عرفان اسلامی (72) خشوع
نویسنده : استاد حسین انصاریان
شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة
خشوع
تفسير شريف «الميزان» در توضيح آيه شريفه :
أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ [132] ؛ آيا براى اهل ايمان وقت آن نرسيده كه دل هايشان براى ياد خدا و قرآنى كه نازل شده نرم و فروتن شود ؟
مىفرمايد :
خشوع ، اثر برداشتن قلب از عظمت و جلال وجود مقدس حضرت اوست . انسانى كه به درك صفات او توفيق پيدا كند ، بدون شك قلب خاشعى نصيب او خواهد شد .
صاحب «قاموس قرآن» مىگويد[133] :
آنچه مسلم است اين است كه خشوع به معنى تذلل و تواضع است و آن با سكوت و آرامى و اطاعت و سر به زير انداختن قابل جمع و تطبيق است .
و اين حقيقت هم درباره قلب به كار رفته هم درباره ساير اعضا و به عبارت ديگر داراى معناى وسيعى است ، هم شامل حال درون است و هم شامل وضع بيرون آدمى است . در آيه فوق درباره قلب به كار رفته و در آيه ذيل براى صدا :
وَخَشَعَتِ الأَصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ فَلاَ تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً [134] .
و صداها در برابر [ خداى ] رحمان فرو مىنشيند و جز صدايى آهسته [ چيزى ]نمىشنوى .
در هر صورت بيشترين استعمال خشوع در مسئله قلب است ، چنانچه آيات و روايات نشان مىدهد .
امام صادق عليه السلام مىفرمايد :
خداوند عزّ و جل به موسى خطاب كرد : مىدانى چرا از ميان اين همه افراد خلقم تو را به صحبت خود انتخاب كردم ؟ عرضه داشت : يا رب ! براى چه ؟ پاسخ شنيد : اى موسى ! بندگانم را زير و رو كردم ، كسى را در مقام نفس متذللتر از تو نسبت به خودم نيافتم ، اى موسى ! هرگاه نماز مىخواندى صورتت را بر خاك مىگذاشتى .
خشوع نمىگذارد، انسان از عبادت و بيدارى شب و گريه در گوشه خلوت راحت باشد ، دل خاشع پرقيمتترين دل در بارگاه قدس حضرت دوست است .
قلب، مهمترين و حساسترين و پرارزشترين عضو است، در صورتىكه به صفت خشوع ، اخلاص ، يقين ، محبت ... آراسته باشد .
عين القضاة در بيان عظمت قلب مىفرمايد :
دريغا هرگز ندانستهاى كه قلب ، لطيفه است و از عالم علوى است و قالب ، كثيف است و از عالم سفلى است .
خود هيچ الفت و مناسبت ميان ايشان نبود و نباشد ، واسطه و رابطه ميان دل و قالب بر گماشتند كه :
أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ [135] .
خدا ميان آدمى و دلش حايل و مانع مىشود [ تا حق را باطل و باطل را حق مپندارد ] .
تا ترجمان قلب و قالب باشد ، تا آنچه نصيب دل باشد دل با آن لطيفه بگويد و آن لطيفه با قالب بگويد .
دريغا از أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ [136] چه فهم كردهاى ، اگر قلب را مجرّد در قالب تعبيه كردندى ، قلب با قالب قرار و انس نگرفتى و قالب به احوال قلب طاقت نداشتى و گداخته شدى .
اين لطيفه ، حقيقت آدمى را واسطه و حايل كردند ميان قلب و قالب ، دريغا اين قدردانى كه قلب ملكوتيست و قالب ملكى ، در ملك كسى زبان ملكوت نداند ، اگر زبان جبروتى نباشد اگر خواهى مثالش بشنو .
عجمى زبان عربى فهم نكند الا به واسطه ترجمانى كه هم عربيت داند و هم عجميت ، آخر معلوم باشد كه جز اين پنج حواس صورتى ، پنج حواس معنوى و باطنى هست ، اكنون اين همه در نهاد تو تعبيه است .
دريغا اى عزيز ! كه قلب ندارى كه اگر داشتى آن گاه با تو بگفتى كه قلب چيست ؟ كار دل دارد ، دل را طلب كن و با دست آر ، دانى كه دل كجاست ؟ دل را بين « اصبعين من اصابع الرحمن » طلب مىكن . دريغا اگر جمال اصبعين من اصابع الرحمن حجاب كبريا برداشتى ، همه دل ها شفا يافتندى ، دل داند كه دل چيست و دل كيست . منظور الهى دل آمد و خود دل لايق بود كه :
إِنَّ اللّهَ لا يَنْظُرُ إلى صُوَرِكُمْ وَلا إلى أمْوالِكُمْ وَلكِنْ يَنْظُرُ إلى قُلُوبِكُمْ وَأَعْمالِكُمْ[137] ؛ مسلماً خداوند متعال به هيئت و هيكل و اموال شما نگاه نمىكند بلكه به دلهاى شما و اعمالتان نگاه مىكند .
اى دوست ! دل نظرگاه خداست ، چون قالب رنگ دل گيرد و هم رنگ دل شود قالب نيز منظور باشد .
دريغا ، بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ * فِى لَوْحٍ مَحْفُوظٍ [138] ابن عباس گفت : اين لوح محفوظ دل مؤمنانست مگر كه مصطفى صلىاللهعليهوآله از اينجا گفت كه :
إنَّ الْعَرْشَ يَنالُ جَميعَ ما خَلَقَ اللّهُ ؛
يعنى عرش مجيد ، محيط جمله مخلوقات و موجودات آمده است ، باش تا بدانى كه :
ما وَسَعَنى أَرْضى وَلا سَمائى وَلكِنْ وَسَعَنى قَلْبُ عَبْدِىَ الْمُؤْمِنِ[139] ؛
زمين مرا بر نتابد و آسمان طاقت ما ندارد ، عرش در خور ما نيامد و دل مؤمن ما را قبول كرد ، نخست ما او را قبول كرده بوديم .
روزى يكى از مصطفى پرسيد كه : أين اللّه ؟ كجاست خداوند ؟
گفت : فى قُلُوبِ عِبادِه .
در دل بندگان ، خود بايد جست .
وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَما كُنْتُمْ [140] .
و او با شماست هرجا كه باشيد .
اين معنا باشد ، چون دل تو را حاصل آمد و دل را باز يافتى روح خود جمال عزت با تو نمايد ؛ در هر صورت خشوع يكى از مهمترين عوامل تطهير دل و ارتقاى قلب به مدارج كمال است .
به قول عارف شوريده دل و حكيم سالك ، صفاى اصفهانى :
ساقى جان به جام من ريخت مىمدام دل
گشت زپاى تا سرم مست مدام جام دل
ملك دل است رام من ، سكه دل به نام من
دل همگى به كام من ، من همگى به كام دل
صدر جلال پادشه شاه بر اوست متكى
كوه و زمين و آسمان صف زده در سلام دل
عقل ستاده پشت در عشق به گاه مستقر
نوبت سلطنت زند بر طبقات بام دل
عرش بدان معظمى گشت به پاى دل زمى
دولت عرش اعظمى يافت زفيض عام دل
گفتم من گداى تو خاك در سراى تو
مىدهدم نداى تو فيض على الدوام دل
كعبه تويى مراد را ، راه تويى معاد را
اينكه دهى جماد را سرعت سير گام دل
مست مدام حق منم باده جام حق منم
سرِّ تمام حق منم از سر اهتمام دل
... ادامه دارد.
پي نوشت :
[132] ـ حديد 57 : 16 .
[133] ـ قاموس قرآن : 2/249 .
[134] ـ طه 20 : 108 .
[135] ـ انفال 8 : 24 .
[136] ـ انشراح 94 : 1 .
[137] ـ مستدرك الوسائل : 11/264 ، باب وجوب تقوى اللّه ، حديث 6 .
[138] ـ بروج 85 : 21 ـ 22 .
[139] ـ عوالى اللآلى : 4/7 ، حديث 7 ؛ فيض القدير : 2/629 .
[140] ـ حديد 57 : 4 .