اشعاري در وصف آزادگان
نفس تازه کن
آمدي و بوي قفس مي دهي
زخم تنت را به که پس مي دهي؟
آمده اي حنجره ات مال ما
زخم تنت نوبر آمال ما
آمدنت آمدني بوده است
رنگ نگاهت چمني بوده است
راست بگو با که، کجا بوده اي؟
گرم ملاقات خدا بوده اي؟
آمدي و حرف قفس مي زني؟
تند زدي بال و نفس مي زني
خاطره کنج قفس تازه کن
صبر کن، آهسته، نفس تازه کن
خاک پر از عطر بهاري شده
چشم و دلم آينه کاري شده
سردي من، در قدمت گرم باد
من سرو پا گوش، دمت گرم باد!
سربلند
سراپا اگر زرد وپژمرده ايم
ولي دل به پاييز نسپرده ايم
چو گلدان خالي لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ايم
اگر داغ دل بود، ما ديده ايم
اگر خون دل بود، ما خورده ايم
اگر دل، دليل است، آورده ايم
اگر داغ، شرط است، ما برده ايم
اگر دشنه دشمنان، گردنيم
اگر خنجر دوستان، گرده ايم
گواهي بخواهيد، اينک گواه
همين زخمي هايي که نشمرده ايم
دلي سربلند و سري سر به زير
از اين دست، عمري به سر برده ايم
آزاده
بوي بهاران مي دهي اي فرد آزاد
اي از تو خاک ميهنم آباد آباد
بنشين به روي چشمم اي پيک بهاري
کز دوري ات آتش به جان ما در افتاد
اي افتخار کشور اي فرزند قرآن!
اي با تو روشن، آسمان از نور ايمان!
بنشين دمي تا بوسه بارد از نگاهم
ما را به لبخندي کن اي آلاله، مهمان
اي گام هايت، سجده گاه شبنم و گل
اي در گلويت، نغمه تب دار بلبل
باز آمدي از شهر غم، منزل مبارک
خاک وطن، فرش قدم هاي تو اي گل
باز آمدي از سمت شب اي مايه ناز
اي از تو باغ آسمان سرشار آواز
گلبانگ شادي از تو در کوه و در و دشت
پيچيده همچون نغمه قمري به پرواز
اي از تبسم، مهربان تر، مرد صحرا!
از ديدنت، گل کرده اشکم همچو دريا
تا آمدي، بوي بهاران با تو آمد
فرزند توفان، شير مرد خانه ما (1)
پي نوشت :
1-عباس باقري، از پلک سنگ، تهران، بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس، 1386، صص 133 و 134.