خارجیها در ایران (1) میلسپو
دوره دبيرستان را در شهر «آگوستا» در سال 1902 به پايان رساند. در سال 1908 درجه ليسانس از كالج «آليبون» (Albion college)، در سال 1910 درجه فوق ليسانس از دانشگاه ايلي نويز و بالاخره در سال 1912 درجه دكتراي خود را (پي . اچ. اي) در رشته «اقتصاد» از دانشگاه معروف «جانهاپكينز» دريافت داشت (بعداً در سال 1939 يك درجه دكتراي افتخاري حقوق نيز از طرف دانشگاه ايلي نويز به او اعطا شد.
از سال 1912 به عنوان استاد علوم سياسي در كالج «ويت من» ( Whitman college) واشنگتن و از سال 1917 در سمت دانشيار علوم سياسي دانشگاه «جان هاپكينز» به كار پرداخت. در اواخر سال 1918 در وزارت خارجه آمريكا استخدام شد و به عنوان مشاور درجه چهارم در امور اقتصادي نفت مشغول به كار گرديد و در همين سمت بود كه براي بار اول در سال 1922 به استخدام دولت ايران در آمد.
دكتر ميلسپو روز 9 سپتامبر 1921 با «ماري هلن مك كانل» ( Mary Helen Mac Connell) ازدواج كرده بود و موقعي كه در ماموريت اولش در ايران به سر ميبرد از او صاحب پسري شد كه او را «ابوت» ( Abbott) ناميد ولي به علت اينكه تولد او در شميران صورت گرفت،1 ميلسپو پسرش2 را به نام تجريش ميخواند.
ميلسپو اندكي پس از پايان دوره نخست خدمت خود در ايران در سال 1927 م، از طرف وزارت امور خارجه آمريكا به سمت مشاور كل امور مالي «هائيتي» ( Haiti ) منصوب گرديد كه درباره اين ماموريت نيز كتابي با عنوان ( Haiti, under American Control) به رشته تحرير در آورد. 3 فعاليت وي در هائيتي سه سال ادامه يافت. وي از پايان سال 1929م، به آمريكا و فعاليتهاي دانشگاهي بازگشت و در سال 1930 به تدريس در دانشگاه «بروكلين» و همكاري با مؤسسه پژوهشي طرحهاي علوم اجتماعي واشنگتن پرداخت، تا آن كه دوباره در فاصله سالهاي 1943 تا 1945 به ايران آمد و رياست كل دارايي ايران را به عهده گرفت4 و همان طور كه اشاره شد درباره ماموريت ثانوي خود در ايران همان كتاب آمريكاييها در ايران را نوشت. و پس از بازگشت از ايران دوباره در همان شغل سابق در دانشگاه بروكلين مشغول به كار شد.
ميلسپو پس از اتمام ماموريت دومش در كتاب آمريكاييها در ايران هر نكته مثبتي را در كتاب اول درباره شماري از ايرانيها، از جمله رضاشاه گفته بود. كم و بيش پس گرفت. عجيب آن است كه ميلسپو كه آتش خشم خود را متوجه استبداد و خودكامگي رضاشاه كرده بود، خود اعتراف داد كه نميتوانست در جامعه نسبتاً باز ايران تحت اشغال، پس از شهريور 1320 كه جناحها و گروههاي مختلف فراوان بود، خوب كار كند. ماموريت دوم ميلسپو در ايران از بهمن 1321 تا آذر 1324 شكست كامل بود.
دلايل شكست ماموريت دوم ميلسپو متعدد است: عدم نياز واقعي به مستشاري خارجي و آن هم با اختيار اجرايي بياندازه، نخوت شخصي و كه حضور متفقين در ايران به آن دامن ميزند، سالمندي او، وجود فضاي باز سياسي كه خلاف دوره اول ماموريت او، به روزنامهنگاران و نمايندگان مجلس اجازه داد به انتقادهاي تند از او بپردازند. به طوري كه وضع روحي وي دگرگون شده بود و نسبت به همه چيز در ايران بدبين شده بود.
ميلسپو در سال 1949، بازنشسته شد و در پنج سال آخر زندگي رئيس شوراي نويسندگان (سردبيري) روزنامه «كالا مازوگازت» ( Kalamazoo Gazette) را به عهده داشت. 7
دكتر ميلسپو سرانجام پس از 72 سال زندگي عصر روز 24 سپتامبر 1955 م به علت سكته قلبي درگذشت، اما تا صبح روز بعد كسي از مرگ او مطلع نشد، زيرا ميلسپو به تنهايي زندگي ميكرد و پسرش در آن زمان در شهر نيويورك زندگي ميكرد همسايگان ميلسپو به دليل پخش صدايي راديو از اطاق او به صورت متوالي در طول شب، كنجكاو شده و در صدد كشف علت اين موضوع بر آمدند كه با جسد بيجان ميلسپو سردبير روزنامه شهرشان روبرو شدند.
جنازه دكتر ميلسپو در زادگاهش (آگوستا) در ايالت ميشيگان به خاك سپرده شد. 8
دكتر ميلسپو در طول زندگي خود ده كتاب به رشته تحرير در آورد كه به شرح ذيل است:
1- (1917) Party organization and Machinery in Michigan
2- (1925) The American Task in Persia
3- (1931) Haiti , Under American Control
4- (1935) Public Welfare Organization
5- (1936) Local Democracy and Crime Control
6- (1936) Crime Control by The National Government
7- (1942) Democracy, Efficiency , Stability
8- (1942) Peace Plans and American Choices
9- (1946) American in Persia
10- (1946) Toward Efficient Democracy
ميلسپو در نظر سياسيون ايران
عبدالله مستوفي در كتاب «شرح زندگاني من» چنين آورده است:
«... سر هم رفته خدمت اين مستشارها براي كشور بيفايده نبود و براي بودجه ده بيست ميليون توماني آن روزي ايران خوب بودند. خصوصاً قدرت دولت هم كه در همه جا بسط پيدا كرده و مالياتها را خوب وصول ميكرد، كمك زيادي در نظم عمل و حسن شهرت آنها كرد و همين حسن شهرت سبب شد كه براي دفعه دوم پس از شانزده هفده سال دكتر ميلسپو را مجدداً براي اداره كردن ماليه طلبيديم ولي اين بار بودجه كشور بيست برابر سابق شد و سر به سيصد چهار صد ميليون تومان زده و كار به قدري شعبه پيدا كرده بود كه اداره آن به شخص باهوشتر از ميلسپو حاجت داشت. سن دكتر هم زياد شده و نميتوانست به تمام كارها برسد، قدرت سردار سپه هم در كار نبود ... مجلس ما هم از اين ميلسپوي كم هوش و حواس توقع اعجاز داشت و بار او را با رجوع كارهاي اقتصادي خارج از اندازه سنگين كرد. اين بود كه كار از خرك در رفت .... تا بالاخره همه تنگ آمدند و آقاي دكتر را به خدا سپردند... 10
و در جاي ديگر مينويسد:
دانش ميلسپو كه دكتر اقتصاد بود چيزي نيست كه قابل انكار باشد ولي فعاليت و هوش «شوستر» را نداشت، وي مردي متين و آرام و شايد قدري ضعيفالنفس بود ... 11
ابوالحسن ابتهاج كه به عنوان رئيس بانك ملي ارتباطات فراواني با وي داشته بر اين باور است:
... تنها موفقيتي كه نصيب دكتر ميلسپو گرديد وصول مالياتهاي عقب افتاده از عدهاي متنفذين ايران بود كه اين موفقيت هم به هيچوجه مربوط به شخص ميلسپو نبود بلكه در نتيجه قدرت رضاشاه بود كه به واسطه به وجود آوردن حكومت مركزي قوي قادر بود تصميمات وزارت دارايي را بدون ملاحظه و با كمال شدت اجرا نمايد... 12
حاج ميرزا يحيي دولت آبادي هم معتقد است:
«... ميلسپو شخص فهميده متيني است گرچه هوش و جربزه سرشاري ندارد ... 13
مخبرالسلطنه هدايت نيز درباره ميلسپو مينويسد: «ميلسپو يك دنده است و بد كله! ...» 14
پي نوشت :
1ـ ميلسپو، ماموريت آمريكاييها در ايران، ترجمه حسين ابوترابيان، تهران، انتشارات پيام، ج اول 2536، ص 20.
3ـ پسر دكتر ميلسپو در ماموريت دوم پدرش در ايران با او همراه بود و مخصوصاً در ايامي كه ميلسپو در بيمارستان بستري بود، اغلب كارهاي اداري او را انجام ميداد.
(67p. ,1946Millspaugh , Americans in Persia , Washington D.C ,)
4. Who Was Who in U.S.A
5ـ نصرتالدوله و ميلسپو (پايان ماموريت آمريكاييها در ايران) به اهتمام دكتر ناصرالدين پروين، محمد رسول دريا گشت، تهران، انتشارات اساطير، ج 1، 1380، ص 17و 18.
6ـ همان.
7ـ نصرتالدوله و ميلسپو، ص 18.
8ـ ماموريت آمريكاييها در ايران، ص 21 و 22 به نقل از روزنامه Battle Greek News مورخ 26 سپتامبر 1955 منتشر شده است.
9ـ ماموريت آمريكاييها در ايران، ص 22.
10ـ مستوفي، عبدالله، شرح زندگاني من، ج 3، ص 533.
11ـ همان، ص 531
12ـ سالنامه دنيا، ج 19، ص 139.
13ـ دولت آبادي، يحيي، حيات يحيي، ج 4، ص 309.
14ـ هدايت، مهديقلي، خاطرات و خطرات، ص 403.
/س