عرفان اسلامی (63) الگوگیری
نویسنده : استاد حسین انصاریان
شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة
الگوگيرى از پويندگان پاك
حكمت كامله خداوندى كه دانا به استعدادها و قابليت آفريدگان است هرگز تكليفى كه مافوق طاقت و توانايى ايشان باشد تحميل نمىكند و هرگز راهى را كه نرفتهاند ، بىبدرقه و راهبر نمىگذارد .
بدين جهت دست تقدير و عنايت خداوندى در هر دورهاى و در نزد هر ملتى مثالهاى درخشانى از كمال مطلوب جسمى و روحى در پيش چشم افراد و ملتها گذاشته است تا آنان را سرمشق و نمونه پيروى خود قرار دهند و آن راهى را كه ايشان مىروند و نشان مىدهند ، بروند .
اگر به ديده دقت و بصيرت تاريخ حيات و اقوام و ملل را تدقيق و مطالعه كنيم مىبينيم كه پيوسته هريك از ادوار تاريخ و به خصوص در روزهاى تاريك آنكه ظلمت خودپرستى و نادانى افق افكار مردم را فرا گرفته است ، نورهاى درخشندهاى از علم و معرفت و فداكارى و فضيلت براى هدايت و حمايت مردم افروخته شده است .
هيچ ملت و قومى پيدا نمىشود كه در ميان خود افراد ممتاز و نفوس كامل در هريك از تكامل جسمى و قلبى و عقلى نداشته باشد .
همواره در هريك از رشتههاى اخلاق و علم و معرفت ، رجالى كه برترى ديگران و سمت معلمى و تربيت و راهنمايى داشته باشند در هر قرنى موجود بوده است ، خواه در قلمرو دين و مذهب و خواه در منطقه سياست و حكومت و خواه در دايره علم و معرفت و اخلاق و صنعت ؛ هريك از ملتها ، نابغهها و سرآمدان و پيشوايان بزرگ داشته است كه او را در شاهراه تكامل راهنمايى كردهاند . هر مرد متفكر منصف هر قدر هم ماده پرست باشد ، اعتراف و تصديق مىكند كه در تاريخ بشر گاهى افرادى ظهور كردهاند كه از حيث فضل و دانش و قوت و قدرت و علم و شجاعت و هنر و صنعت و شرافت و فضيلت درجه مافوق بشرى را دارا بوده ، به طورى كه امتياز ايشان بر مردمان مانند امتياز انسان نسبت به حيوان مىباشد .
اين مردان خدايى كه سرآمد ايشان به نام انبيا و اوليا و حكما و عرفا و هاديان بشر معروفند ، ارواح كاملهاى بوهاند كه صفات خدايى را در نفس خود به اندازهاى پرورش داده بودند كه از آنان به عنوان مثال خدا ، يا انسانهاى فوق بشر ، يا نفوس ملكوتى نام بردهاند !
از آن جهت تشنگان باده معرفت بيانات ايشان را زلال حقيقت شمرده و حيات ايشان را سرمشق زندگى خود قرار دادهاند .
دانايان بينادل جهان و نفوس بيدار شده انسان همواره آرزو داشتهاند كه پيروى از تعليمات و حيات آن هاديان بشر و آن مجريان قضا و قدر كنند و مس وجود و نفس خود را با اكسير معرفت و فضيلت آن صاحب نظران كيميا اثر مبدل به زر خالص جمال و كمال الهى سازند ، اين پيروى راه ايشان را بزرگ ترين سعادت دانسته و اكتساب اخلاق و صفات ايشان را بهترين وسيله رسيدن به كمال مطلوب مقدر شمردهاند .
گمان نمىرود كه در ميان علماى فنون مادى و مثبت هم ، امروز كسى پيدا شود كه در عمق دل خود حرمتى نسبت به اين برگزيدگان بشر احساس نكند و يا مقام بلند و صفات كماليه اين پيشوايان نوع انسان را انكار نمايد و رسيدن به مقام ايشان را براى خود و نوع بشر آرزو نكند و مايه خوشبختى نشمارد .
اينكه مردانى و نفوسى از ميان نوع بشر بدين مقام رسيدهاند و آثار و عظمت و ابهت و قدرت از خود به يادگار گذاشتهاند ، خود دليل است بر اينكه اين راه بر همه افراد انسانى باز است و بلكه يگانه راهى است كه همه بايد آن را بپيمايند تا به سعادت دو جهان نايل آيند . اين كمال مطلوب كه در تظاهرات سه گانه جسمى ، قلبى و عقلى تجلى مىكند چيزى بر خلاف قانون طبيعت نيست ، بلكه خود نتيجه تكامل و ميوه شيرين طبيعت است ؛ زيرا كه خود طبيعت هم راه پيماى كمال است و انسان به طور جدى مأمور و مكلّف است كه به وسيله قدرتهاى بىكران خدايى كه دارد ، به تكميل طبيعت نيز يارى كند ، ولى در اداى اين تكليف خود ، وقتى مىتواند كامياب گردد كه قبلاً با كمك انبيا و امامان عليهمالسلام و چهرههاى ملكوتى به تربيت و تكميل نفس خود بپردازد .
عقل بىشائبه از هوى ها به وجود اين كمال مطلوب و به وجوب پيروى آن حكم مىدهد .
اگر ما دلهاى خود را از آلايش هوى و هوس نفسانى و اغراض و منافع خود پرستانه پاك سازيم ، يقينا يك اشتياق بزرگ در نهاد خودمان نسبت به اين كمال مطلوب كه هدف همه بزرگان عالم بوده حس خواهيم كرد ؛ زيرا كه روح مجرّد ما كه در دقايق مخصوص زندگى ، موجوديت خود را براى ما محسوس مىسازد ، از آن مقام بلند عالم ملكوتى پايين آمده و ذوق و شادى جاودانى و نافانى آن عالم ، هميشه در كام او زنده است و ياد آن ايام الفت و محبت و آن حظوظ روحانى را هرگز فراموش نمىتواند كرد .
بنابراين رسيدن به درجه كمال مطلوب مقدر يك احتياج فطرى و يك اشتياق غريزى و درونى روح انسانى است و اساسا غرض از هبوط روح از عالم ملكوت به عالم ناسوت و پيمودن مراحل ترقى از ميان مراتب و طبقات عالم مادى همين تكميل نفس و اكتساب انتباه و معرفت و تحصيل ادراك حقيقت يعنى رسيدن به درجه كمال مطلوب است ؛ زيرا فرق است ميان بودن و ميان هشيار و توانا بودن .
انسان ابتدا در اين عالم فاقد همه چيز جز جسم و روح خالىِ از تمام معارف است ، بايد به تدريج در ضمن طى مراحل تكامل در آغوش اين جهان به مقام قدرت فعاله خالقه و معرفت مدركه بالغه ذات خود ، يعنى به كمال مطلوب مقدر خويش كه اكتساب قدرت و صنعت خدايى است برسد و صعود نمايد ، تا بتواند به نيابت از خداوند به ذات خالق عوالمى نو گردد و به وسيله عبوديت و طاعت به مقام ربوبيت برسد ، چنانچه حضرت صادق عليهالسلام فرموده : عبوديت جوهرى است كه ريشه آن ربوبيت[52] است و به گفته عارفان حقيقتبين ، دوگانگى را از ميان بردارد و به مقام وحدت برسد .
بنابراين بايد گفت : تربيت كننده حقيقى كسى است كه در نهاد خود يك حس لطيف عالى براى خدمت به تهيه وسايل تكامل جسمى و قلبى و عقلى نفوس بشر احساس كند و اين احساس يك حس مسؤوليت و يك اشتياق قوى و سوزان با يك قدرت بيكران فداكارى در دل او توليد نمايد[53] و اين حقيقت به طور كامل در نهاد انبيا و امامان عليهمالسلامبود و هم اينان بودند كه با عمق وجود اتصال به وحى داشته و از عمق وجود براى نجات بشر دل مىسوزاندند ، تمام مردان و زنان بايد بدانند كه جز با طى طريق اين بزرگواران به كمال مطلوب مقدر نمىرسند ، دورافتادگان از اين وادى چه مردان چه زنان با بار سنگين جهل و بىتربيتى به عمق بيشترى از منجلاب مفاسد فرو رفته و عاقبت از اسفل سافلين جهنم سر در مىآورند ، با اين وضعى كه گروهى از مردان و به خصوص بعضى از زنان در لباس و خوراك و اعمال و اخلاق دارند ، مگر توقع خير و فلاح براى آنان مىتوان داشت ، مردى كه ابزار و عامل شيطان و زنى كه برده هوس و شهوات مردان بىغيرت و در هر ساعت عروس شيطانى از شياطين است مگر روى خير و سعادت مىبينند ؟ اين انبيا و امامان عليهمالسلام هستند كه با بيان پاكتر از گوهر خود مىخواهند شما را به اوج كمال مطلوب مقدر برسانند ، اين هاديان راهند كه در تمام زمينههاى زندگى دلسوز شمايند ، اگر به فرهنگ پاك آنان بنگريد و به دستورها و احكام و حلال و حرام و قواعد اخلاقى آنان توجه كنيد ، مىيابيد كه فقط از اين طريق است كه تمام درهاى سعادت به روى شما باز است ، پس بياييد اطاعت از صاحبان زر و زور و قدرت و مال و شهوت و گناه را كنار گذاشته و از دام هوى و هوس هاى حيوانى خود ، خويش را برهانيد و دست توسل به دامن اين برگزيدگان الهى بزنيد تا هماى سعادت بر سر شما به پرواز آمده و تاج كَرَّمْنَا [54] بر فرق شما گذاشته شود و نشان إِنِّى جَاعِلٌ فِى الأَرْضِ خَلِيفَةً [55] به بازوى جان شما بسته شود !
ترجمه تحت اللفظى روايت هفتم « مصباح الشريعة » را دوباره مرور مىكنيم :
لباس ظاهر نعمتى است از جانب خداى تعالى به بندگان خود ، براى پوشاندن جسم و عيوب و عورات و اين لباس ظاهر كرامت و عزتى است كه خداوند بزرگ به لطف و مرحمت خودبينى آدم كرامت فرموده و اين لباس ظاهر براى مردم مؤمن وسيله اداى واجبات الهى است .
آرى ، مردم مؤمن و در حقيقت عاشقان حق ، همه چيز را در راه عشق او مىخواهند ، لباس كه چيزى نيست ، آنان براى او زندهاند و براى او مىميرند و غير او را نمىخواهند و به غير او فكر نمىكنند و اگر چيزى به مصرف عشق او نرسد ، گرچه همه عالم باشد ، پشيزى برايش ارزش قائل نيستند .
[ وَخَيْرُ لِباسِكَ ما لا يَشْغَلُكَ عَنِ اللّهِ تَعالى بَلْ يُقَرِّبُكَ مِنْ شُكْرِهِ وَذِكْرِهِ وَطاعَتِهِ ]
بهترين نوع لباس و بهترين لباس تو ، لباسى است كه تو را از خداوند عزيزت غافل ننمايد ، بلكه آن لباس وسيلهاى باشد كه تو را بندهاى شاكر و ذاكر و مطيع قرار دهد .
ملا عبدالرزاق لاهيجى در توضيح بسيار مختصرى مىگويد :
آن لباسى كه تو را از حق غافل نكند ، لباسى است كه اولاً تحصيل و به دست آوردنش راحت باشد و ثانيا قيمتش سبك و ارزان تمام شود ، چرا كه لباس وقتى عزيز الوجود باشد و قيمتش از حد معمول بيشتر باشد ، براى تهيه آن عمرى بيشتر و اوقاتى زيادتر و براى خريدنش مال سنگينترى لازم است و بدون شك صرف وقت زياد و پول سنگين براى به دست آوردن دو قطعه پارچه براى جسم ناقابل موجب غفلت از دوست است ؛ علاوه بر اين وقتى چنين لباسى با آن همه زحمت و صرف وقت زياد و پول فراوان به دست آمد و بر بدن پوشانده شد موجب كبر و خودخواهى خواهد شد !!
