سیمرغ سهند (2)
2-2. دولت قرآنى شهریار
«از كودكى با دو كتاب انس گرفتم، قرآن مجید و دیوان خواجه و حالا كه پیر شدهام به جز صداى قرآن و به جز صداى حافظ هر صداى دیگرى گوشم را آزار مىدهد.»
تجلى ارادت استاد به این كتاب آسمانى به وضوح در اشعارش مشهود است. استاد علاوه بر دو قصیده شیوا و دلنشین «كتاب خدا» و «سر خط قرآن» كه در شأن قرآن به یادگار گذاشته است در غزلیات، قصاید و مثنوىهاى متعددى از آیات و مضامین قرآنى بهره گرفته است. از آن جمله در غزلیات: «قاف عزلت»، «دل شكسته»، «جمع و تفریق»، «قرآن مه و مهر»، «جشن دانشگاه تبریز»، «طبیب نامحرم»، «قلم تذهیب»، «بوى پیراهن» و...، در قصاید: «پرتو تابنده»، «مسافرت شاعرانه»، «سرود چشمهسار»، «شهید محراب» و...، در مثنوىهاى «اسلام و خدمت اجتماع»، «صداى خدا»، «غروب نیشابور»، «پرى» و... این مهم به چشم مىخورد در این جا به نمونههایى از این اشعار اشاره مىشود.
... و علىاللّه فلیتوكل المتوكلون (ابراهیم/12)
گر دوستان به علم و هنر تكیه كردهاند
ما را هنر نداده خدا جز توكلى
(جمع و تفریق)
ولقد كرّمنا بنى آدم.(اسراء/70)
از ازل خلعت تشریف به دوش تو و من
تا ابد آیت تكریم به شأن من و توست
(قرآن مه و مهر)
نصر مناللّه و فتحٌ قریب. (صف/13)
آن قهرمان كه «نصرمناللّه» سپاه اوست
خوش داد دوش مژده «فتح قریب» من
(طبیب نامحرم)
كل من علیها فان و یبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام.(الرحمن/27 26)
بجز آن پرتو پاینده كه اقلیم بقاست
گیتى و هر چه در او هست فنا خواهد بود
(پرتو تابنده)
ایاك نعبد و ایاك نستعین(حمد/5)
با سر راه اجانب رفتنت
چیست این «ایاك نعبد» گفتنت
(اسلام و خدمت اجتماع)
قال ابوهم انى لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون، قالوا تاللّه انك لفى ضلالك القدیم. (یوسف/95 94)
اشم رایحه یوسفى و كیف شمیم
عجب كه باز نمىآیم از ضلال قدیم
اسیر بیت حزن گو دریچهها بگشا
اشم رایحه یوسفى و كیف شمیم
(بوى پیراهن)
براى حسن ختام این بخش قصیده «سر خط قرآن» آورده مىشود: سر خط قرآن
سالها دخمه خود ظلمت زندان كردم
تا درى رخنه به میخانه رندان كردم
تا به ویرانه خود گنج قناعت جستم
قصر آمال و امانى همه ویران كردم
من هم از خود نرسیدم به دیار سیمرغ
طى این بادیه بارستم دستان كردم...
تا به سلمان چه رسد سلطه كفر ابلیس
كه من ابلیس خود از سلطه مسلمان كردم...
شيوه كار من از خواجه شیراز بپرس
كانچه استاد غزل گفت بكن آن كردم
شهریارا به بیاض سحر و زرخط شمع
كه همه مشق خود از سر خط قرآن كردم
2-3. ارادت به خاندان وحى و عصمت
ستون عرش خدا قائم از قیام محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم
ببین كه سر به كجا مىكشد مقام محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم
بجز فرشته عرش آشیان وحى الهى
پرنده پر نتواند زدن به بام محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم
سوار رفرف معراج در نوشت سماوات
سرود صف به صف قدسیان سلام محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم
اذان مسجد او زنگ كاروان قرون بین
خداى را چه نفوذیست در كلام محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم
على كه كون و مكانش غلام حلقه به گوشند
مگر نه فخركنان گفت: من غلام محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم ...
به ذوالفقار على دیدى استقامت اسلام
كنون به قامت قائم ببین قوام محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم
به كام دل نرسد شهریار در دو جهان كس
مگر خدا دو جهان را كند به كام محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم
و اما، در ارادت به امیرالمؤمنین، مولاى عارفان، حضرت على علیهالسلام بى شك، شهریار از خاصان مجذوب شده در معرفت و پرورش یافته مكتب آن حضرت بوده است. شعر «هماى رحمت» او كه از بلندآوازهترین اشعار در مدح حضرت على علیهالسلام بوده و خود استاد را نیز بلندآوازه ساخته، تأییدى بر این مطلب است، حال آن كه این شعر، خود داستانى عجیب داشته است و آن داستان از این قرار است:
«نقل است كه شبى مرحوم آیتاللّه مرعشى نجفى در عالم رؤیا مىبیند كه:
محفلى است باشكوه كه حضرت مولىالموحدین، على علیهالسلام ، در آن حضور دارند. شاعران، حلقه بستهاند و هر كسى سروده خود را در مدح و منقبت اهلبیت، مىخواند. شاعران، یكى پس از دیگرى شعر خود را قرائت مىكنند و دیگر كسى نمىماند كه شعر نخوانده باشد. در اين هنگام على علیهالسلام مىفرمايد: «أین شاعرنا؟» و در این هنگام شهریار به ادب و شكوه وارد مىشود و لب به شعر مىگشاید:
على اى هماى رحمت تو چه آیتى خدا را
كه به ما سوا فكندى همه سایه هما را
دل اگر خدا شناسى همه در رخ على بین
به على شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند
چو على گرفته باشد سرچشمه بقا را
مگر اى سحاب رحمت تو ببارى ار نه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
برو اى گداى مسكین در خانه على زن
كه نگین پادشاهى دهد از كرم گدا را
بجز از على كه گوید به پسر كه قاتل من
چو اسیر توست اكنون به اسیر كن مدارا
بجز از على كه آرد پسرى ابوالعجائب
كه عَلَم كند به عالم شهداى كربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاكبازان
چو على كه مىتواند كه به سر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملك لافتى را
به دو چشم خون فشانم هله اى نسیم رحمت
كه ز كوى او غبارى به من آر توتیا را
چه زنم چو ناى هر دم ز نواى شوق او دم
كه لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم كه نسیم صبحگاهى
به پیام آشنایى بنوازد آشنا را
زنواى مرغ یا حق بشنو كه در دل شب
غمدل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
بر هر صاحبدلى روشن است كه حضرت آیتاللّه مرعشى از زمره «عباداللّه المخلصین» بوده، در منزلت ایشان همین بس كه در وصیتنامهشان چنین سفارش كردهاند: «سجادهاى كه به روى آن هفتاد سال نماز شب خواندهام با من دفن شود.» با اندك تأملى در این جمله و داستان ذكر شده و برقرارى ارتباط بین آنها مىتوان به نكات مهمى پى برد و «جالب این است كه خود آیتاللّه مرعشى نجفى قبل از مشاهده این رؤیا شهریار را نمىشناخته است و پس از آن سراغ شهریار را مىگیرد و نامه و صلهاى نیز به او مىفرستد.»
استاد شهریار در اشعار متعدد دیگرى همچون: «مناجات»، «على و دنیا»، «یاعلى»، «جلوه خدا» و در بخش عمدهاى از جلد دوم دیوان خود كه با عنوان «اقتباس و ترجمه از دیوان حضرت امیر علیهالسلام » آمده ارادت خود را تا حد اعلایى نشان داده است. در مجموع، شهریار حدود هفتصد بيت در مدح و ثناى حضرت محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم و خاندان پاكش دارد كه نزديك به دويست بيت آن در مدح مولا على علیهالسلام سروده شده است.
استاد شهریار در شأن سایر حضرات ائمه معصوم علیهمالسلام اشعارى دارد كه از نظر كمیت بیشتر آنها در مورد حضرت قائم علیهالسلام سروده شده كه از جمله آنها مىتوان از غزلهاى: «در انتظار فرج» و «صداى خدا» یاد كرد. صداى خدا
سپاه صبح زد از ماه خیمه تا ماهى
ستاره، كوكبه آفتاب خرگاهى
به لاجورد افق ته كشیده بركه شب
مه و ستاره تپیدن گرفته چون ماهى
به جستجوى تو این صبح در شبان سیاه
بسا كه قافله آه كردهام راهى
نمانده چشمه آب بقا به ظلمت دهر
بجز چراغ جمال بقیةاللهى
برآى از افق اى مشعل هدایت شرق
برآر گله این گمرهان ز گمراهى...
به گوش آن كه صداى خدا نمىشنود
حدیث عشق من افسانهاى بود واهى
2-4. شهریار / ارزشهاى دینى / انقلاب اسلامى
استاد، دوستى داشتند كه ایشان را جهت سفرى، به اروپا دعوت مىكند، استاد در پاسخ ایشان، در نامهاى خطاب به ایشان چنین مىگوید:
جان من بازآ به جاى خود كه جانان پیش ماست
مدعى آرایش تن مىكند جان پیش ماست
در سواد شب توان خواندن كتاب آسمان
شمع بزم صبحدم با ما و قرآن پیش ماست
با چراغ علم، راه بتپرستان مىروند
كعبه چشمانداز ما و راه ایمان پیش ماست
و اما وجه دیگر شخصیت دینى استاد پس از انقلاب اسلامى جلوهگر شد به طورى كه علىرغم درخواست اغلب دوستان و نزدیكانش مبنى بر ترك كشور و دورى گزیدن از جریانات انقلاب، ایشان حضور قوى و حساس خود را اعلام كرده و به تعبیر خود به «جهاد قلمى» روى مىآورد و در این عرصه نیز همچون عرصههاى دیگر اثرات ارزنده و به یادماندنى بر جاى مىگذارد. در اين جا تنها به بخشى از اين آثار كه قسمت عمدهاى از ديوان شهریار را به خود اختصاص داده مىپردازيم: «سرود اسلام»، «نوروز انقلاب»، «طلیعه انقلاب»، «جهاد حسینى»، «دهه فجر»، «جمعه خونین»، «دست على به همراه بسیج» و... نمونههايى از اشعار انقلابى استاد شهریار هستند. دست على به همراه بسیج
یاعلى باز از خدا دستى به همراه بسیج
جاودان كن در جهان این جلوه و جاه بسیج
یاعلى خون حسینت كى رود از یادها
گو ببیند زینب این غوغاى خون خواه بسیج...
اشك و خون مىبارد از آفاق آذربایجان
خود به مژگان رفته آذربایجان راه بسیج
مىزداید دود آه خیمههاى سوخته
خیمه و خرگاه زد در كربلا آه بسیج
كور دل بودند اهل كوفه و بیعت شكن
قوم سلمان است این قوم دل آگاه بسیج
غرش اى شیر خدا ببر و پلنگ خفته را
تا شود صدامیان خرگوش و روباه بسیج
لشگر اسلام شد چون سیل و طوفان در خروش
كفر اگر خود كوه باشد مىشود كاه بسیج...
رهبر از نصر مناللّه داد فرمان جهاد
تا رسد فتح قریب از نصرت اللّه بسیج...
با شعار یا محمد شیعه و سنى یكیست
نیست جز قرآن و حق ذكرى در افواه بسیج
این سفر با فتح پایان بازمىگردد سپاه
مىدهد پایان به فتح گاه و بىگاه بسیج
سر به درگاه خدا مىساید این جهد و جهاد
شهریارا تا بسایى سر به درگاه بسیج
ارادت و علاقه شدید استاد به انقلاب و ارزشهاى آن در كلامش مشهود است بطورى كه مىگوید: « شعر انقلاب، همین شعرهایى است كه مردم مىگویند. یعنى: حقیقت شعر، حرفى است كه از دل بربیاید و در دل بنشیند. من در این دور انقلاب، از این شعر، شاهكارتر ندیدم كه، این جمعیت، یك دفعه، فریاد مىزنند:
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدى، خمینى را نگهدار!
شاید این شعر، صدها بار مرا منقلب كرده است، كه هیچ غزلى اين تأثير را در من نداشته است.»
عشق و علاقه استاد شهریار به امام راحل (ره) نيز در غزل «مقام رهبرى» نمايان است؛ و خود این غزل، گویاى این واقعیت است. « مقام رهبرى»
تو آن سروى كه چون سر بركنى سرها بیارایى
وگر سرور شدى آئین سرورها بیارایى
به نقاش ازل مانى كه با نقشى جهانآرا
چمنها با گل و سرو و صنوبرها بیارایى
بدین شوق شهادتها چه بیم از لشكر كافر
كه هر آنى تو آن رانى كه لشكرها بیارایى
همان تیغ جهاد و خطبههاى مسجد كوفه است
كه رنگین مىكنى محراب و منبرها بیارایى
به فرمان تو پاكان بالقاءاللّه پیوستند
چه رنگین حجلهها كز سنگ و سنگرها بیارایى
به روزنهاى چشم و دل همه نور جمال توست
بِه هر روزن تو منظورى و منظرها بیارایى
تو بودى «آفتابازمغرب» آنكو درحدیث آمد
به كشورها گذر كردى كه كشورها بیارایى
اگر خاور به خورشیدى درخشان مىكند آفاق
تو آن خورشید رخشانى كه خاورها بیارایى
كجا با مُشك و عنبر كلك مشكین تو آرایند
تویى كز خط مشكین مشك و عنبرها بیارایى
دل و جان همه مردم پر از نقش تو جانانه است
جلو خانها بیفروزى و سردرها بیارایى
مناینیكبیتسعدى باتو اىخواننده مىگویم
مگر گیرى قلم در دست و دفترها بیارایى
به زیورها بیارایند مردم گل عذاران را
«تو شاخ گل چنان زیبا» كه زیورها بیارایى
تو هم خود شهریارا گوهرآرایى و گوهرسنج
به هر گنجت گذار افتاد گوهرها بیارایى
استاد در اشعار متعدد دیگرى تقید خود به اصول اسلامى را به زبان مخصوص خویش بیان مىكند. اشعار: «آئین تزویج در اسلام»، «هدیه روزهداران»، «به خواهش دخترم شهرزاد براى كودكستان»، «سرنوشت انسان»، «دین و دنیا» و... تأییدى بر این مدعا مىباشند.
2- 5 . شهریار و حافظ
در خلوص عشق خود با خواجه خلوت مىكنم
شهریار را با حافظ انس و الفت دیرینهاى بوده است و همچنان كه قبلاً نیز اشاره شد خود، «صداى حافظ» را بعد از قرآن تنها صداى آرامبخش و دلنشین براى خود مىداند. همچنین در نسبت خود با حافظ چنین مىگوید: من و حافظ هر دو در یك كلاس هستیم با این تفاوت كه حافظ شاگرد اول و من شاگرد متوسط كلاس هستم.
ارادت و بندگى خواجه شیراز، براى شهریار به حدى مىرسد كه پا به پاى استاد خويش، از شراب عرفان جامها نوشیده و مست از این شراب در غزلیات فراوانى به استقبال حافظ رفته است، اگر چه برخى این همراهى را به دید رقابت با حافظ نگریستهاند.
عمق پیوند و وجوه اشتراك این دو سخنسراى نامى چنان فراوان است كه پرداختن بدان، خود مىتواند موضوع مقالات چندى باشد. از بارزترین جلوههاى این پیوندها، همانا انتخاب تخلص «شهریار» از ديوان خواجه شیراز است كه حكايتش بسى جاى تأمل دارد. تلمذ از مكتب كتاب انسانساز قرآن از دیگر وجوه مشترك این دو سخن سراست كه هر دو به گونهاى بدان اشاره داشتهاند.
حافظ:
صبح خیزى و سلامت طلبى چون حافظ
هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم
شهریار:
شهریارا به بياض سحر و زر خط شمع
كه همه مشق خود از سر خط قرآن كردم
پيوند و ارتباط معنوى شهریار با حافظ در اشعارش چنين تجلى كرده است:
به روى من نگهى كرد در ازل حافظ
كه عشقم این همه توفیق از آن نگه دانست
* * *
گرامى دار چون جان شهریارا تربت حافظ
كه از حافظ كسى را من گرامىتر نمىدانم
* * *
به شهریار بده گنج راز خود حافظ
كه گوهرى تو، قدر تو گوهرى داند
شهریار در بيش از پنجاه غزل به استقبال حافظ رفته كه در اين جا براى نمونه به يكى از اين غزلها [واصلان/ استقبال از غزل الا یا ایها الساقى...] اشاره مىشود: واصلان
جبین بگشا كه مىبندیم از این غمخانه محملها
چه خرم سرزمینهایى كه در پیش است منزلها
چه غم گر آبو گل سودا كنند از ما به جان و دل
كه برخیزیم از گلها و بنشینیم در دلها
وفایى نیست در گلها، منال اى بلبل مسكین
كز این گلها پس از ما هم فراوان روید از گِلها
برو نور خدا كن دیدهبان كشتى توفیق
كه كشتىها به نور دیدهبان یابند ساحلها
گرفتم زاهد وقتى به حسن خاتمت اندیش
بسا كز بعد خرمن داده بر بادند حاصلها
چراغ عشق را خیره است چشم عقلها زانروست
كه عاقلها به كار عشق مىگیرند جاهلها...
به دریا واصلان دریا شوند از وسعت مشرب
معاذاله كه خود را هم خدا بینند واصلها
به نقش روى باطل برنگردى شهریار از حق
كه اینخود نقشبطلاناست از حق روى باطلها
3. شهریار و رويدادهاى اجتماعى
آنچه سبب گشايش اين فصل گردیده وجود مشخصهاى مهم در شخصيت استاد شهریار مىباشد كه در اين جا از آن به «موقعيت سنج بودن» ياد مىشود. اين ويژگى شخصيتى استاد شهریار كه بىشك در افراد ديگرى نيز يافت مىشود نقش اساسى در ساختار زندگى او داشته است. به عبارتى دیگر، نحوه سرودن و انگيزه سرودن شهریار نشان مىدهد كه شعر را براى شعر نساخته، بلكه درك زمان و موقعیت، عامل اساسى سرودن اغلب اشعارش بوده كه این نیز اختصاص به اشعار دوران خاصى ندارد و خود استاد نیز در جایى به این نكته اشاره دارد. شايد يكى از مهمترين دلايل جهانگير شدن نام شهریار نيز بهرهمندى از چنين صفتى باشد كه باعث گردیده تا هر زمان و هر مكان كه شعر گفته، متأثر از واقعیت حاكم و ملموس براى همه باشد كه این نیز به صداقت شعرى شاعر افزوده است.
براى فردى كه نزدیك به 85 سال عمر كرده باشد، بىشك وقایع فراوانى در زندگى اتفاق خواهد افتاد. شهریار نيز از اين قاعده مستثنى نيست. ولى از آنجا كه نقل همه رویدادهاى اتفاق افتاده تقریبا ناممكن است لذا در این جا نیز به برخى از اینها اشاره مىشود و هر اهل ذوقى، خود مىتواند ادامه این رشته را دنبال كند. و اما اشعارى كه در این قسمت، براى معرفى انتخاب شدهاند عبارتند از:
پیام به انشتن
پیام دانوب به جامعه بشر
قصیدهاى در رثاى آیتاللّه بروجردى
قصیدهاى در شأن آیتاللّه علامه طباطبائى
تقریظى به كتاب الغدیر
1. انشتن یك سلام ناشناس البته مىبخشى
دوان در سایه روشنهاى يك مهتاب خليايى[!]
نسیم شرق مىآید، شكنج طرهها افشان
فشرده زیر بازو شاخههاى نرگس و مریم
از آنهايى كه در سعديه شیراز مىرويند
ز چین و موج دریاها و پیچ و تاب جنگلها
دوان مىآید و صبح سحر خواهد بسر كوبید
در خلوتسراى قصر سلطان ریاضى را
* * *
2. انشتن آفرین بر تو:
خلأ با سرعت نورى كه دارى درنوردیدى
زماندرجاودانپىشدمكاندرلامكانطىشد
حیات جاودان كز درك بیرون بود پیدا شد
بهشتروحعلوىهمكهدینمىگفتجزایننیست
تو با هم آشتى دادى جهان دین و دانش را
انشتن ناز شست تو:
نشاندادىكهجرموجسمچیزىجزانرژىنیست
اتم تا مىشكافد جزو جمع عالم بالاست
به چشم موشكاف اهل عرفان و تصوف نیز
جهان ما حباب روى چین آب را ماند
من ناخوانده دفتر هم كه طفل مكتب عشقم
جهان جسم، موجى از جهان روح مىبینم
اصالت نیست در ماده
* * *
3. انشتنصدهزاراحسن ولیكن صدهزار افسوس
حریف از كشف و الهام تو دارد بمبمىسازد
انشتن اژدهاى جنگ!
جهنم كام وحشتناك خود را باز خواهد كرد
دگر پیمانه عمر جهان لبریز خواهد شد
دگر عشق و محبت از طبیعت قهر خواهد كرد
چه مىگویم؟
مگر مهر و وفا محكوم اضمحلال خواهد بود
(مگر آه سحر خیزان سوى گردون نخواهدشد)
مگر یك مادر ازدل (واىفرزندم)نخواهدگفت
* * *
4. انشتن بغض دارم در گلو دستم به دامانت
نبوغ خود به كام التیام زخم انسان كن
سر این ناجوانمردان سنگین دل به راه آور
نژاد و كیش و ملیت یكى كن اى بزرگ استاد
زمین یك پایتخت امپراطورى وجدان كن
تفوق در جهان قائل مشو جز علم و تقوا را
* * *
5 . انشتن نامى از ایران ویران هم شنیدستى؟
حكیما محترم مىدار مهد ابنسینا را
به این وحشى تمدن گوشزد كن حرمت ما را
* * *
6 . انشتن پا فراتر نه جهان عقل هم طى كن
كنار هم ببین موسى و عیسى و محمد را
كلید عشق را بردار و حل این معما كن
وگر شد از زبان علم این قفل كهن وا كن
* * *
7. انشتن باز هم بالا
خدا را نیز پیدا كن.
4. شهریار از نظر اهل عرفان و ادب
4-1. آیتاللّه بهاءالدینى
«روزى صحبت از شعر و شاعرى به میان آمد، [حضرت آیتاللّه بهاءالدینى] با جملهاى كوتاه فرمود:
«بنده اشعار زیادى درباره اهل بیت علیهماالسلام ؛ خصوصا حضرت على علیهالسلام شنيدهام، ولى براى من هیچ شعرى همچون اشعار شهریار تبريزى، جذابیت نداشته است، به همین جهت او را دعا كردم. بعدا دیدم برزخ را از او برداشتند!!»
4-2. آیتاللّه خامنهاى
... شهریار در دوران مهمى از زندگىاش، (در حدود شاید سى سال آخر زندگىاش) یك دوران عرفانى و معنوى بسیار زیبایى را گذرانده و به انس با قرآن و معنویات و خودسازى پرداخت؛ به خودش پرداخت و سعى كرد باطن و معنویت خود را صفایى ببخشد.»
4- 3. استاد مهرداد اوستا
«غزل شهریار درست است كه كاملاً غزل است، ولى خیلى از آنها فرق مىكند با غزلى كه گذشتگان دارند، از جمله اساتید بزرگ غزل و قصیده، استاد «امیرى [فیروزكوهى]» بود. در استادى ایشان سخن نیست و واقعا استاد برترى هم بودند. ولى آن تازگى و جهشى كه در غزل شهریار وجود دارد، نه در غزل امیرى وجود دارد و نه در غزل رهى [معیرى]. كه اینها از مهمترین غزل سرایان روزگار ما هستند... اگر غزلهاى استاد امیرى و یا مرحوم رهى را پیش رو بگذاریم و عنوان آنها را از آن غزلها بگیریم، كمتر درك مىكنیم كه متعلق به زمان ماست یا مربوط به زمان گذشته است.
... مرحوم شهریار از نظر اعتقادات در جاى رفيعى قرار داشت عجيب به سمت اعتقادات گرايش داشت تا آن جا كه حتى گاهى اوقات به صورت تعصب جلوه مىكند كه البته اين طور نبود. همیشه ده روز قبل از ماه مبارك رمضان روزه مىگرفت، هر چند توان جسمى او مناسب نبود. روزى كه در همان مجلس بزرگداشت خدمتشان رفتیم مبلغى به صورت تشویق، تقدیمشان شد كه آن را عینا تقدیم خانوادههاى جنگزده كرد و من بعدها شنیدم كه حتى ایشان هر ماه مبالغى از حقوق ماهیانه خودش را هم به این امر اختصاص داده بود.»
حسن ختام مقال وصفالحال استاد شهریار از زبان خويش:
به مرگ چاره نجستم كه در جهان مانم
به عشق زنده شدم تا كه جاودان مانم
در آشیانه طوبا، نماندم از سر ناز
نه خاكیم كه به زندان خاكدان مانم
زجویبار محبت چشیدم آب حیات
كه چون همیشه بهار ایمن از خزان مانم
غبار چشمه حیوان حجاب ذوالقرن است
به خضر گو تو اگر پیر، من جوان مانم
به خشت و گل نه فرود آمده سرم، گفتى
كه در سراچه امكان به لامكان مانم
به شمع صبحدم شهریار و قرآنش
كزین ترانه به مرغان صبح خوان مانم
منابع :
1. احمد كاویانپور: زندگانى ادبى اجتماعى استاد شهریار، انتشارات اقبال، چاپ اول، تهران، 1375.
2. مجله سروش، شماره 755، سال هفدهم، شهریور ماه 1374.
3. يادنامه شهریار (ويژه بزرگداشت ششمين سالگرد غروب استاد شهریار)، شهریور ماه 1373، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى آذربایجان شرقى.
4. سیّدحسین شفیعى: حاج آقا رضا بهاءالدینى (آیت بصیرت)، انتشارات سازمان تبلیغات، چاپ سوم، بهار 1376، قم.
5 . شهریار از نگاه حضرت آيةاللّه خامنهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، آذربایجان شرقى، چاپ اول، 1372.
6 . ديوان اشعار شهریار، 3 جلد، انتشارات زرین و نگاه، چاپ چهارم، 1375، تهران.
برگرفته از : مجله هنر دينى، شماره 8
/س