان حقیقت پیام مسیحیت و سپس تفسیر و تعبیر این پیام برای هر نسل جدید. الهیات بین دو قطب نوسان می کند؛ یعنی بین حقیقتی ابدی که بنیادش است و نیز شرایط شخص در زمانی که حقیقت ابدی باید در بطن آن درک شود.
تعداد کلمات: 1112 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
یک نظام الهیاتی باید دو نیاز اساسی را برآورده سازد: نخست بیان حقیقت پیام مسیحیت و سپس تفسیر و تعبیر این پیام برای هر نسل جدید. الهیات بین دو قطب نوسان می کند؛ یعنی بین حقیقتی ابدی که بنیادش است و نیز شرایط شخص در زمانی که حقیقت ابدی باید در بطن آن درک شود.
تعداد کلمات: 1112 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
پل تیلیخ در سال ۱۸۸۶ در ایالت براندنبورگ آلمان چشم به جهان گشود. وی فرزند یک کشیش کلیسای لوتری بود. او در دانشگاه های برلین، توبینگن، هال، و برسلو به تحصیل الهیات پرداخت. در طول جنگ جهانی اول، در ارتش مشغول خدمت کشیشی شد. از سال ۱۹۱۹ به بعد وی در دانشگاه های برلین، ماربورگ، درسدن، لایپزیگ، و فرانکفورت به تدریس فلسفه و الهیات پرداخت؛ اما در سال ۱۹۳۳ وی به سبب داشتن افکار سوسیالیستی تحت آزار نازی ها قرار گرفت. پس از آن، وی به ایالات متحده رفت و بر اثر مساعدت و حمایت رینهولد نیبور، در دانشگاه الهیاتی یونیون نیویورک، به عنوان استاد الهیات فلسفی مشغول تدریس شد که تا زمان بازنشسته شدنش در سال ۱۹۵۵، در این دانشگاه تدریس می کرد. وی سپس در دانشگاههای هاروارد و شیکاگو مشغول تدریس شد. وی در سال ۱۹۶۵ درگذشت.
مهم ترین اثر تیلیخ الهیات نظام مند اوست که بین سالهای (۱۹۵۱-۱۹۶۳) در سه جلد تدوین شده است. وی در این اثر، رویکرد الهیاتی خود را تشریح می کند. یک نظام الهیاتی باید دو نیاز اساسی را برآورده سازد: نخست بیان حقیقت پیام مسیحیت و سپس تفسیر و تعبیر این پیام برای هر نسل جدید. الهیات بین دو قطب نوسان می کند؛ یعنی بین حقیقتی ابدی که بنیادش است و نیز شرایط شخص در زمانی که حقیقت ابدی باید در بطن آن درک شود. (الهیات نظام مند، ۳ : ۱ )
بیشتر بخوانید : مسیحیت معاصر
تیلیخ با راست دینی مسیحی که از نظر او حقایق ابدی را با بیان این حقایق در شرایط زمانی خاص درهم می آمیزد، به مخالفت برمی خیزد. از نظر او راست دینی، الهیاتی را که خطاب به زمان های گذشته است در مورد شرایط زمان حال به کار می گیرد؛ یعنی الهیاتی که برای شرایط عصر حاضر مناسب نیست. تیلیخ همچنین با «الهیات کریگماتیک» بارت و دیگران مخالفت می کند. از نظر او اگرچه این الهیات، پیام تغییر ناپذیر انجیل را با الهیات سنتی یکی نمی انگارد، به قیمت کوچک شمردن اهمیت شرایط عصر حاضر، بر روی حقیقت ابدی، بیش از حد تأکید می کند. از نظر او نتیجه چنین تأکیدی آن می شود که پیام انجیل بر کسانی که در عصر حاضر زندگی می کنند «باید مانند سنگی فرود آید». از نظر او عدم تعادلی که در الهیات کریگماتیک وجود دارد باید توسط الهیات دفاعیاتی تصحیح شود. «دفاعیات» واژه ای مشمئزکننده برای بارت و پیروان او بود و تیلیخ در پی آن بود تا آن را احیا نماید. از نظر او دفاعیات باید به هشدارهای الهیات راست دینی نوین توجه کند و باید از خطر بلعیده شدن مضمون پیام مسیحی توسط شرایط عصر حاضر آگاه باشد. علی رغم این خطر، دفاعیات باید سعی نماید تا وظیفه اش را انجام دهد و به شرایط موجود عمیقا توجه کند.
مهم ترین اثر تیلیخ الهیات نظام مند اوست که بین سالهای (۱۹۵۱-۱۹۶۳) در سه جلد تدوین شده است. وی در این اثر، رویکرد الهیاتی خود را تشریح می کند. یک نظام الهیاتی باید دو نیاز اساسی را برآورده سازد: نخست بیان حقیقت پیام مسیحیت و سپس تفسیر و تعبیر این پیام برای هر نسل جدید. الهیات بین دو قطب نوسان می کند؛ یعنی بین حقیقتی ابدی که بنیادش است و نیز شرایط شخص در زمانی که حقیقت ابدی باید در بطن آن درک شود.
