عرفان اسلامی (92) حرکت به سوی پاکی
شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة
راهيابى به بارگاه ربوبى
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد :
چون به در مسجد رسيدى ، به حقيقت بدان كه قصد و نيت كردهاى كه به در خانه سلطان بزرگ و عظيم الشأنى بروى و به بساطى راه يابى كه در آن بساط جز براى پاكان راهى نيست و براى غير صديقان براى احدى اذن جلوس در آن بساط و بارگاه وجود ندارد .
در كتاب «المناقب» ابن شهرآشوب و «روضة الواعظين» فتّال نيشابورى مىخوانيم :
وجود مقدس حضرت امام حسن مجتبى عليهالسلام چون وضو مىساخت ، بند بند بدنش مىلرزيد و رنگ مباركش زرد مىشد ؛ چون سبب اين حالت را از حضرت مىپرسيدند ، مىفرمود : سزاوار است كسى كه مىخواهد در پيشگاه حضرت ربّ العرش به بندگى بايستد ، رنگش زرد شود و در مفاصلش رعشه افتد !
و چون به مسجد مىرفت ، وقتى كنار درِ مسجد قرار مىگرفت ، سر به جانب آسمان بر مىداشت و مىگفت :
إلهي ضَيْفُكَ بِبابِكَ يا مُحْسِنُ قَدْ أَتاكَ الْمُسيءُ فَتَجاوَزْ عَنْ قَبيحِ ما عِنْدي بِجَميلِ ما عِنْدكَ يا كريم[327] .
اى خداى من ! اين مهمان تو است كه به درگاه لطف و كرم و مرحمت و محبّتت ايستاده . اى مولاى نيكوكارم ! بندهاى تبه كار به نزدت آمده از كردار زشتش به خوبىهايت درگذر اى بزرگوار .
خداوند بزرگ را از ديدگاه قرآن مجيد در نظر بگيريد :
لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ [328] ، اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ [329] ، لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ [330] ، لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ [331] ، فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ [332] ، اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ [333] ، لَهُ الْحَمْدُ فِي الأُولَى وَالآخِرَةِ [334] ، وَمَا مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ [335] ، وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ [336] ، وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ [337] ، وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ [338] ، وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ [339] ، وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ [340] ، وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [341] ، وَكَانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطاً [342] ، وَكَانَ اللّهُ غَنِيّاً حَمِيداً [343] .
جز او خدايى نيست ، رحمتش بىاندازه و مهربانىاش هميشگى است * خداى يكتا كه جز او هيچ معبودى نيست ، زنده و قائم به ذات [ و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارنده همه مخلوقات ]است * جز او هيچ معبودى نيست ؛ تواناى شكستناپذير و حكيم است * جز او معبودى نيست ، زنده مىكند و مىميراند * پس برتر است خدا آن فرمانرواى حق [ از آنكه كارش بيهوده و عبث باشد ] * خداى يكتا كه معبودى جز او نيست ، پروردگار عرش بزرگ است * همه ستايشها در دنيا و آخرت ويژه اوست * و هيچ معبودى جز خداى يگانه قهّار نيست * و او حكيم و داناست * و خدا داراى فضل بزرگى است * و او شنوا و داناست * و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است * و خدا بسيار عطا كننده و داناست * و خدا به همه چيز داناست * و خدا همواره بر هر چيزى احاطه دارد * و خدا همواره بىنياز و ستوده است* .
ساير اوصاف جمال و جلال و كمال او را نيز در قرآن ببينيد ، آن گاه به روايات در باب توحيد و اوصاف حضرت حق بنگريد ، سپس با حوصلهاى كامل و دقتى وافر در صنع و آفرينش حضرت دوست نظر كنيد : در آفرينش خود و آنچه به شما عنايت شده ، در آفرينش موجودات ارضى ، سمايى ، بحرى ، برى ، ذره بينى و خلاصه از عرش تا فرش ، در كتبى كه با استناد به قرآن و روايات ، يا پيشرفت هاى علمى نوشته شده توجه بيشترى نماييد تا در حدّ ظرفيت عقلى و وجدانى خود به عظمت حضرت حق پى برده ، آن گاه بفهميد كه وقتى به مسجد مىرويد در خانه كدام ملك عظيم هستيد و كدام قدم در پيشگاه مقدس او راه دارد ؟!
آيا با بار گناه و دل سياه و آلوده بودن به رذايل نفسى و دور بودن از نيت پاك و عمل صحيح و خلاصه بدون پاك بودن درون و برون و مستقيم بودن ظاهر و باطن امكان ورود به مقام حضرت دوست هست ؟!
با اين نحوى كه اكثر مردم زندگى مىكنند كه آلوده به انواع گناهان و تخلفات اعضا و جوارحاند و اكثرا حقوق حقه يكديگر را رعايت نمىنمايند و به مسائل الهى و معارف حقه اهميت نداده و در مقام كسب نور نيستند ، امكان ورود به محضر يار نيست ، مگر اينكه از تمام آلودگى هاى ظاهر و باطن دست بردارند ، آن گاه به سوى حريم حضرت او حركت كنند .
قرآن مجيد ، راه به سوى حريم قرب را به روى پاكان و دارندگان عمل صالح باز مىداند ، آنجا كه مىفرمايد :
مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ [344] .
كسى كه عزت مىخواهد ، پس [ بايد آن را از خدا بخواهد ، زيرا ] همه عزت ويژه خداست . حقايق پاك [ چون عقايد و انديشههاى صحيح ] به سوى او بالا مىرود و عمل شايسته آن را بالا مىبرد . و كسانى كه حيلههاى زشت به كار مىگيرند براى آنان عذابى سخت خواهد بود ، و بىترديد حيله آنان نابود مىشود .
حركت عملى به سوى پاكى
1 ـ انديشيدن در هر كار
2 ـ پاكى نيت
روى همين اصل ظاهر در نظر عارفان بهاى خود را از دست مىدهد ؛ زيرا كه با تظاهر مىتوانيم ظاهر خود را نيكو جلوه دهيم ، يا كارى را براى جلب توجه ديگران انجام دهيم ، بىآنكه قلبا كوچك ترين اعتقادى به عمل خود داشته باشيم .
اتفاقا حديثى هم از پيغمبر باقى است ، مبنى بر اينكه خداوند به نيتها توجه دارد نه به ظاهر و اعمال ظاهر انسان ها ؛ چه بسا ممكن است كه كسى ما را به زبان ستايش كند ، اما دلى لبريز از نفرت و كينه نسبت به ما داشته باشد .
پس دل هاى پاك و نيات صادقانه معيار ارزشيابى در كارها است و خداوند به دل هاى پاك توجه مىكند .
گفت حق من ننگرم اندر عمل
نى در اين جسم كثيف پر دغل
ليك دارم دائما در دل نظر
زان كه جز دل نيست از من باخبر
دل بود چون آينه شاهد منم
جز در آيينه نظر مىنفكنم
غير آيينه نخواهد خوب رو
كى بود چيزى چنان مطلوب او
اهميت و ارزش دل و آنچه در آن مىگذرد تا بدان جاست كه پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله فرموده :
مَنْ أَحَبَّ قَوْما فَهُوَ مِنْهُمْ[346] .
3 ـ دعا همراه با حركت و عمل
متأسفانه بسيارى از مردم براى كارها كلاه شرعى درست مىكنند ، مثلاً اگر دروغ مصلحتآميز را جايز بدانيم ، اما حدود «مصلحت» را تعيين نكنيم ، آيا كدام دروغ است كه در آن مصلحتى ملحوظ نباشد ؟
پس بايد توجه داشت كه اصلْ قرار دادن نيت از آن روست كه اگر كارى را با نيت درست شروع كنيم ؛ اما امكانات و قدرت ما براى كمال آن كافى نباشد يا مثلاً به منظور اصلاح امرى آن را خرابتر كنيم ، از لحاظ شرعى و اخلاقى مسؤوليتى متوجه ما نيست ، در صورتى كه امكان اصلاح آن از دست ما برود و گرنه در يكجا نشستن و دست روى دست گذاشتن هيچ مشكلى را حل نمىكند ، حتى اگر نيت انجام كارى را داشته باشيم ، چرا كه نيت راه رفتن به تنهايى كافى نيست كه ما را از جايى به جايى ببرد ، مگر اينكه راه رفتن و حركت را با نيت همراه سازيم .
در مورد دعا نيز وضع همين طور است ، درخواست چيزى از خداوند بىآنكه در جهت كسب آن كوشش كنيم ، كوچك ترين اثر مثبتى نخواهد داشت .
دعا در حقيقت يعنى اقدام و كوشش در جهت مطلوب و اين همان مطلبى است كه به صورت مَثَل مىگويند :
«از تو حركت از خدا بركت» .
سلطان ولد براى روشن ساختن مطلب ، تمثيلى زيبا آورده است :
ساده مردى بود در يك مدرسه
احمقى بىحاصلى پر وسوسه
روز و شب در حجره گفتى اى خدا
عالمم گردان و بر من در گشا
ديگران در حجرهها پهلوى او
جمله در تكرار بودند و غلو
پر شده از بانگ هريك صحن و بام
جمله در بحث اصولين و كلام
بحث ايشان را مدرس مىشنيد
بر در و بر بام هريك مىدويد
روز و شب تا بيند ايشان در جهاد
چون همىكوشند در علم و رشاد
حرصشان چونست در تحصيلها
تا از ايشان كيست افزون در ذكا
او همى گفتى همه شب كاى خدا
عالمم ساز و بزرگ و مقتدا
پس مدرس گفتش از روزن كه هان
روز و شب تكرار كن درست بخوان
او چنان پنداشت كان گفت از خداست
حرص تحصيلش ز جان چون موجخاست
گشت از آن پس روز و شب مشغول او
همچو ياران دگر در جستجو
خواندن و تكرار او بسيار كرد
پند را بشنيد و با آن كار كرد
بعد اندك مدت اندر علم دين
گشت او دانا و استاد گزين
باز مىگويد : خواجهاى براى خريدن غلام به بازار رفت ، يكى از غلامان ، بسيار از خود تعريف كرد و گفت : من محاسن زيادى دارم و يكى از آنها اين است كه نيازهاى خواجه را بدون آنكه بگويد درك مىكنم .
خواجه او را خريد و به خانه برد . پس از چند روزى خواجه تشنه شد ، اما هرچه منتظر نشست غلام آبى نياورد . بر غلام بانگ زد كه تشنهام آبى بياور ، اما او پاسخ نداد و حركتى نكرد ، تا آن كه خواجه از تشنگى برخاست و كوزهاى آب را به چنگ آورد و نوشيد ، آن گاه غلام گفت : اى خواجه ! اكنون بر من معلوم شد كه تشنهاى زيرا علامت نياز به چيزى حركت در رفع آن است .
4 ـ كشتن هواهاى نفس و دورى از شهوات
نفس ، تمايلات حيوانى را در وجود آدمى مىآرايد و آن گونه كه كودكان را با شيرينى مىفريبند ، انسان را به راه نادرست مىكشاند كه پايان آن جز تلخى و رنج نخواهد بود !!
مهمترين اصل در مبارزه با نفس شناختن نيروهاى گوناگون آن است و گرنه هر لحظه اين امكان وجود دارد كه يكى از جنبههاى اهريمنى نفس ، خود را در چشم انسان بيارايد و نيكو جلوه دهد و آن وقت گمراهى انسان قطعى است .
سلطان ولد ، نيروهاى ظاهرى و باطنى نفس را به ديو سياه و سپيد تشبيه كرده است .
او مىگويد : ديوان سپيد و سياه در نفوس مردمند ، حال هاى بد مثل ، زنا و قتل و حرام خوردن و غير آن ديوان سياهند و آن را همه كس مىبينند و مىدانند و حالهاى نيك مثل ترك دنيا كردن و به طاعت و عبادت و خير مشغول شدن از روى ظاهر به غرض آنكه خلق قبول كنند ديوان سپيدند ، آن را هركس نتواند ديدن و دانستن مگر كه اوليا كه ايشان را دائم نظر در باطن است و تمامت ديوان سياه و سپيد را در خود ديدهاند و كشتهاند و در همه هم مىبينند و مىدانند .
شهوات لذايذ خارج از حدود و مقررات الهى است كه در امروز گرچه ظاهر شيرين و خوش مزهاى دارد ، ولى فردا كه باطنش آشكار شد ، به صورت رنج ابدى و عذاب هميشگى گريبان انسان را خواهد گرفت !
در حديث نبوى آمده :
حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكارِهِ وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ[347] .
بهشت ، در گرو تحمل سختىهاست و جهنم با شهوات پر مىشود .
در تقرير اين حديث در « رباب نامه » آمده :
هرچه تو را آن رنج و تلخ و ناخوش مىنمايد همچون خارستان ، آن راه بهشت است و هرچه تو را شيرين و گوارنده و خوش مىنمايد ، مثل خوردن و شهوت راندن و عيش و عشرت كردن ، همچون گلشن و سبزه زار ، آن راه دوزخ است .
پس هركه راه رنج را گزيد ، به گنج جنت رسيد و هركه راحت را اختيار كرد در محنت ابد افتاد و به نار دوزخ پيوست !
5 ـ مجاهده ، رنج كشيدن ، گرسنگى
سلطان ولد ، اينگونه بتهاى فكرى را به پردههايى تشبيه مىكند كه ميان بنده و حق كشيده شده است و بايد به نيروى رياضت و مجاهده آنها را از ميان برداشت .
6 ـ عبادت
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ [348] .
و جن و انس را جز براى اينكه مرا بپرستند نيافريديم .
چون مقصود حق از خلقت انسان عبادت بود ، هركه اينجا نكند در دوزخ گرفتار خواهد آمد .
7 ـ پيروى از ولى حق
اگر كسى فى المثل هزاران سال عبادت كند و در رياضت و مجاهده باشد و دائم در حال انديشه ديده شود و به مبارزه با نفس سخت كوشا باشد ، ولى به پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله نگرود ، هم به جايى نمىرسد ، هم عباداتش مقبول نخواهد بود .
تمام برنامههاى انسان در زمان پيامبر صلىاللهعليهوآله بايد زير نظر راهنمايى پيامبر صلىاللهعليهوآله و در زمان امام بايد زير نظر امام معصوم و در زمان غيبت بايد زير نظر عالم ربانى باشد .
چون اين هفت مرحله را گذر كنى ، به مرز پاكى و صداقت مىرسى و آن ارزش و اعتبار الهى را كسب كرده لايق ورود به بساط خدمت جانان و نشستن در مقام قرب او خواهى گشت كه حضرت صادق عليهالسلام مىفرمايد : لا يَطَأُ بَساطَهُ إلاَّ الْمُطَهَّرُونَ وَلا يُؤذَنُ لِمُجالَسَتِهِ إلاَّ الصِّدِّيقُونَ
... ادامه دارد.
پي نوشت :
[327] ـ المناقب ، ابن شهر آشوب : 4/14 ، فصل فى مكارم اخلاقه عليهالسلام ؛ بحار الأنوار : 43/339 ، باب 16 ، حديث 13 .
[328] ـ بقره 2 : 163 .
[329] ـ بقره 2 : 255 .
[330] ـ آل عمران 3 : 6 .
[331] ـ اعراف 7 : 158 .
[332] ـ مؤمنون 23 : 116 .
[333] ـ نمل 27 : 26 .
[334] ـ قصص 28 : 70 .
[335] ـ ص 38 : 65 .
[336] ـ زخرف 43 : 84 .
[337] ـ بقره 2 : 105 .
[338] ـ بقره 2 : 137 .
[339] ـ بقره 2 : 218 .
[340] ـ بقره 2 : 261 .
[341] ـ بقره 2 : 282 .
[342] ـ نساء 4 : 126 .
[343] ـ نساء 4 : 131 .
[344] ـ فاطر 35 : 10 .
[345] ـ رباب نامه .
[346] ـ تفسير ابن كثير : 2/343 .
[347] ـ روضة الواعظين : 2/421 ، مجلس فى الحث على مخالفة النفس ؛ بحار الأنوار : 68/72 ، باب 62 ، حديث 42 .
[348] ـ ذاريات 51 : 56 .
/س