در خیالم میروم با بچهها
در عبور کوچههای بچگی
بازهم انگار کودک میشوم
بیخیال از های و هوی زندگی
یادم آید قصههای شاپرک
شوق پرواز سحر تا کربلا
قاصدک لبریز از شعر نسیم
سایهی مهر پدر در جبههها
میروم تا پشت قاب خاطره
تا دیار جنگ و آتش جنگ و خون
میپرم در آسمان کودکی
میشود زنگ نگاهم لالهگون
ناگهان با کفشهای خاکیم
در حیاط مدرسه گم میشوم
درس سنگر، زنگ املاء، زنگ عشق
باز من شاگرد دوم میشوم
روی برگی از کتاب و دفترم
باز آن جا ریزعلی جا مانده است
باز باران با ترانه با نشاط
دردل تصمیم کبری مانده است
زنگ آخر با گروه دوستان
شادمانه سوی منزل میرویم
از میان کوچههای آشنا
باشتاب موج و ساحل میرویم
آن طرفتر ایستاده گوشهای
دوره گردی که لواشک میفروخت
چرخ وگاری، تمبر و آلو بلبلی
با صدای بمب و موشک میفروخت
توی خانه مادرم آن روزها
شانه میزد ریشههای فرش را
باگرههایش به قالی مادرم
سیر میکرد آسمان وعرش را
من میان دستهای کوچکم
نقشی از مهر پدر هم داشتم
از برای آن دو یار مهربان
در دلم بذر دعا میکاشتم
طاهره سادات خوشدل
بازهم انگار کودک میشوم
بیخیال از های و هوی زندگی
یادم آید قصههای شاپرک
شوق پرواز سحر تا کربلا
قاصدک لبریز از شعر نسیم
سایهی مهر پدر در جبههها
میروم تا پشت قاب خاطره
تا دیار جنگ و آتش جنگ و خون
میپرم در آسمان کودکی
میشود زنگ نگاهم لالهگون
ناگهان با کفشهای خاکیم
در حیاط مدرسه گم میشوم
درس سنگر، زنگ املاء، زنگ عشق
باز من شاگرد دوم میشوم
روی برگی از کتاب و دفترم
باز آن جا ریزعلی جا مانده است
باز باران با ترانه با نشاط
دردل تصمیم کبری مانده است
زنگ آخر با گروه دوستان
شادمانه سوی منزل میرویم
از میان کوچههای آشنا
باشتاب موج و ساحل میرویم
آن طرفتر ایستاده گوشهای
دوره گردی که لواشک میفروخت
چرخ وگاری، تمبر و آلو بلبلی
با صدای بمب و موشک میفروخت
توی خانه مادرم آن روزها
شانه میزد ریشههای فرش را
باگرههایش به قالی مادرم
سیر میکرد آسمان وعرش را
من میان دستهای کوچکم
نقشی از مهر پدر هم داشتم
از برای آن دو یار مهربان
در دلم بذر دعا میکاشتم
طاهره سادات خوشدل