عرفان اسلامی (75) در بیان مُبرز
نویسنده : استاد حسین انصاریان
شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة
باب 9 : در بيان مُبرز
وَيَتَفَكَّرْ فى نَفْسِهِ الْمُكَرَّمَةِ فى حالٍ كَيْفَ يَصيرُ دَليلُهُ فى حالٍ وَيَعْلَمُ أَنَّ التَّمَسُّكَ بِالْقَناعَةِ وَالتَّقْوى يُورِثُ لَهُ راحَةَ الدَّارَيْنِ .
وَأَنَّ الرّاحَةَ فى هَوانٍ الدُّنيا وَالْفَراغِ مِنَ التَّمَتُّعِ بِها وَفى إِزالَةِ النَّجاسَة مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ فَيُغْلِقُ عَنْ نَفْسِهِ بابَ الْكِبْرِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ إِيّاها وَيَفِرُّ مِنَ الذُّنُوبِ وَيَفْتَحُ بابَ التَّواضُعِ وَالنَّدَمِ وَالْحَياءِ .
وَيَجْتَهِدُ فى أَداءِ أَوامِرِهِ وَاجْتِنابِ نَواهيهِ طَلَبا لِحُسْنِ الْمَآبِ وَطيبِ الزُّلْفِ وَيَسْجُنُ نَفْسَهُ فى سِجْنِ الْخَوْفِ وَالصَّبْرِ وَالْكَفِّ عَنِ الشَّهَواتِ إِلى أَنْ يَتَّصِلَ بِأَمانِ اللّهِ فى دارِ الْقَرارِ وَيَذُوقُ طَعْمَ رِضاهُ فَإِنَّ الْمُعَوَّلَ عَلى ذلِكَ وَما عَداهُ لاشَىْءَ
[ قالَ الصَّادِقُ عليهالسلام : إنَّما سُمِّىَ الْمُسْتَراحُ مُسْتَراحا لاِسْتِراحَةِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَثْقالِ النِّجاساتِ وَاسْتِفْراغِ الْكَثيفاتِ وَالْقَذَرِ فيها ]
استراحت نفوس از نجاسات
به محل تخليه كثافات شكم به اين خاطر مستراح مىگويند كه نفوس مردم از سنگينى نجاسات پس مانده از غذاى خورده شده و كثافات و آلودگى ها راحت مىشوند .
خوراكى هايى كه انسان مىخورد ، بدن به آن اندازهاى كه براى قدرت و قوت و ادامه حيات لازم دارد بر مىدارد و مازاد آن را تبديل به نجاست و كثافت كرده و به انسان فشار مىآورد كه به مستراح رفته و آن را از بدن بيرون براند و اگر انسان به نداى شكم در اين زمينه پاسخ نگويد ، آبروى آدمى را مىبرد !!
خوراكى ها هرچه سنگينتر و رنگينتر و خوشمزهتر باشد ، كثافت و نجاسات و تعفن و بوى آن بيشتر و ضربه و خسارتش به بدن سنگينتر است .
به اندازه خوردن يا كمتر از حد خوردن و ساده خوردن ، كم خرجتر و حملش آسانتر و كثافتش كمتر و پس دادنش راحتتر است .
آه ! خوراكى كه بيشترش در شكم مىخواهد تبديل به نجاست شود ، نجاستى كه هر موجود زندهاى از آن فرارى است و حملش باعث زحمت آدم است ، بر چه حسابى انسان براى به دست آوردنش اين همه ظلم و جور ، غل و غش ، خدعه و حيله نسبت به ديگران بورزد ؟!
چرا انسان راه حلال را طى نكند ؟ چرا براى خدا به محل كسب نرود ؟ چرا در خريد و فروش رعايت احكام حق را نكند ؟ چرا براى بيشتر به دست آوردن دزدى كند ، احتكار جنس نمايد ، ظلم بورزد و تا جايى پيش برود كه براى لقمه نانى دست به خون مظلوم يا مظلومانى بيالايد ؟!
اميرالمؤمنين عليهالسلام درباره مردمى كه از تربيت الهى دورند و همتى جز شكم و شهوت ندارند و از هر راهى كه قدرتشان اقتضا مىكند ، پيدا مىكنند و مىخورند مىفرمايد :
قيمت اينان با آنچه از شكمشان مىريزد ، مساوى است !!
آرى ، اينان بيش از اين قيمت و ارزش ندارند و هم اينانند كه خداوند آنان را در قرآن به عنوان بدتر از حيوانات و درندگان وصف فرموده است .
