عرفان اسلامی (88) تفکر

بياييد در تمام برنامه‏ها چنانچه قرآن مجيد در بسيارى از آيات دستور مى‏دهد فكر كنيم ، نور فكر نمى‏گذارد عمر را به بطالت بگذرانى ، نور فكر نمى‏گذارد ، كار خير و عمل نيكى از ما فوت شود ، نور فكر نمى‏گذارد كه فقط به فكر خود بوده و هر چيزى را براى خود بخواهيم ، فكر آفتاب زندگى و منبع بسيارى از امور الهى در حيات انسان است ، فكر ريشه عمل و بلكه بالاتر از عمل است ، چون هر عمل نيكى محصول فكر پاك است .
دوشنبه، 16 شهريور 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عرفان اسلامی (88) تفکر
عرفان اسلامی (88) تفکر
عرفان اسلامی (88) تفکر

نویسنده : استاد حسین انصاریان



شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة

انديشه پيش از عمل

بياييد در تمام برنامه‏ها چنانچه قرآن مجيد در بسيارى از آيات دستور مى‏دهد فكر كنيم ، نور فكر نمى‏گذارد عمر را به بطالت بگذرانى ، نور فكر نمى‏گذارد ، كار خير و عمل نيكى از ما فوت شود ، نور فكر نمى‏گذارد كه فقط به فكر خود بوده و هر چيزى را براى خود بخواهيم ، فكر آفتاب زندگى و منبع بسيارى از امور الهى در حيات انسان است ، فكر ريشه عمل و بلكه بالاتر از عمل است ، چون هر عمل نيكى محصول فكر پاك است .
سلطان ولد در كتاب « رباب نامه » مى‏گويد [285] :
فكر ، بالاى عمل است ؛ زيرا عمل فعل جوارح است و فكر عمل باطن ، عمل در دست آدمى است ، اما فكر مقدور آدمى نيست مگر آن را حق تعالى بخشد .
و غرض از فعل جوارح جوشش فكر است كه :
تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعينَ سَنَةٍ [286] .
لحظه‏اى فكر كردن از هفتاد سال عبادت بهتر است .
عمل ، هم ‏چون درخت است و فكر ، هم چون ميوه درخت ؛ زيرا مى‏فرمايد :
مَنْ أَخْلَصَ لِلّهِ أَرْبَعينَ صَباحا ظَهَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِهِ [287] .
چون بنده‏اى چهل روز تمام امورش را براى حق خالص كند چشمه‏هاى حكمت از دلش بر زبانش ظاهر مى‏گردد .
پس معلوم شد كه حكمت ثمره عمل است ، اگر عمل باشد و ثمره نباشد معلوم شود كه آن عمل مى‏نمود اما در حقيقت عمل نبود چنان‏كه درم قلب به صورت درم مى‏نمايد و در حقيقت درم نيست .
آرى ، فكر علت عمل و عمل علت حكمت و حكمت علت حل تمام مشكلات اجتماعى ، اقتصادى ، سياسى ، مادى و معنوى است .
خداوند حكيم ، قرآن كريم را براى ساخته شدن فرد و جامعه حكيم نازل كرده و آن كس كه از فكر و عمل و حكمت بهره ندارد ، ارتباطى با خداوند و فيوضات حضرت او ندارد و چنين كسى نبايد توقع خير دنيا و آخرت داشته باشد كه سعادت دنيا و آخرت نصيب آن كسى است كه داراى فكر الهى و عمل اسلامى و حكمت ربانى باشد .
بى‏فكر ، دچار دنياى غلط مى‏شود ، دنيايى كه او را از تمام حقايق و معارف غافل كرده و به بدبختى و شقاوت مى‏كشد .
زندگى و حيات و دنيايى كه عامل رشد و كمال و بالا رفتن شخصيت انسان نباشد و آدمى در گرفتار بودن به آن دنيا از ياد حق و ذكر دوست غافل بماند پشيزى ارزش ندارد .
سلمة الاحمر مى‏گويد : بر هارون الرشيد وارد شدم ، او را در كنار كاخ ها و قصرها ديدم ، اين شعر را خواندم :
اما بيوتك فى الدنيا فواسعة
فليت قبرك بعد الموت يتسع
خانه هايت در دنيا وسيع است ، اى كاش بعد از مرگت نيز خانه قبرت وسيع باشد .
هارون گريه كرد و گفت : اى سلمه ! به نحو مختصر مرا موعظه كن . گفتم : اى هارون ! اگر در بيابانى خشك و بى آب و علف قرار بگيرى و تشنگى تو را تا سرحد مرگ ببرد ، با چه قيمتى حاضرى آب بخرى آن هم به اندازه يك شربت ؟ گفت : با نصف آنچه در اختيار دارم !
گفتم : اگر آب را به اين قيمت خريدى و خوردى ، ولى از تو دفع نشد و دچار مرض حبس البول شدى ، چه قيمت حاضرى بپردازى كه از اين رنج راحت شوى ؟
گفت : نصف ديگر ثروتم را ، گفتم : خدا لعنت كند دنيايى را كه به شربت آب و بولى از دست مى‏رود !!
بياييد آنچه در دست داريم همه را در راه خشنودى حضرت حق قرار دهيم ، بياييد براى خدا باشيم و براى خدا بميريم ، بياييد براى خدا به خانه خود برويم و براى خدا از خانه خارج شويم و كارى كنيم كه از ما نسبت به حضرت حق جز طاعت و نسبت به خلق خدا جز خدمت كارى صادر نشود ، بياييد به حضرت حق عرض كنيم :
جز هواى تو ندارم سر سوداى دگر
نيست غير توام اى دوست تمناى دگر
بندم از پا بگشا زان كه اسير تو دمى
از سر كوى تو هرگز نرود جاى دگر
رفتن آن روز ميسر شود از كوى توام
كه جز آنم دل ديگر بود و پاى دگر
هر شبم مژده فردا دهى از وصل و كنى
باز فردا چو شود وعده به فرداى دگر
در پى سلسله موى تو اى مونس جان
هر طرف مى‏نگرم واله و شيداى دگر
من نه آنم كه به غير از سر آن كوى صبور
باشدم چون دگران منزل و مأواى دگر
[ وَأَلْزِمِ السَّكينَةَ وَالْوَقارَ وَاذْكُرِ اللّهَ سِرّا وَجَهْرا ]

آداب خروج از منزل

چون از خانه خارج شدى ادب در راه رفتن را مراعات كن و ادب در اين است كه با آرامش دل و آرامش بدن حركت كنى ، از افراط و تفريط در راه رفتن اجتناب كن ، از حركت‏هاى لغو و بيهوده و اعمال ضد حق بر حذر باش و در درون و برون خود متذكر حضرت حق باش كه با متذكر بودن نسبت به حق و شؤون حضرت او كه انبيا و ائمه و اوليا و حلال و حرام و قبر و برزخ و قيامت و حساب و كتاب است از تمام خطرات بيرون از منزل كه عبارت از نگاه به نامحرم ، رابطه نامشروع ، ظلم به زيردست ، مال حرام ، احتكار جنس ، تقلب و خدعه و حيله و مكر با مردم و ... مصون خواهى بود .
در روايات آمده كه روزگارى بر مردم بيايد كه مؤمن از خانه خارج شوند ، ولى كافر و بى‏دين به منزل برگردند !!
چون سِرّا و جَهرا ياد حضرت او باشى ، شيطان و شياطين از حمله به تو و ضربه زدن به شؤون معنوى تو عاجز خواهند بود .
و اگر بخواهى مسئله ذكر و ياد خدا سِرّا و جَهرا به وقت بيرون بودن از خانه در تو قوى و با شدت باشد ، لازم است هر روز در هنگام خروج از خانه يا هرچند روز يك بار خدمت يكى از مردان الهى و عالمان ربانى رسيده و از نفس پاك او همت گرفته روح و جان و قلب و سر خود را قوت بخشى و بدان كه بدون توسل به ذيل عنايت انبيا و ائمه ، يا جانشينان آن بزرگواران به پايان راه نخواهى رسيد و هماى سعادت بر سرت به پرواز نخواهد آمد .
گفته‏اند : اصل عبادت و مسلمانى ، روى آوردن است به مردان حق ، اگر به هزاران نوع طاعت آراسته باشى و به علوم و اخلاق پيراسته ، چون منكر ايشان شوى ، مردود حق گردى ، دليل بر آن در زمان مصطفى صلى‏الله‏عليه‏و‏آلههركه به او رو نياورد و منكر حال او گشت حق تعالى طاعت‏ها و عبادت‏هاى آن كس را از سلك معصيت شمرد ، بلكه از كافران و مردودان گشت و در آخر علف دوزخ شد[288] .
بى‏وجود مصطفى آن طاعتت
هست ناخوش تر زفسق و معصيت
زان كه عاصى دارد اميد نجات
بعد توبه مى‏رسد او را صلات
ليك آن طاعت كه بى‏احمد بود
آدمى از كرد آن كافر شود
نيست كافر را اميدى از خدا
زانكه باشد كفر را دوزخ جزا
پس بگير آن مرد را و دم مزن
تا كشد از چاه كفرت بى‏رسن
تو هر روز و هر ساعت محتاج به تذكرى ، چون هر لحظه در معرض بزرگ ترين خطرهايى ، چه بهتر كه برايت خضر راهى باشد و تو به وقت خروج از خانه در ابتداى روز او را ببينى و به وقت برگشتن به منزل هم او را ملاقات كنى كه همت و نفس و نصيحت و حكمت او تو را از افتادن در قيود سخت و خطرناك شيطانى حفظ كند و حداقل در كسب و كار و رابطه با مال و پول كه سخت‏ترين جاذبه‏ها و كشش را دارد ، تو را از حرام خدا حفظ نمايد كه روزى انسان با توجه به سعى و كوشش و كار و فعاليتى كه دارد از حلال و رزق طيب و طاهر مقرر شده و آدمى بايد به حلال خدا كه از راه كسب مشروع به دست مى‏آورد قانع باشد .
پيامبر بزرگ اسلام صلى‏الله‏عليه ‏و‏آله فرمود :
اى مردم ! مى‏دانيد خداى شما چه مى‏گويد ؟ گفتند : خدا و رسول او بهتر مى‏داند . فرمود : در استواى بر عرش و نظر بر خلق مى‏فرمايد : بندگان من !
شما مخلوق من و من خالق شمايم و روزى شما به دست من است ، در آنچه من براى شما تكفل كرده‏ام خود را به رنج و مشقت و به خصوص بلاى حرام دچار نكنيد ، روزى را از من بخواهيد و خود را براى من قرار دهيد ، حوائج خود را به من اظهار نماييد ، من روزى شما را بدون افتادن در رنج و مشقت حرام و رنج اضافى مى‏رسانم .
اى مردم ! مى‏دانيد خداى شما چه گفته ؟ گفتند : خدا و رسول بهتر مى‏داند .
فرمود : خداوند مى‏فرمايد : انفاق كنيد تا بر شما انفاق كنم و وسعت به اهل و عيال و مردم بدهيد تا بر شما وسعت بدهم ، تنگ نگيريد كه بر شما تنگ خواهم گرفت ، ابواب رزق به عرش من در شب و روز باز است ، من رزق را به بنده‏ام بر اساس نيت و بخشش و صدقه و انفاقش نازل مى‏كنم ، هركس دست باز داشته باشد ، من هم نسبت به او دست باز خواهم داشت و هركس سخت بگيرد و كم خرج كند نسبت به او سخت خواهم گرفت[289] !!
چه نيكوست كه انسان وقتى با مال حرام روبرو شد ، هرچند زياد باشد براى خاطر خدا صبر كند و استقامت ورزد كه به حرام آلوده نشود .
محاسبى مى‏گويد :
لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ جَوْهَرٌ وَجَوْهَرُ الإِنْسانِ العَقْلُ وَجَوْهَرُ العَقْلِ الصَّبْرُ[290] .
براى هر چيز حقيقتى است و حقيقت انسان عقل است و حقيقت عقل صبر و پايدارى و استقامت است .
كسى كه در حرام خدا صبر پيشه كند ، دلش به انوار معرفت روشن گشته و جانش ظرف تجلى صفات خواهد شد و كششى در قلب او نسبت به حضرت يار پيدا خواهد شد كه از طرفى نسبت به تمام امور به آرامش خواهد رسيد و از طرفى نسبت به محبوب تا رسيدن به مقام وصل واله و حيران و بى‏قرار خواهد گشت .
اين دل شكسته خطاب به محبوب واقعى چنين سروده‏ام :
اى نور دل و فروغ جانم
رويت بنما كه جان فشانم
در آتش هجرت اى دل آرام
سوزد همه مغز استخوانم
بردى دل من به يك اشارت
رحمى بنما كه در فغانم
تا روى تو بينم اى مه حسن
بنشسته به خاك آستانم
درمان نشود اگر غم هجر
برگو كه چگونه زنده مانم
باز آى و به من عنايتى كن
تا دل زغم تو وارهانم
احوال مرا چگونه خواهى
آنسان كه تو خواهم من آنم
با قوت عشق گير دستم
مسكينم و زار و ناتوانم
[ سَئَلَ بَعْضُ أصْحابِ أَبي الدرداء أَهْلَ دارِهِ عَنْهُ فَقالَتْ :
خَرَجَ ، فَقالَ : مَتى يَعُودُ ؟ قَالَتْ : مَتى يَرْجِعُ مَنْ رُوحُهُ بِيَدِ غَيْرِهِ ؟! وَلا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعا وَلا ضَرّا [291]]
بعضى از ياران ابوالدرداء به درب خانه‏اش آمدند و از همسر او پرسيدند كه او كجاست ؟ گفت : بيرون رفته است . گفتند : كى مى‏آيد ؟ گفت : چه سؤالى است ؟
كسى كه روحش و جانش به دست ديگرى است ، كى بر مى‏گردد ؟ كسى كه مالك خود نسبت به نفع و ضررى نيست ؟ !
بعضى از زنان تربيت شده معارف الهى ، راستى از چه معرفتى برخوردار بودند گاهى زنان با معرفت و آنان كه در مدرسه انبيا و امامان عليهم‏السلام تربيت شدند براى همه انسان ها در تمام زمينه‏ها درس و عبرت‏اند .
فيض كاشانى آن عارف بزرگ و عالم سترك مى‏گويد :
بعضى از زنان ، اوّل صبح تا كنار درب خروجى منزل به بدرقه شوهر مى‏آمدند و به وقت خداحافظى مى‏گفتند : اى مرد خانه ! مطمئن باش كه من و فرزندانت به توفيق الهى به‏گونه‏اى تربيت شده‏ايم كه حاضريم به حداقل غذا و لباس و مسكن قناعت كنيم ، مبادا به وقت كسب ما را در نظر گرفته و بگويى بايد به زندگى گشايش بدهم تا زن و فرزندم راحت باشند ، آن گاه حدود و مقررات الهى را شكسته دست به حرام آلوده كنى ؛ من و فرزندانت در قيامت مسؤوليت خطا و اشتباه و به حرام افتادن تو را قبول نخواهيم كرد و چنانچه به عنوان ما دست به حرام بيالايى ما در محضر حضرت حق عرضه خواهيم داشت : بار خدايا ! ما در دنيا قناعت كردن خود را به اين مرد اعلام كرديم و او بدون اطلاع ما دست تجاوز به قانون تو دراز كرد و ما امروز مشاركت در خطاى او را قبول نداريم !!
چه بسيار زنان بيدار دل و با معرفتى بودند كه علت سعادت شوهران و فرزندان گشتند .
چه بسيار زنانى بودند كه در كنار همسرانشان با سختى‏ها و مشكلات زندگى ساختند و شوهران خود را تشويق به استقامت كرده ، از انحراف آنان از صراط مستقيم الهى جلوگيرى كردند .
درس اين زن يك جهان معرفت و يك دنيا علم است .
آرى ، هيچ كس مالك نفع و ضرر نسبت به نفس خود نيست و زمام حيات و زندگى فقط و فقط به دست خداست .
خوشا به حال آن انسان هايى كه در تمام شؤون حيات متذكر حق و متوجه حضرت محبوبند و حضرت محبوب متوجه آنان ؛ به قول عارف عالم ، شيخ مصلح الدين سعدى شيرازى :
خرم صباح آن ‏كه تو بر وى نظر كنى
فيروز روز آن ‏كه تو بر وى گذر كنى
آزاد بنده‏اى كه بود در ركاب تو
خرم ولايتى كه تو زان جا سفر كنى
ديگر نبات را نخرد مشترى به هيچ
يك بار اگر تبسم هم ‏چون شكر كنى
اى آفتاب روشن و اى سايه هما
ما را نگاهى از تو تمناست گر كنى
من با تو دوستى و وفا كم نمى‏كنم
چندان كه دشمنى و جفا بيشتر كنى
مقدور من سرى است كه در پايت افكنم
گر زان كه التفات بدين محتضر كنى
دانى كه رويم از همه عالم به سوى توست
زنهار اگر تو روى به روى دگر كنى

پي نوشت :

[285] ـ رباب نامه : 32 .
[286] ـ جامع الأخبار : 94 ، الفصل الثانى والخمسون فى اللسان .
[287] ـ جامع الأخبار : 94 ، الفصل الثانى والخمسون فى اللسان .
[288] ـ رباب نامه : 430 .
[289] ـ مخلاة : 31 .
[290] ـ شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : 1/322 ، فصل فى مدح الصبر وانتظار الفرج .
[291] ـ بحار الأنوار : 73/167 .

منبع:http://erfan.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط