شهید کاوه از نگاه همرزمان (1)

نيروهاي دشمن و ضد انقلاب دست به دست هم داده بودند و هم زمان آتش شديدي مي ريختند . از طرفي هم هلي كوپتر توپ دارشان، ما را از بالا گرفته بود زير آتش . كاوه گاهي با وسواس خاصي دوربين مي كشيد روي مواضع دشمن، گاهي هم از طريق بي سيم با علي قمي صحبت مي كرد و وضع دقيق نيروها را جويا مي شد . بعد از نماز ظهر تصميمي گرفت كه هيچ كدام از ما دليلش را نفهميديم . مسئول قبضه ميني كاتيوشا را صدا زد . نقشه اي را پهن كرد روي زمين و نقطه اي را به او نشان داد .
سه‌شنبه، 27 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهید کاوه از نگاه همرزمان (1)
شهید کاوه از نگاه همرزمان (1)
شهید کاوه از نگاه همرزمان (1)






نيروهاي دشمن و ضد انقلاب دست به دست هم داده بودند و هم زمان آتش شديدي مي ريختند . از طرفي هم هلي كوپتر توپ دارشان، ما را از بالا گرفته بود زير آتش . كاوه گاهي با وسواس خاصي دوربين مي كشيد روي مواضع دشمن، گاهي هم از طريق بي سيم با علي قمي صحبت مي كرد و وضع دقيق نيروها را جويا مي شد . بعد از نماز ظهر تصميمي گرفت كه هيچ كدام از ما دليلش را نفهميديم . مسئول قبضه ميني كاتيوشا را صدا زد . نقشه اي را پهن كرد روي زمين و نقطه اي را به او نشان داد .
گفت : اين سه راهي را بكوب. كاوه ايستاده بود نزديك او و هر چند لحظه فرياد مي زد : رحم نكن ، مهلت نده ،‌بزن ، بزن ! طولي نكشيد كه علي قمي تماس گرفت ، صدايش هيجان و شادي خاصي داشت ،‌گفت : محمود جان! ما رسيديم رو ارتفاعات ، تمام هدفها را گرفتيم. گل از گل محمود شكفت. يادم هست همان روز مطلع شديم حدود 300 نفر از عراقي ها و ضد انقلاب در سه راهي پشت سياه كوه، به درك واصل شده اند و اين براي همه عجيب بود . راز آن دستور كاوه پس از آن سال ها، هنوز برايم كشف نشده باقي مانده است .
راوی : علي ايماني

***

كاوه هميشه مي گفت : با اين مردم كرد مهربان باشيد . اينها در زمان شاه تحت ستم بودند . راوی : محمد ايرانپور

***

يكي از عمليات هايي كه با فرماندهي برادر كاوه انجام شد ،‌آزاد سازي سد بوكان بود . اين سد از ابتداي پيروزي انقلاب در تصرف ضد انقلاب بود و براي آنكه جمهوري اسلامي به فكر آزاد سازي آن نيفتد اعلام كرده بود در صورت انجام عمليات ،‌سد را منفجر مي كند . چنانچه ضد انقلاب موفق به انفجار سد بوكان مي شد، خسارت زيادی به مردم و اقتصاد محل وارد مي آمد. ‌برادر كاوه به عنوان فرمانده ی عمليات تيپ تازه تاسيس ويژه ی شهدا ، تدبيري كرد كه ضد انقلاب كاملا غافلگير شد؛
طوري كه همه ی وسايل خود را جا گذاشت و فرار كرد . برادر كاوه با استفاده از اصل غافلگيري، نيروها را به طور حساب شده و از دو محور وارد عمل كرد. آنها هم با تصرف ارتفاعات مشرف به سد و نفوذ به قلب دشمن موفق شدند سد را آزاد كنند ،‌عليرغم اينكه ضد انقلاب تبليغ كرده بود كه نيروهاي تيپ ويژه ی شهدا ،‌به هيچ كس رحم نمي كنند و هر كس در مقابلش بايستد، از بين مي رود، اما اين سد با كمترين مقاومت ضد انقلاب به تصرف رزمندگان اسلام در آمد .
راوی : محمد ابراهيمي

***

در جلسه اي راجع به طرح مانور عمليات بدر صحبت مي كرديم . در حين جلسه جسارت كرده و گفتم : اينجا منطقه ی جنوب است، اگر موفق شديد در شب خاكريز بزنيد كه چه بهتر، اما اگر كار به روز كشيده شد، عراقيها با تانك هايشان شما را مي گيرند زير آتش . برادر كاوه گفت: مگر ما مي گذاريم كه تانكها به همين راحتي آنجا بايستند و بچه هاي ما را شكار كنند، ما آنها را مي بلعيم . اين جملات را چنان با قوت و با اتكاء به خدا مي گفت كه برايم بسيار جالب بود .
راوی : محمود باقرزاده

***

روحيات معنوي بالقوه ی ايشان به بالفعل تبديل شده بود .او يك انسان تمام و كمال ،‌با ايماني سرشار و شجاعتي عجيب بود. براي ما بسيار خوشحال كننده بود كه ايشان را در حال تفريح و دعا مي دیديم . كمتر كسي مشاهده مي كرد كه در حين جنگ‌او متاثر باشد، جز در روز شهادت شهيد علي قمي . بدون هيچ دغدغه مسائل را مطرح مي كرد و روحيه اش را حفظ و تقويت مي كرد . ما در همه ی زمينه ها از ايشان درس مي گرفتيم. تا جايي كه بتوانيم آن ها را به نسلهاي بعدي منتقل مي كنيم .
راوی : محمود بناء رضوي

***

چند روز قبل از عمليات «كربلاي 2 »به دلم افتاد بروم اتاق برادر كاوه قول شفاعت بگيرم و حلاليت بطلبم . در اتاق نشسته بود گفتم : آقاي كاوه! شما مهمان ما هستيد، ما هم مهمان شما . در اين دنيا تا اينجا دوست خوبي بوديم، شما هم ما را رها نكرديد؛ به هر حال ما مسلمان هستيم و دين و ايمان داريم، بايد دوستي و ايمان در اين دنيا پايدار باشد و فقط مربوط به مسائل دنيوي نباشد، شما قول بدهيد كه فرداي قيامت هم اين دوستي پايدار باشد و ما را شفاعت كنيد، من هم اگر لياقتي داشتم، مطمئنا به يادتان خواهم بود .
اين را كه گفتم، آقاي كاوه در حالي كه حلقه ی چشمانش پر اشك بود بلند شد، شانه ام را فشار داد و گفت : بادمجان بم آفت ندارد؛ اگر خدا ما را به شهادت رساند حرفي نداريم . آن روز گذشت تا چند روز بعد كه خبر شهادتش را آوردند .
راوی : هوشنگ بزرگي

***

از آنجا كه برادر كاوه مربي آموزش نظامي هم بودند، به آموزش و افزايش توان رزمي نيروها اهميت فوق العاده اي می دادند . از نزديك به طرحها و برنامه هاي آموزشي تيپ نظارت مي كردند . ايشان تاكيد داشت كه در تمرينات و مانورهاي آموزش ما حضور داشته باشد، وقتي هم در صحنه ی تمرين حاضر مي شد به نكات ريز و جزئي نيز دقت مي كرد و تذكرات لازم را ارائه مي داد . دوستي و رفاقت با فرماندهان و نيروها از خصوصيات ديگر برادر كاوه بود .
عليرغم اينكه قاطعيت برادر كاوه در عمليات براي همه معلوم بود، اما دوستي و رفاقت با فرماندهان و نيروها هم از خصوصيات ديگر ايشان بود . براي بسياري كه تازه وارد تيپ ويژه ی شهدا مي شدند، ديدن برادر كاوه خيلي اهميت داشت. آنها حول و حوش ساختمان فرماندهي می ايستادند و منتظر می ماندند که برادر كاوه بيايد تا با ايشان عكس بگيرند؛ او هم با صبر و حوصله مي ايستاد و با نيروها عكس مي گرفت .
راوی : رسول جباري

***

برادر كاوه گاهي وقتها نذر مي كرد روزه بگيرد . بدون سحري هم روزه مي گرفت . يك روز بهش گفتم : شما زخم معده مي گيري! گفت :تا من زخم معده بگيرم رفته ام. اين را به پدر كاوه هم گفتم كه ريشه ی همه ی اين خير و بركات بر مي گردد به شما كه به او نان حلال دادي و با جلسات مذهبي آشنايش كردي . يكي از خصلت هاي بسيار مهم كاوه، كم حرف بودن او بود كه من گاهي به اين خصوصيت او حسرت مي خوردم . اهل تدبير بود و افرادي كه دائم فكر مي كنند قاعدتا، كم حرف مي زنند. جالب است كه بدانيد كاوه را بدون نقشه و قطب نما نمي ديديد . تمام دور كمرش خشاب بود .
راوی : محمد بهشتي

***

برادر كاوه براي دادن مسئوليت به افراد، گاهي از يك شيوه ی مخصوص استفاده مي كرد؛ مثلا اگر نمي خواست يك فرمانده ی گروهان را به عنوان جانشين گردان معرفي كند، او را مدتي در ليست پايين تر مي گذاشت تا ببيند در روحيه ی او چه تغييري به وجود آمده است و در ذهن او چه مي گذرد . اين يك نوع ارزيابي بود كه كاوه از نيروهايش داشت و من نمونه هاي زيادي را سراغ دارم .
راوی : عباس جوادي

***

كاوه تمام مسئولين قبضه هاي ادوات را مي شناخت؛ آنها را به اسم هم مي شناخت . به من مي گفت فلاني را بگذار فرمانده ی گردان مي گفتم زود است، او بدرد نمي خورد. مي گفت : امتحانش كردم، زماني كه ایستاده بود و تيراندازي مي كرد . نيروها را در صحنه ی نبرد آزمايش مي كرد . حتي خود من را زماني كه در عمليات پاكسازي جاده ی پيرانشهر ـ سردشت، در منطقه ی چاكو با دو سه نفر ديگر جلوي باران گلوله ی ضد انقلاب ايستاده بوديم، نشان كرد . من ترك مياندوآبي هستم . عده اي از آذربايجان غربي بودند، حتی بلوچ هم داشتيم . محمود با همه اينها كار مي كرد؛ آنها را رشد داده بود .
راوی : قلي محبوب خواه

***

من تمام صحنه ی وداع كاوه در شب عمليات «كربلاي 2» يادم هست. در سنگر قرارگاه تاكتيكي بوديم كه آماده رفتن به خط مقدم شد . چندين نفر از جمله سردار منصوري و مجيد ايافت جلويش را گرفتند تا مانع رفتنش بشوند . حتي مجيد ايافت با تهديد گفت :‌اسلحه مي كشم، نمي گذارم بروي؛ اما كاوه با اصرار گفت : اين صلاح امام زمان (عج)، امام رضا (ع) و حضرت امام است كه من بايد بروم . رفت و اين آخرين ديدار دوستان و همرزمانش با كاوه بود .
راوی : سبز علي غلامي

***

سال 59 وقتي كه ناراحتي قلبي امام شروع شد همه براي ملاقات ايشان از دور و نزديك مي آمدند. امام مي فرمودند برنامه ملاقات را تنظيم كنيد. مسئولين حفاظت وظيفه ی سنگيني داشتند از جمله، رضايت عموم ،‌توجه به توطئه ی ترور، ضربه ی منافقين و گروههاي منحرف، از طرفي توطئه ی سياسي ليبرالها و دولت شكست خورده ی بني صدر خائن. تمام اين حساسيتها متوجه شهيد كاوه بود كه با سعه ی صدر مشكلات را تحمل مي كرد.
بي احترامي گارد كزايي بني صدر كه حاضر نبودند در مقابل امام سلاحهايشان را تحويل دهند، دوگانگي و تنش را تا جماران كشيده بود وقتي فكر آن روز را مي كنم كه اگر اتفاقي مي افتاد ،‌چه عواقبي داشت،مو به تنم راست می شود.
راوی : سيد محمد مير رفيعي

