تو همانی که من دوست دارم؛ مرا همانی کن که خودت دوست داری...

گفتن و به زبان آوردن خیلی چیزها به ظاهر آسان است اما همین آسانی یعنی که نمی دانیم عمق فاجعه چقدر است.از اول عمری که به دنیا می آییم از خدا طلبکاریم تا روز حشر؛بی اینکه اصلا بدانیم باید از کس دیگر همیشه طلبکار بود
سه‌شنبه، 14 اسفند 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
تو همانی که من دوست دارم؛ مرا همانی کن که خودت دوست داری...
گفتن و به زبان آوردن خیلی چیزها به ظاهر آسان است اما همین آسانی یعنی که نمی دانیم عمق فاجعه چقدر است.از اول عمری که به دنیا می آییم از خدا طلبکاریم تا روز حشر؛بی اینکه اصلا بدانیم باید از کس دیگر همیشه طلبکار بود؛ کسی که تا آخر بودنش در این دنیا و تا همیشه ی بودنش در آن دنیا بدهکار خداست. لابد با خودت می گویی مگر من خواستم که اصلا باشم! به دنیا بیایم و عمری بدهکار خدا و طلبکار از خودم بمانم؛ ای بابا...

باشد قبول تو نخواستی اما خدا که خواست. تا به حال شده کسی را دوست داشته باشی؟ راستش دوست داشتن پیچیده ترین و راز آلود ترین ماجرای خلقت است. همیشه خوانده ای که خدا خلقت را به خاطر عشق بر پا کرد و ما آدم ها مخلوق محبت و دوست داشتن معشوق هستیم! اما هیچ وقت باور نکردیم که اگر واقعا کسی را دوست داشته باشیم حداقل اش این است که به حرفش گوش می دهیم.

دیروزبا عجله از مقابل یک مغازه ی اسباب بازی فروشی رد می شدم؛ که صدای بلند دختر بچه ای توجهم را جلب کرد؛ خیلی جدی و با ابهت سر مادرش داد زد که دروغ میگویی! دوستم نداری؛ اگر دوستم داشتی برایم می خریدی! ذهنم یکهو جرقه زد و با خودم گفتم حتما خدا هم به ما همین را میگوید! می گوید اگر راست می گفتی که دوستم داری حداقل به حرف پیامبرم گوش می کردی  که: ان کنتم تحبون الله...فتبعونی یحببکم الله (آیه 31 سوره آل عمران )

ما هم حرف خودمان را می زدیم که تو هم اگر مارا دوست داشتی فلان خانه و ماشین و معامله و امتحان کنکور و ... را ردیف میکردی! اصلا خدا هرچه را که بفهمد آدم می خواهد از او دریغ می کند؛ا ین هم شد دوست داشتن؟

و خلاصه اینکه این وسط بالاخره چه کسی دیگری را بیشتر دوست دارد هیچ وقت حل نمی شود!

من نمی دانم چرا آن مادر برای بچه اش آن اسباب  بازی را نخرید؛ شاید پول نداشت؛ شاید بچه اش پر رو می شد؛ شاید می خواست در ازای یک کار خوب به عنوان تشویق آنرا برای بچه اش بخرد؛ شایدم می دانست آن وسیله به درد بچه اش نمی خورد و یک ایرادی دارد که هنوز بچه نمی فهمد؛ از روی دوست داشتن زیاد (مثل خیلی از مادر هایی که نمی گذارند بچه  شان بیشتر از یک ساعت با کامپیوتر بازی کند تا چشم هایش خسته نشود و روح و روانش خشن نشود) دقیقا شاید خدا هم برای خودش هزار و یک دلیل دارد؛ خودش هم گفته است: (و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون) (آیه 216 سوره بقره) یعنی : بعضی وقت ها خیلی چیز ها برای ما از نظر خودمان بهترین به نظر می رسد اما از نظر خدا نه و گاهی بر عکس!

مشکل اینجاست که ما انتهای این آیه را اصلا نمی بینیم؛ اگر هم ببینیم و بخوانیم چون باب میل ما نیست؛ رویش ایست نمی کنیم و با سرعت ماراتن واری ادامه میدهیم. اگر هم رویش تمرکز کنیم و بفهمیم که (خدا میداند و ما نمیدانیم) متاسفانه باورش نمی کنیم! و البته ممکن است باور کنیم اما ( حتما عمل نمی کنیم که به این حال و روز دچار می شویم.) کدام حال و روز؟ حال و روز غرغر کردن و ادعا کردن. راستش باید بگویم اگر کسی ادعای دوست داشتن بکند و محبت، به همین راحتی نیست.

به محض اینکه به خدا بگویی دوستت دارم، خدا می پرسد واقعا؟ راست می گویی؟

بعد توی از همه جا بی خبر هم می گویی : بله! بله همانا و شروع شدن امتحان همانا.

و این معنای همان حرف حافظ است:

 
آسمان بار امانت نتوانست کشید                                           قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند

اصلا همین که می گویی من ایمان دارم به خدا، شروع می شود. ایمان یعنی باور تو به کسی که دوستش داری. اما خدا چون خودش می داند که در دوست داشتن استادتر از همه است امتحانت می کند! من و تو همانجا اول راه کارمان ساخته می شود و رد می شویم اما او می گوید عیبی ندارد؛ ما می گوییم چرا من؟! و خدا می پرسد: اشتباه نشنیدم، خودت گفتی (من)! ما باز می گوییم خسته شدم. اما او می گوید: نحن اعلم بما یقولون و ... اما اشکالی ندارد؛ دستت را بده به خودم بیا که (انی قریب)! (آیه 186 سوره بقره )

راستش دوست داشتن آسان نیست؛ اول تمام بدبختی های ظاهری و نعمت ها و برکت های باطنی است!

وقتی بگویی بله؛ تازه خدا دست بکار می شود و می پرسد: احب الناس  ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا ینفقون؟! فکر کردی همین که بگویی دوستت دارم کافی است و امتحانت نمی کنم؟

ما همیشه فقط حرف می زنیم یا غر می زنیم یا ... اصلا اگر کسی را به خاطر چیزی دوست داشته باشد؛ آن دوست داشتن؛ عین نداشتن است! ما که برای خدا چیزی  نداریم که دوستمان بدارد تازه حرفش را هم که گوش نمی دهیم! او چطور؟ او را باید به خاطر چه دوست داشت؟

به خاطر تمام چیز هایی که یکروز از بین می رود؟ و (کل من علیها فان! است) ( آیه 36 الرحمن )

تا کی قرار است با خدا معامله کنیم و کم فروشی؟ حالا خوب است که اصلا چیزی برای فروختن هم نداریم!

کاش دوست داشتن ما شبیه آن بچه نباشد که مادرش با خریدن یک عروسک برایش بهترین مادر دنیا می شود و با نخریدن آن بد ترین آدم!

کاش دوست داشتن ما فقط مثل آن بچه به خاطر ضعف و نیازش به مادر نباشد!

همه ی آیه های کتاب نورانی قرآن همین یک جمله است (خدا دوستتان دارد هر جور و هر مدلی که هستید؛ باورش  کنید و سمتش بروید؛ صدایش کنید و دست هایتان را برای استجابت بلند کنید )

و کاش حرف ما هم تنها یک جمله باشد به خدا که :

(الهی تو همان هستی که من دوستش دارم؛ مرا آنگونه کن که خودت دوست داری... )

کاش خدا چون خداست محبوب قلب ما باشد و ...


نویسنده: عرب زاده


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.