معمولا تحت تأثیر عوامل مختلف قرار می گیرد، این عوامل در بیشتر موارد ذهن را محدود ساخته مانع ابتکار و خلاقیت آن می شوند. گاهی امور محسوس ذهن ما را بخود مشغول می دارد. زمانی تجربیات محدود ما مانع پیشرفت و سیر عقلانی می گردند. در بعضی موارد، عقاید یا معرفت عمومی ما را از فکر کردن و کشف راههای تازه باز می دارند.
اصول غیر قابل بحث یا به اصطلاح بدیهی نیز فکر ما را محدود می کنند. گاهی هماهنگی با توافق با دیگران ذهن ما را از فعالیتهای اساسی باز می دارد. زبان و دیگر عوامل فرهنگی نیز افکار و نظریات ما را تحت تأثیر قرار می دهند . عقلانی یا نظری آنگونه فعالیت فلسفی است که ذهن را از نفوذ اینگونه عوامل محفوظ نگاه می دارد یا تأثیر آنها را به حداقل تقلیل می دهد. افرادی که ذهن خود را بشکلی محدود سازند قادر به خلق افکار و عقاید تازه نیستند چه بسیار افراد با هوش یا نابغه که تحت تأثیر این عوامل قرار گرفته و نتوانستند بر طبق استعداد خود به فرهنگ و دانش انسانی خدمت کنند. یکی از تفاوتهای اساسی فلسفه و علوم در همین فعالیت بچشم می خورد.
دانشمند در بیشتر موارد از لحاظ هدف، روش، موضوع مورد بحث، وسائل و تکنیک معین محدود است. همین عوامل و آنچه در بالا ذکر شد او را از خلق افکار تازه باز می دارند البته دانشمندانی هستند که در اثر تیزبینی و وسعت فکر، خود را از نفوذ این عوامل بیرون آورده و امور را به طور کامل از جنبه های نظری مورد مطالعه قرار می دهند. مع ذلک طرز کار دانشمندان طوری است که غالبا فعالیتهای آنها را محدود می سازد. اما سیر نظری یا عقلانی اینگونه محدودیتها را برای فیلسوف ایجاد نمی کند. فیلسوف خود را به روشی خاص، هدفی معین، تجربه ای محدود، اصولی ثابت، زمینه های فرهنگی و کلمات و مفاهیم موجود در زبان محدود نمی سازد. همین فعالیت، پاره ای از فیلسوفان را به خلق افکار تازه یا طرح مسائل جدید قادر ساخته است. بحث درباره تحول، گفتگو درباره اتم به عنوان عنصر اصلی اجسام، طرح راههای تازه در پژوهشهای علمی و ارائه اصول جدید در منطق همه نتیجه سیر نظری یا عقلانی فیلسوفان و متفکران بزرگ می باشد.
هم اکنون که علوم بسرعت رو به پیشرفت و گسترش است دانشمندانی مانند وایت هد، دیوئی و راسل در نوشته های خود سیر عقلانی یا نظری را برای خلق افکارتازه و از میان بردن محدودیتهای فکری امری ضروری تلقی می کنند.
تفسیر یا بسط نظریات علمی
یکی دیگر از فعالیتهای فلسفی تفسیر نظریات علمی است. همانطور که می دانیم تئوریهای علمی عبارت است از تفسیرهایی که دانشمندان درباره پدیده ها یا امور خارجی Facts ابراز می دارند فیلسوفان نیز اینگونه تئوریها را به عنوان حقایق علمی Scientific Facts مورد تفسیر قرار می دهند.
دانشمند در بیشتر موارد از لحاظ هدف، روش، موضوع مورد بحث، وسائل و تکنیک معین محدود است. همین عوامل و آنچه در بالا ذکر شد او را از خلق افکار تازه باز می دارند البته دانشمندانی هستند که در اثر تیزبینی و وسعت فکر، خود را از نفوذ این عوامل بیرون آورده و امور را به طور کامل از جنبه های نظری مورد مطالعه قرار می دهند.
فلسفه و علم در عصر ما رابطه بسیار نزدیکی دارند. فیلسوف بدون توجه به نتایج پژوهشهای علمی نمی تواند در باره انسان ودیگر موجودات یا جهان بحث کند گاهی فعالیتهای فلسفی مثل ترکیب، سیر عقلانی و انتقاد مسائلی تازه را مطرح می سازد و دانشمندان را به بررسی دقیق این مسائل وادار می کند.
تفسیر فلسفی از نظریات علمی به صورت تعمیم آن نظریات و بیرون کشیدن مدلولات آنها بعمل می آید. وقتی اصل جبر در علوم فیزیکی مطرح می شود پاره ای از دانشمندان را به تحقیق درباره این امر که آیا اصل جبر حاکم بر اعمال انسان نیز هست تحریک می کند آیا می توان اعمال انسان را طبق این اصل توضیح داد؟ آیا حوادث و وقایع تاریخ حیات انسان نیز از همین اصل پیروی می کند؟ پاره ای از دانشمندان و فلاسفه اعمال اخلاقی فرد را جبری تلقی می کنند. مارکس نیز تحولات تاریخی را عبارت از تکامل جبری وسایل تولید می داند. درباره اصل تحول نیز تفسیرهایی گوناگون از طرف فیلسوفان بعمل آمده است. دسته ای این اصل را در مورد تمام جنبه های شخصیت آدمی مثل جنبه اجتماعی، جنبه عقلانی و جنبه عاطفی تعمیم میدهند.
پاره ای پیدایش کرات آسمانی و زمین را نیز از طریق اصل تحول تبیین مینمایند. بعضی از فیلسوفان تحول را اساس پیدایش جهان تلقی می کنند. طرفداران مذهب مادی ماشینی با توجه به اصل جبر، جهان را به صورت ماشینی که از چند اصل پیروی می کنند مجسم می سازند. پراگماتیستها و پیروان مکتب مادی دیالکتیکی اصول تحول را اساس آراء فلسفی و اجتماعی قرار می دهند. همینطور اصل نسبیت نیز از طرف فیلسوفان مورد تفسیر قرار گرفته است و در اخلاق و عقاید و آداب و رسوم نیز این اصل را مطرح می سازند.
بررسی ارزشها:
با اینکه پارهای امور در طول زمان ارزش و اهمیت خود را ثابت کرده اند و می توان آنها را به عنوان چیزهایی که با طبیعت آدمی سازش دارند تلقی نمود مع ذلک بحث درباره این امور و تطبیق آنها با شرایط موجود کار آسانی نیست. همه درباره صلح، عدالت، حقوق و آزادیهای فردی، میراث تمدنی و رفاه جمعی بحث می کنند اما همین امور را وسیلة توجیه اعمال ضد انسانی قرار می دهند و در سایه آنها تعصبات و منافع خصوصی و مقاصد گروهی را تعقیب می کنند. بنابراین فیلسوفان باید با دیدی وسیع و درکی عمیق تحولاتی را که در جنبه های مختلف زندگی رخ داده مورد بررسی قرار دهند و با توجه به طبیعت آدمی و احتیاجات و مشکلات فردی و جمعی آنچه را که با ارزش است مشخص سازند و از طریق تعلیم و تربیت و دستگاههای آموزشی افراد را متوجه اینگونه ارزشها کنند و آنها را برای تحقق دادن ارزشهای اساسی تشویق نمایند. این مسأله که چگونه می توان از پژوهشهای علمی و پیشرفتهای تکنیکی در راه تحکیم حقوق انسانی و توسعه میراث تمدنی استفاده کرد باید بوسیله فیلسوفان بررسی شود.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391
اصول غیر قابل بحث یا به اصطلاح بدیهی نیز فکر ما را محدود می کنند. گاهی هماهنگی با توافق با دیگران ذهن ما را از فعالیتهای اساسی باز می دارد. زبان و دیگر عوامل فرهنگی نیز افکار و نظریات ما را تحت تأثیر قرار می دهند . عقلانی یا نظری آنگونه فعالیت فلسفی است که ذهن را از نفوذ اینگونه عوامل محفوظ نگاه می دارد یا تأثیر آنها را به حداقل تقلیل می دهد. افرادی که ذهن خود را بشکلی محدود سازند قادر به خلق افکار و عقاید تازه نیستند چه بسیار افراد با هوش یا نابغه که تحت تأثیر این عوامل قرار گرفته و نتوانستند بر طبق استعداد خود به فرهنگ و دانش انسانی خدمت کنند. یکی از تفاوتهای اساسی فلسفه و علوم در همین فعالیت بچشم می خورد.
دانشمند در بیشتر موارد از لحاظ هدف، روش، موضوع مورد بحث، وسائل و تکنیک معین محدود است. همین عوامل و آنچه در بالا ذکر شد او را از خلق افکار تازه باز می دارند البته دانشمندانی هستند که در اثر تیزبینی و وسعت فکر، خود را از نفوذ این عوامل بیرون آورده و امور را به طور کامل از جنبه های نظری مورد مطالعه قرار می دهند. مع ذلک طرز کار دانشمندان طوری است که غالبا فعالیتهای آنها را محدود می سازد. اما سیر نظری یا عقلانی اینگونه محدودیتها را برای فیلسوف ایجاد نمی کند. فیلسوف خود را به روشی خاص، هدفی معین، تجربه ای محدود، اصولی ثابت، زمینه های فرهنگی و کلمات و مفاهیم موجود در زبان محدود نمی سازد. همین فعالیت، پاره ای از فیلسوفان را به خلق افکار تازه یا طرح مسائل جدید قادر ساخته است. بحث درباره تحول، گفتگو درباره اتم به عنوان عنصر اصلی اجسام، طرح راههای تازه در پژوهشهای علمی و ارائه اصول جدید در منطق همه نتیجه سیر نظری یا عقلانی فیلسوفان و متفکران بزرگ می باشد.
هم اکنون که علوم بسرعت رو به پیشرفت و گسترش است دانشمندانی مانند وایت هد، دیوئی و راسل در نوشته های خود سیر عقلانی یا نظری را برای خلق افکارتازه و از میان بردن محدودیتهای فکری امری ضروری تلقی می کنند.
تفسیر یا بسط نظریات علمی
یکی دیگر از فعالیتهای فلسفی تفسیر نظریات علمی است. همانطور که می دانیم تئوریهای علمی عبارت است از تفسیرهایی که دانشمندان درباره پدیده ها یا امور خارجی Facts ابراز می دارند فیلسوفان نیز اینگونه تئوریها را به عنوان حقایق علمی Scientific Facts مورد تفسیر قرار می دهند.
دانشمند در بیشتر موارد از لحاظ هدف، روش، موضوع مورد بحث، وسائل و تکنیک معین محدود است. همین عوامل و آنچه در بالا ذکر شد او را از خلق افکار تازه باز می دارند البته دانشمندانی هستند که در اثر تیزبینی و وسعت فکر، خود را از نفوذ این عوامل بیرون آورده و امور را به طور کامل از جنبه های نظری مورد مطالعه قرار می دهند.
فلسفه و علم در عصر ما رابطه بسیار نزدیکی دارند. فیلسوف بدون توجه به نتایج پژوهشهای علمی نمی تواند در باره انسان ودیگر موجودات یا جهان بحث کند گاهی فعالیتهای فلسفی مثل ترکیب، سیر عقلانی و انتقاد مسائلی تازه را مطرح می سازد و دانشمندان را به بررسی دقیق این مسائل وادار می کند.
تفسیر فلسفی از نظریات علمی به صورت تعمیم آن نظریات و بیرون کشیدن مدلولات آنها بعمل می آید. وقتی اصل جبر در علوم فیزیکی مطرح می شود پاره ای از دانشمندان را به تحقیق درباره این امر که آیا اصل جبر حاکم بر اعمال انسان نیز هست تحریک می کند آیا می توان اعمال انسان را طبق این اصل توضیح داد؟ آیا حوادث و وقایع تاریخ حیات انسان نیز از همین اصل پیروی می کند؟ پاره ای از دانشمندان و فلاسفه اعمال اخلاقی فرد را جبری تلقی می کنند. مارکس نیز تحولات تاریخی را عبارت از تکامل جبری وسایل تولید می داند. درباره اصل تحول نیز تفسیرهایی گوناگون از طرف فیلسوفان بعمل آمده است. دسته ای این اصل را در مورد تمام جنبه های شخصیت آدمی مثل جنبه اجتماعی، جنبه عقلانی و جنبه عاطفی تعمیم میدهند.
پاره ای پیدایش کرات آسمانی و زمین را نیز از طریق اصل تحول تبیین مینمایند. بعضی از فیلسوفان تحول را اساس پیدایش جهان تلقی می کنند. طرفداران مذهب مادی ماشینی با توجه به اصل جبر، جهان را به صورت ماشینی که از چند اصل پیروی می کنند مجسم می سازند. پراگماتیستها و پیروان مکتب مادی دیالکتیکی اصول تحول را اساس آراء فلسفی و اجتماعی قرار می دهند. همینطور اصل نسبیت نیز از طرف فیلسوفان مورد تفسیر قرار گرفته است و در اخلاق و عقاید و آداب و رسوم نیز این اصل را مطرح می سازند.
بررسی ارزشها:
با اینکه پارهای امور در طول زمان ارزش و اهمیت خود را ثابت کرده اند و می توان آنها را به عنوان چیزهایی که با طبیعت آدمی سازش دارند تلقی نمود مع ذلک بحث درباره این امور و تطبیق آنها با شرایط موجود کار آسانی نیست. همه درباره صلح، عدالت، حقوق و آزادیهای فردی، میراث تمدنی و رفاه جمعی بحث می کنند اما همین امور را وسیلة توجیه اعمال ضد انسانی قرار می دهند و در سایه آنها تعصبات و منافع خصوصی و مقاصد گروهی را تعقیب می کنند. بنابراین فیلسوفان باید با دیدی وسیع و درکی عمیق تحولاتی را که در جنبه های مختلف زندگی رخ داده مورد بررسی قرار دهند و با توجه به طبیعت آدمی و احتیاجات و مشکلات فردی و جمعی آنچه را که با ارزش است مشخص سازند و از طریق تعلیم و تربیت و دستگاههای آموزشی افراد را متوجه اینگونه ارزشها کنند و آنها را برای تحقق دادن ارزشهای اساسی تشویق نمایند. این مسأله که چگونه می توان از پژوهشهای علمی و پیشرفتهای تکنیکی در راه تحکیم حقوق انسانی و توسعه میراث تمدنی استفاده کرد باید بوسیله فیلسوفان بررسی شود.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391