اما لباسى كه به دست آوردنش وقت زياد نخواهد و پول فراوان هم لازم نداشته باشد و در حقيقت از پارچه عادى و ارزان به دست آمده باشد ، باعث تواضع در برابر خلق خدا و همسان شدن با فقيران و مسكينان و محبوبان خداست و در اين لباس عادى است كه انسان ميلش به اطاعت از دوست و شكر و ذكر او قوى و زياد است .
انسان ، وقتى پوشاك و خوراك و محل زندگى را ساده گرفت ، از بسيارى از گناهان در امان خواهد ماند و به بسيارى از فضايل آراستهتر خواهد شد .
عاشقان زندگى با تجمل ، براى فراهم آوردن تجمل هرگز قناعت به داده حق نمىكنند ، بلكه براى ارضاى هوى و هوس به انواع محرمات كسبى و اخلاقى و عملى آلوده مىشوند ، ولى عاشقان حق هميشه بر اساس عشقشان قانع به داده حقند و به خاطر لباس و خوراك و محل زندگى به گناه و آلودگى و خباثت دچار نمىشوند ، خداشناسان در گرسنگى و سيرى ، در دارايى و ندارى ، در سلامت و مرض ، شاكر و ذاكر و مطيعند و براى رسيدن به وصال در آرزوى پايان عمرند ، تا جام شيرين مرگ را در كشيده و مستانه به سوى يار و لقاى حضرت او حركت كنند .
به قول شوريده ميدان عشق ، حافظ شيرازى :
خرم آن روز كزين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم وز پى جانان بروم
گرچه دانم كه به جايى نبرد راه غريب
من به بوى سر آن زلف پريشان بروم
دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم
چون صبا با تن بيمار و دل بىطاقت
به هوادارى آن سرو خرامان بروم
در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفت
با دل زخم كش و ديده گريان بروم
نذر كردم گر ازين غم به در آيم روزى
تا در ميكده شادان و غزلخوان بروم
به هوادارى او ذره صفت رقص كنان
تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم
تازيان را غم احوال گرانباران نيست
پارسايان مددى تا خوش و آسان بروم
ورچو حافظ ز بيابان نبرم ره بيرون
همره كوكبه آصف دوران بروم
حضرت على عليهالسلام در زمانى كه عهده دار امور مملكت پهناور اسلامى بود ، به قنبر فرمود :
براى من و تو پيراهن لازم است ، چون لباس هر دو نفر ما در حدى كهنه شده كه قابل استفاده نيست . پس به بازار پيراهن فروشان رفتند و دو پيراهن قيمت كردند يكى به دو درهم و يكى به سه درهم و هر دو را خريدند ، چهار درهمى را به قنبر مرحمت كرد و فرمود : بپوش . عرض كرد : على جان ! شما عهده دار رياست كل كشورى پيراهن قيمتىتر زيبنده شماست . فرمود : قنبر ! من به پيرى نزديك شدهام و تو جوانى ، پيراهن كم قيمتتر برازنده من و پر قيمتتر زيبنده تو است !![56] بياييد روش زندگى را در برابر جسم و اين بدن خاكى ، بدنى كه فردا در قبر خوراك ماران و موران است از اولياى خدا بياموزيم ؛ بياييد قدرى هم براى صفحه ديگر حياتمان كه آخرت است فكر كنيم؛ بياييد با نور هدايت مردان راه حق از ظلمتكده جسم خود را نجات داده و به ساحل كرامت و عظمت و شخصيت برسانيم؛ بياييد خود را از رسوايى و تنگ نظرى نجات داده و ميدان فكر و انديشه را به وسعت عالم وسعت دهيم !
به قول شاعر نكته سنج ، سعدى بزرگوار :
توانگرى نه به مال است نزد اهل كمال
كه مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال
من آنچه شرط بلاغ است با تو مىگويم
تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال
محل قابل و آن گه نصيحت قائل
چو گوش هوش ندارى چه سود حسن مقال
به چشم و گوش و زبان آدمى نباشد شخص
كه هست صورت ديوار را همين تمثال
نصيحت همه عالم چو باد در قفس است
به گوش مردم نادان و آب در غربال
دل اى حكيم بر اين معبر هلاك مبند
كه اعتماد نكردند بر جهان عقال
مكن به چشم ارادت نگاه در دنيا
كه پشت مار به نقش است و زهر او قتال
خداوندا ! لباس با عظمت تقوا بر روح و جان و بر قلب و نفس ما بپوشان .
پروردگارا ! لباس عبوديت بر تمام قامت هستى ما درانداز كه هركس عريان از اين دو لباس زندگى كند ، دچار خزى دنيا و آخرت خواهد شد .
براى درست زندگى كردن و مؤدب شدن به آداب ، تمام انسان ها نياز به انسان هاى ملكوتى دارند ، نياز به علم و فرهنگ آنان ، علم و فرهنگى كه سرچشمهاش وحى الهى است ، با آموختن اين علم و فرهنگ و به كارگيرى اراده براى عمل به اين علم و فرهنگ ، انسان در صراط مستقيم حق قرار خواهد گرفت و از گناه دور خواهد ماند .
ورنه با اين عقل و علم محدود، چگونه مىتوان به تمام حسنات وسيئات احاطه پيدا كرد ؟ و چگونه مىتوان داراى زندگى صحيح شد .
انبيا و امامان عليهمالسلام آمدند تا خواستههاى حق و اوامر و نواهى حضرت او و خلاصه راه صحيح زندگى را به انسان ها بياموزند ، اگر انسان توجه به تعليمات الهى آنان ننمايد ، در چاهى از ضلالت سقوط خواهد كرد كه در آمدنش گاهى محال مىشود ؛ سعى كنيد لباس تقوا و عبوديت را از اين خياطان عالى معنوى دريافت كرده و بپوشيد و مواظب باشيد كه تا آخر عمر هيچ قدرتى نتواند اين لباس را از اندام هستى شما در آورد .
جز آيين وحى كدام مكتب مىتواند شما را به لباس فضايل و حسنات بپوشاند ، تنها مكتبى كه از معنويت كامل و روحانيت حقيقى و قواعد جهان شمولى برخوردار است مكتب با عظمت الهى است كه با نبوت پيامبر صلىاللهعليهوآله و امامت امامان عليهمالسلام براى هميشه تمام و كامل شد و هم اكنون تجلى آن كمال در قرآن و روايات پيامبر صلىاللهعليهوآله و اهل بيت عزيز اوست .
اثر معنوى اين آيين ، پرورش انسان حقيقى و افراد درست و نيكوكار است ، افراد موحد ، دانشمند ، راستگو ، درست كردار ، عادل ، كارگر ، خيرخواه ، فداكار ، زاهد ، افراد خاندان رسالت از زن و مرد ، خديجه ، على ، زهرا ، زينب ، حسن ، حسين و گروهى از صحابه و ياران ، مانند : سلمان ، ابوذر ، مقداد ، عمار ، عبداللّه رواحه ، از بهترين نمونه پرورش يافتگان مدرسه اسلامند و در اين ميانه دستهاى از زنان پاكدامن هم مانند : ام سلمه ، ام ايمن ، حمينه دختر جحش ، خنساء ، از نمونههاى عالى تربيتى در جنس مؤنثاند .
... ادامه دارد.
پي نوشت :
[52] ـ مصباح الشريعة : 7 ، باب الثانى .
[53] ـ اصول اساسى فن تربيت : 136 .
[54] ـ اسراء 17 : 70 .
[55] ـ بقره 2 : 30 .
[56] ـ الغارات : 1/66 .