برای بررسی نظریه اساسی درباره تجربه، توجه به میزانهای اساسی در تجربه تعلیم و تربیت ضروری است. این میزانها یا اصول بدین منظور مورد بحث واقع می شوند که تجربیات تربیتی را از تجربیاتی که جنبه تربیتی آنها ضعیف یا اثر سوء تربیتی دارند جدا و مشخص می نماید.
قبل از بررسی «اصل ادامه» جان دیوئی یکی از خصوصیات مدارس جدید را که توجه به ایدآلهای دموکراتیک باشد ذکر می کند و روش تعلیم و تربیت جدید را ملایم و سازگار با طبیعت انسان می داند. در اینجا جان دیوئی چند سؤال مطرح می کند. آیا ترتیبات اجتماعی دموکراتیک رشد انسان را در زمینه تجربه بهتر فراهم نمیسازد؟ آیا رعایت آزادی فردی و حسن همجواری و ارتباط افراد بهتر از روش ارعاب و فشار نیست؟ آیا مشاوره و تبادل نظر کیفیت تجربه را بهتر نمی سازد؟ توجه به این جهات اهمیت تعلیم و تربیت جدید و ارزش تجربیاتی را که اثر خوب تربیتی دارند روشن می سازد.
اصل ادامه متکی بر عادات است اگر ما عادات را از جنبه زیست شناسی ترجمه و تفسیر نمائیم. کلمه عادت نیز قابل توضیح است. بعضی عادت را عبارت از راه ثابت و معین انجام امور میدانند. جان دیوئی خصوصیات عمده ای برای عادت در نظر دارد. یکی از این خصوصیات تغییری است که عادت در فرد بوجود می آورد و این تغییر در کیفیات تجربیات بعدی شخص تأثیر می کند. عادت در اینجا روی احساس و نظر فرد چه از جنبه عاطفی و چه از لحاظ عقلی مؤثر است. این عادت در حساسیت و عکس العمل ما در شرایط مختلف و در برخورد به مشکلات زندگی تأثیر دارد. با توجه به این معنی اصل ادامه تجربه یعنی اینکه، هر تجربه چیزی از تجربیات گذشته اخذ می کند و بنحوی و از طریقی در تجربیات آینده تأثیر می نماید.
روی این اصل تجربیات تربیتی در مدرسه باید متناسب با تجربیات قبلی شاگردان باشد و موجبات رشد آنها را در زمینه های مختلف تجربی فراهم نماید. تجربیاتی که دارای این خصوصیت باشند حسن اثر تربیتی دارند. روی این اصل است که جان دیوئی گاهی تعلیم و تربیت یا جریان تربیتی را عین رشد می داند. رشد کردن در جنبه های بدنی، عقلانی و اخلاقی تجسم و مثالی از اصل ادامه است.
بعضی اشکال کرده اند که رشد ممکن است در جهتهای مختلف سیر کند، مثلا یکی در دزدی یا سفسطه بازی یا تقلب رشد نماید و پیشنهاد می کنند که جهت رشد باید مشخص گردد تا فرد به طور صحیح رشد نماید. در جواب این اشکال جان دیوئی سؤالی مطرح می کند و چنین می گوید: آیا تعیین یک یا دو جهت معین در رشد مانع رشد عمومی نخواهد بود؟ به عبارت دیگر تعیین یک یا دو جهت در رشد باعث محدودیت رشد نمی شود و مخالف با مفهوم تعلیم و تربیت به معنی رشد نیست؟
قبل از بررسی «اصل ادامه» جان دیوئی یکی از خصوصیات مدارس جدید را که توجه به ایدآلهای دموکراتیک باشد ذکر می کند و روش تعلیم و تربیت جدید را ملایم و سازگار با طبیعت انسان می داند. در اینجا جان دیوئی چند سؤال مطرح می کند. آیا ترتیبات اجتماعی دموکراتیک رشد انسان را در زمینه تجربه بهتر فراهم نمیسازد؟ آیا رعایت آزادی فردی و حسن همجواری و ارتباط افراد بهتر از روش ارعاب و فشار نیست؟ آیا مشاوره و تبادل نظر کیفیت تجربه را بهتر نمی سازد؟ توجه به این جهات اهمیت تعلیم و تربیت جدید و ارزش تجربیاتی را که اثر خوب تربیتی دارند روشن می سازد.
اصل ادامه متکی بر عادات است اگر ما عادات را از جنبه زیست شناسی ترجمه و تفسیر نمائیم. کلمه عادت نیز قابل توضیح است. بعضی عادت را عبارت از راه ثابت و معین انجام امور میدانند. جان دیوئی خصوصیات عمده ای برای عادت در نظر دارد. یکی از این خصوصیات تغییری است که عادت در فرد بوجود می آورد و این تغییر در کیفیات تجربیات بعدی شخص تأثیر می کند. عادت در اینجا روی احساس و نظر فرد چه از جنبه عاطفی و چه از لحاظ عقلی مؤثر است. این عادت در حساسیت و عکس العمل ما در شرایط مختلف و در برخورد به مشکلات زندگی تأثیر دارد. با توجه به این معنی اصل ادامه تجربه یعنی اینکه، هر تجربه چیزی از تجربیات گذشته اخذ می کند و بنحوی و از طریقی در تجربیات آینده تأثیر می نماید.
روی این اصل تجربیات تربیتی در مدرسه باید متناسب با تجربیات قبلی شاگردان باشد و موجبات رشد آنها را در زمینه های مختلف تجربی فراهم نماید. تجربیاتی که دارای این خصوصیت باشند حسن اثر تربیتی دارند. روی این اصل است که جان دیوئی گاهی تعلیم و تربیت یا جریان تربیتی را عین رشد می داند. رشد کردن در جنبه های بدنی، عقلانی و اخلاقی تجسم و مثالی از اصل ادامه است.
بعضی اشکال کرده اند که رشد ممکن است در جهتهای مختلف سیر کند، مثلا یکی در دزدی یا سفسطه بازی یا تقلب رشد نماید و پیشنهاد می کنند که جهت رشد باید مشخص گردد تا فرد به طور صحیح رشد نماید. در جواب این اشکال جان دیوئی سؤالی مطرح می کند و چنین می گوید: آیا تعیین یک یا دو جهت معین در رشد مانع رشد عمومی نخواهد بود؟ به عبارت دیگر تعیین یک یا دو جهت در رشد باعث محدودیت رشد نمی شود و مخالف با مفهوم تعلیم و تربیت به معنی رشد نیست؟
به نظر نگارنده جهت رشد باید تا اندازه ای مشخص باشد ولی انتخاب جهت و خصوصیت آن خیلی اهمیت دارد. اگر جهت رشد خود، امری رشد کننده و تکامل۔ پذیر باشد نه تنها مانع رشد کلی نخواهد بود بلکه موجبات رشد بیشتری را نیز فراهم می نماید. هدفهای معنوی و عقلانی گسترده مثل تقوا و پرورش قدرت عقلانی هم به فعالیتهای معلم و شاگرد جهت می دهند و هم رشد را محدود نمی سازند. فرض کنیم در رشد عقلی جهت رشد را حرکت به سوی روح علمی قرار دهیم. چون روح علمی و طرز تفکر علمی خود، امری رشد کننده و تکامل پذیر است، بنابراین نه تنها این جهت رشد عمومی را محدود نمی سازد بلکه موجبات رشد بیشتری را نیز فراهم می کند.
در مدارس قدیم توجه به شرایط مادی و اجتماعی نمی شد و معلم مجبور نبود از وضع اقتصادی، تاریخی، مادی و شغلی جامعه ای که مدرسه در آن قرار دارد آگاه باشد. باید این شرایط را در نظر گرفت و ارتباط آنها با احتیاجات اساسی بچه ها را درک کرد.
و اصل ادامه تجربه در تمام موارد صدق می کند. بعنی هر تجربه ای چیزی از گذشته اخذ می کند و بنحوی در تجربیات آینده تأثیر دارد. حتی این امر در مورد بعضی از اعمال ماشینی یا مهارتهای خود بخودی نیز نمایان است. مهم این است که تجربه فعلی با اینکه مبتنی بر تجربیات گذشته است موجب بیداری، کنجکاوی و تقویت قوه ابتکار شود تا به نحو صحیحی در تجربیات بعدی تأثیر نماید. شرایطی که تجربه در آن صورت می گیرد باید طوری ترتیب داده شود که فرد را برای رشد بیشتر تحریک کند. در این زمینه درک تجربیات و زمینه های قبلی شاگرد مهم است و معلم نباید تجربیات قبلی خود را بجای تجربیات قبلی شاگرد مبنا و اساس کار قرار دهد. علاوه بر این، نحوه ارتباط و تماس افراد با هم در اخذ تجربیات تربیتی تأثیر دارد. معلم باید متوجه این امر نیز باشد و در هر صورت نقش راهنما را ایفا نماید.
در این زمینه متوجه باید بود که استعداد هر یک از شاگردان با استعدادهای دیگران متفاوت است و ادامه رشد تجربی هر فرد باید متناسب با وضع خود او باشد. تجربیات قبلی فرد تا اندازه ای شرایط عینی یا خارجی را که تجربیات بعدی در آن صورت می گیرد تغییر می دهد.
تغییراتی که تجربیات قبلی انسان در زمینه های ارتباطی و علمی بوجود آورده است شرایطی را که تجربیات بعدی در آن صورت خواهد گرفت بکلی دگرگون می سازد. باید متوجه شرایط عینی یا خارجی نیز بود. اثری را که این شرایط در تجربیات قبلی فرد دارند باید در نظر گرفت و در تربیت این شرایط چه از لحاظ اجتماعی و چه از نظر مادی باید عوامل مؤثر در رشد را بخاطر سپرد. در مدارس قدیم توجه به شرایط مادی و اجتماعی نمی شد و معلم مجبور نبود از وضع اقتصادی، تاریخی، مادی و شغلی جامعه ای که مدرسه در آن قرار دارد آگاه باشد. باید این شرایط را در نظر گرفت و ارتباط آنها با احتیاجات اساسی بچه ها را درک کرد.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران1391
در مدارس قدیم توجه به شرایط مادی و اجتماعی نمی شد و معلم مجبور نبود از وضع اقتصادی، تاریخی، مادی و شغلی جامعه ای که مدرسه در آن قرار دارد آگاه باشد. باید این شرایط را در نظر گرفت و ارتباط آنها با احتیاجات اساسی بچه ها را درک کرد.
و اصل ادامه تجربه در تمام موارد صدق می کند. بعنی هر تجربه ای چیزی از گذشته اخذ می کند و بنحوی در تجربیات آینده تأثیر دارد. حتی این امر در مورد بعضی از اعمال ماشینی یا مهارتهای خود بخودی نیز نمایان است. مهم این است که تجربه فعلی با اینکه مبتنی بر تجربیات گذشته است موجب بیداری، کنجکاوی و تقویت قوه ابتکار شود تا به نحو صحیحی در تجربیات بعدی تأثیر نماید. شرایطی که تجربه در آن صورت می گیرد باید طوری ترتیب داده شود که فرد را برای رشد بیشتر تحریک کند. در این زمینه درک تجربیات و زمینه های قبلی شاگرد مهم است و معلم نباید تجربیات قبلی خود را بجای تجربیات قبلی شاگرد مبنا و اساس کار قرار دهد. علاوه بر این، نحوه ارتباط و تماس افراد با هم در اخذ تجربیات تربیتی تأثیر دارد. معلم باید متوجه این امر نیز باشد و در هر صورت نقش راهنما را ایفا نماید.
در این زمینه متوجه باید بود که استعداد هر یک از شاگردان با استعدادهای دیگران متفاوت است و ادامه رشد تجربی هر فرد باید متناسب با وضع خود او باشد. تجربیات قبلی فرد تا اندازه ای شرایط عینی یا خارجی را که تجربیات بعدی در آن صورت می گیرد تغییر می دهد.
تغییراتی که تجربیات قبلی انسان در زمینه های ارتباطی و علمی بوجود آورده است شرایطی را که تجربیات بعدی در آن صورت خواهد گرفت بکلی دگرگون می سازد. باید متوجه شرایط عینی یا خارجی نیز بود. اثری را که این شرایط در تجربیات قبلی فرد دارند باید در نظر گرفت و در تربیت این شرایط چه از لحاظ اجتماعی و چه از نظر مادی باید عوامل مؤثر در رشد را بخاطر سپرد. در مدارس قدیم توجه به شرایط مادی و اجتماعی نمی شد و معلم مجبور نبود از وضع اقتصادی، تاریخی، مادی و شغلی جامعه ای که مدرسه در آن قرار دارد آگاه باشد. باید این شرایط را در نظر گرفت و ارتباط آنها با احتیاجات اساسی بچه ها را درک کرد.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران1391