وجود شر در زندگی موجب ناباوری انسان می شود
نویسنده: عارفه گودرزوند(دانشجوی دکتری مطالعات تطبیقی ادیان)
اقسام شر
پیش از پرداختن به تاثیر شر بر زندگی و باور انسان لازم است اقسام آن مورد بررسی قرار گیرد
1. شر طبیعی
شری که در نتیجه اعمال طبیعت به وجود میآید. مانند زلزله،آتشفشان، سیل، خشکسالی،گردباد، طاعون، قحطی و...
2. شر اخلاقی
شری است که از انتخاب های آزاد اخلاقی نشأت میگیرد. به عبارت دیگر از گناه و معصیت انسان ناشی می گردد. این شرور، ارادی و اختیاری انسانها هستند یعنی رفتار غیر انسانی انسان در برابر انسان، حیوان و خدا مانند دروغ، دزدی، ظلم به نفس و....
جمله "هیوم" در روشنتر شدن این قسم از شر به ما کمک می کند:
«انسان بزرگترین دشمن انسان است. ظلم، بیعدالتی، تحقیر، اهانت، خشونت، فتنهانگیزی، جنگ، بهتان، خیانت، تقلب؛ انسانها با این امور یکدیگر را متقابلاً رنج میدهند و اگر به دلیل وحشت از رنجهای بزرگتری نبود که با جدایی خود از یکدیگر اسیر آن میشدند، جامعهای را که تشکیل داده بودند از هم می پاشیدند.»
3. شر عاطفی
آن دسته از حالات ناخوشایند که بر بشر عارض میشوند، مانند درد، رنج، غم، ناکامی و... مصداق شر عاطفی اند. این شرور اموری هستند که در ناحیه بدن و روح ما حس میشوند. درد و رنج، جز احساس درد و رنج نیست. به تعبیر دیگر درد و رنج، از موجوداتی هستند که موجودیت آنها همان مدرکیت آن هاست.
4. شر مابعدالطبیعی
اولین بار "لایب نیتس" از این شر سخن به میان آورد. او در کتاب خود با عنوان "تئودیسه" به این نوع شر می پردازد. او می گوید: «همه موجودات جهان هستی یا واجبالوجودند یا ممکنالوجود. غیر از خداوند همه موجودات از امکان برخوردارند. وجود امکان محدویت و به تبع نقصان را به همراه دارد و نقص خود نوعی شر محسوب می شود. این نوع شر همان شر مابعدالطبیعی است. این شر دامن تمام موجودات غیر از خداوند را میگیرد.»
"مصطفی ملکیان" میگوید: «عقیدۀ عرف در ارتباط با مصداق شر با عقیده فلاسفه متفاوت است. عرف، درد و رنج را مساوی شر میداند. وقتی به چیزی شر اطلاق میشود از دو حالت خارج نیست: 1. خودش از مقوله درد و رنج است مانند درد دندان یا سردرد. 2.موجبات درد و رنج را فراهم میکند مانند: زلزله، سیل و...
اگرچه ماحصل تمام شرور، رنج است اما آنچه به طور خاص رنج را متضمن می شود، شر عاطفی است چرا که این نوع شر، روح انسان را با خود درگیر می سازد و آنچه در این تحقیق مدنظر ماست شر عاطفی است.
آنگاه که زندگی فرد به خاطر وجود رنج های بسیار، از معنا تهی شد و چیزی را نیافت تا بدان چنگ زند، برای رهایی از این مشکل باید به منبعی دسترسی پیدا کند که پاسخگوی نیاز او یعنی معنایابی باشد. شخص خداباور در این زمان به کتاب مقدس یا قرآن رجوع میکند تا برای رنج های خود معنایی بیابد و آن را تسکین دهد.
مسأله اگزیستانسیالیستی شر
زمانی که مسئله عقلی و منطقی شر را مدنظر قرار میدهیم، ممکن است پاسخهای ارائه شده از سوی آنها راضی کننده و کافی باشد اما این زمانی است که انسان، خود با مسئله شر و رنج روبه رو نشده باشد که اگر این اتفاق بیفتد دیگر پاسخ فلاسفه هیچ کارایی نخواهد داشت. وقتی انسان رنجِ سختی را سپری کرده باشد و دچار یأس، پوچی و بی معنایی گردد، با مسئله اساسی تری یعنی «ناباوری» مواجه میشود که میتوان آن را «مسئله اگزیستانسی شر» نامید. رنجها اگرچه از نظر منطقی وجود خداوند را رد نمیکنند، واقعاً قدرت روانی آن را دارند که انسان را از باور به خدا جدا سازند.
با توجه به تعریفی که از الاهیات نقلی ارائه شد باید دانست که رویکرد کتاب مقدس در ارتباط با رنج و شر، رویکردی عقلی نیست بلکه رویکردی کاملاً متفاوت را از الاهیات عقلی در پیش میگیرد. در الاهیات مبتنی بر کتاب مقدس، دغدغه، بیان رابطهی انسان با خداست. خدایی که همواره خواهان ارتباط با انسان و حفظ این رابطه است. از لوازم این رابطه مفاهیمی همچون عشق، امنیت، رضایت خاطر و اعتماد و... است. وقتی شر و رنج در زندگی انسان سربرمی آورد تمامی این مفاهیم دستخوش تردید میگردد. دیگر انسان نمیتواند همچون گذشته به خدا اعتماد کند؛ حتی همچون گذشته به او عشق بورزد. مسأله ای که شر میزاید، مسأله اگزیستانسی است که رابطهی انسان با خدا را نشانه می رود. مسئله کتاب مقدس در ارتباط با رنج، مسئله ای کاملاً عاطفی است نه عقلی؛ چرا که فرد رنج دیده با خدایی روبه رو می گردد که تا قبل از این برای او خدای خیرخواه و مهربان تعریف شده است و با وارد شدن رنج به رابطۀ انسان و خدا، فاصلهای ایجاد می شود به قیمت نابود شدن ایمان فرد رنجدیده. پس ازاین، خیرخواهی و مهربان بودن خدا زیر سؤال می رود مگر آنکه راهی پیدا شود که این ارتباط از میان نرود.
معناداری، پاسخ به مسأله اگزیستانسی شر
اکنون که پذیرفتیم شر و رنج در جهان وجود دارد و لازمه وجود این جهانی است و هرکسی را با خود درگیر ساخته است باید این را نیز بپذیریم که وجود شر و رنج در زندگی هر کسی میتواند آن را دچار پوچی و بی معنایی سازد و فرد را به قهقرای الحاد بکشاند. بنابراین به صراحت میتوان گفت راه حل اگزیستانسی به مسئله رنج، یافتن «معنا» است.
آنگاه که زندگی فرد به خاطر وجود رنج های بسیار، از معنا تهی شد و چیزی را نیافت تا بدان چنگ زند، برای رهایی از این مشکل باید به منبعی دسترسی پیدا کند که پاسخگوی نیاز او یعنی معنایابی باشد. شخص خداباور در این زمان به کتاب مقدس یا قرآن رجوع میکند تا برای رنج های خود معنایی بیابد و آن را تسکین دهد.
در مسیحیت کتاب مقدس بر جنبه های عاطفی مسئله رنج دست گذاشته و آن را تایید می کند. کتاب مقدس نه تنها رنج را از معنا خالی نمیکند بلکه آن را سرشار از معنا می سازد. کتاب مقدس از طریق قرار دادن رنج در یک زمینه معناداری، انسان را با آن تطبیق می دهد و با فراهم آوردن شیوههای خاصی از کنش می کوشد رنج را از این طریق بیان کرده و آن را قابل فهم سازد. معنادار کردن رنج و قابل فهم کردن آن برای انسان یعنی بالا بردن توانایی های انسان در پذیرش و تحمل رنج و این همان کارکرد متن مقدس است. کتاب مقدس با همگانی جلوه دادن مسئله رنج، عشق و محبت و دلسوزیِ خداوند نسبت به انسان، تعالی روح و جاودانگی او در حیات ابدی، رنج را برای فرد رنجدیده معنادار می کند.
منابع
1. کلارک، کلی جیمز، بازگشت به عقل، نعیمه پورمحمدی و مهدی فرجی پاک، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1389.
2. سلیمانی امیری، عسکری، نقد برهان ناپذیری وجود خداوند، قم، بوستان کتاب، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1380.