بازدید نیروهای سازمان ملل از اردوگاه های اسرا

در اواخر سال 1362 اسرای عراقی که در اردوگاهی در گرگان نگهداری می شدند ، دست به شورش می زنند ، دولت عراق ادعا کرد که با این اسرا در ایران بدرفتاری شده است برای همین از سازمان ملل متحد تقاضا کرد که گروهی بیایند و وضعیت آنجا را ببینند و گزارش تهیه کنند . دولت جمهوری اسلامی ایران این تقاضا را منوط به این کرد که اول باید گروه سازمان ملل به اردوگاه های اسرای جنگی ایران در عراق بروند و از آنجا بازدید کرده و
چهارشنبه، 28 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازدید نیروهای سازمان ملل از اردوگاه های اسرا
بازدید نیروهای سازمان ملل از اردوگاه های اسرا
بازدید نیروهای سازمان ملل از اردوگاه های اسرا

گفتگو از: طیبه محمدی نیا

گفتگویی با آزاده سرافراز علی زرد بانی

در اواخر سال 1362 اسرای عراقی که در اردوگاهی در گرگان نگهداری می شدند ، دست به شورش می زنند ، دولت عراق ادعا کرد که با این اسرا در ایران بدرفتاری شده است برای همین از سازمان ملل متحد تقاضا کرد که گروهی بیایند و وضعیت آنجا را ببینند و گزارش تهیه کنند .
دولت جمهوری اسلامی ایران این تقاضا را منوط به این کرد که اول باید گروه سازمان ملل به اردوگاه های اسرای جنگی ایران در عراق بروند و از آنجا بازدید کرده و گزارش تهیه کنند ، بعد ایران اجازه می دهد که آنها وارد گرگان شوند .این قسمتی از خاطرات آزاده سرافراز علی زرد بانی پیرامون همین ماجرا می باشد که ادامه آن را با هم می خوانیم:
بعد از کشمکش بسیار دولت عراق با شرط ایران موافقت کرد و دلیلشان هم این بود که فکر می کردند می تواند اوضاع اردوگاه ها را کنترل کنند و جلوی نشت اخبار و واقعیت درون اردوگاه ها را بگیرند و نگذارند که در گزارش سازمان ملل این مسائل درج شود .
اما ما هم در آنجا از طریق روزنامه های عربی و انگلیسی عراق که در اختیارمان قرار می گرفت از موضوع باخبر شدیم و دانستیم که گفتگوهایی در جریان است و احتمال دادیم که چنین بازدیدی از اردوگاه ممکن است به وقوع بپیوندد .
در هر اردوگاه به دور از چشم عراقی ها ، سازمانی مدیریتی و کنترل کننده برای امور داخلی وجود داشت که توسط خود اسرا تشکیل شده بود . بعد از شنیدن این اخبار ، ما در این سازمان و گروه مدیریتی غیر رسمی جمع شدیم و فکر کردیم که چکاری باید انجام دهیم و چگونه خود را برای استفاده بهینه از این موقعیت آماده کنیم . اولین چیزی که به ذهنمان رسید این بودکه اگر در زمان حضور فرستادگان سازمان ملل ، عراقی ها هم بخواهند در کنار آنان باشند ، چگونه باید با آنان برخورد کنیم ؟ و اگر فارغ از حضور عراقی ها و بصورت مستقیم باشد در آنموقع چه بگوییم ؟ هر نوع احتمالی را در آن جلسه بیان کردیم و برای هر کدامشان هم یک سناریو و ماجرایی را آماده کردیم تا بتوانیم از حضور فرستادگان سازمان ملل در اردوگاه بنحو احسن استفاده بکنیم .
به هر حال وقتی همه ی حالت ها را بررسی کردیم به این نتیجه رسیدیم که اگر ما نتوانیم بصورت مستقیم با آنان صحبت کنیم و یا اگر به مدت کافی نتوانیم با آنان صحبت کنیم و همچنین اگر آنان نتوانند بصورت صحیح یادداشت برداری کنند و یا حتی اینکه یادداشت هایشان تحت کنترل باشد ، پس باید قبل از اینکه این آقایان بیایند یک گزارش مدون از مسائلی که اتفاق افتاده تهیه کنیم و به طریق مقتضی آن را به دستشان برسانیم .
محور های مختلفی را برای این گزارش طرح کردیم ( البته چون سالیان زیادی از این ماجرا گذشته ، ممکن است که من جزئیات را خوب به یاد نداشته باشم ) . من مأمور تهیه ، تدوین و تألیف این گزارش شدم و قرار هم شد که گزارش را به زبان انگلیسی تهیه کنیم . محورهایی که انتخاب کرده بودیم بیشتر در چارچوب بدرفتاری ها ، شکنجه ها ، شهادت یکسری از بچه ها در اردوگاه ها ، وضعیت معیشتی و عدم رعایت کنوانسیون ژنو در برخورد با اسرا بود . تمام آن موارد را با تمام اعداد ، ارقام ، اسامی و زمان ها و تاریخ های دقیق وقایع ، یادداشت برداری کرده بودیم . یکسری وقایع هم بود مثل حملاتی که به یکسری از اردوگاه ها بصورت مسلح کرده بودند و تعدادی را به شهادت رسانده یا مجروح کرده بودند یا سیستم اطلاعاتی و عدم امنیتی که به واسطه ی آن در اردوگاه ها ایجاد کرده بودند ، که تمام این مسائل را بصورت تیتر در آورده بودیم و برای هر عنوان یک زیر مجموعه تعریف کرده بودیم و به جمع آوری آمار و اطلاعات پرداختیم .
اردوگاه موصل 4 در واقع اردوگاهی بود که جمعی از اسرا را که به عنوان خرابکار تشخیص داده بودند از اردوگاه های دیگر جمع آوری کرده و به آنجا آورده بودند . به همین دلیل افرادی که در این اردوگاه بودند ، چکیده ای از همه ی اردوگاه ها بودند و اخبار و تاریخ اسارت را می توانستند در اذهانشان داشته باشند . یعنی کسانی بودند که در استخبارات بودند ، در عنبر ، رمادی ، موصل 1 ،2 ، 3 ، بین القفسین و ... که تمام این ها در موصل 4 جمع شده بودند . روی این حساب با این گروه ها این سؤالات را متناسب با اطلاعاتی که در اختیار داشتند ، بصورت مخفیانه مطرح کردیم و از آنها خواستیم که اطلاعات لازم را بدهند . جمع آوری اطلاعات از سطح آسایشگاه ها از طریق ارشد آسایشگاه ها و کسانی که مسئول فرهنگی هر آسایشگاه بودند انجام شد . به این طریق که ما سؤالات را از طریق مسئولین فرهنگی آسایشگاه ها به گروه هایی که اطلاعات داشتند رساندیم و از آنان خواستیم که اطلاعات را در کاغذهای کوچک ( که از کاغذ پودر رختشویی و کاغذ سیگار تهیه می کردند ) بنویسند و به من برسانند . بعد از اینکه اطلاعات و همچنین چیز هایی که در ذهنم بود جمع آوری شد ، شب ها در آسایشگاه در یک جای مخفی که دیده نشوم بصورت نشسته یا دراز کشیده روی کاغذهای سیگار یا جعبه های پودر رختشویی شروع می کردم به نوشتن و بعد آنها را مخفی می کردم . مثلاً بدلیل ممنوع بودن کاغذ و خودکار و مداد آن ها را تکه تکه کرده و لای دوخت های لباس و یا لابه لای پتوها مخفی می کردیم . و یا مثلاً یک پنجم یک مداد را مخفی می کردیم و بعداً با فرو کردن آن داخل یک قرقره ی خالی و یا چیز دیگر به طولش اضافه می کردیم تا بشود آن را به دست گرفت و با آن نوشت .
نهایتاً این اطلاعات در مدت زمان بیش از دو یا سه ماه جمع آوری شد و هر جایی از آن که تناقضی وجود داشت را با گروه های مطلع نشسته و اصلاح کردیم تا حرفی غیر واقعی در این گزارش نوشته نشود . و در پی آن بودیم تا آن حقایق همراه با اسامی ، تاریخ ها ، محل ها و آوردن اسامی عراقی هایی که در آن ماجراها دخیل بودند آورده شود .
این گزارش ها را به زبان انگلیسی برگردانده و درکاغذهای قهوه ای رنگی که شبیه کاغذ سیمان بود و در حقیقت کاغذ بسته های سیگار بغداد بود پاکنویس کرده و نگه می داشتم . من آن مطالب را بسیار ریز و با دقت نوشتم و پس از اتمام ، آنها را بسیار تا کرده و در اندازه ی بسیار کوچکی در آورده و در قوطی کبریت جا سازی کرده و در جایی مخفی کردیم تا بعداً به نیروهای سازمان ملل بدهیم .
بعد از این قضایا منتظر آمدن گروهی از سازمان ملل شدیم . بالاخره در یکی از روزهای دی ماه سال 1363 ساعت 3 یا 4 بعداز ظهر بود که گفتند افرادی از سازمان ملل می خواهند وارد اردوگاه شوند .
اردوگاه ما به این صورت بود که دور تا دورش ساختمان بود و حیاط بزرگی در وسط قرار داشت و یک جاده ای از ضلع جنوبی اردوگاه مستقیم بالا می آمد و از وسط هم جاده ای می آمد که بصورت صلیب این مسیر را به دو طرف وصل می کرد . در واقع این جاده ها محلی برای آمدن ماشین ها و افراد عراقی بودند و مرز آن را با سیم خاردار مشخص کرده بودند . همه ی بچه ها با شنیدن اینکه سازمان ملل می خواهد بیاید از آسایشگاه بیرون آمدند و در باغچه های نزدیک سیم خاردارها و نزدیک این جاده جمع شدند . معمولاً ما هیچ وقت این کار را نمی کردیم و به این سیم خاردارها و به این جاده نزدیک نمی شدیم . اغلب در راهروهای زیر ساختمان خودمان قدم می زدیم یا در باغچه و ... و کمتر تجمعی مخصوصاً در جایی که مقر عراقی ها بود اتفاق می افتاد . همه در این جاده ها قرار گرفتند و از آن طرف عراقی ها با چهار پنج نفر خارجی که همراهشان هستند جلو به سمت وسط چهار راه یعنی تقاطع می آیند.
از این طرف هم من با ارشد اردوگاه که آن زمان محمود شرافتی بود ، و یکی دو نفر دیگر به سمت آنها حرکت کردیم . آقایانی که از سازمان ملل آمده بودند وقتی که این تجمع بچه ها را دیده بودند ، دچار هراس شدند که آیا وارد این جمعی که بصورت آزاد هستند بشوند یا نه ؟ این ها از ملیت های مختلف بودند ، از کشورهای آمریکای جنوبی بودند ، از کشورهای اروپایی مثل اتریش بودند و از یکی از کشورهای شبه قاره ی هند هم بودند . همینطور داشتند با هم صحبت می کردند که آیا برگردند یا وارد جمع شوند و ... . یک مقدار ترسیده بودند که من و محمود شرافتی جلو آمده و به زبان انگلیسی به آنها خوش آمد گفتم . به آنها گفتم که خوشحالیم که شما آمدید و به آنها اطمینان های لازم را دادم و گفتم که به هرحال ما اینجا آماده هستیم که هر سؤالی ، کاری دارید انجام دهیم . عراقی ها هم خیلی هایشان انگلیسی نمی فهمیدند البته شاید کسانی را که انگلیسی بلد باشند را از بغداد آورده بودند .
افراد سازمان ملل باز کمی با هم صحبت کردند . من از آنها سؤال کردم که شما تنها وارد اردوگاه ما می شوید یا به همراه عراقی ها می آیید ؟ گفت چرا این سؤال را می کنی ؟ گفتم اگر تنها می آیید و عراقی همراهتان نیست ما پذیرای شما هستیم و به سؤالاتتان جواب می دهیم و می توانیم با هم صحبت کنیم ولی اگر عراقی ها می خواهند در کنار شما در این جلسات باشند فایده ای ندارد و ترجیح می دهیم که حرفی در حضور اینها به شما نزنیم . اینها با هم مشورت کردند و گفتند که ما بدون حضور عراقی ها می آییم و عراقی ها از اینجا به بعد ما را تنها می گذارند .
آنها را با خودم آوردم که یک نفرشان ژنرال ارتشی بود ، یکی استاد دانشگاه بود و یک نفرشان هم فکر کنم افغانی بود چون برای بچه ها گریه کرده بود و به زبان فارسی هم صحبت کرده بود و با بچه ها احساس همدردی کرده بود . گفتیم که چون شما چهار پنج نفرید بهتر است که در چهار پنج آسایشگاه تقسیم شوید و صحبت کنید . ما آن موقع 14 آسایشگاه بودیم و برنامه ریزی کرده بودیم که از کجا شروع کنند و اینها را چه طور ببرند و چه کسانی حرف بزنند ، چه بگویند و چه طور از وقت استفاده شود . در عین حال من این گزارش را هم که آماده بود به محمود شرافتی دادم و قرار شد که در یک فرصت مناسب آن را به دست رئیسشان که دیگر تشخیص داده بودیم چه کسی است بدهد . در همین بین که داشتیم صحبت می کردیم و در آسایشگاه ها بچه ها داشتند از مسائلی که برایشان اتفاق افتاده بود صحبت می کردند و بعضاً جای شکنجه ها یشان را نشان می دادند ، از طرف عراقی ها آمدند و مرا صدا کرده و به مقر بردند . که این هم اتفاق مثبتی بود .
چون همه فکر می کردیم که من را که مترجم هستم به مقر می برند تا تهدید کنند که مواظب باش چیزی نگویی ، بعداً شکنجه ات می کنیم و ... . اتفاقاً مرا که بیرون بردند مورد خاصی نبود نه تهدیدی بود و نه چیزی فقط مقداری صحبت کردند که بالاخره کمی مراعات کنید که آنهم بدون هیچ تهدیدی بود . طبق آن تصوری که همه داشتیم در این یک ساعتی که مرا برده بودند ، دوستان ما در اردوگاه چنان مغز اینها را پخته بودند که الآن او را تهدید می کنند و می زنند و ... . که وقتی من آمدم داخل اینها جرأت نداشتند با من حرف بزنند . می گفتند تو در خطری و بهتر است که مواظب خودت باشی و از این حرف ها . که من هم گفتم که اینها مرا بردند و تهدید کردند و ... که همه را یادداشت کردند . در فاصله ای بالاخره محمود شرافتی آن مجموعه ی اطلاعات را به آن نفری که قرار بود بدهد رساند که بعد من از او پرسیدم که گرفتی گفت بله و نگران نباش ما اینها را خوانده و منعکس می کنیم . من هم برایشان شرح دادم که این چیست و به چه سختی آن را تهیه کردیم و دارای مطالبی بسیار ارزشمند است و از آن کپی هم نداریم و ... که اینها هم تشکر کرده و رفتند .
حدود دو یا سه ماه بعد صلیب سرخی ها که به اردوگاه آمدند از آنان پرسیدیم که وقتی افراد سازمان ملل از اردوگاه ها بازدید کردند ، چه اتفاقی افتاد و چه کردند ؟ گفتند که بعد از اینکه از اردوگاه های عراق بازدید کردند به ایران رفته و از اردوگاه های آنجا هم بازدید کردند و گزارش هر دو کشور را منتشر کردند . برای ما بسیار جای تعجب است که با وجود اینکه ما هر ماه به اردوگاه آمده و با شما صحبت می کنیم در این گزارش چیزهایی آمده بود که ما در عرض این چند سال نفهمیده بودیم . و این تعجب همه ی صلیبی ها را برانگیخته است که این اطلاعات با این دقت و با این حجم را چطور سازمان ملل در مدت کوتاه چند ساعت بدست آورده است ! البته ما می دانستیم که گزارش منتشر شده ی سازمان ملل از روی گزارشی که ما تهیه کرده بودیم استنتاج شده است . به این ترتیب احساس کردیم که به وظیفه ای که داشتیم عمل کردیم و از فرصتی که برایمان پیش آمده بود به نحو احسن استفاده کردیم .
- نتیجه ای که از انتشار این گزارش بدست آمد چه بود ؟
در رفتار عراقی ها با توجه به تذکری که به آنها داده بودند تغییرات جزئی احساس می شد . ولی نهایتش این بود که نقشه ای که آنها کشیده بودند تا ماجرای عراقی ها در اردوگاه گرگان را به عنوان یک نقطه منفی و از حوادثی که در آنجا اتفاق افتاده بود به عنوان یک برگ برنده ی بدرفتاری یا مسائل دیگر علیه ایران استفاده کنند ، برعکس شد و آن گزارشی که توسط سازمان ملل منتشر شد دقیقاً عراقی ها را متهم به بدرفتاری با اسرا کرد بطوری که وقتی در آن سال طارق عزیز به سازمان ملل رفته بود در مورد بد رفتاری با اسرای ایرانی مورد سؤال قرار گرفت و بدین گونه شد که کفه ترازو به نفع ما برگشت و آنها محکوم به بد رفتاری شدند
منبع: سایت موصل 4




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط