شناسایی خواسته های فرزندان

فرزند ما چه میخواهد

مشورت با فرزندان آثار تربیتی فراوانی دارد: اعتماد به نفس آنان را افزایش میدهد و این مسئله در خودپنداره مثبت آنها تأثیرگذار است، رشد فکری آنان را افزایش میدهد و آنها در پی اثبات لیاقتهای خویش اند، روابط فرزندان و والدین را استحکام میبخشد و با استقلالی که از سوی والدین احساس می کنند
چهارشنبه، 4 ارديبهشت 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرزند ما چه میخواهد
پس از آنکه والدین، فرزندان را با روشی مناسب از خواسته های خویش آگاه ساختند، لازم است با روشی مناسب نیز از خواسته های فرزندان خود باخبر شوند. فرزندان خواسته های فراوانی دارند. به نمونه های مهم تر آنها، به ویژه در دوره نوجوانی و جوانی، اشاره می کنیم :
 

١. نیاز به استقلال و تشخص

فرزند ماه به طور طبیعی می خواهد خود تصمیم بگیرد، خود برنامه ریزی کند و خود نیز اجرا کند. اگر فرزندان ما مانعی برای تصمیم گیری، برنامه ریزی و اجرا نداشته باشند، خودشان این مسیر را طی می کنند. آنها کسب شخصیت را دوست دارند و برای رسیدن به این مرحله به دو ویژگی نیازمندند:
الف) داشتن توانمندی ویژه برای کاری که میخواهند انجام دهند و به کارگیری مهارت آن؛
ب) اجازه دادن والدین و بزرگترها به فرزندان که کارهای خود را به تنهایی انجام دهند و آنان طردشان نکنند.
 
بنابراین، کسب مهارت و توانایی در مواجهه با دیگران، طرد نشدن از سوی پدر و مادر و حترام به شخصیت فرزند، از نیازهای اساسی اوست. همه می خواهند کامل شوند و برای کامل شدن، توانمند بودن و طرد نشدن از سوی بزرگترها ضروری است؛ زیرا باعث میشود فرزند ما با تجربه ای که میاندوزد، اعتماد به نفس خود را افزایش دهد و با افزایش عتمادبه نفس، شخصیت کسب کند.
 
برای اینکه اعتمادبه نفس فرزندان را افزایش دهیم، باید به این نکات توجه کنیم:
- به طور طبیعی، در فرایند کسب شخصیت، فرزندان در به دست آوردن تجربه، در محاسبه، رفتار و گفتار اشتباهاتی مرتکب می شوند. نحوه برخورد پدر و مادر با آنان و اشتباهشان اهمیت ویژه ای دارد. والدین باید مواظب باشند ابتدا جنبه های مثبت تجربه آنان را بیان کنند و پس از آن، به انتقاد از فرزند بپردازند و در انتقاد از آنها تمام شخصیت او را نقد نکنند، بلکه به بخشی بپردازند که آنها نتوانسته اند وظیفه خود را خوب انجام دهند. تصور کنید فرزندان پس از ارتکاب اشتباه با این جملات والدین روبه رو شوند: «لیاقت هیچ کاری را نداری»، «برای خوردن و خوابیدن خلق شدهای و مناسب هیچ کاری نیستی»، «هیچ گاه برای انجام کارهایت فکر نمی کنی»، آرزویم این بود که یک بار کار خود را درست انجام میدادی» و «کاش یک بار هم که شده، میدیدیم کارت را خوب انجام میدهی». این جملات همه شخصیت فرزند را نقد می کند و اعتماد به نفس او را کاهش می دهد و از طرفی یک سویه، فقط به جنبه های منفی رفتار توجه میکند که از اعتدال به دور است و آثار منفی بسیاری در پی دارد؛
 
- به طورقطع، انتقاد کردن از روی دل سوزی مفید و ضروری است، اما هیچ گاه ناگهانی، بی مقدمه، ناآگاهانه و بدون پشتوانه تخصصی انتقاد نکنید. پدر و مادر، هنگام مواجهه با اشتباهات فرزند با یادآوری نکات مثبت رفتار فرزند و آثار آن، انتقاد را شروع کنند تا به یک سونگری از نوع منفی آن متهم نشوند. وقتی رفتاری از او را نقد می کنند، با شناخت کامل رفتار و پیامدهای آن سخن بگویند. بسیاری از فرزندان معتقدند، پدر و مادرشان چون از واقعیت رفتار آنها بی اطلاع هستند، از آنان انتقاد می کنند. اگر حتی این سخن فرزندان را بهانه بدانیم، باید بهانه آنها را برطرف کنیم. در بعضی موارد، رفتار فرزندان پیچیده است و نمی توان به سادگی، آن را تحلیل کرد. اشتباه در تحلیل، موقعیت والدین را در نگاه فرزندان به خطر می اندازد. در چنین مواردی، باید با مشاوری امین یا انسانی با تجربه در زمینه رفتار موردنظر مشورت کرد تا جنبه های گوناگون رفتار و پیامدهای آن شناسایی شود و والدین با نگاهی درست، رفتار را نقد کنند؛
 