***

بچه ها جمع شده بودند توميدان صبحگاه پادگان ،‌ آيت الله موسوي اردبيلي داشتند برايمان سخنراني مي كردند . لابلاي صحبت هايشان گفتند : امام فرمودند من به پاسدارها خيلي علاقه دارم ، چرا كه پاسدارها سربازان امام زمان (عج) هستند . كنار محمود ايستاده بودم و سخنراني را گوش مي دادم. وقتي آيت الله اردبيلي اين حرف را گفتند ، يكهو ديدم محمود رنگش عوض شد . بي حال و ناراحت آنجا نشست، مثل كسي كه درد شديدي داشته باشد؛ زير لب مي گفت : ( لا اله الا الله، لا اله الا الله ).
تا آخر سخنراني همين اوضاع و احوال را داشت. ‌تا آن موقع اينجوري نديده بودمش ،‌از آن روز به بعد هر وقت كلاس مي رفت، اول از همه كلام امام را مي گفت، بعد درسش را شروع مي كرد . مي گفت: اگه شما كاري كنين كه خلاف اسلام باشه ،ديگه پاسدار نيستيد ،‌ما بايد آن چيزي باشيم كه امام مي خواد .
راوی : سيد هاشم موسوي

***

آنچه باعث شد از انتخاب دو جبهه ی كردستان و جنوب ،‌به كردستان و تيپ ويژه ی شهدا برويم، اشتياق ديدار برادر كاوه بود. قبل از آن ايشان را نديده بودم، اما تعريفش را زياد شنيده بودم. تصورم اين بود كه آن فرد با آن همه اسم و آوازه، بايستي يك انسان قوي جثه و تنومند باشد؛ تا اينكه ايشان را در بازگشت از منطقه ی عملياتي نيستان ديدم، جواني كم سن و سال با يك چهره ی نوراني و هيبتي دوست داشتني .
برادر كاوه به همه ی افراد، ميدان مي داد تا كار كنند، از جمله اصغر محراب که به او خيلي ارادت داشت، مي گفت شما محراب را نمي شناسيد . بايد در ميدان عمل باشيد تا او را ارزيابي كنيد كه چه گوهر گران بهايي است و چه رشادت هايي از خودش بروز مي دهد. من در چندين عمليات كنار محراب بودم و مي ديدم واقعيتهايي است كه برادر كاوه درباره او مي گويد .
راوی : امرالله موحدي

***

برادر كاوه را راضي كردم تا آمد مغازه عكاسي ماو و ازش عكس گرفتم . بعد از اينكه عكس گرفتم گفت: اينها را بزرگ كن يكي را هم بده به من . آن روزها بچه ها با شوق مي گفتند، هر كس مي خواهد شهيد بشود برود پيش حسين رضواني؛ او عكس كه بگيرد شهيد مي شوي . گذشت، بعد از چند روز با دو قطعه عكس 18 در 13 رفتم در منزلشان . عكسها را كه ديد، گفت چرا بزرگ نكردي؟ جواب ندادم .
گفت : از همان شايعه مي ترسي كه هر كس پيش تو عكس بگيرد شهيد مي شود؟ با خنده گفتم: بله . كاوه گفت: شهادت خيلي خوب است . مي داني چه مقام عالي ای هست؟ گفتم، خوب درسته، گرچه خيلي خوبه، ولي ما دوست داريم در خدمتتان باشيم .به هر حال گفت: شما از آن عكس بزرگ كن . توجهي نكردم، تا اين كه در عمليات «كربلاي 2 »به شهادت رسيد و من ناچار شدم آن را بزرگ كنم براي جلوي تابوتش .
راوی : حسين رضواني

***

محسن شادكام ـ از نيروهاي تخريب كه بعد ها به شهادت رسيد ـ تعريف مي كرد كه، در عمليات آزاد سازي روستاهاي بهله و بولار غوسه ،‌چهار نفر از ضد انقلاب را زنده دستگير كرديم . از آنجايي كه عمليات ادامه داشت، ما به اطلاعات آنها خيلي نياز داشتيم، ولي هر كار مي كرديم اطلاعاتي نمي دادند . در همين حين بازجويي بوديم كه كاوه رسيد . وقتي فهميد اينها همكاري نمي كنند، دستور داد بگذاريمشان سينه ديوار،‌كلتش را در آورد و با حالت تير اندازي گفت: بايد اينها را اعدام كنيم .
. افراد دستگير شده كه فكر نمي كردند با كاوه روبرو شوند خودشان را باختند . افتادند به دست و پاي كاوه و تمام اطلاعات منطقه را دادند كه خيلي برايمان موثر بود
راوی : علي مكيان

***

تا جايي كه يادم هست هيچكدام از اقوام و حتي پدر و مادر ايشان هم خبر نداشتند كه برادر محمود در منطقه چه مسئوليت مهمي دارند تا اينكه در سال 61 مجروح شد، در همين زمان از طريق همرزمان محمود، مطلع شدند كه او فرمانده ی تيپ ويژه ی شهدا است . برادر كاوه هر وقت مي آمد مشهد،درگير كارهاي اداري، جذب نيرو و شركت در جلسات بود. فرصتي براي سركشي از اقوام نداشت .
مدتي كه در تيپ ويژه ی شهدا ، به عنوان يك رزمنده خدمت مي كردم، به اين نتيجه ی قطعي رسيده بودم كه كاوه مصداق آيه ی «اشداء علي الكفار رحماء بينهم» بود . در برخورد با ضد انقلاب اهل مدارا و كوتاه آمدن نبود و با آنها با شدت برخورد مي كرد . و اگر در جايي مي ديد نيروهايش در خطر هستند، خودش را به آب و آتش مي زد تا آنها نجات پيدا كنند . ضد انقلاب هم اين را فهميده بود كه هر كجا شخص محمود كاوه وارد عمل مي شود، جايي براي ماندن و مقاومت نيست و بايد فرار كرد كه مي كردند .
راوی : محسن محسني نيا

***

نمونه هاي زيادي دارم از برخورد شهيد كاوه با ضد انقلاب؛‌ سال 64 پدر شهيد قمي به اتفاق جمعي از اهالي ورامين براي بازديد آمده بودند . تعدادي از آنها در مسير مياندوآب به كمين ضد انقلاب افتاده بودند و شهيد شده بودند . خبر كه به برادر كاوه رسيد، بلافاصله يك گردان نيرو آماده كرد رفتيم مهاباد، از آن جا به سمت اسوه رفتيم؛ باز برگشتيم بوكان و دوباره سمت سردشت، تا اينكه ضد انقلاب را در يكي از روستاها گير انداختيم و با كشتن آنها ،‌انتقام شهداي مظلوم را گرفتيم .
راوی : حيدر علي زوار

