عرفان اسلامی (88) تفکر
نویسنده : استاد حسین انصاریان
شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة
انديشه پيش از عمل
سلطان ولد در كتاب « رباب نامه » مىگويد [285] :
فكر ، بالاى عمل است ؛ زيرا عمل فعل جوارح است و فكر عمل باطن ، عمل در دست آدمى است ، اما فكر مقدور آدمى نيست مگر آن را حق تعالى بخشد .
و غرض از فعل جوارح جوشش فكر است كه :
تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعينَ سَنَةٍ [286] .
لحظهاى فكر كردن از هفتاد سال عبادت بهتر است .
عمل ، هم چون درخت است و فكر ، هم چون ميوه درخت ؛ زيرا مىفرمايد :
مَنْ أَخْلَصَ لِلّهِ أَرْبَعينَ صَباحا ظَهَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِهِ [287] .
چون بندهاى چهل روز تمام امورش را براى حق خالص كند چشمههاى حكمت از دلش بر زبانش ظاهر مىگردد .
پس معلوم شد كه حكمت ثمره عمل است ، اگر عمل باشد و ثمره نباشد معلوم شود كه آن عمل مىنمود اما در حقيقت عمل نبود چنانكه درم قلب به صورت درم مىنمايد و در حقيقت درم نيست .
آرى ، فكر علت عمل و عمل علت حكمت و حكمت علت حل تمام مشكلات اجتماعى ، اقتصادى ، سياسى ، مادى و معنوى است .
خداوند حكيم ، قرآن كريم را براى ساخته شدن فرد و جامعه حكيم نازل كرده و آن كس كه از فكر و عمل و حكمت بهره ندارد ، ارتباطى با خداوند و فيوضات حضرت او ندارد و چنين كسى نبايد توقع خير دنيا و آخرت داشته باشد كه سعادت دنيا و آخرت نصيب آن كسى است كه داراى فكر الهى و عمل اسلامى و حكمت ربانى باشد .
بىفكر ، دچار دنياى غلط مىشود ، دنيايى كه او را از تمام حقايق و معارف غافل كرده و به بدبختى و شقاوت مىكشد .
زندگى و حيات و دنيايى كه عامل رشد و كمال و بالا رفتن شخصيت انسان نباشد و آدمى در گرفتار بودن به آن دنيا از ياد حق و ذكر دوست غافل بماند پشيزى ارزش ندارد .
سلمة الاحمر مىگويد : بر هارون الرشيد وارد شدم ، او را در كنار كاخ ها و قصرها ديدم ، اين شعر را خواندم :
اما بيوتك فى الدنيا فواسعة
فليت قبرك بعد الموت يتسع
خانه هايت در دنيا وسيع است ، اى كاش بعد از مرگت نيز خانه قبرت وسيع باشد .
هارون گريه كرد و گفت : اى سلمه ! به نحو مختصر مرا موعظه كن . گفتم : اى هارون ! اگر در بيابانى خشك و بى آب و علف قرار بگيرى و تشنگى تو را تا سرحد مرگ ببرد ، با چه قيمتى حاضرى آب بخرى آن هم به اندازه يك شربت ؟ گفت : با نصف آنچه در اختيار دارم !
گفتم : اگر آب را به اين قيمت خريدى و خوردى ، ولى از تو دفع نشد و دچار مرض حبس البول شدى ، چه قيمت حاضرى بپردازى كه از اين رنج راحت شوى ؟
گفت : نصف ديگر ثروتم را ، گفتم : خدا لعنت كند دنيايى را كه به شربت آب و بولى از دست مىرود !!
بياييد آنچه در دست داريم همه را در راه خشنودى حضرت حق قرار دهيم ، بياييد براى خدا باشيم و براى خدا بميريم ، بياييد براى خدا به خانه خود برويم و براى خدا از خانه خارج شويم و كارى كنيم كه از ما نسبت به حضرت حق جز طاعت و نسبت به خلق خدا جز خدمت كارى صادر نشود ، بياييد به حضرت حق عرض كنيم :
جز هواى تو ندارم سر سوداى دگر
نيست غير توام اى دوست تمناى دگر
بندم از پا بگشا زان كه اسير تو دمى
از سر كوى تو هرگز نرود جاى دگر
رفتن آن روز ميسر شود از كوى توام
كه جز آنم دل ديگر بود و پاى دگر
هر شبم مژده فردا دهى از وصل و كنى
باز فردا چو شود وعده به فرداى دگر
در پى سلسله موى تو اى مونس جان
هر طرف مىنگرم واله و شيداى دگر
من نه آنم كه به غير از سر آن كوى صبور
باشدم چون دگران منزل و مأواى دگر
[ وَأَلْزِمِ السَّكينَةَ وَالْوَقارَ وَاذْكُرِ اللّهَ سِرّا وَجَهْرا ]
آداب خروج از منزل
در روايات آمده كه روزگارى بر مردم بيايد كه مؤمن از خانه خارج شوند ، ولى كافر و بىدين به منزل برگردند !!
چون سِرّا و جَهرا ياد حضرت او باشى ، شيطان و شياطين از حمله به تو و ضربه زدن به شؤون معنوى تو عاجز خواهند بود .
و اگر بخواهى مسئله ذكر و ياد خدا سِرّا و جَهرا به وقت بيرون بودن از خانه در تو قوى و با شدت باشد ، لازم است هر روز در هنگام خروج از خانه يا هرچند روز يك بار خدمت يكى از مردان الهى و عالمان ربانى رسيده و از نفس پاك او همت گرفته روح و جان و قلب و سر خود را قوت بخشى و بدان كه بدون توسل به ذيل عنايت انبيا و ائمه ، يا جانشينان آن بزرگواران به پايان راه نخواهى رسيد و هماى سعادت بر سرت به پرواز نخواهد آمد .
گفتهاند : اصل عبادت و مسلمانى ، روى آوردن است به مردان حق ، اگر به هزاران نوع طاعت آراسته باشى و به علوم و اخلاق پيراسته ، چون منكر ايشان شوى ، مردود حق گردى ، دليل بر آن در زمان مصطفى صلىاللهعليهوآلههركه به او رو نياورد و منكر حال او گشت حق تعالى طاعتها و عبادتهاى آن كس را از سلك معصيت شمرد ، بلكه از كافران و مردودان گشت و در آخر علف دوزخ شد[288] .
بىوجود مصطفى آن طاعتت
هست ناخوش تر زفسق و معصيت
زان كه عاصى دارد اميد نجات
بعد توبه مىرسد او را صلات
ليك آن طاعت كه بىاحمد بود
آدمى از كرد آن كافر شود
نيست كافر را اميدى از خدا
زانكه باشد كفر را دوزخ جزا
پس بگير آن مرد را و دم مزن
تا كشد از چاه كفرت بىرسن
تو هر روز و هر ساعت محتاج به تذكرى ، چون هر لحظه در معرض بزرگ ترين خطرهايى ، چه بهتر كه برايت خضر راهى باشد و تو به وقت خروج از خانه در ابتداى روز او را ببينى و به وقت برگشتن به منزل هم او را ملاقات كنى كه همت و نفس و نصيحت و حكمت او تو را از افتادن در قيود سخت و خطرناك شيطانى حفظ كند و حداقل در كسب و كار و رابطه با مال و پول كه سختترين جاذبهها و كشش را دارد ، تو را از حرام خدا حفظ نمايد كه روزى انسان با توجه به سعى و كوشش و كار و فعاليتى كه دارد از حلال و رزق طيب و طاهر مقرر شده و آدمى بايد به حلال خدا كه از راه كسب مشروع به دست مىآورد قانع باشد .
پيامبر بزرگ اسلام صلىاللهعليه وآله فرمود :
اى مردم ! مىدانيد خداى شما چه مىگويد ؟ گفتند : خدا و رسول او بهتر مىداند . فرمود : در استواى بر عرش و نظر بر خلق مىفرمايد : بندگان من !
شما مخلوق من و من خالق شمايم و روزى شما به دست من است ، در آنچه من براى شما تكفل كردهام خود را به رنج و مشقت و به خصوص بلاى حرام دچار نكنيد ، روزى را از من بخواهيد و خود را براى من قرار دهيد ، حوائج خود را به من اظهار نماييد ، من روزى شما را بدون افتادن در رنج و مشقت حرام و رنج اضافى مىرسانم .
اى مردم ! مىدانيد خداى شما چه گفته ؟ گفتند : خدا و رسول بهتر مىداند .
فرمود : خداوند مىفرمايد : انفاق كنيد تا بر شما انفاق كنم و وسعت به اهل و عيال و مردم بدهيد تا بر شما وسعت بدهم ، تنگ نگيريد كه بر شما تنگ خواهم گرفت ، ابواب رزق به عرش من در شب و روز باز است ، من رزق را به بندهام بر اساس نيت و بخشش و صدقه و انفاقش نازل مىكنم ، هركس دست باز داشته باشد ، من هم نسبت به او دست باز خواهم داشت و هركس سخت بگيرد و كم خرج كند نسبت به او سخت خواهم گرفت[289] !!
چه نيكوست كه انسان وقتى با مال حرام روبرو شد ، هرچند زياد باشد براى خاطر خدا صبر كند و استقامت ورزد كه به حرام آلوده نشود .
محاسبى مىگويد :
لِكُلِّ شَىْءٍ جَوْهَرٌ وَجَوْهَرُ الإِنْسانِ العَقْلُ وَجَوْهَرُ العَقْلِ الصَّبْرُ[290] .
براى هر چيز حقيقتى است و حقيقت انسان عقل است و حقيقت عقل صبر و پايدارى و استقامت است .
كسى كه در حرام خدا صبر پيشه كند ، دلش به انوار معرفت روشن گشته و جانش ظرف تجلى صفات خواهد شد و كششى در قلب او نسبت به حضرت يار پيدا خواهد شد كه از طرفى نسبت به تمام امور به آرامش خواهد رسيد و از طرفى نسبت به محبوب تا رسيدن به مقام وصل واله و حيران و بىقرار خواهد گشت .
اين دل شكسته خطاب به محبوب واقعى چنين سرودهام :
اى نور دل و فروغ جانم
رويت بنما كه جان فشانم
در آتش هجرت اى دل آرام
سوزد همه مغز استخوانم
بردى دل من به يك اشارت
رحمى بنما كه در فغانم
تا روى تو بينم اى مه حسن
بنشسته به خاك آستانم
درمان نشود اگر غم هجر
برگو كه چگونه زنده مانم
باز آى و به من عنايتى كن
تا دل زغم تو وارهانم
احوال مرا چگونه خواهى
آنسان كه تو خواهم من آنم
با قوت عشق گير دستم
مسكينم و زار و ناتوانم
[ سَئَلَ بَعْضُ أصْحابِ أَبي الدرداء أَهْلَ دارِهِ عَنْهُ فَقالَتْ :
خَرَجَ ، فَقالَ : مَتى يَعُودُ ؟ قَالَتْ : مَتى يَرْجِعُ مَنْ رُوحُهُ بِيَدِ غَيْرِهِ ؟! وَلا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعا وَلا ضَرّا [291]]
بعضى از ياران ابوالدرداء به درب خانهاش آمدند و از همسر او پرسيدند كه او كجاست ؟ گفت : بيرون رفته است . گفتند : كى مىآيد ؟ گفت : چه سؤالى است ؟
كسى كه روحش و جانش به دست ديگرى است ، كى بر مىگردد ؟ كسى كه مالك خود نسبت به نفع و ضررى نيست ؟ !
بعضى از زنان تربيت شده معارف الهى ، راستى از چه معرفتى برخوردار بودند گاهى زنان با معرفت و آنان كه در مدرسه انبيا و امامان عليهمالسلام تربيت شدند براى همه انسان ها در تمام زمينهها درس و عبرتاند .
فيض كاشانى آن عارف بزرگ و عالم سترك مىگويد :
بعضى از زنان ، اوّل صبح تا كنار درب خروجى منزل به بدرقه شوهر مىآمدند و به وقت خداحافظى مىگفتند : اى مرد خانه ! مطمئن باش كه من و فرزندانت به توفيق الهى بهگونهاى تربيت شدهايم كه حاضريم به حداقل غذا و لباس و مسكن قناعت كنيم ، مبادا به وقت كسب ما را در نظر گرفته و بگويى بايد به زندگى گشايش بدهم تا زن و فرزندم راحت باشند ، آن گاه حدود و مقررات الهى را شكسته دست به حرام آلوده كنى ؛ من و فرزندانت در قيامت مسؤوليت خطا و اشتباه و به حرام افتادن تو را قبول نخواهيم كرد و چنانچه به عنوان ما دست به حرام بيالايى ما در محضر حضرت حق عرضه خواهيم داشت : بار خدايا ! ما در دنيا قناعت كردن خود را به اين مرد اعلام كرديم و او بدون اطلاع ما دست تجاوز به قانون تو دراز كرد و ما امروز مشاركت در خطاى او را قبول نداريم !!
چه بسيار زنان بيدار دل و با معرفتى بودند كه علت سعادت شوهران و فرزندان گشتند .
چه بسيار زنانى بودند كه در كنار همسرانشان با سختىها و مشكلات زندگى ساختند و شوهران خود را تشويق به استقامت كرده ، از انحراف آنان از صراط مستقيم الهى جلوگيرى كردند .
درس اين زن يك جهان معرفت و يك دنيا علم است .
آرى ، هيچ كس مالك نفع و ضرر نسبت به نفس خود نيست و زمام حيات و زندگى فقط و فقط به دست خداست .
خوشا به حال آن انسان هايى كه در تمام شؤون حيات متذكر حق و متوجه حضرت محبوبند و حضرت محبوب متوجه آنان ؛ به قول عارف عالم ، شيخ مصلح الدين سعدى شيرازى :
خرم صباح آن كه تو بر وى نظر كنى
فيروز روز آن كه تو بر وى گذر كنى
آزاد بندهاى كه بود در ركاب تو
خرم ولايتى كه تو زان جا سفر كنى
ديگر نبات را نخرد مشترى به هيچ
يك بار اگر تبسم هم چون شكر كنى
اى آفتاب روشن و اى سايه هما
ما را نگاهى از تو تمناست گر كنى
من با تو دوستى و وفا كم نمىكنم
چندان كه دشمنى و جفا بيشتر كنى
مقدور من سرى است كه در پايت افكنم
گر زان كه التفات بدين محتضر كنى
دانى كه رويم از همه عالم به سوى توست
زنهار اگر تو روى به روى دگر كنى
پي نوشت :
[285] ـ رباب نامه : 32 .
[286] ـ جامع الأخبار : 94 ، الفصل الثانى والخمسون فى اللسان .
[287] ـ جامع الأخبار : 94 ، الفصل الثانى والخمسون فى اللسان .
[288] ـ رباب نامه : 430 .
[289] ـ مخلاة : 31 .
[290] ـ شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : 1/322 ، فصل فى مدح الصبر وانتظار الفرج .
[291] ـ بحار الأنوار : 73/167 .