از نظر تیلیخ، الهیات دفاعیاتی «به سؤالاتی که در شرایط عصر حاضر مطرح می شوند، با قدرت پیام ابدی و توسط طرق و ابزارهایی که شرایط حاضر مطرح کرده است، پاسخ می گوید. الهیات دفاعیاتی همچنین در پی یافتن روشی است که پیام ابدی و شرایط عصر حاضر را با هم پیوند دهد بدون اینکه یکی از این دو را مضمحل سازد.» تیلیخ، خود چنین روشی را در پیش می گیرد، که «روش مرتبط ساختن» نام دارد و طریقی برای سازگار کردن پیام مسیحی برای تفکر معاصر است؛ بدون آنکه پیام مسیحی ویژگی متمایزکننده خود را از دست بدهد. روش وی چنین است که نخست سؤالاتی که در شرایط معاصر مطرح می شوند به شکلی جدی بررسی می کند؛ یعنی کاری که از نظر تیلیخ الهیات کریگماتیک آن را انجام نمی دهد و سپس برای این سؤالات پاسخهایی ارائه می دهد که مبتنی بر پیام ابدی هستند و صرفا از شرایط معاصر ناشی نشده اند.
اکثر عالمان الهی صحت این روش، یعنی به کارگیری پیام ابدی را در شرایط معاصر می پذیرند، اما بسیاری از آنان بر این باورند که تبلیغ در رسیدن به هدف مورد نظرش موفق نبوده است. از نظر آنان تیلیخ در دامی افتاده که خود، آن را تشریح کرده؛ بدین معنی که وی عناصر حقیقت ابدی را قربانی شرایط معاصر کرده است. تفسیر و تبیین وی از ایمان مسیحی در کل، تبیینی فلسفی است. برای مثال، در کتاب الامیات نظام مند او اشاره های کمی به آیات کتاب مقدس می شود. در تفکر او، خدا به عنوان «آنچه دلبستگی غایی ماست» یا «زمینه وجود ما» معرفی می شود. در نگرش او خدا نه یک وجود (که می تواند وجود داشته باشد و نیز می تواند وجود نداشته باشد)، بلکه خود وجود معرفی می شود. در واقع، بر اساس نگرش او تصدیق وجود خدا همان قدر عملی خداناباورانه است که انکار وجود او از نظر تیلیخ خدا را می توان با واژه هایی که او را چون یک شخصیت توصیف می کند، توصیف کرد، اما وی یک شخص نیست. نگرش او در مورد خدا در یکی از موعظه هایش تحت عنوان ژرفای وجود به خوبی بیان شده است.
نام این ژرفای بیکران و نا پیمودنی و زمینه کل وجود، «خدا»ست. و اگر این واژه برای شما چندان بامعنا نیست آن را ترجمه کنید و از ژرفای زندگی خود، از سرمنشأ وجودتان، از دلبستگی غایی خودتان، و از آنچه بدون هیچگونه حزم و خویشتنداری با جدیت در پی آن هستید، سخن بگویید. شاید برای انجام دادن این کار، شما باید همه آن چیزهای سنتی را که در مورد خدا آموخته اید، فراموش کنید و احتمالا باید خود کلمه خدا را نیز فراموش کنید. زیرا اگر شما بدانید که خدا به معنای ژرفاست، در مورد او چیز زیادی می دانید. در این صورت، شما دیگر نمی توانید خود را ملحد یا بی ایمان بنامید. از نظر تیلیخ تنها کسی که با جدیت تام می تواند بگوید که زندگی پدیده ای پوچ و عاری از هرگونه ژرفاست، فرد ملحد است.
با مرگ تیلیخ تأثیر وی رو به نقصان گذاشت، اما هنوز برخی، رویکرد او را در مورد خدا به کار می گیرند. جان رابینسون "، فردی بود که در کتاب خود تحت عنوان صادق نسبت به خدا (۱۹۶۳) عقاید تیلیخ را به شکلی عامه پسند و تأثیرگذار مطرح کرد. اخیرا متفکری به نام دون کوپیت ۱ کتابی تحت عنوان ترک نمودن خدا (۱۹۸۰) به نگارش در آورده که در آن شدید به آموزه سنتی مسیحیت در مورد خدا حمله کرده است. وی در این کتاب، مفهومی «مسیحی - بودایی» از خدا ارائه میدهد که به نگرش تیلیخ مشابهت دارد. امروزه اشخاصی در کلیساها وجود دارند که به سخن گفتن در مورد خدا ادامه می دهند، اما تصدیق میکنند که تا آنجا که به مفهوم سنتی مسیحیت در مورد خدا مربوط می شود، خدا را وجودی معرفی میکنند که وجود دارد. آنان اشخاصی ملحدند.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
مهم ترین اثر تیلیخ الهیات نظام مند اوست که بین سالهای (۱۹۵۱-۱۹۶۳) در سه جلد تدوین شده است. وی در این اثر، رویکرد الهیاتی خود را تشریح می کند. یک نظام الهیاتی باید دو نیاز اساسی را برآورده سازد: نخست بیان حقیقت پیام مسیحیت و سپس تفسیر و تعبیر این پیام برای هر نسل جدید. الهیات بین دو قطب نوسان می کند؛ یعنی بین حقیقتی ابدی که بنیادش است و نیز شرایط شخص در زمانی که حقیقت ابدی باید در بطن آن درک شود.
از نظر تیلیخ، الهیات دفاعیاتی «به سؤالاتی که در شرایط عصر حاضر مطرح می شوند، با قدرت پیام ابدی و توسط طرق و ابزارهایی که شرایط حاضر مطرح کرده است، پاسخ می گوید. الهیات دفاعیاتی همچنین در پی یافتن روشی است که پیام ابدی و شرایط عصر حاضر را با هم پیوند دهد بدون اینکه یکی از این دو را مضمحل سازد.» تیلیخ، خود چنین روشی را در پیش می گیرد، که «روش مرتبط ساختن» نام دارد و طریقی برای سازگار کردن پیام مسیحی برای تفکر معاصر است؛ بدون آنکه پیام مسیحی ویژگی متمایزکننده خود را از دست بدهد. روش وی چنین است که نخست سؤالاتی که در شرایط معاصر مطرح می شوند به شکلی جدی بررسی می کند؛ یعنی کاری که از نظر تیلیخ الهیات کریگماتیک آن را انجام نمی دهد و سپس برای این سؤالات پاسخهایی ارائه می دهد که مبتنی بر پیام ابدی هستند و صرفا از شرایط معاصر ناشی نشده اند.
اکثر عالمان الهی صحت این روش، یعنی به کارگیری پیام ابدی را در شرایط معاصر می پذیرند، اما بسیاری از آنان بر این باورند که تبلیغ در رسیدن به هدف مورد نظرش موفق نبوده است. از نظر آنان تیلیخ در دامی افتاده که خود، آن را تشریح کرده؛ بدین معنی که وی عناصر حقیقت ابدی را قربانی شرایط معاصر کرده است. تفسیر و تبیین وی از ایمان مسیحی در کل، تبیینی فلسفی است. برای مثال، در کتاب الامیات نظام مند او اشاره های کمی به آیات کتاب مقدس می شود. در تفکر او، خدا به عنوان «آنچه دلبستگی غایی ماست» یا «زمینه وجود ما» معرفی می شود. در نگرش او خدا نه یک وجود (که می تواند وجود داشته باشد و نیز می تواند وجود نداشته باشد)، بلکه خود وجود معرفی می شود. در واقع، بر اساس نگرش او تصدیق وجود خدا همان قدر عملی خداناباورانه است که انکار وجود او از نظر تیلیخ خدا را می توان با واژه هایی که او را چون یک شخصیت توصیف می کند، توصیف کرد، اما وی یک شخص نیست. نگرش او در مورد خدا در یکی از موعظه هایش تحت عنوان ژرفای وجود به خوبی بیان شده است.
نام این ژرفای بیکران و نا پیمودنی و زمینه کل وجود، «خدا»ست. و اگر این واژه برای شما چندان بامعنا نیست آن را ترجمه کنید و از ژرفای زندگی خود، از سرمنشأ وجودتان، از دلبستگی غایی خودتان، و از آنچه بدون هیچگونه حزم و خویشتنداری با جدیت در پی آن هستید، سخن بگویید. شاید برای انجام دادن این کار، شما باید همه آن چیزهای سنتی را که در مورد خدا آموخته اید، فراموش کنید و احتمالا باید خود کلمه خدا را نیز فراموش کنید. زیرا اگر شما بدانید که خدا به معنای ژرفاست، در مورد او چیز زیادی می دانید. در این صورت، شما دیگر نمی توانید خود را ملحد یا بی ایمان بنامید. از نظر تیلیخ تنها کسی که با جدیت تام می تواند بگوید که زندگی پدیده ای پوچ و عاری از هرگونه ژرفاست، فرد ملحد است.
با مرگ تیلیخ تأثیر وی رو به نقصان گذاشت، اما هنوز برخی، رویکرد او را در مورد خدا به کار می گیرند. جان رابینسون "، فردی بود که در کتاب خود تحت عنوان صادق نسبت به خدا (۱۹۶۳) عقاید تیلیخ را به شکلی عامه پسند و تأثیرگذار مطرح کرد. اخیرا متفکری به نام دون کوپیت ۱ کتابی تحت عنوان ترک نمودن خدا (۱۹۸۰) به نگارش در آورده که در آن شدید به آموزه سنتی مسیحیت در مورد خدا حمله کرده است. وی در این کتاب، مفهومی «مسیحی - بودایی» از خدا ارائه میدهد که به نگرش تیلیخ مشابهت دارد. امروزه اشخاصی در کلیساها وجود دارند که به سخن گفتن در مورد خدا ادامه می دهند، اما تصدیق میکنند که تا آنجا که به مفهوم سنتی مسیحیت در مورد خدا مربوط می شود، خدا را وجودی معرفی میکنند که وجود دارد. آنان اشخاصی ملحدند.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
بیشتر بخوانید :
دل، دلایل خود را دارد
مخالفت با جنبش پروتستان
ولگردان خدا