عرفان اسلامی (82) اسرار وضو
وضوى معنوى
از ميان سه نوع طهارت ، انسان با وضو بيش از دو نوع ديگر سر و كار دارد و چه بهتر كه مكلف هميشه با وضو باشد .
به هنگام انجام وضو پس از مفروض بودن اباحيت آب و داشتن نيت خالص ، بايد مسائلى را توجه كرد ، تا به فرموده رسول عزيز اسلام صلىاللهعليهوآله انسان موفق به وضوى اسباغى شود[215] .
( آداب وضو )
كسى كه وضو مىگيرد ، مستحب است هنگام نگاه به آب بخواند :
بِسْمِ اللّهِ وباللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى جَعَلَ الْماءَ طَهُورا وَلَمْ يَجْعَلْهُ نَجِسا .
به نام خدا و به خدا و شكر خداى كه آب را پاك كننده قرار داد نه نجس .
و پيش از وضو كه دست را مىشويد ، بگويد :
اللّهُمَّ اجْعَلنى مِنَ التّوّابينَ واجْعَلنى مِنَ المُتطهّرينَ .
پروردگارا ! مرا از توبه كنندگان و پاكان قرار ده .
و به هنگام گرداندن آب در دهان بخواند :
اللّهُمَّ لَقِّنى حُجَّتى يَومَ القاكَ واَطْلِقْ لِسانى بِذِكْرِكَ .
پروردگارا ! روز ملاقات حجتم را بر من تلقين كن و زبانم را با ذكرت آزاد بگذار .
و زمان استنشاق آب در بينى بگويد :
اللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ علىَّ رِيحَ الجَنَّةِ واجْعَلنى مِمَّنْ يَشُمُّ ريحَها وَرَوْحَها وَطِيبَهَا .
خداوندا ! بوى بهشت را بر من حرام مكن و مرا از آنان قرار داده كه بو و نسيم بهشت را استشمام كنم .
و در وقت شستن صورت بگويد :
اللّهُمَّ بَيّضْ وجْهى يَومَ تَسْوَدُّ فِيهِ الوُجُوهُ ولا تُسَوِّدْ وجْهى يومَ تَبْيَضُّ فِيهِ الوُجُوهُ .
پروردگارا ! روزى كه چهرهها سياه مىشود ، رويم را سپيد گردان و روز سپيدى چهرهها رويم را سياه مكن .
و در وقت شستن دست راست بخواند :
اللّهُمَّ اَعْطِنى كِتابى بِيَمينى والخُلْدَ فى الجِنانِ بِيَسارى وحاسِبْنى حِسابا يَسيرا .
خداوندا ! كتابم را به دست راستم ده و خُلد در جنان را در دست چپم قرار ده و به آسانى از من حساب بگير .
و در موقع شستن دست چپ بخواند :
اللّهُمَّ لا تُعْطِنى كِتابى بِشِمالى ولا مِنْ وَرآءِ ظَهرى ولا تَجْعَلْها مَغْلُولةً اِلى عُنُقى وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّيرانِ .
پروردگارا ! پروندهام را به دست چپم مگذار و كتابم را از پشت سر به من مده و دستم را به گردنم غل مكن و از قطعات آتش جهنم به تو پناه مىبرم .
و به وقت مسح سر بگويد :
اللّهُمَّ غَشِّنى بِرَحْمَتِكَ وبَرَكاتِكَ وعَفْوِكَ .
پروردگارا ! مرا در پرده رحمت و بركات و عفوت بپوشان .
و به وقت مسح پا بگويد :
اللّهُمّ ثَبِّتْنى عَلى الصِّراطِ يَومَ تَزِلُّ فيهِ الأقدامُ واجْعَلْ سَعْيى فيما يُرضِيكَ عَنّى يا ذا الجلالِ والإكرامِ[216] .
خداوندا ! مرا بر صراط ثابت قدم بدار ، در آن روزى كه قدم ها مىلغزد و كوشش مرا در راه خشنودى خود قرار ده اى صاحب جلال و اكرام .
اسرار وضو
از آلودگى دنيا و الواث اخلاق رذيله دست قلب را بشوى .
ما را خواهى ز خويشتن دست بشوى
خود را يله كن پس آنگهى ما را جوى
و آبرويى نزد حبيب پيدا كن و متفطن شو به اينكه هرگاه تطهير جوارح كه مانند خوادمند براى قلب به جهت حضور در نزد سلطان لازم باشد ، پس تطهير سپهدار الزم خواهد بود كه اقبح چيزى است كه بزرگى به خدمت سلطان عظيمى مشرف شود و خدم و حشم او منظف و مطهر باشند ، ولى خود او ملوّث باشد !!
و نيز ملتفت شو كه هرگاه قشر اقرب كه بدن باشد و قشر ابعد كه جامه باشد واجب التطهير باشد ، لب كه قلب باشد تطهيرش از هواجس و وساوس اوجب خواهد بود .
على عليهالسلام مىفرمايد : چگونه است كه دينت را به هر رجسى نجس مىپسندى ، اما لباس بىارزش دنياييت را هميشه پاك نگاه مىدارى ؟!
و معلوم است كه محل ايمان و ايقان قلب و فؤاد است ، فى الحديث :
إِنَّ اللّهَ لا يَنْظُرُ إلى صُوَرِكُمْ وَلا أموالُكُمْ وَلكِنْ يَنْظُرُ إلى قُلُوبِكُمْ ونِيَاتِكُمْ[217] .
مسلماً خداوند به هيئت و هيكل و اموال شما نگاه نمىكند بلكه به دلها و نيتهاى شما نظر مىكند .
سرّ مضمضه و استنشاق
إِنَّ لِلّهِ فى أَيّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحاتٌ أَلا فَتَرصَّدُوا لَها[218] .
همانا براى پروردگار در ايام زندگانى شما وزشهاى روحانى است . آگاه باشيد و انتظار آن را بكشيد .
بينى آن باشد كه آن بويى برد
بوى او را جانب كويى برد[219]
چنان كه اخشم [220] صورى مىباشد ، اخشم معنوى نيز مىباشد .
بدان كه : چنانكه قالب را رويى است ظاهر و صورت همه مشاعر پنجگانه در آن آشكار است و بايد اينها را در نزد اراده حضور ، به محضر نور النور تعالى شست كه توجه به غير كردهاند ، هم چنين قلب را رويى است كه مقاطع باشد ، چه حروف و كلماتى كه معرب عما فى الضميرند به مقاطع و مخارج انجام پذيرند و حروف روى معانى قلبند و زينت و آرايش مقاطعاند و مقاطع منابع آب حيات جارياتند كه حروف و كلماتند و به وجهى منازل بيست و هشتگانه قمر دم و نفس مكرم آدمند كه ماده حروف است : وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ [221] .
و كلمه از كلم به معنى جرح و تأثير است و مظهر قدرت است كه امور سياست و افادت و استفادت در كشف ضماير به اين بيست و هشت حرف و تركيب از اينها است ، بلكه در فرس مستحدث به سى و دو حرف چنان كه بيايد .
پس بايد به مضمضه ، مقاطع را كه روى قلبند و مؤدى حروفند از ياد غير شستشو داد .
هركه نه گويا به تو خاموش بِهْ
هرچه نه ياد تو فراموش بِهْ
*****
مقيدان تو از ياد غير خاموشند
به خاطرى كه تويى ديگران فراموشند
و بينى را نيز به استنشاق ، چه بينى چون دهان مجراى هوا است كه ماده نفس است كه نفس حامل حروف لفظيه است ، چون وجود منبسط كه نفس رحمانى است و حامل حروف تكوينيه است كه عقول كليهاند كه غير مستقل بالانيهاند و حامل كلمات اسميه است كه نفوسند و حامل كلمات فعليه است كه موجودات متجدده زمانيهاند و بعد دست راست و چپ را بشويد از تصرف در دنيا ... بلكه اهل اللّه و طالبان قربت محضه هر دو دست را بشويند از مطلوبات اصحاب يمين و اصحاب شمال .
سرّ مسح سر
و تر كردن پا به مسح اشارت است به آنكه لينت و سرعت مىخواهم در پيمودن راه دوست كه لينت در اعضا موجب سهولت حركت و ارسال و انعطاف آنهاست كه : الْمُؤْمِنُونَ هَيِّنُونَ لَيِّنُونَ[223] وَالْمُؤْمِنُ لَيِّنُ الْعَريكَةِ[224] .
و اينكه بايد دست راست را تا ميان شست كه مرفق باشد كه آلت رفق و مدارا است ، اشارت است به ميانه روى در امور دنيا كه بالمره دست از امور دنيا كشيدن كه متضرر شود خوب نيست .
اسرارى ديگر از وضو
وضو در نزد اهل راه پس از وضوى فقهى عبارت است از پاك كردن نفس از رذايل اخلاقى و برنامههاى پست و فرومايه و پاك كردن عقل از افكار هلاك كننده و آنچه باعث گمراهى و گمراه كردن است و نيز عبارت است از پاك كردن سرّ درون از نظر به اغيار و پاك كردن تمام اعضا از كارهايى كه عقلا و شرعا ناپسند است .
اما افعال اين وضو :
قُلْ إِنَّ صَلاَتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ [225] .
بگو : مسلماً نماز و عبادتم و زندگى كردن و مرگم براى خدا پروردگار جهانيان است * او را شريكى نيست ، و به اين [ يگانهپرستى ]مأمورم ، و نخستين كسى هستم كه [ در اين آيين ] تسليم [ فرمانها و احكام ]اويم .
سرّ شستن روى
حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ خَطيئَةٍ [226] .
دوستى با دنيا ريشه هر خطايى است .
و على عليهالسلام فرمود :
يا دُنْيا . . . غُرّى غَيْرى لا حاجة لى فيك قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاثا لا رَجْعَةَ فيها[227] .
اى دنيا ! . . غير مرا فريب بده . كه مرا به تو نيازى نيست ، تو را سه طلاقه كردهام كه آن را بازگشتى نيست .
سرّ شستن دو دست
معناى شستن دست از دنيا و جنس و نقد آن جدايى محض از حرام دنيا و اكتفا به ضرورت و معناى شستن دست از آخرت ، بريدن طمع از نعمتهاى اوست كه عبد واقعى كسى است كه جز به خشنودى حضرت دوست به چيزى فكر نكند .
به قول نظام وفا :
به نام دوست گشاييم دفتر دل را
به فرّ عشق فروزان كنيم محفل را
زاشك چشم و ز خون جگر به هر فصلى
خوش آب و رنگ توان داشت غنچه دل را
امان ز برق نگاهش كه هر كجا كه گذشت
بسوخت خرمن و بر باد داد حاصل را
به جز هواى تو نقشى دگر نمانده به دل
كه زان زدودهام انديشههاى باطل را
به عشق كوش گرت عقدهاى بود مشكل
كه عشق باز كند عقدههاى مشكل را
نظام مىرسد آن كس به ساحل مقصود
كه زير پاى نهد موجهاى حايل را
سرّ مسح سر
سرّ مسح پا
آرى ، وقتى وضوى فقهى را گرفتى و اين وضو را نيز به آن ضميمه كردى ، مصداق آن روايت مىشوى كه پيامبر بزرگ اسلام صلىاللهعليهوآله فرمود :
الْوُضُوءُ عَلَى الْوُضُوءِ نُورٌ عَلى نُورٍ[228].
وضو گرفتن بر وضو نورانيتى بر نور است .
يعنى وقتى صفاى ظاهر با باطن جمع شود ، نور على نور است و به عبارت ديگر وقتى نور شرع كه از وضوى فقهى حاصل مىشود و نور بصيرت كه از توحيد و توجه و عمل خالص به دست مىآيد ، نور على نور و سبب ثبات و استقامت سالك در طريق مستقيم دنيا و آخرت است ، چنان كه در قرآن كريم آمده :
يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِى الآخِرَةِ [229] .
خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ايمانشان در زندگى دنيا و آخرت ثابت قدم و پابرجا مىدارد .
بيان اسرارى ديگر
نيت در آن به اين است كه سالك در سرش نيت كند ، براى ابد غير او نبيند و به غير او توجه نكند ؛ زيرا هركس در باطن به غير او توجه كند مشرك به شرك خفى است و مشرك چنان كه در قرآن آمده نجس است و طهارت جز به اين نيت و عمل به آن كه عبارت از تحقق توحيد حقيقى است ميسر نيست ، توحيدى كه با تمام قدرت شرك را از همه نواحى وجود دفع و رفع مىكند .
اما شستن صورت در حقيقت شستن صورت حقيقى وجود يعنى سر باطن از آلودگى توجه به غير است ، همانطورى كه غير وجه كريم حضرت او مشاهده نشود كه در قرآن آمده :
فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ [230] .
پس به هر كجا رو كنيد آنجا روى خداست .
و غير ذات محيط او را نشناسد ، ذاتى كه قرآن مىفرمايد :
أَلاَ إِنَّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ مُحِيطٌ [231] .
آگاه باش ! كه يقيناً او به همه چيز [ با قدرت و دانش بىنهايتش ]احاطه دارد .
از چنين توحيدى است كه قرآن از زبان ابراهيم عليهالسلام خبر مىدهد :
إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ [232] .
من به دور از انحراف و با قلبى حقگرا همه وجودم را به سوى كسى كه آسمانها و زمين را آفريد، متوجه كردم واز مشركان نيستم .
و غسل و شستن دو دست عبارت است از بىالتفاتى نسبت به متاع دنيا و آخرت ؛ متاع دنيا مانند مال و جاه و اهل و ولد و متاع آخرت مثل علم و زهد و طاعت ، البته آن التفاتى كه عبد را از مولا دور كند .
زيرا التفات به طاعت و خود را به خاطر آن مستحق تعظيم شمردن نزد اهل اللّه معصيت است كه در روايات آمده ، گناهى كه تو را ناراحت كند ازعبادتى كه عجبآور باشد بهتر است و تو اگر پس از گناه داراى توبه شوى ، داراى بهترين عمل شدى و دنيا بر اهل آخرت حرام و آخرت بر اهل دنيا حرام و هر دو بر اهل اللّه حرام است[233] .
و مسح سر ، عبارت از تنزيه سر و تقديس باطن از انانيت و حدث غيريت است ، غيريتى كه حاجز بين انسان و محبوب است ، چنانچه بعضى از عارفان فرمودهاند :
بَيْنى وَبَيْنَكَ إِنّيّى يُنازِعُنى فَارْفَعْ بِلُطْفِكَ إِنّيّى مِنَ الْبَيْنِ[234]
بين من و تو انيت من فاصله است ، به فضل و لطفت اين انيت را از ميان من و خود بردار . گفتهاند : وُجُودُكَ ذَنْبٌ لا يُقاسُ بِهِ ذَنْبٌ[235] .
با اين آلودگى ها ، به خصوص آلودگى انيت راهى براى ورود به حريم عالم قدس نيست .
و مسح دو پا عبارت از تنزيه قوه علميه و عمليه از سير در غير الى اللّه و باللّه و فى اللّه است كه انسان با اين دو قوه سعى در طلب حق مىكند و با آن دو قوه به مقام وصل محبوب مىرسد ، اگر دچار آلودگى باشد ، چگونه به طلب برخيزد و چگونه به مقام وصل برسد ؟
و با ديده تحقيق بايد گفت : فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ [236] .
اشاره به اين دو قوه است ، به اين معنا كه وقتى به واسطه اين دو قوه به ما رسيدى از هر دو خالى شو ؛ زيرا با رسيدن به مقام وصل احتياج به توجه به غير نيست و در صورت عدم احتياج توجه به غير اگر توجه شود عين شرك است !!
و نزد بعضى مراد از نعلين دنيا و آخرت است و نزد بعضى عالم ظاهر و باطن است و نزد بعضى نفس و بدن است و تمام اين نظريات به طور مسلم صحيح است و نسبت به چنين حالتى است كه در حديث قدسى آمده :
لا يَزالُ الْعَبْدُ يَتَقَرَّبُ إِلَىَّ بِالنَّوافِلِ وَالْعِباداتِ حَتّى أُحِبُّهُ فَإِذا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذى يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذى يَبْصُر بِهِ وَيَدَهُ الَّتى يَبْطشُ بِها وَرِجْلَهُ الَّتى يمشى بها[237] ؛ عبد ، هميشه با اجراى مستحبات و عبادات به من نزديك مىگردد، تا حدى كه من به او علاقه پيدا كنم، چون محبوب من شد ، گوش او مىشوم ، گوشى كه به آن مىشنود ؛ چشم او مىشوم ، چشمى كه با آن مىبيند ؛ دست او مىشوم ، دستى كه با آن كار انجام مىدهد و پاى او مىشوم ، پايى كه با آن راه مىرود .
به قول عارف مؤمن ، علاء الدوله سمنانى :
هر آن جان كز غمش بر وى رقم نيست
نديمش در دو عالم جز ندم نيست
دلى كز درد او درمان نسازد
وجود او به معنا جز عدم نيست
سرى كز سر معنى با خبر شد
در آن گنجايش شادى و غم نيست
جهان از عكس رويش گشته روشن
اگر ابله نبيند هيچ غم نيست
تو محرم نيستى محروم از آنى
ره نامحرمان اندر حرم نيست
حجاب توست اين هستى موهوم
كه هرگز نور با ظلمت به هم نيست
... ادامه دارد.
پی نوشت ها :
[215] ـ اسباغ : كامل كردن ، وضوى كامل و جامع .
[216] ـ من لا يحضره الفقيه : 1/41 ، باب صفة وضوء ، حديث 84 ؛ ثواب الاعمال : 16 .
[217] ـ جامع الأخبار : 100 ، الفصل السادس والخمسون فى الإخلاص ؛ بحار الأنوار : 67/248 ، باب 54 ، حديث 21 .
[218] ـ عوالى اللآلى : 1/296 ، الفصل العاشر ، حديث 195 ؛ بحار الأنوار : 74/168 ، باب 7 ، حديث 2 .
[219] ـ مولوى .
[220] ـ اخشم : گرفتگى بينى .
[221] ـ و براى ماه منزلهايى قرار داديم ، يس 36 : 39 .
[222] ـ خداوندا ! دو قدمم را بر پل صراط استوار بدار .
[223] ـ مؤمنان ، مردمى ملايم و قابل انعطاف هستند ، الكافى : 2/234 ، باب المؤمن وعلاماته ، حديث 14 ؛ بحار الأنوار : 64/355 ، باب 14 ، حديث 58 .
[224] ـ مؤمن سست مهار و سر به راه است ، غرر الحكم : 89 ، الفصل السابع فى المؤمن صفاته ، حديث 1516 .
[225] ـ انعام 6 : 162 ـ 163 .
[226] ـ وسائل الشيعة : 16/9 ، باب 61 ، حديث 4 .
[227] ـ نهج البلاغة ، حكمت 77 .
[228] ـ من لا يحضره الفقيه : 1/41 ، باب صفة وضوء رسول اللّه صلىاللهعليهوآله ، حديث 82 ؛ وسائل الشيعة : 1/377 ، باب 8 ، حديث 997 .
[229] ـ ابراهيم 14 : 27 .
[230] ـ بقره 2 : 115 .
[231] ـ فصلت 41 : 54 .
[232] ـ انعام 6 : 79 .
[233] ـ عوالى اللآلى : 4/119 ، الجملة الثانية فى الاحاديث المتعلقة ، حديث 190 .
[234] ـ شرح الاسماء الحسنى : 1/3 ؛ 2/14 ، شعر از محى الدين .
[235] ـ شرح الاسماء الحسنى : 1/3 ؛ 2/14 و59 .
[236] ـ طه 20 : 12 .
[237] ـ عوالى اللآلى : 4/103 .
/خ