- مشورت کردن با فرزندان، به ویژه در نوجوانی، و رایزنی با آنان در شکل گیری شخصیت سالم بسیار مؤثر است. البته مشورت با آنان، التزامی برای والدین ایجاد نمی کند که هرچه آنها بدان رأی داهد، اجرا شود، بلکه در مواردی به دلیل نقص پیشنهاد فرزند، پدر و مادر باید دیدگاه خودشان را مطرح کنند و نقص سخن فرزند را نیز شرح دهند. این کار باعث میشود نگرانی بعضی که معتقدند مشورت با فرزندان، آنان را گستاخ میکند، برطرف شود؛ زیرا آنچه غرور می آورد این است که فرزندان فکر کنند نظر آنها برای والدین الزام آور است، اما وقتی می بینند نظرشان در بهبود تصمیمات نقش اساسی دارد، ولی الزامآور نیست، انتظار ندارند همه جا پدر و مادر به نظرهای آنها عمل کنند.
 
مشورت با فرزندان آثار تربیتی فراوانی دارد: اعتماد به نفس آنان را افزایش میدهد و این مسئله در خودپنداره مثبت آنها تأثیرگذار است، رشد فکری آنان را افزایش میدهد و آنها در پی اثبات لیاقتهای خویش اند، روابط فرزندان و والدین را استحکام میبخشد و با استقلالی که از سوی والدین احساس می کنند، خود را مدیون آنان میدانند، احساس مسئولیت را در آنان تقویت می کند، همچنین آنها با دید بازتری زندگی را تحلیل می کنند و قدرشناسی آنان بیشتر و توقعاتشان کمتر میشود.
 

٢. نیاز به پذیرش

همه ما دوست داریم محبوب دیگران باشیم و دیگران ما را دوست بدارند. برای اینکه به این مرحله برسیم، ابتدا میخواهیم که دیگران ما را بپذیرند. شخصی که بتواند پذیرش دیگران را احساس کند، با آنها ارتباطی برقرار میکند که رشد خود را در آن می بیند. با این ارتباط، فرد رشد می یابد، وسعت پیدا می کند و تغییرات سازنده در او به وجود می آید. به این ترتیب شخص، خود و راه حل مشکلش را پیدا می کند. وقتی کسی به طور واقعی حس می کند از طرف فرد مقابل، آن گونه که هست پذیرفته شده است، آزادانه حرکت را از نقطه ای که در آن هست، آغاز می کند و به سوی آنچه لایق آن است، حرکت می کند. پذیرش، به فرد امکان میدهد استعدادهای خود را شکوفا کند. بچه ها همانند دانه، استعداد توسعه دارند، به شرط آنکه خاک مناسبی این امکان را به دانه بدهد.
 
برخی از والدین پذیرش را حالتی منفی برای خود تلقی می کنند و فکر می کنند این حالت، بیانگر استقلال نداشتن آنان یا نوعی باج دهی به فرزند است؛ در حالی که در بسیاری مواقع، بروز این حالت از سوی والدین، فرزندان را به قضاوت منفی درباره آنان وامیدارد و باعث میشود آنها را افرادی مغرور، خودخواه و خودپسند بدانند. نه تنها باید این حالت را کنار گذاشت، بلکه باید پذیرش واقعی را ابراز کرد؛ زیرا زمانی میتوان به پذیرش والدین مطمئن شد که این پذیرش از ناحیه آنها اظهار شود.
 فناوری به ما آموخته است عجله کنیم و صبر و شکیبایی را کنار بگذاریم. جوان می خواهد در مدتی کوتاه، همه امکانات لازم را برای زندگی داشته باشد و اگر مانعی سر راهش باشد، به شدت عصبانی می شود. با پذیرش فرزند از سوی والدین، کمک مؤثری به او می شود تا بتواند ارزشهای خود را بررسی کند، آنها را توسعه دهد و استعدادهای نهفته خود را عملی کند. حرکت به سوی استقلال، دور شدن از وابستگی، و مدیریت رفتار خود، از آثار خوب پذیرش است. فرزند از این طریق یاد می گیرد که باید با مسائلی که برخلاف میل او در زندگی پیش می آید، به صورت منطقی مواجه شود و برای آنها راه حلی مناسب پیدا کند و ناامیدی ها را به امید مبدل سازد.
 
بسیاری معتقدند چنانچه بچه ها پذیرفته شوند، در همان موقعیتی که هستند، باقی می مانند و رشد نمی کنند و بهترین راه را این میدانند که با فرزندان درباره رفتارهایی که نمیتوانند از آنها بپذیرند، سخن بگویند. چنین خانوادههایی، برای رشد فرزندانشان، از ارزشیابی، قضاوت، انتقاده نصیحت و تذکرات اخلاقی استفاده می کنند. پسری که تازه نوجوانی خود را طی می کرد، می گفت: والدینم آن قدر مرا نصیحت می کنند، تذکر میدهند و اشکالاتم را گوشزد می کنند که فکر میکنم از این بدتر نمیتوانم باشم و بدترین حالت برای من عادی میشود؛ چون دور از دسترس نیست و همین موقعیتی است که در آن قرار گرفته ام. گاه می گفت: شنیده ام قدیمیها می گویند: بیشتر بچه ها همانی می شوند که والدین آنها می گویند .
 
این نوع مواجهه با فرزند که بر نپذیرفتن او مبتنی است، چنین قضاوت سهمگینی را برای او در پی دارد و از سوی دیگر او را از سخن گفتن و درددل کردن با والدین باز می دارد. در چنین صورتی، فرزندان فکر می کنند بهتر است احساسات و مشکلات را پیش خود نگه دارند و آنها را بازگو نکنند، زیرا امتیاز منفی آنها بیشتر می شود. آنها احساس آزادی نمی کنند تا بتوانند حرف دلشان را بزنند. نتیجه این نوع مواجهه، فاصله گرفتن فرزندان از پدر و مادر و وابسته شدن آنها به کسانی است که به یقین، با والدین بسیار تفاوت دارند، کسانی که هیچ اعتمادی به صداقتشان نیست. از این پس، فرزندان امنیت نخواهند داشت و در دامن کسانی رشد می کنند که هرگز مانند والدین دل سوز نیستند. آنها آنجا با خیال آسوده سخن می گویند و احساس خطر نمی کنند، یعنی حقیقت، به طور کامل برعکس جلوه می کند؛ جایی که در امان هستند، به نظر آنها ناامن است و جایی که امنیت ندارند، برای آنها ایمن جلوه می کند. در این صورت، آنها هراسی ندارند که دربرابر دیگران حرف دلشان را بزنند، حالت تدافعی نمی گیرند و مواظب خودشان نیستند، ولی وقتی در برابر والدین سخن می گویند خیلی مواظب اند که خود را آن گونه که هستند، نشان ندهند و بیشتر حالت تدافعی می گیرند و پناهگاهی برای خود درست می کنند.
 
البته نمی خواهیم بگوییم که فرزندان، در هر حال باید از سوی والدین پذیرفته شوند، حتی اگر خواسته هایی نادرست و بیجا داشته باشند. این نکته را در بخش خواسته های والدین از فرزندان مطرح کردیم و گفتیم حق پدر و مادر این است که آنها نیز از سوی فرزندان پذیرفته شوند و به همه درخواستهای فرزندان پاسخ مثبت ندهند. آنچه اهمیت دارد این است که فناوری پیشرفت می کند، تسهیلات بیشتر می شود، امکانات افزایش می یابد، ولی انتظارات بیشتر و آرامش کمتر میشود (از قضا سرکنگبین صفرا فزود). امکان ارتباط با یکدیگر در دورترین نقاط، وجود بهترین اتوبانها برای رانندگی سریع، آماده کردن ناهار در چند دقیقه، ذخیره غذا برای چند ماه و امکانات فراوان دیگر، ما را به گونهای شرطی کرده است که انتظار داریم نیازهایمان خیلی سریع برطرف شود. فناوری به ما آموخته است عجله کنیم و صبر و شکیبایی را کنار بگذاریم. جوان می خواهد در مدتی کوتاه، همه امکانات لازم را برای زندگی داشته باشد و اگر مانعی سر راهش باشد، به شدت عصبانی می شود. یک شبه باید همه تغییرات به سمت نقطه مطلوب انجام شود. این معضلی در فرایند تربیت فرزندان است. والدین هرچه تلاش کنند باز نمی توانند انتظارات فرزندان را به طور کامل برآورده کنند. پس حداقل خودشان صبوری کنند و شکیبایی پیشه سازند.
 

منبع: خانوادۀ موفق،علی حسین زاده،چاپ دوم،مؤسسۀ آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)،کاشان1391


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط