لزوم مطرح شدن سلوك شهید رجایی در شرایط كنونی

در این مقطع خاص و به دلیل اعوجاج‌های گوناگونی كه در طی سال‌های گذشته و حتی اكنون در رفتار برخی نخبگان و مسئولان جامعه دیده می‌شود، شخصا طرح رفتارها و سلوك شهید رجایی را مناسب می‌بینم و امیدوارم به عنوان كسی كه عمیقا نگران انقلاب و نسل كنونی است و زندگیم نیز گواه صادقی بر این مدعاست كه در حد توان خود برای حفظ آرمان‌های انقلاب و دستورات حضرت امام ( رحمت الله علیه ) و مقام معظم رهبری تلاش كرده‌ام، مسئولان سخنان مرا بشنوند و همچون بسیاری از
شنبه، 31 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
لزوم مطرح شدن سلوك شهید رجایی در شرایط كنونی
لزوم مطرح شدن سلوك شهید رجایی در شرایط كنونی
لزوم مطرح شدن سلوك شهید رجایی در شرایط كنونی

گفتگو از : تهمینه مهربانی



در مصاحبه با مرضیه حدیدچی (دباغ)

در این مقطع خاص و به دلیل اعوجاج‌های گوناگونی كه در طی سال‌های گذشته و حتی اكنون در رفتار برخی نخبگان و مسئولان جامعه دیده می‌شود، شخصا طرح رفتارها و سلوك شهید رجایی را مناسب می‌بینم و امیدوارم به عنوان كسی كه عمیقا نگران انقلاب و نسل كنونی است و زندگیم نیز گواه صادقی بر این مدعاست كه در حد توان خود برای حفظ آرمان‌های انقلاب و دستورات حضرت امام ( رحمت الله علیه ) و مقام معظم رهبری تلاش كرده‌ام، مسئولان سخنان مرا بشنوند و همچون بسیاری از سخنان دلسوزانه دیگر، سوءتعبیر نكنند.
با توجه به سوابق طولانی مبارزاتی و حضور مؤثر و همیشگی شما در صحنه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی، آرزو داشتیم می‌توانستیم خاطرات شما را درباره تمامی شهدای دولت بپرسیم، اما به علت كسالت سركار و ضیق وقت، انتخاب را به عهده خودتان می‌گذاریم.
در این مقطع خاص و به دلیل اعوجاج‌های گوناگونی كه در طی سال‌های گذشته و حتی اكنون در رفتار برخی نخبگان و مسئولان جامعه دیده می‌شود، شخصا طرح رفتارها و سلوك شهید رجایی را مناسب می‌بینم و امیدوارم به عنوان كسی كه عمیقا نگران انقلاب و نسل كنونی است و زندگیم نیز گواه صادقی بر این مدعاست كه در حد توان خود برای حفظ آرمان‌های انقلاب و دستورات حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری تلاش كرده‌ام، مسئولان سخنان مرا بشنوند و همچون بسیاری از سخنان دلسوزانه دیگر، سوءتعبیر نكنند.
شما در جایگاهی هستید كه بعید به نظر می‌رسد حرفهایتان سوء تعبیر شوند.
متأسفانه این گونه نیست . من بارها شنیده‌ام كه من و امثال مرا و اندیشه‌ها و آرمان‌هایمان را متعلق به سال‌های 50 تا 57 و تاریخ مصرف گذشته تلقی كرده‌اند.
با توجه به حساسیت سركار نسبت به سرنوشت انقلاب و بی‌مهری‌های بی‌شماری كه به آرمان‌های انقلاب شد، دلتنگی‌هایتان پذیرفتنی است، لیكن شما بهتر از ما می‌دانید كه انسان والا، تاریخ مصرف ندارد و گیریم كه انسان‌ها تاریخ مصرف داشته باشند، اندشه‌ها ندارند، وگرنه باید چنین حكمی را درباره آرمان‌هایی كه در سالیان بسیار دور تاریخ بشر مطرح شده‌اند، قاطعانه‌تر صادر كرد.
قبول دارم كه به علت بیماری و نیز آثار مخرب بعضی از رفتارهای اجتماعی و سیاسی ، تا حدی حساس شده‌ام، ولی غرض از طرح این عبارت، گلایه از بابت خودم نبود. هرگز به یاد ندارم كه تحسین از رفتارهای خود را به خود نسبت داده باشم و یا برای هدفی جز آرمان‌های والای امام ( رحمت الله علیه ) و انقلاب، آزرده خاطر یا شادمان شده باشم. غرض این است كه طرح مسائل به این شكل به هیچ وجه اتفاقی نیست و اعوجاج‌هایی كه در رفتارها و سلوك مسئولان و به تبع آنها در سطح جامعه دیده می‌شود. هر انسان صاحب دردی را نگران می‌كند.
برای تبیین بیشتر این سلوك، با اشاراتی به سلوك شهید رجایی ، ما را از تجربه‌های خویش بهره‌مند سازید.
من متأسفانه به دلیل مشغله‌های فراوانی كه همه در سال‌های نخست انقلاب داشتیم، كمتر توفیق همكاری نزدیك با شهید رجایی را داشتم. اما از زبان دیگران و به ویژه مستضعفان جامعه كه نقطه اتكا و منظور نظر شهید رجایی بودند، نكات شگفت‌آوری را در سلوك ایشان دریافته‌ام كه به برخی اشاره می‌كنم. یادم هست هنگامی كه ایشان رییس جمهور شدند، قرار شد به خانواده‌های فقیر و بی‌سرپرست ماهیانه مبلغی (گمان می‌كنم سه هزار تومان) بدهند.
روزی برای زیارت مرقد 72 به بهشت زهرا رفته بودم. بعد هم می‌خواستم در كنار مزار شهید رجایی و باهنر بنشینم و فاتحه‌ای بخوانم كه دیدم یك پیرزن و پیرمرد روستایی در میان قبور سرگردان هستند و دنبال قبری می‌گردند. آنها كه لهجه تركی داشتند و به زحمت فارسی حرف می‌زدند. از من سراغ مرقد شهید رجایی را گرفتند.
من مرقد را نشان آنها دادم و رفتم تا بر سر مزار دیگران فاتحه‌ای بخوانم و برگردم. وقتی برگشتم. دیدم آن دو بقچه‌شان را روی مراز شهید بزرگوار باز كرده‌اند و نان لواش روستایی و كمی پنیر را به رهگذرها می‌دهند و از آنها طلب حمد و سوره‌ای برای شهید رجایی می‌كند و اشك می‌ریزند و با همان لحن ساده‌شان می‌گویند اینها را از همان پولی كه تو هر ماه برایمان می‌فرستی خریده‌ایم. این همه خلوص از سوی مردمی كه تا این پایه قدر محبت حقیی و خالصانه را درك می‌كنند و سره را از ناسره تشخیص می‌دهند دل مرا به درد آورد.
تفاوتی چنین آشكار بین مردی كه این گونه زیست و در دل آدم‌هایی كه حتی او را ندیده بودند، چنین محبت عمیقی را بر جای نهاد كه پس از سال‌ها كه از شهادت او می‌گذرد. چنین خالصانه و بی‌ریا از او یاد می‌كنند و اندك قوت خود را در راه او خیرات می‌كنند و مقایسه او با مسئولانی كه همه چیز را حق خود و خانواده‌هایشان می‌دانند و ذره‌ای حرمت برای كسانی كه آنها را به این پست و مقام رسانده‌اند، قائل نیستند، حقیقتا شگفت‌آور و در عین حال عبرت‌آموز است.
این همه تغییر، آن هم در ظرف 20 سال ، باید دلسوزان و متفكران را به تعمق و بررسی جدی وادار كند.
آیا از این شیوه‌های برخورد خاطره‌ای دارید؟
همین چند وقتی پیش سربازی نزد من شكایت می‌كرد كه ای كاش در پادگان بود و زمین‌های آنجا را تی می‌كشید، ولی او را مسئول بردن و آوردن خانم و فرزندان فلان مسئول مملكتی نمی‌كردند. چون مجبور است تا ساعت ده یازده شب پا به پای آنها اسیر شود و آنها از این طرف و آن طرف ببرد و رفتارشان با او صد درجه بدتر از رفتاری استكه در گذشته با گماشته‌ها می‌شد.
از نخستین باری كه از نظر كاری با شهید رجایی برخورد داشتید چه خاطره‌ای دارید؟
من در همدان مسئول سپاه بودم و باید امنیت شهر را حفظ می‌كردم. شهید رجایی وزیر آموزش و پرورش بودند. تجدیدی‌های سال 57 می‌خواستند كنكور بدهند و خیلی‌ها نمره نیاورده بودند. جریانات انقلاب و تعطیلی مدارس در هر حال وضعیت خاصی را به وجود آورده بود. در كل استان همدان 140 و 150 نفری می‌شدند و البته عده‌ای هم كه قصد اغتشاش داشتند و خود را در میان آنها جا زده بودند. اینها در اداره آموزش و پرورش تحصن كرده بودند و به اصطلاح نمره می‌خواستند. چند باری رفتم و با آنها صحبت كردم و گفتم دو سه نفرشان بمانند و بقیه بروند تا من از مسئولان وزارت‌خانه كسب تكلیف كنم. در عین حال ، بسیار از این كه بلوایی به پا شود، نگران بودم.
در هر حال به تهران آمدم و صبح اول وقت به وزارت‌خانه رفتم. شهید رجایی با آن تواضع و بزرگ‌منشی بی‌نظیرشان از من استقبال كردند و مشكل را پرسیدند. عرض كردم عده‌ای هستند كه با نیم، یك، نهایتا یك و نیم نمره، قبول می‌شوند و من سخت نگران ناامنی و اغتشاش در همدان هستم و بیم آن دارم كه این موضوع به غائله‌ای ختم شود. شهید رجایی لبخندی زدند و گفتند: «ساواك در ابتدای انقلاب خیلی جاها را آتش زد. مانده است آموزش و پرورش!‌ اگر قرار باشد عده‌ای معلم و مهندس و دكتر بی‌سواد ، ریشه‌های جامعه را متزلزل كنند و آتش پنهان به مبانی و پایه‌های فكری و اعتقادی ما بزنند، چه بهتر كه امروز امثال این بچه‌ها، ساختمان آموزش و پرورش را آتش بزنند. این آتش را می‌شود با آب مهار كرد، آن آتش را نمی‌شود كاری كرد. اگر امروز نمره بی‌زحمت و رنج به جوان‌هایمان بدهیم، فردا همه چیز را رایگان و بی‌رنج می‌خواهند».
اگر ایشان امروز زنده بودند چه می‌گفتند؟
بله با مدرك‌های تولید انبوه! در هر حال من. من در آن لحظه واقعا دلم تكان خورد، ولی چاره نبود. در عین حال ، حقیقتا از این قاطعیت و صراحت، لذت بردم . به همدان برگشتم و به شاگردانی كه تحصن كرده بودند گفتم: «این فرمایش وزیر است كه نیم نمره هم نباید داده شود. بیل و كلنگ و سطل هم آماده گذاشته‌ایم، هر كس می‌خواهد خراب كند و بشكند آزاد است».
شاگردها كه دیدند مثل این كه قضیه جدی است. یك یك رفتند چند نفری را هم كه لجاجت كردند و ماندند، بردیم و با نصیحت و استدلال راضی‌شان كردیم كه به جای این كارها بروند بنشینند و درسشان را بخوانند.
یكی از مواردی كه متأسفانه به شدت رواج پیدا كرده و قبح خود را از دست داده است، اتلاف اموال مردم و ضایع كردن حق‌الناس است. آیا رد این مورد از شهید رجایی خاطره‌ای دارید؟
ظاهرا این رییس جمهور بزرگوار ما با موتور محافظشان به خانه رفت و آمد می‌كرد و در مقابل حیرت دیگران كه می‌گفتند چرا ماشین نمی‌خرید؟ می‌گفته‌اند، همه ماشین‌های تهران مال ماست، چون هر وقت بخواهیم می‌ایستند و كرایه‌شان را می‌گیرند و هر جا بخواهیم با كمال احترام، ما را می‌برند، این محافظ در حالی كه نمی‌توانست جلوی گریه كردن خود را بگیرد می‌گفت: «روزهایی كه كارها خیلی زیاد می‌شدند، شهید رجایی در دفتر ریاست جمهوری می‌ماندند و همانجا استراحت می‌كردند. روزی در وقت استراحت فرزندشان با دستگیره در اتاق كلنجار می‌رود و قفل آن می‌شكند. شهید رجایی به یكی از افراد دفتر می‌گویند كه هر چه سریع‌تر قفل‌سازی را خبر كند تا قفل را تعمیر كند.
به ایشان می‌گویند كه ساختمان، تعمیركار دارد. شهید رجایی می‌گویند: «تعمیركار خرابكاری فرزند من كه نیست. اگر او هزینه تعمیرش را می‌گیرد و به حساب دفتر نمی‌گذارد و مثل تعمیركاری كه از بیرون بیاورید، عمل می‌كند، اشكال ندارد. وگرنه از بیرون تعمیركار بیاورید». این محافظ می‌گفت: وقتی این همه وسواس درباره حق‌الناس را با ریخت و پاش‌های عجب و غریب این سال‌ها مقایسه می‌كنم. آه از نهادم بلند می‌شود.
دردمان را افزون كردید.
پس بگذارید ماجرای دیگری را هم بگویم كه بدانید عمق فاجعه تا به كجاست، چند وقت پیش به اصرار یكی از همسنگران انقلاب به مجلسی كه برای تجلیل از خدمات یكی از خانم‌های دولت قبلی برگزار شده بود، رفتم. البته به یمن سهل‌انگاری فراوانی كه شده، دیدن مناظری از آن دست نباید خیلی برایم غیرمترقبه باشد، ولی با مجلسی روبه رو شدم مختلط كه نوزده بیست دختر جوان با لباس‌های حریر نازك و شلوارهای تنگ حركاتی شبیه به باله را انجام می‌دادند و مدعوین هم اعم از زن و و مرد با حركت عجیب و غریب آنها، خودشان را به این سو و آن سو می‌بردند و گاهی هم سر در گوش یكدیگر حرف می‌زدند و مناظری كه واقعا برایم عجیب بودند. من نه مخالفتی با هنر دارم نه با تجلیل و تمجید دیگران عنادی دارم. ولی آنچه می‌دیدم با تصوری كه از شأن زن و مرد مسلمان و جامعه‌ای كه قرار بود و هست بر اساس كرامت مسلمانی تنظیم شود چنان مغایر بود كه طاقت از كف دادم و فریاد زدم: «از دست رفتن آن همه جان‌های پاك و معلولیت‌های دردناك جانبازان و تحمل شدائد از سوی محرومان و مردمان صبور و خاموش برای چه بود؟».
بعد هم به رغم آن كه آدم كم تحملی نیستم ، حالم به هم خورد و مرا از مجلس تجلیل آن خانم بیرون بردند.
اگر امثال من حرف بزنند، متهم به هزار چیز می‌شویم، اما شما در جایگاهی هستید كه همه دلسوزان انقلاب شأن و مرتبه شما را می‌شناسد . شما بگویید چه خبر است؟
والله نمی‌دانم. در شعارهایمان می‌گوییم مرگ به آمریكا و در رفتارهای اجتماعی‌مان صد برابر بدتر از آنها رفتار می‌كنیم. تمام كسانی كه به خارج سفر می‌كنند می‌دانند كه زن اروپایی و آمریكایی با لباس و آرایش مهمانی به دانشگاه یا سر كار نمی‌رود! این همه حرص، چشم و همچشمی و مصرف‌زدگی، حقا دور از شأن زنان است كه حضرت امام (ره) دامان آنها را معراج مردان می‌دانستند. ایشان می‌فرمودند هنگامی كه دولتمردان خطا می‌كنند، زن‌ها باید از جا خیزند و آنان را وادار سازند تا رفتارهایشان را اصلاح كنند. انسان با ملاحظه این رفتارها ، مصرف زدگی‌ها و بی‌اعتنایی به ارز ها متوجه می‌شود كه اتفاقا دشمنان ، این سنگر را نشانه رفتند و به اعتقاد من تا حد زیادی هم موفق شدند. هنگامی كه رهبر معظم انقلاب از كودتای خزنده صحبت می‌كنند، منظورشان همین تخریب‌ها و كج‌روی‌های فرهنگی است. نه این كه بریزند و چهار تا جوان را كه در واقع قربانی برنامه‌ریزی‌های غلط فرهنگی هستند بگیرند و بزنند و بگویند كار فرهنگی كرده‌اند!
نگرانی شما دل امثال مرا می‌لرزاند!
من واقعا نگرانم و دلم به درد می‌آید وقتی می‌بینم جوانان لبنان با الهام از انقلاب اسلامی و رهنمودهای حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری ، چنین حماسه‌ای را آفریده‌اند و ما خود از گنجینه عظیمی كه در اختیار داشتیم و داریم این گونه غافلیم و مسابقه دنیاطلبی و دنیا‌مداری گذاشته‌ایم و این طور ستم‌گرانه خون شهدایمان را پایمال می‌كنیم. امروز اگر یك زن شیفته آرمان‌های اسلامی از آن سوی دنیا بیاید و در خیابان‌های ما بگردد، آیا واقعا تصویر درستی از زن مسلمان خواهد دید؟! آیا اسراف و تبذیرهای گروهی اندك به قیمت رنج و سرشكستگی كثیری از محرومان ، تناسبی با آرمان‌های انقلاب دارد؟ آیا مسئولان و برنامه‌ریزان ما متوجه تخریبی كه از این سهل‌انگاری‌ها كه در عرصه فرهنگ و اقتصاد صورت می‌گیرند، هستند؟ و اگر هستند آیا حل این گونه معضلات دشوارتر از حماسه هشت سال دفاع مقدس است؟
برگرفته از : ماهنامه شاهد یاران
منبع: http://www.irdc.org




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط