اشاره
برف روی کاجها نخستین فیلم سینمایی پیمان معادی در زمستان 1389 فیلمبرداری شد و در بهمن 1390 در سیامین جشنواره فیلم فجر نمایش یافت. این فیلم، موضوع خیانت در زندگی زناشویی را دستمایه خود قرار داده است. مهناز افشار در آن نقش اصلی را بر عهده دارد، یک معلم پیانو که به ناگاه متوجه میشود شوهرش با یکی از شاگردانش به خارج رفته است.
خلاصه داستان
رویا (مهناز افشار) زن جوانی است که مدرس پیانو است و همسرش علی (حسین پاکدل) که دکتر دندانپزشک است، برای سفری کاری قرار است به آلمان برود. همزمان با سفر علی به آلمان یکی از شاگردان دائمی و قدیمی رویا به نام نسیم کشمیری هم ناپدید می شود. رویا که از غیبت طولانی نسیم نگران شده با پرهام (زانیار خسروی) که دوست پسر وی است تماس میگیرد و بعد از تماس با او و اطلاعاتی که از پرهام میگیرد متوجه میشود که همسرش علی از مدتها قبل با نسیم رابطه داشته است. رویا که از شنیدن این ماجرا شوکه شده است، با پرهام در خیابان ملاقات می کند؛ و بعد از ملاقات به واسطه اطلاعاتی که پرهام به وی میدهد متوجه میشود که علی برای ارتباط با نسیم، همسر دومش، به منزل مجردی همکارش بهروز (حسن معجونی) در کوچه شانزدهم خیابان گاندی میرفته است. از سوی دیگر بهروز شوهر سابق مریم (ویشکا آسایش) است که از دوستان نزدیک رؤیا به حساب میآید. رؤیا در میانه این حوادث با پسر جوانی در همسایگیشان به نام نریمان (صابر ابر) آشنا میشود و این آشنایی ساده در درازمدت تبدیل به علاقه می شود. رویا که دوباره به زندگی امید پیدا کرده است، در پی شاگردانی جدید برای تعلیم پیانو می گردد، وضع ظاهری خانه اش را نیز تغییر می دهد و از مریم میخواهد تا برایش بلیت کنسرت سنتی تهیه کند و از نریمان نیز دعوت می کند تا با هم به این کنسرت بروند.
درست در شبی که نریمان و رویا راهی خانه مریم می شوند تا بلیتهای کنسرت را از او بگیرند، رویا با همسرش علی که تازه از سفر برگشته در، خانه مریم و بهروز، روبرو میشود. علی از رویا می خواهد که او را به خاطر اشتباهات گذشته اش عفو کند اما رویا با نفرت از او روی برگردانده و با نریمان به کنسرت می رود و بعد از اجرای کنسرت نیز از مریم گلایه میکند که چرا از بازگشت علی و ازدواج مخفیانه وی و نسیم، چیزی به او نگفته است.
اما رویا هنگامی که به منزلش باز می گردد با علی روبرو می شود که پشت میزی در خانه نشسته است. رویا به سمت علی میرود و اعتراف می کند که او هم مانند علی خیانت کرده است و بعد از سال ها با مردی جوان به کنسرت رفته و دلش هم لرزیده است!
درست در شبی که نریمان و رویا راهی خانه مریم می شوند تا بلیتهای کنسرت را از او بگیرند، رویا با همسرش علی که تازه از سفر برگشته در، خانه مریم و بهروز، روبرو میشود. علی از رویا می خواهد که او را به خاطر اشتباهات گذشته اش عفو کند اما رویا با نفرت از او روی برگردانده و با نریمان به کنسرت می رود و بعد از اجرای کنسرت نیز از مریم گلایه میکند که چرا از بازگشت علی و ازدواج مخفیانه وی و نسیم، چیزی به او نگفته است.
اما رویا هنگامی که به منزلش باز می گردد با علی روبرو می شود که پشت میزی در خانه نشسته است. رویا به سمت علی میرود و اعتراف می کند که او هم مانند علی خیانت کرده است و بعد از سال ها با مردی جوان به کنسرت رفته و دلش هم لرزیده است!
تصویر زن در فیلم برف روی کاج ها
مسئلۀ زن در سینمای ایران و بلایی که برسر مقام زن در سینمای ایران در طول این سالها آمده است، مساله جدیدی نیست و این فیلم هم از آن تبعیت میکند؛ بیرونکشیدن زن از حریم امن و عفیف خانواده و قرار دادن او در یک محفظۀ شیشهای بی حریم، و به دیگر بیان حریم زدایی از فضای زنانه ومحیط خانواده، یکی از بدترین کارهایی است که با زن و مقام زن در سینمای ایران انجام شده است. زن بهمیزانی که از خانواده بیرون بیاید و درون شیشه قرار بگیرد و مورد نظر و توجه اغیار قرار بگیرد، از ماهیت اصلی خودش دور شده و دچار انواع تشویشها و ناامنیهای اجتماعی میشود. در این فیلم زن به معنای واقعی کلمه در محفظهای شیشهای است؛ مصداق اصلی آن هم درهای شیشهای خانۀ رویاست که همه از طریق آن، امکان دیدن خانه و رفت و آمد در آن را دارند.
نکتۀ دیگر این فیلم که باز به بحث زن مربوط میشود، تأکیدی است که فیلم بر شکاف نسلی در حوزۀ پوشش دارد. مادر رویا، که البته خودش هم یک زن مانتویی است، قائل به این است که زن باید پیراهن بسته بپوشد که پاها و بالاتنۀ او را بپوشاند، اما رویا مصداق زنی است که میخواهد باز باشد. درواقع دیالکتیک بین باز و بسته بودن، میخواهد مسئلۀ حجاب در ایران را به یک امر سلیقهای و حداکثر ناظر به تفاوت نسلی تقلیل دهد؛ در صورتی که حجاب یک ارزش والای انسانی با فلسفۀ پشتیبانِ جدی است. تقلیل مسئله حجاب به دوگونه سلیقه در پوشیدن، درواقع ظلم به مسئلۀ حجاب و زن است.
مسئلۀ دیگر، قبحزدایی فیلم از روابط زن با نامحرمان در جامعه است. این فیلم، روابط با نامحرمان را یک حق و راهبرد برای برونرفت از بنبست معرفی میکند. درواقع شعار پایانی فیلم در قالب دیالوگ رویا این گونه مطرح شده است: «من سالها بود که شوهر داشتم اما هیجان وشور متلاطم عشق را نداشتم و در این سالها عشق را تجربه نکرده بودم و توانستم بعد از سالها در ارتباط با یک نامحرم دوباره عشق را احساس کنم». این مساله، عین قبحزدایی از روابط با نامحرمان در سینمای ایران است.
نکتۀ دیگر، دربارۀ بازنمایی زن مذهبی در این فیلم است. از نظر گفتمانی، زنی که در این فیلم، همسایۀ طبقۀ بالای رویاست و یک زن مذهبی است، یک زن ناآگاه و غیرهوشمند، بسته، لازمالإحتراز و خیلی مهمتر از اینها گسسته از جامعه است. خانوادۀ آن زن به مشکلات محله و کوچهشان اهمیتی نمیدهند و اصلاً در جلسۀ همسایهها برای تصمیمگیری دربارۀ نگهبانی شرکت نمیکنند و این نکته مهمی است. در صورتی که دوست رویا یعنی مریم، یک زن فعال، هدفمند، خواهان بسط روابط میانفردی و تحکیم ارتباطات است و بسیار نقش مثبتی در جامعه خود دارد.
از سوی دیگر ماجرای فیلم با پایانی باز خاتمه مییابد؛ البته با نگاهی دقیقتر به رفتار رویا در کنسرت و کممحلیاش به دوست تازه وارد، در کنار خروج بی سر و صدای آن جوان از نگاه دوربین، نشان از بازگشت دوبارۀ زن به زندگی قبلیاش دارد. همچنان که نمای پایانیای که کاجهای صبور و سرشار از برف را نشان میدهد، تصویری از صبوری زن در فصل سرما و استواری او در برابر سنگینی بار زندگی، در محیطی به شدت مردسالار را بر ذهن مینشاند. محیطی که زنهایش خود را کوتاه قامتتر از آنچه هستند مینمایانند، تا شیرازۀ زندگی و خانوادۀ خود را حفظ کرده و یا از نگاه نیمهشکاکِ پیرزن و پیرمردِ صاحبخانهای که در طبقۀ بالا نشسته و در حقیقت بالای سر آنها ایستادهاند، در امان بمانند.
نکتۀ دیگر این فیلم که باز به بحث زن مربوط میشود، تأکیدی است که فیلم بر شکاف نسلی در حوزۀ پوشش دارد. مادر رویا، که البته خودش هم یک زن مانتویی است، قائل به این است که زن باید پیراهن بسته بپوشد که پاها و بالاتنۀ او را بپوشاند، اما رویا مصداق زنی است که میخواهد باز باشد. درواقع دیالکتیک بین باز و بسته بودن، میخواهد مسئلۀ حجاب در ایران را به یک امر سلیقهای و حداکثر ناظر به تفاوت نسلی تقلیل دهد؛ در صورتی که حجاب یک ارزش والای انسانی با فلسفۀ پشتیبانِ جدی است. تقلیل مسئله حجاب به دوگونه سلیقه در پوشیدن، درواقع ظلم به مسئلۀ حجاب و زن است.
مسئلۀ دیگر، قبحزدایی فیلم از روابط زن با نامحرمان در جامعه است. این فیلم، روابط با نامحرمان را یک حق و راهبرد برای برونرفت از بنبست معرفی میکند. درواقع شعار پایانی فیلم در قالب دیالوگ رویا این گونه مطرح شده است: «من سالها بود که شوهر داشتم اما هیجان وشور متلاطم عشق را نداشتم و در این سالها عشق را تجربه نکرده بودم و توانستم بعد از سالها در ارتباط با یک نامحرم دوباره عشق را احساس کنم». این مساله، عین قبحزدایی از روابط با نامحرمان در سینمای ایران است.
نکتۀ دیگر، دربارۀ بازنمایی زن مذهبی در این فیلم است. از نظر گفتمانی، زنی که در این فیلم، همسایۀ طبقۀ بالای رویاست و یک زن مذهبی است، یک زن ناآگاه و غیرهوشمند، بسته، لازمالإحتراز و خیلی مهمتر از اینها گسسته از جامعه است. خانوادۀ آن زن به مشکلات محله و کوچهشان اهمیتی نمیدهند و اصلاً در جلسۀ همسایهها برای تصمیمگیری دربارۀ نگهبانی شرکت نمیکنند و این نکته مهمی است. در صورتی که دوست رویا یعنی مریم، یک زن فعال، هدفمند، خواهان بسط روابط میانفردی و تحکیم ارتباطات است و بسیار نقش مثبتی در جامعه خود دارد.
از سوی دیگر ماجرای فیلم با پایانی باز خاتمه مییابد؛ البته با نگاهی دقیقتر به رفتار رویا در کنسرت و کممحلیاش به دوست تازه وارد، در کنار خروج بی سر و صدای آن جوان از نگاه دوربین، نشان از بازگشت دوبارۀ زن به زندگی قبلیاش دارد. همچنان که نمای پایانیای که کاجهای صبور و سرشار از برف را نشان میدهد، تصویری از صبوری زن در فصل سرما و استواری او در برابر سنگینی بار زندگی، در محیطی به شدت مردسالار را بر ذهن مینشاند. محیطی که زنهایش خود را کوتاه قامتتر از آنچه هستند مینمایانند، تا شیرازۀ زندگی و خانوادۀ خود را حفظ کرده و یا از نگاه نیمهشکاکِ پیرزن و پیرمردِ صاحبخانهای که در طبقۀ بالا نشسته و در حقیقت بالای سر آنها ایستادهاند، در امان بمانند.