مواد خوراكى قبل از اينكه به انسان برسند ، طيب و طاهر و پاكيزه است ، طعم عالى و رنگهاى چشمگير دارند ، چون به شكم برسند ، قسمتى از آنها تبديل به انرژى براى جسم و بقيه تبديل به كثافات و فضولات مىشوند ؛ اگر انسان در به دست آوردن مواد و خوردن آن عبد حضرت حق باشد ، خوشا به حالش و اگر بنده شيطان و برده شكم باشد ، در حقيقت بايد گفت كه وجود او با تمام شؤونش كارخانه كود سازى است .
ابوسعيد و مسئله پند و عبرت
مردى كنّاس مشغول خالى كردن چاه مستراح بود ، اصحاب از بوى تعفن كثافات دماغ خود را گرفتند و به سرعت از آن محل گذشتند ، ولى مشاهده كردند شيخ نيامد .
چون نظر كردند ديدند شيخ با حالت تفكر كنار كثافات ايستاده . فرياد زدند :
استاد ! بيا . فرمود : مىآيم ، پس از مدتى تأمل در كنار كثافات به سوى اصحاب روان شد ، چون به آنان رسيد ، عرضه داشتند : اى راهنما ! براى چه كنار كثافات ايستادى ؟
فرمود : چون شما دماغ خود گرفتيد و به سرعت حركت خود افزوديد ، آوازى از كثافات و فضولات برخاست كه هان اى روندگان ! ديروز ما با حالتى طيب و طاهر و پاكيزه و رنگ و بويى بسيار عالى بر سر بازار به صورت سبزيجات و ميوهجات و حبوبات قرار داشتيم و شما بنىآدم به خاطر به دست آوردن ما ، بر سر و بار يكديگر مىزديد و به انواع حيلهها و خدعهها متوسل مىگشتيد و از هيچ گونه تقلب و زورى خوددارى نمىكرديد ، چون ما را به دست آورديد خورديد ، ما بر اثر چند ساعت همنشينى با شما تبديل به اين حال گشته و به اين سيه روزى افتاديم ، به جاى اينكه ما از شما فرار كنيم ، شمايى كه باعث اين تيرهبختى براى ما شديد ، شما از ما فرار مىكنيد ؟ ! اى اف بر شما !!
من كنار كثافات ايستاده و به پند و نصيحت آنان گوش فرا داده تا شايد عبرتى از آنان بگيرم !
ناصرِ خسرو به راهى مىگذشت
مست و لايعقل نه چون ميخوارگان
ديد قبرستان و مبرز روبرو
بانگ بر زد گفت كِاي نظارگان
نعمت دنيا و نعمت خواره بين
اينش نعمت ، اينش نعمت خوارگان
[159]
جدّ تو آدم بهشتش جاى بود
قدسيان كردند بهر او سجود
يك گنه چون كرد گفتندش تمام
مُذنبى مُذنب برو بيرون خرام
تو طمع دارى كه با چندين گناه
داخل جنت شوى اى رو سياه ؟!
[160]
در هر صورت نبايد با توجه به شكم و مواد غذايى دچار غفلت از حقايق بلند آسمانى و انسانى شد ، خوردن را بايد وسيله بدست آوردن قدرت براى عبادت و تفكر قرار داد ؛ همت اگر شكم باشد ، انسان بدون شك از آدميت و انسانيت خارج خواهد شد .
انسان در برخورد با هر برنامهاى بايد به عاقبت آن بينديشد و با كمال دقت نتيجه و محصول هر كارى را توجه كند و بداند عاقبت مرگ است و پس از مرگ بازپرسى از عمل و مزد عمل .
غزالى در « كيمياى سعادت » در ركن اوّل مىگويد :
اما آنچه مهم است در هر روز آن است كه در مرگ و نزديكى اجل تفكر كند و با خود گويد كه ممكن است كه از اجل يك روز بيش نمانده است كه فايده اين فكرت عظيم است كه اين خلق كه روى به دنيا آوردهاند از درازى امل است و اگر به يقين دانندى كه تا يك ماه يا يك سال بخواهند مرد ، از هرچه بدان مشغولند دور باشندى و باشد كه تا يك روز بخواهند مرد و ايشان به تدبير كارى مشغولند كه تا ده سال به كار خواهد آمد و براى اين گفت حق تعالى :
أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِى مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَىْءٍ وَأَنْ عَسَى أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ [161] .
آيا در [ فرمانروايى و ] مالكيّت [ و ربوبيّت ] بر آسمانها و زمين و هر چيزى كه خدا آفريده و اينكه شايد پايان عمرشان نزديك شده باشد با تأمل ننگريستهاند ؟
و چون دل صافى كند و اين تأمل كند رغبت ساختن زاد آخرت در دل حركت كند و بايد تفكر كند تا درين روز چند خير ميسر تواند بود وى را و از هرچه معصيت است ، حذر مىبايد كرد و در گذشته چه تقصير كرده است كه مىتدارك بايد كرد و اين همه را به تدبر و تفكر حاجت بود .
پس اگر كسى را راه گشاده بود ، تا در ملوك آسمان و زمين نگرد و در عجايب صنع نگرد ، بلكه در جمال و جلال حضرت الهيت نگرد ، اين تفكر از همه عبادات و از همه تفكرها فاضلتر كه تعظيم حق تعالى بر دل غالب شود و تا تعظيم غالب نشود محبت غالب نشود و كمال سعادت در كمال محبت است ، ليكن اين هركسى را ميسر نباشد .
ليكن در بدل اين بايد كه در نعمتهاى حق تعالى كه بر وى است تفكر كند و در محنتها كه در عالم است از بيمارى و درويشى و انواع عقوبات كه ورا از آن خلاص دادهاند ، تا بداند كه شكر بر وى واجب است و شكر بدان بود كه فرمان ها به جاى آرد و از معصيتها دور باشد و در جمله ساعتى در آنها تفكر كند[162] .
بهاء الدين ولد فرزند مولوى مىگويد :
گفت احمد هركه دو روزش يكى است
هست مغبون و گرفتار شكى است
بى يقينى مىزند در ابلهى
پر ز بادى هم چو انبان تهى
هر دمى پس مىرود از پيش صف
مىشود صافيش دردى هم چو كف
رنج او هر لحظه بدتر مىشود
هر دمى او زشت و ابتر مىشود
سوى دوزخ مىرود آن ردّ باب
بى عذاب بحر در بحر عذاب
پيش از آن كه كار تو آنجا رسد
هر دمى غفلت تو را واپس برد
رو به سوى اصل خود هم چون خليل
بگذر از استاره و چرخ نبيل
پاى همت بر خور و بر ماه نه
سر بر آن ايوان و آن درگاه نه
اين خودى را خرج كن اندر خدا
تا نمانى هم چو ابليسى جدا
آب جان را ريز اندر بحر جان
تا شوى درياى بىحد و كران
شهوت شكم يا تنور جهنم
گرسنگى در تمام ايام عمر و خوش مزه بودن مواد غذايى ، دو علت قوى براى حركت انسان به سوى به دست آوردن مواد و خوردن و سير شدن است و پس از سير شدن ...
راستى اگر انسان مقيد به تربيت الهى نباشد و دست به دامان اولياى خدا نداشته باشد در مقابل شكم و مواد غذايى چه خواهد كرد .
فيض كاشانى در كتاب « محجة البيضاء » مىنويسد[163] :
از بزرگ ترين عوامل هلاكت براى فرزند آدم شهوت شكم است ، به خاطر همين مسئله آدم و حوا از خانه قرار به خانه مذلت و بيچارگى در افتادند .
اينان را خداوند مهربان از خوردن آن درخت نهى كرد ، اما شهوت شكم بر هر دو غلبه كرد و از آن درخت خوردند و پس از آن عريان از لباس بهشتى شده و بيرون رانده شدند .
شكم بدون شك چشمه شهوات و مركز آلام و بيمارى ها و همه گونه آفات است .
شهوت جنسى و شدت ميل به زن از آثار شكم و شهوت خوراك مىباشد .
ميل شديد به خوراكى ها و ميل فوق العاده به شهوت جنسى و شدت رغبت به مال و جاه ، وسيلههايى هستند كه آدمى را در توسعه دادن به زمينه براى به دست آوردن خوراك و عامل شهوت به حركت شديد وا مىدارند !
به دنبال شكم است كه انسان به جمع مال و به دست آوردن جاه خودكشى كرده و دچار سستى در مسائل الهى گشته و به چاه فخر فروشى و حسد ورزى خواهد افتاد و از همين زمينههاى شيطانى است كه آفت ريا و غائله تفاخر و تكاثر و خود بزرگ بينى به انسان هجوم مىآورد .
حسد ، حقد ، عداوت ، كينه و دشمنى از آثار بندگى شكم است و تمام اين موارد انسان را به غرق شدن در درياى تجاوز و فحشا و منكرات كمك مىنمايد .
اگر عبد ، نفسش را رام جوع كند و مجارى شيطان را ببندد ، در اطاعت خدا خواهد افتاد و راه طغيان و سركشى بر او بسته خواهد شد .
شكم پرست مجبور است آخرت را به دنيا ، معنى را به ظاهر ، انسانيت را به حيوانيت ، خدا را به شيطان بفروشد !
... ادامه دارد.
پي نوشت :
[159] ـ كشكول شيخ بهايى .
[160] ـ نان و حلوا ، شيخ بهايى .
[161] ـ اعراف 7 : 185 .
[162] ـ كيمياى سعادت : 218 ـ 219 ، ركن اول .
[163] ـ محجة البيضاء : 5/145 ، كتاب كسر الشهوتين .