***

شجاعت محمود كاوه در زمان جنگ زبانزد همه بود . من هم قبل از انقلاب مشاهده كرده بودم؛ شجاعت او در تهيه و نگهداري رساله ی حضرت امام، اعلاميه ها و عكس معظم له، خودش را بروز داده بود . آن هم در شرايطي كه حتي يكبار خواندن رساله ی حضرت امام، حبس و شكنجه به دنبال داشت چه رسد به اينكه اين چيزها را هم بخواني، نگهداري و توزيع كني . اين ويژگي ثمره اش را بعد از انقلاب هم نشان داد، تا جايي كه دشمن از شنيدن نام او وحشت مي كرد .
راوی : حجه الاسلام سيد مصطفي رضوي حيدري
برادر كاوه به فرماندهان شهيدش، محمد بروجردي، ناصر كاظمي و محمد گنجي زاده خيلي علاقه داشت . در همه ی جلسات و سخنراني هايش از آنها به عنوان شهداي مظلوم كردستان ياد مي كرد و برايشان فاتحه مي خواند. ما هم بالطبع ياد گرفته بوديم و درجلسات که با نيروهايمان داشتیم همان صحبتی که كاوه در اول هر جلسه بيان مي كرد را مي گفتيم؛ در عمل هم تاسي به برادر كاوه مي كرديم. وقتي او به عنوان فرمانده جلوي ستون گردان حركت مي كرد، ما ديگر نمي توانستيم به عنوان فرمانده ی گردان عقب تر باشيم؛ همين كار او هم براي ما درس بود .
راوی : مرتضي ذهابي

***

اواخر آذر ماه سال 1359 كه با يك گروه يازده نفري با مسئوليت برادر كاوه رفتيم كردستان، همزمان جنگ به شدت در جبهه هاي جنوب ادامه داشت و همه مشتاق حضور در آن منطقه بودند . اما نياز آن روز كردستان هم طوري بود كه بايستي تعدادي در اين جبهه ها مي ماندند؛ اما درگيريهاي مجدد آنجا اعضاء اين گروه را قانع نمي كرد . روي همين حساب ماموريت كه تمام شد همه رفتيم جبهه هاي جنوب، غير از برادر كاوه كه در سقز ماند .
البته اين را هم بگويم كه كار در كردستان شرايط خاصي داشت؛ همه نمي توانستند سختي آنجا را تحمل كنند، ما حتي در شهر هم امنيت نداشتيم . اما در جبهه ی جنوب هم امكانات خوبي بود، هم دشمن مشخص بود و هم ميدان براي كار، وسيع بود . با اتمام ماموريتمان از آن جمع يازده نفر، فقط برادر كاوه در كردستان ماند و بقيه به جبهه هاي جنوب رفتيم . آن روزها اهميت كردستان برايمان خيلي مشخص نبود که رفته رفته به اين موضوع پي برديم.
راوی : صادق هدايت نيا

***

يكي از تاكيدات كاوه اين بود كه ما بايد ابتكار عمل را از دشمن بگيريم؛ قبل از اينكه او منطقه را براي ما نا امن كند ما اين كار را انجام دهيم . ساعت منع تردد برايش معني نداشت . خيلي ها مي گفتند اينجا احتمال كمين است. مي گفت : نه، ما هم بايد همان كاري را بكنيم كه ضد انقلاب كرده است . بايد با آنها مثل خودشان جنگيد . تيپ ويژه ی شهدا يگاني نبود كه فقط برود ماموريتي را انجام دهد و برگردد؛ هرجا كار، سخت و پيچيده مي شد و گره مي افتاد، تيپ ويژه ی شهدا را وارد عمل مي كردند .
راوی : احمد همتي

***

دست كرد تو جيبش نامه اي بيرون آورد . حكم فرماندهي سپاه سقز بود. فكر كردم مال خودش است . با خودم گفتم، حتما مي خواد قول بگيره كه پشتش باشم و باهاش كار كنم؛ ‌حكم را داد دستم.‌ديدم اسم من توي آن نامه نوشته شده . نگاهش كردم. پرسيدم، اين حكم چيه ؟ گفت : حكم فرماندهي سپاه سقز ، براي تو گرفتمش. گفتم، خودت چي ؟ گفت : از اين به بعد من هم مسئول عملياتم، اينم حكم. ‌بي اختيار زدم زير خنده، گفتم : آقا محمود تو هم چه كارها مي كني ها !
اينجا همه مي دونن از تو شايسته تر و بهتر براي فرماندهي سپاه، كس ديگه اي نيست. تنها چيزي كه نمي توانستم قبول كنم، همين يك مورد بود كه او بشود مسئول عمليات و من فرمانده . آنقدر اصرار كردم تا مجبور شد حكم ها را عوض كند .
راوی : حميد خلخالي

***

در پاكسازي جاده پيرانشهر ـ سردشت ، ناصر كاظمي كه فرمانده تيپ ويژه ی شهدا بود به شهادت رسيد. محمد گنجي زاده هم به فاصله چند روز بعد به شهادت رسيد . همه فكر مي كردند عمليات متوقف مي شود اما نيروها مصمم بودند تا پايان راه، عمليات را ادامه بدهند . هدايت عمليات افتاد دست برادر كاوه كه جواني بيست و يكساله بود . يادم مي آيد حاج آقاي بروجردي كه فرماندهي سپاه كرمانشاه، سنندج و همدان را به عهده داشت، آمده بود و از دستورات عملياتي كاوه پيروي مي كرد .
راوی : حميد عسگري

***

برادر كاوه براي جمهوري اسلامی و براي سپاه گوهري گرانقدر و گرانبها بود . او در تمام اين مدت هيچگاه به فكر كسب افتخار براي خودش نبود . خشنودي امام، سربلندي رزمندگان و پيروزي مسلمين را بر كفر جهاني، آمريكا و صهيونيست جنايتكار را همیشه از خدا مي خواست. با قاطعيت مي گفت كه روزي بايد هم با آمريكا بجنگيم و هم با اسرائيل . گاهي وقتها آنقدر خسته ی كار و عمليات بود كه وقتي مي خوابيد سرما و گرما را نمي فهميد. خادمي كاوه براي من افتخار بود .
اگر غبار كفش كاوه را تميز مي كردم برايم افتخار بود و اگر خدمتگزاري او را مي كردم، افتخار مي كردم . مصيبتي كه بعد از شهادت كاوه بر من وارد آمد، در تمام طول عمر سابقه نداشت . اصلا فكرش را نمي كردم كه كاوه روزي شهيد شود .
راوی : حسن خرمي

***

به همه ی قضايا توجه داشت . هيچ مطلبي را نامفهوم نمي گذاشت . در مجالسي كه براي جذب نيرو داشتيم، سعي مي كردم سخنران را از ميان فرمانده هان انتخاب كنم؛ يكي از آنها برادر كاوه بود، اطلاعيه اي نوشتيم و در سطح پايگاه پخش كرديم كه سخنران امشب برادر كاوه فرمانده ی تيپ ويژه ی شهدا است . پيش از اين براي جمع كردن نيرو خيلي بايد تلاش مي كرديم و يا حتي براي دعوت از مسئولين با مشكل روبرو مي شديم و لی آن شب آنقدر جمعيت آمد که غافلگير شديم .
اصلا آمادگي پذيرايي از آن تعداد را نداشتيم . اصلا يك شب به ياد ماندني بود . همين جلسه بهانه اي شد تا بعدها من هم به كردستان و تيپ ويژه ی شهدا ملحق بشوم .
راوی : علي خليل آبادي
مسئولين تيپ به دستوري كه شهيد كاوه مي داد ايمان داشتند . به محض اينكه كاوه دستوري مي داد، با روحيه بالا و با حالت شوق انجام مي دادند؛ حالا اين دستور هر چه كه مي خواست باشد، مثلا اگر مي گفت : شبانه يك ستون و يا يك گردان حركت كند سمت منطقه اي، عليرغم اينكه نا امني بود، اما همه ايمان داشتند اين كار شدني است، با دل و جان انجامش مي دادند . من به ياد ندارم ماموريتي به تيپ ويژه ی شهدا محول شده باشد و ما ناموفق باشيم .
برادر كاوه از تجربيات آموزش فرماندهانی مانند شهيدان صياد شيرازي و آبشناسان به خوبي استفاده مي كرد؛ آنها را در عمل به كار مي بست و عملا همه شاهد موفقيتهايش بوديم .
راوی : قاسم راد مرد
ادامه دارد ....
منبع: سایت ساجد




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما