یک حساب ساده

حرف های پیامبر(ص) را که شنید چیزی در درونش جوشید. قلبش که گویی تا آن لحظه ایستاده بود ناگهان به کار افتاد و خونی تازه در همه رگ هایش جاری شد. بر خاست، کفش هایش را بر داشت و از مسجد بیرون رفت. انگار کسی در گوشش خوانده بود
شنبه، 11 اسفند 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
یک حساب ساده
حرف های پیامبر(ص) را که شنید چیزی در درونش جوشید. قلبش که گویی تا آن لحظه ایستاده بود ناگهان به کار افتاد و خونی تازه در همه رگ هایش جاری شد. بر خاست، کفش هایش را بر داشت و از مسجد بیرون رفت. انگار کسی در گوشش خوانده بود.

-ابو دحداح به خانه برو، آنجا منتظر تو هستند.

-
اما چه کسانی؟

به درستی نمی دانست. فقط می دانست باید به خانه برود. با آن که خانه و باغش از مسجد فاصله داشت، این بار اما فکر کرد خیلی زود به خانه رسید. همسرش ام دحداح با دیدن او تعجب کرد.

-
سلام ابو دحداح. چه شده؟ انگار سراسیمه هستی. گویی کسی دنبالت کرده است؟

-سلام ام دحداح، کسی دنبالم نکرده، فقط دوست داشتم زودتر به خانه بیایم. بچه هایمان کجایند ؟

-سه تایشان بیرون رفته اند. دحداح در نخلستان آبیاری می کند، نخل هایمان امسال شکر خدا پربار و سنگین شده اند.

-
شکر خدا.

ابودحداح به سمت باغ رفت.

-
ابو دحداح کجا؟ مگر گرسنه نیستی؟ سفره را انداخته ام.

-
چرا بر می گردم.

به باغ رفت. در اتاقکی که مشرف بر نخلستان بود نشست و به نخل ها و جویبارهای آب نگاه کرد. پسرش دحداح بیل به دست گرفته و مسیر آب را عوض می کرد.

سخنان پیامبر در ذهنش جان گرفت. انگار او را می دید که بر منبر نشسته و حرف هایش همچون جویبار ملایمی زمین های تشنه را طراوت می بخشد. طنین گرم صدا هنوز در گوشش بود.

-
هر کس صدقه ای بدهد، دو برابر آن را در بهشت خواهد داشت.

با خود فکر کرد: شصت سال از عمر من می گذرد. خیلی عمر کنم ده بیست سال دیگر زنده خواهم بود. این نخل ها هم هر چه پربار باشند اما با من به آن دنیا نخواهند آمد. اما پیامبر(ص) فرمود هر چه را صدقه دهید دو برابرش را در بهشت خواهید داشت. آیا من هم می توانم نخلستانی بزرگ در بهشت داشته باشم؟ ولی شاید منظور پیامبر از این حرف تنها صدقه های کوچک چند درهمی به فقیران باشد نه باغ های بزرگ و نخلستانهای پر از خرما. کاش از پیامبر پرسیده بودم منظورش چیست؟

-ابو دحداح بیا. غذا آماده است.

غذایش را که خورد خواست استراحتی کند اما سوالی که برایش پیش آمده بود آسوده اش نمی گذاشت. چشم ها را برهم گذاشت و گفت: حالا هوا بسیار گرم است. اندکی که حرارت فروکش کرد نزد پیامبر خواهم رفت، سوالم را خواهم پرسید و اگر اجازه دهد معامله پر سودی خواهم کرد. البته سهم بچه ها و همسرم را از باغ دوم خواهم داد.

***

-
یا رسول الله، دیروز فرمودید: هر کس صدقه ای بدهد، دو برابر آن را در بهشت خواهد داشت. من دو باغ دارم اگر یکی از آنها را صدقه بدهم دو برابر آن را خواهم داشت؟

-بله خواهی داشت.

برقی در نگاه ابودحداح درخشید. فکری کرد و گفت: آیا همسرم ام دحداح هم با من در بهشت خواهد بود؟

-بله او هم با تو خواهد بود.

-
فرزندانم چه طور؟ من آنها را بسیار دوست دارم. آیا آنها هم در بهشت با من خواهند بود؟

-بله خواهند بود.

ابو دحداح فکری کرد و گفت: یا رسول الله من آن را به شما وا می گذارم. به هر که می خواهید ببخشید.

بعد هم به خانه رفت، همسرش را صدا زد و گفت: من این باغ را صدقه قرار داده ‏ام و دو برابرش را در بهشت خریدارى کرده‏ ام. تو و فرزندان من نیز با من خواهید بود.

همسرش گفت مبارک است آنچه را فروخته و آنچه را خریده ‏اى.

آن روز در بین خانه ی فقیران مدینه جشن و شادی بر پا بود. هر نخل ابودحداح باغ کوچکی شده بود که کودکان از آن بالا می رفتند و کامشان شیرین می شد. اما در دل ابودحداح جشن دیگری بر پا بود. آن روز لذتی را در دل احساس می کرد که هیچ گاه در زندگی شصت ساله اش احساس نکرده بود.حس کرد با کار او دل های کوچک بسیاری شاد و کام های بسیاری شیرین و خدا و پیامبرش از او خشنود شده اند.

پیامبر آن روز آیه ای را که درباره کار بزرگ ابو دحداح نازل شده بود برای مردم خواند:

مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (245/بقره.)

کیست که به خدا" قرضی نیکو دهد، تا(خدایش) آن را براى او، چندین برابر کند؟ خداست که ( دست) می بندد و می گشاید (و روزى ها را اندک و بسیار می سازد)، به سویش باز مى‏گردید (و پاداش بخشش هایتان را می گیرید.) پیامبر پس از خواندن آیه فرمود: چه نخل هایی در بهشت هست که شاخه هایش برای ابودحداح از درخت آویخته شده است.

نگاه دوم

مربی قرآن ماژیک را بر داشت و روی تابلو نوشت: اقسام آدم ها.

بعد رو به بچه های مسجد کرد و گفت:آدم ها سه دسته اند، همان گونه که دست ها سه دسته اند و همان گون که دل ها سه دسته اند.

دست های خشک، دست های دریایی و دست های معمولی.

دست های معمولی آن چه را به دست می آورند تنها برای خود می خواهند. خود می خورند و مصرف می کنند و به دیگران نمی دهند.

دست های خشک اما حتی برای خود هم خرج نمی کنند. آنها تنها انباردار دیگران هستند. دست خالی از زندگی بیرون می روند و دیگران دارایی آنها را به ارث می برند.

اما دست های دریایی مثل دریا هستند.همچون دریا مروارید و مرجان تولید می کنند، مثل دریا جاری می شوند و جویبارهای تشنه و زمین های خشک را سیراب می کنند. می دانید چرا عده ای از هر چه دارند به همه می بخشند و عده ای حاضر نیستند حتی آن چه را دارند خود مصرف کنند؟

حمید گفت: به خاطر آن که آن ها بخشنده هستند و این ها خسیس.

مربی گفت: پرسش من هم دقیقا همین است.چرا عده ای بخشنده می شوند و عده ای خسیس و بخیل؟

بچه ها به فکر فرو رفتند. مربی گفت:

این به خاطر آن است که  آنها تاریخشان ضعیف است. باغ و دارایی دارند اما تاریخ و جغرافیایش را نمی دانند. آنها براستی نمی دانند روزی این باغ را نداشته اند، امروز دارند و روز دیگری نخواهند داشت. آنها به این حقیقت فکر نمی کنند که آدم ها، باغ ها و دارایی ها مثل هر چیز دیگر دارای تاریخ انقضا و تاریخ مصرف هستند.

رضا پرسید: مگر می شود دارایی ها و باغ ها را برای همیشه داشت؟

-با یک حساب ساده. البته همان قدر که حسابش ساده است عمل به آن مشکل است. تنها افراد زیرک اندکی مثل ابو دحداح قادر به انجام این حساب ساده هستند.چون این حساب از قانون سختی به نام تبدیل پیروی می کند.

-
قانون تبدیل؟

-بله قانون تبدیل. در این جهان اشیاء به یک دیگر تبدیل می شوند. همه آدم ها در این تبدیل شرکت می کنند اما عده اندکی راه مساله را درست می روند. از بحث اعداد در ریاضی مثالی بزنم. شما می دانید همه اعداد بین صفر و بی نهایت قرار دارند. هر یک از صفر و بی نهایت احکامی دارند.  اگر بخواهیم عددی را  نابود کنیم کافی است آن را در صفر ضرب کنیم و اگر بخواهیم عددی را به کثرت برسانیم کافی است آن را در بی نهایت ضرب کنیم.  آدم های دریا دل و دریا دست گرچه ممکن است باغ و نخلستانشان محدود باشد اما چون اموالشان را در بی نهایت که از آن خداست ضرب کرده اند هیچ گاه از کم شدن نمی ترسند و همچون دریا می بخشند. اینان همانند چشمه هستند، همواره می جوشند و رهگذران تشنه لب را سیراب می کنند. زیرا با سفره های گسترده و ناپیدای آب های زیر زمین پیوند دارند.

اما آدم های خشک ممکن است دارایی فراوانی داشته باشند اما جوشش و زایندگی ندارند، اینان مانند استخرهایی هستند که فقط آب ها را در خود جمع می کنند و نگه می دارند. پس از چندی اگر آبشان عوض نشود بوی تعفنشان همه جا را خواهد گرفت.

خداوندی که آسمان و زمین و آن چه در آن است را برای انسان آفرید از انسان ها خواسته که همچون دریا و چشمه زاینده و بخشنده باشند نه  هچون باتلاقی همه چیز را در خود فرو ببرند. خداوند بخشنده مهربان ضمانت آدم های بخشنده را کرده و در کتابش فرموده است:

کیست که به خدا" قرضی نیکو دهد، تا (خدایش) آن را براى او، چندین برابر کند؟ خداست که ( دست) می بندد و می گشاید (و روزى ها را اندک و بسیار می سازد)، به سویش باز مى‏گردید (و پاداش بخشش هایتان را می گیرید(.

پیام های آیه
 -1کسی که با دارایی اش به فقیران کمک می کند در حقیقت به خدا قرض داده است.

2
- خداوند به کسانی که به او قرض دهند پاداش می دهد.

3
- پاداش خدا هم در این جهان و هم در آن جهان خواهد بود.

 -4
پاداش خدا چندین برابر خواهد بود.

این ها بخشی از پیام های این آیه است. آیا می توانی پیام های دیگری از آیه به دست آوری؟

پرسش های تفسیری

-1 آیا آدم خسیس می تواند بخشنده شود؟ چرا و چگونه؟
2- آیه چه راه حلی برای درمان بخل آدمها نشان می دهد؟

 
سرود آیه

آسمان را بر زمین تقسیم کرد
روز و شب را وارد تقویم کرد
دانه را از خواب خوش بیدار کرد
جویبارش خاک را هشیار کرد
میوه ها را از زمین بیرون کشید
بر زمینش نقش گل ها را کشید
باغ و صحرایی که در دست شماست
هم زمین هم آسمانش از خداست
هر که از دارائی اش بخشش نمود
مرغ نیکی سوی جانش پر گشود
هست آیا هیچ کس بین شما
تا دهد وامی نکو دست خدا؟
تا دو چندان کرده آن را پس دهد
در همین امروز و فردا پس دهد
رزق و روزی ها فقط دست خداست
با نگاه لطفش این دنیا به پاست
همچو باران بر زمین بخشش کنید
قلب را دریای آرامش کنید

 
نویسنده: مرتضی دانشمند


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.