این کتاب شعر نیست

معلم کتابی را گشود، رو به بچه‌ها گرفت و گفت: «این همان کتابی است که آیاتش روشن است. کتابی که از ماه می‌گوید و خورشید. از زمین و آسمان و ستارگان. از ابر و باد و باران. از دست نا‌پیدایی که همه‌ این ها به دست او می‌گردد.
يکشنبه، 12 اسفند 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
این کتاب شعر نیست
سوره شعرا (قسمت اول)

معلم کتابی را گشود، رو به بچه‌ها گرفت و گفت: «این همان کتابی است که آیاتش روشن است. کتابی که از ماه می‌گوید و خورشید. از زمین و آسمان و ستارگان. از ابر و باد و باران. از دست نا‌پیدایی که همه‌ این ها به دست او می‌گردد. همان دستی که کوردل‌ها نمی‌بینندش؛ اما بینایان، نادیده باورش دارند و همه جا حضورش را احساس می‌کنند. این کتاب با همه آیات روشنش پا در سراچه قلبی نهاد که خورشیدی بود از روشنی و دریایی بود از سخاوت و آسمانی بود سرشار از ریزش و سر زمینی سرسبز از رویش. بر قلب مهربان محمد فرود آمد.

محمد باغبانی بود که همیشه غم غنچه‌های باغش را می‌خورد. اگر می‌دید تشنه‌اند آبشان می‌داد و اگر آفتی به جانشان می‌افتاد با آفت کنار نمی‌آمد، اگر می‌دید غنچه‌ها و گل‌ها افسرده و آفت‌زده شده‌اند به نرمی آفت را از دلشان بر می‌داشت تا به رشد و رویش و بالندگی ادامه دهند و لحظه‌ای از کاروان کامیابی و سعادت باز نمانند.

او پیامبر مهربانی‌ها بود. خدا مهر همه پدرها و عاطفه همه مادرهای دنیا را در قلبش جا داده بود. برایشان هر روز از مهربانی‌های خداوند می‌گفت. گاه می‌شنیدند. برایشان بیشتر می‌گفت. گاه ایمان می‌آوردند، به رویشان لبخند می‌زد. گاه خدا را حس می‌کردند، در آغوششان می‌گرفت و باز هم برایشان از خدا و نعمت هایش می‌گفت.

گاه؛ اما نمی‌شنیدند. گاهی برای آن که نشنوند انگشت در گوش می‌بردند. گاهی با گوش می‌شنیدند و با زبان می‌گفتند:" همه این‌ها دروغ است، تو دروغ می‌گویی. تو جادوگر و دیوانه هستی." گاه سنگ به پا و پیشانی‌اش می‌زدند تا او را از مسیری که در پیش گرفته بود باز دارند. بهترین حرف بدی که به او می‌زدند این بود" تو شاعر هستی." یعنی حرف هایت بافته‌های خیال توست نه سخن‌های خداوند آسمان و زمین و نه حرف‌های آفریدگار جهان و انسان.

محمد(ص) همه حرف هایشان را می‌شنید. گاه از آن همه بی‌خبری دلش می‌گرفت و ابرهای اندوه آسمان قلبش را می‌پوشاند. گاه اندوهش بالاتر از این‌ها بود. وقتی می‌دید مردم، گیاهان باغ خداوند و گل های باغچه‌ها و بوستان های او را می‌بینند و سراغی از باغبان نمی‌گیرند و او را از یاد می‌برند و حتی گل و گل بوته‌ها را زیر پا له می‌کنند، دلش پر از درد می‌شد و کسانی که دور و برش بودند نگران می‌شدند که نکند از غصه جان دهد.

حتی یک‌بار خداوند - مهربان‌ترین مهربان‌ها- وقتی دید که پیامبر به خاطر او این همه غصه می‌خورد و از نادانی آدم ها رنج می‌برد، خودش او را دلداری داد و گفت: «شاید از اندوه این که ایمان نمی‌آورند خود را هلاک کنی. اگر بخواهیم از آسمان آیه‌ای بر سرشان فرود می‌آوریم که گردن هایشان در برابر آن فرو افتد (اما به آنها مهلت می‌دهیم)* هر ذکر تازه‏ اى از سوى خداوند مهربان براىشان برسد از آن بر می‌گردند.* دروغش خواندند، اما به زودى خبر آنچه مسخره می‌کردند به آنان مى‏ رسد و ازکیفرش با خبر می‌شوند.»
 
معلم ادامه داد:

«او معلم مهربانی بود. تنها در اندیشه نجات خود نبود که به فکر نجات همه آدم ها بود. حتی کسانی که خار جلوی پایش می‌ریختند و بدنش را مجروح می‌کردند.

گاه که می‌دید حرف هایش را نمی‌شنوند یا می‌شنوند و به بازی و مسخره می‌گیرند، از ترس آن که مبادا عذابی بر آنان برسد دست به آسمان می‌گشود و می‌گفت: «خداوندا، بر قوم من رحم کن، چون آنها نمی‌دانند.»

خدا اما دانا بود. دانا بود و مهربان. بهتر از هر کسی می‌دانست کدام یک از آنان نادانند و کدام یک خود را به نادانی زده‌اند. کدام یک خوابند و کدام یک خود را به خواب زده‌اند. خدا به خوبی از دل بندگانش خبر داشت. می‌دانست کسانی که نمی‌دانند با کسانی که مسخره می‌کنند و سنگ به پا و پیشانی پیامبر می‌زنند تفاوت دارند.

برای همین به بهانه جویان فرصت می‌داد. یک سال، دو سال، ده سال و یا کمتر و بیشتر. در این مدت محمد(ص) باز برای آنها از خدا می‌گفت و دست آن پیدای پنهان و آن نهان آشکار را به مردم نشان می‌داد، شاید سایه‌اش را بر سر احساس و با او آشتی کنند، با او حرف بزنند و در کارها از او مدد جویند.»

معلم گفت: «حالا کسی قرآن بخواند و ما را با خود به آسمان ببرد.»

 صدای گرم، زیبا و دل‌نشین جواد، دل ها را به خود گرفت:   

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

طسم(1) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ(2) لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ(3) إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ(4) وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ(5) فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتِیهِمْ أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ(6)
                       

به نام خداوند بخشنده مهربان

طسم* این است نشانه‌های کتاب آشکار* شاید از اندوه این که ایمان نمی‌آورند، خود را هلاک کنی.* اگر بخواهیم از آسمان آیه‌ای بر سرشان فرود می‌آوریم که گردن هایشان در برابر آن فرو افتد (اما به آنها مهلت می‌دهیم)* هر ذکر تازه ‏اى از سوى خداوند مهربان براىشان برسد از آن بر می‌گردند.* دروغش خواندند؛ اما به زودى خبر آنچه مسخره می‌کردند به آنان مى ‏رسد (و ازکیفرش با خبر می‌شوند)

پیام‌ها و نکته‌ها

1- وقتی کسی تو را دروغگو می‌خواند و حرف‌هایت را دروغ می‌شمارد، برای اثبات راست بودن حرف‌هایت ناچاری دلیل بیاوری.

پیامبر همه حرف‌هایش راست و درست و از جانب خداوند بود. اما کافران می‌گفتند: «همه این‌ها از خود توست. خداوند به پیامبر فرمان داد به آنها بگو: اگر می‌گویید، قرآن را انسانی ساخته و پرداخته است، همه شما انسانید و همه حروف قرآن در بین شماست، قرآن از همین حروف طا، سین و میم تشکیل شده است. شما با همین حروف حرف می‌زنید و با آنها کتاب و نامه می‌نویسید. پس اگر می‌توانید از همین حرف‌ها بردارید و با آن ها کتابی و یا حتی سوره‌ای مثل قرآن و به زیبایی آن بیاورید. اگر نتوانستید و هرگز نخواهید توانست، پس بپذیرید که این کتاب را انسانی نساخته است بلکه از سوی خداوند است. همان خدایی که زمین و آسمان و کهکشان را آفریده است، آیات قرآن را فرستاده است. از لحظه نزول قرآن تا کنون کسی نتوانسته کتابی به زیبایی و خوبی قرآن بیاورد. این نشان دهنده آن است که این کتاب از جانب خداوند است. 

2- گاهی کسی گناه می‌کند؛ اما خداوند او را کیفر نمی‌دهد. نه از مالش کم می‌کند و نه اندوهی به او می‌رسد. او فکر می‌کند نزد خدا عزیز است، برای همین خداوند همه نعمت‌ها را در اختیار او گذاشته است. او اما نمی‌داند که خدا فقط به او مهلت و فرصت می‌دهد تا از راه گناه بازگردد و خود را نجات دهد. اگر بیدار شد و به خدا بازگشت خدا به او لبخند می‌زند و گرنه چه بسا فرصت را از او بگیرد و در همان لحظه گناه جان از تنش برود و او با دستی خالی از دنیا چشم بربندد و آن روز دیگر پشیمانی‌ها هیچ سودی نخواهد بخشید. پس تا زنده هستیم از فرصت‌های خوب خداوند استفاده کنیم، به آیات کتابش ایمان بیاوریم و به فرمان هایش عمل کنیم باشد که از رستگاران دو جهان باشیم.
 
سرود سوره

کتابی است روشنگر و مستقیم
حروفش همین طا و سین است و میم
ازین حرف‌هایی که بین شماست
همین سوره‌های کتاب خداست
به لطفش همه حرف‌ها جان گرفت
فرود آمد و رنگ قرآن گرفت
اگر باشد از غیر پروردگار
محمد بگو: مثل آن را بیار
شدند از چنین کار اگر ناتوان
خدایش فرستاده از آسمان
شنیدند و رفتند اگر کافران
مبادا سپاری از اندوه جان
چو فرمان دهیم آید از آسمان
عذابی سوی قوم گردن کشان
چنان سخت باشد که بی‌اختیار
به خواری در آرد از آنان دمار
به آنان اگر چند مهلت دهیم
پذیرند اگر پند مهلت دهیم
اگر لحظه‌ی دادن جان رسد
همان مهلت ما به پایان رسد
هر آیت که نو آید از آسمان
چو بر خوانی آن را گریزند از آن
از ایمان نشد قلبشان پر فروغ
شنیدند و گفتند باشد دروغ
تمسخر به آیات ما می‌زدند
صفت‌های بس ناروا می‌زدند
به آن مردم از خدا بی‌خبر
بگو می‌رسد از خدا این خبر
خبر از کسانی که در این زمین
به بازی گرفتند آیات دین
ندانند آنان که بازیگرند
همه هیمه‌های همین اخگرند
به جان ها زلبخند آتش زدند
به آن ها زند شعله‌ها پوزخند


 
نویسنده: مرتضی دانشمند


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.