عرفان اسلامی (92) حرکت به سوی پاکی

تا اينجا به مناسبت كلمه مسجد ، شرحى كه از نظر آيات و روايات لازم بود ، دانستيد ؛ اكنون به خواست الهى به شرح روايت پرداخته مى‏شود . امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد : چون به در مسجد رسيدى ، به حقيقت بدان كه قصد و نيت كرده‏اى كه به در خانه سلطان بزرگ و عظيم الشأنى بروى و به بساطى راه يابى كه در آن بساط جز براى
سه‌شنبه، 24 شهريور 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عرفان اسلامی (92) حرکت به سوی پاکی
عرفان اسلامی (92) حرکت به سوی پاکی
عرفان اسلامی (92) حرکت به سوی پاکی

نویسنده : استاد حسین انصاریان




شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة

راهيابى به بارگاه ربوبى

تا اينجا به مناسبت كلمه مسجد ، شرحى كه از نظر آيات و روايات لازم بود ، دانستيد ؛ اكنون به خواست الهى به شرح روايت پرداخته مى‏شود .
امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد :
چون به در مسجد رسيدى ، به حقيقت بدان كه قصد و نيت كرده‏اى كه به در خانه سلطان بزرگ و عظيم الشأنى بروى و به بساطى راه يابى كه در آن بساط جز براى پاكان راهى نيست و براى غير صديقان براى احدى اذن جلوس در آن بساط و بارگاه وجود ندارد .
در كتاب «المناقب» ابن شهرآشوب و «روضة الواعظين» فتّال نيشابورى مى‏خوانيم :
وجود مقدس حضرت امام حسن مجتبى عليه‏السلام چون وضو مى‏ساخت ، بند بند بدنش مى‏لرزيد و رنگ مباركش زرد مى‏شد ؛ چون سبب اين حالت را از حضرت مى‏پرسيدند ، مى‏فرمود : سزاوار است كسى كه مى‏خواهد در پيشگاه حضرت ربّ العرش به بندگى بايستد ، رنگش زرد شود و در مفاصلش رعشه افتد !
و چون به مسجد مى‏رفت ، وقتى كنار درِ مسجد قرار مى‏گرفت ، سر به جانب آسمان بر مى‏داشت و مى‏گفت :
إلهي ضَيْفُكَ بِبابِكَ يا مُحْسِنُ قَدْ أَتاكَ الْمُسيءُ فَتَجاوَزْ عَنْ قَبيحِ ما عِنْدي بِجَميلِ ما عِنْدكَ يا كريم[327] .
اى خداى من ! اين مهمان تو است كه به درگاه لطف و كرم و مرحمت و محبّتت ايستاده . اى مولاى نيكوكارم ! بنده‏اى تبه كار به نزدت آمده از كردار زشتش به خوبى‏هايت درگذر اى بزرگوار .
خداوند بزرگ را از ديدگاه قرآن مجيد در نظر بگيريد :
لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ [328] ، اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ [329] ، لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ [330] ، لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ [331] ، فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ [332] ، اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ [333] ، لَهُ الْحَمْدُ فِي الأُولَى وَالآخِرَةِ [334] ، وَمَا مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ [335] ، وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ [336] ، وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ [337] ، وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ [338] ، وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ [339] ، وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ [340] ، وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [341] ، وَكَانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطاً [342] ، وَكَانَ اللّهُ غَنِيّاً حَمِيداً [343] .
جز او خدايى نيست ، رحمتش بى‏اندازه و مهربانى‏اش هميشگى است * خداى يكتا كه جز او هيچ معبودى نيست ، زنده و قائم به ذات [ و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارنده همه مخلوقات ]است * جز او هيچ معبودى نيست ؛ تواناى شكست‏ناپذير و حكيم است * جز او معبودى نيست ، زنده مى‏كند و مى‏ميراند * پس برتر است خدا آن فرمانرواى حق [ از آن‏كه كارش بيهوده و عبث باشد ] * خداى يكتا كه معبودى جز او نيست ، پروردگار عرش بزرگ است * همه ستايش‏ها در دنيا و آخرت ويژه اوست * و هيچ معبودى جز خداى يگانه قهّار نيست * و او حكيم و داناست * و خدا داراى فضل بزرگى است * و او شنوا و داناست * و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است * و خدا بسيار عطا كننده و داناست * و خدا به همه چيز داناست * و خدا همواره بر هر چيزى احاطه دارد * و خدا همواره بى‏نياز و ستوده است* .
ساير اوصاف جمال و جلال و كمال او را نيز در قرآن ببينيد ، آن گاه به روايات در باب توحيد و اوصاف حضرت حق بنگريد ، سپس با حوصله‏اى كامل و دقتى وافر در صنع و آفرينش حضرت دوست نظر كنيد : در آفرينش خود و آنچه به شما عنايت شده ، در آفرينش موجودات ارضى ، سمايى ، بحرى ، برى ، ذره بينى و خلاصه از عرش تا فرش ، در كتبى كه با استناد به قرآن و روايات ، يا پيشرفت هاى علمى نوشته شده توجه بيشترى نماييد تا در حدّ ظرفيت عقلى و وجدانى خود به عظمت حضرت حق پى برده ، آن گاه بفهميد كه وقتى به مسجد مى‏رويد در خانه كدام ملك عظيم هستيد و كدام قدم در پيشگاه مقدس او راه دارد ؟!
آيا با بار گناه و دل سياه و آلوده بودن به رذايل نفسى و دور بودن از نيت پاك و عمل صحيح و خلاصه بدون پاك بودن درون و برون و مستقيم بودن ظاهر و باطن امكان ورود به مقام حضرت دوست هست ؟!
با اين نحوى كه اكثر مردم زندگى مى‏كنند كه آلوده به انواع گناهان و تخلفات اعضا و جوارح‏اند و اكثرا حقوق حقه يكديگر را رعايت نمى‏نمايند و به مسائل الهى و معارف حقه اهميت نداده و در مقام كسب نور نيستند ، امكان ورود به محضر يار نيست ، مگر اين‏كه از تمام آلودگى هاى ظاهر و باطن دست بردارند ، آن گاه به سوى حريم حضرت او حركت كنند .
قرآن مجيد ، راه به سوى حريم قرب را به روى پاكان و دارندگان عمل صالح باز مى‏داند ، آنجا كه مى‏فرمايد :
مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ [344] .
كسى كه عزت مى‏خواهد ، پس [ بايد آن را از خدا بخواهد ، زيرا ] همه عزت ويژه خداست . حقايق پاك [ چون عقايد و انديشه‏هاى صحيح ] به سوى او بالا مى‏رود و عمل شايسته آن را بالا مى‏برد . و كسانى كه حيله‏هاى زشت به كار مى‏گيرند براى آنان عذابى سخت خواهد بود ، و بى‏ترديد حيله آنان نابود مى‏شود .

حركت عملى به سوى پاكى

در مقدمه رباب نامه سلطان ولد به هفت مسأله برمى‏خوريم كه به عنوان حركت عملى به سوى پاكى و صداقت از آيات قرآن و روايات گرفته شده كه با تلخيص و كمى تصرف در بعضى از لغات و عبارات آن لازم است ، بدانيم[345] .

1 ـ انديشيدن در هر كار

پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يك ساعت انديشيدن را از يك سال و به استناد نقل ديگر از هفتاد سال عبادت ، برتر دانسته است . انديشه در صنع الهى ، در عالم نفس ، در عالم آفاق ، در عالم شرع ، در ظاهر و باطن عالم ، در عمل و عاقبت آن ، در آخرت و حساب و كتاب و بهشت و عقاب ، راهبر به سوى پاكى و زندگى صحيح است .

2 ـ پاكى نيت

بيداران راه حق از لحاظ آفرينش و با توجه به قرآن و احاديث ، انسان را داراى دو جنبه جدا از هم مى‏شناسند : يكى جسم تاريك و فانى و بى‏ارزش و ديگرى روشنايى ايزدى يا روح خدايى كه بخش ارزشمند وجود انسان است و چون جسم‏ها اصولاً يكسان است ، ضابطه تعيين ارزش ها همان باطن و نيروهاى غير مادى است .
روى همين اصل ظاهر در نظر عارفان بهاى خود را از دست مى‏دهد ؛ زيرا كه با تظاهر مى‏توانيم ظاهر خود را نيكو جلوه دهيم ، يا كارى را براى جلب توجه ديگران انجام دهيم ، بى‏آن‏كه قلبا كوچك ترين اعتقادى به عمل خود داشته باشيم .
اتفاقا حديثى هم از پيغمبر باقى است ، مبنى بر اين‏كه خداوند به نيت‏ها توجه دارد نه به ظاهر و اعمال ظاهر انسان ها ؛ چه بسا ممكن است كه كسى ما را به زبان ستايش كند ، اما دلى لبريز از نفرت و كينه نسبت به ما داشته باشد .
پس دل هاى پاك و نيات صادقانه معيار ارزشيابى در كارها است و خداوند به دل هاى پاك توجه مى‏كند .
گفت حق من ننگرم اندر عمل
نى در اين جسم كثيف پر دغل
ليك دارم دائما در دل نظر
زان كه جز دل نيست از من باخبر
دل بود چون آينه شاهد منم
جز در آيينه نظر مى‏نفكنم
غير آيينه نخواهد خوب رو
كى بود چيزى چنان مطلوب او
اهميت و ارزش دل و آنچه در آن مى‏گذرد تا بدان جاست كه پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرموده :
مَنْ أَحَبَّ قَوْما فَهُوَ مِنْهُمْ[346] .

3 ـ دعا همراه با حركت و عمل

اصل قرار دادن نيت در خصوص كارها ممكن است اين اشتباه را در پى آورد كه گروهى بى‏هيچ كارى ، دست روى دست بگذارند و به اميد اين‏كه نيت فلان كار نيك را دارند ، دل خوش سازند .
متأسفانه بسيارى از مردم براى كارها كلاه شرعى درست مى‏كنند ، مثلاً اگر دروغ مصلحت‏آميز را جايز بدانيم ، اما حدود «مصلحت» را تعيين نكنيم ، آيا كدام دروغ است كه در آن مصلحتى ملحوظ نباشد ؟
پس بايد توجه داشت كه اصلْ قرار دادن نيت از آن روست كه اگر كارى را با نيت درست شروع كنيم ؛ اما امكانات و قدرت ما براى كمال آن كافى نباشد يا مثلاً به منظور اصلاح امرى آن را خراب‏تر كنيم ، از لحاظ شرعى و اخلاقى مسؤوليتى متوجه ما نيست ، در صورتى كه امكان اصلاح آن از دست ما برود و گرنه در يك‏جا نشستن و دست روى دست گذاشتن هيچ مشكلى را حل نمى‏كند ، حتى اگر نيت انجام كارى را داشته باشيم ، چرا كه نيت راه رفتن به تنهايى كافى نيست كه ما را از جايى به جايى ببرد ، مگر اين‏كه راه رفتن و حركت را با نيت همراه سازيم .
در مورد دعا نيز وضع همين طور است ، درخواست چيزى از خداوند بى‏آن‏كه در جهت كسب آن كوشش كنيم ، كوچك ترين اثر مثبتى نخواهد داشت .
دعا در حقيقت يعنى اقدام و كوشش در جهت مطلوب و اين همان مطلبى است كه به صورت مَثَل مى‏گويند :
«از تو حركت از خدا بركت» .
سلطان ولد براى روشن ساختن مطلب ، تمثيلى زيبا آورده است :
ساده مردى بود در يك مدرسه
احمقى بى‏حاصلى پر وسوسه
روز و شب در حجره گفتى اى خدا
عالمم گردان و بر من در گشا
ديگران در حجره‏ها پهلوى او
جمله در تكرار بودند و غلو
پر شده از بانگ هريك صحن و بام
جمله در بحث اصولين و كلام
بحث ايشان را مدرس مى‏شنيد
بر در و بر بام هريك مى‏دويد
روز و شب تا بيند ايشان در جهاد
چون همى‏كوشند در علم و رشاد
حرصشان چونست در تحصيل‏ها
تا از ايشان كيست افزون در ذكا
او همى گفتى همه شب كاى خدا
عالمم ساز و بزرگ و مقتدا
پس مدرس گفتش از روزن كه هان
روز و شب تكرار كن درست بخوان
او چنان پنداشت كان گفت از خداست
حرص تحصيلش ز جان چون موج‏خاست
گشت از آن پس روز و شب مشغول او
همچو ياران دگر در جستجو
خواندن و تكرار او بسيار كرد
پند را بشنيد و با آن كار كرد
بعد اندك مدت اندر علم دين
گشت او دانا و استاد گزين
باز مى‏گويد : خواجه‏اى براى خريدن غلام به بازار رفت ، يكى از غلامان ، بسيار از خود تعريف كرد و گفت : من محاسن زيادى دارم و يكى از آن‏ها اين است كه نيازهاى خواجه را بدون آن‏كه بگويد درك مى‏كنم .
خواجه او را خريد و به خانه برد . پس از چند روزى خواجه تشنه شد ، اما هرچه منتظر نشست غلام آبى نياورد . بر غلام بانگ زد كه تشنه‏ام آبى بياور ، اما او پاسخ نداد و حركتى نكرد ، تا آن كه خواجه از تشنگى برخاست و كوزه‏اى آب را به چنگ آورد و نوشيد ، آن گاه غلام گفت : اى خواجه ! اكنون بر من معلوم شد كه تشنه‏اى زيرا علامت نياز به چيزى حركت در رفع آن است .

4 ـ كشتن هواهاى نفس و دورى از شهوات

در وجود آدمى دو نيروى متضاد فرمانرواست . نخست نيرويى كه اعمال نيك و شايسته را در نظر آدمى جلوه مى‏دهد و عارفان بر اساس اصول الهى آن را عقل نام نهاده‏اند و ديگر نيرويى كه از آن تعبير به نفس و هواهاى آن شده كه در برابر آن نيروى ايزدى است و اين نيرو راهبرنده به شهوات و بدى ها است و در حقيقت نيروى شيطانى و اهريمنى به شمار مى‏رود .
نفس ، تمايلات حيوانى را در وجود آدمى مى‏آرايد و آن گونه كه كودكان را با شيرينى مى‏فريبند ، انسان را به راه نادرست مى‏كشاند كه پايان آن جز تلخى و رنج نخواهد بود !!
مهم‏ترين اصل در مبارزه با نفس شناختن نيروهاى گوناگون آن است و گرنه هر لحظه اين امكان وجود دارد كه يكى از جنبه‏هاى اهريمنى نفس ، خود را در چشم انسان بيارايد و نيكو جلوه دهد و آن وقت گمراهى انسان قطعى است .
سلطان ولد ، نيروهاى ظاهرى و باطنى نفس را به ديو سياه و سپيد تشبيه كرده است .
او مى‏گويد : ديوان سپيد و سياه در نفوس مردمند ، حال هاى بد مثل ، زنا و قتل و حرام خوردن و غير آن ديوان سياهند و آن را همه كس مى‏بينند و مى‏دانند و حال‏هاى نيك مثل ترك دنيا كردن و به طاعت و عبادت و خير مشغول شدن از روى ظاهر به غرض آن‏كه خلق قبول كنند ديوان سپيدند ، آن را هركس نتواند ديدن و دانستن مگر كه اوليا كه ايشان را دائم نظر در باطن است و تمامت ديوان سياه و سپيد را در خود ديده‏اند و كشته‏اند و در همه هم مى‏بينند و مى‏دانند .
شهوات لذايذ خارج از حدود و مقررات الهى است كه در امروز گرچه ظاهر شيرين و خوش مزه‏اى دارد ، ولى فردا كه باطنش آشكار شد ، به صورت رنج ابدى و عذاب هميشگى گريبان انسان را خواهد گرفت !
در حديث نبوى آمده :
حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكارِهِ وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ[347] .
بهشت ، در گرو تحمل سختى‏هاست و جهنم با شهوات پر مى‏شود .
در تقرير اين حديث در « رباب نامه » آمده :
هرچه تو را آن رنج و تلخ و ناخوش مى‏نمايد هم‏چون خارستان ، آن راه بهشت است و هرچه تو را شيرين و گوارنده و خوش مى‏نمايد ، مثل خوردن و شهوت راندن و عيش و عشرت كردن ، هم‏چون گلشن و سبزه زار ، آن راه دوزخ است .
پس هركه راه رنج را گزيد ، به گنج جنت رسيد و هركه راحت را اختيار كرد در محنت ابد افتاد و به نار دوزخ پيوست !

5 ـ مجاهده ، رنج كشيدن ، گرسنگى

گرفتار ماندن در دنياى مادى و فراموش كردن جوار حق موجب پرداختن به گمان ها و انديشه‏هاى نفسانى است و هريك از اين نوع انديشه‏ها در حقيقت نوعى بت به شمار مى‏روند كه براى رسيدن به كمال ، بايد آن‏ها را از ميان برداشت .
سلطان ولد ، اين‏گونه بت‏هاى فكرى را به پرده‏هايى تشبيه مى‏كند كه ميان بنده و حق كشيده شده است و بايد به نيروى رياضت و مجاهده آن‏ها را از ميان برداشت .

6 ـ عبادت

كشتن هواى نفس و ترك خود و رياضت و مجاهدت هنگامى سودمند است كه با عبادت و خدمت در راه حق همراه شود و گرنه به استناد آيه :
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ [348] .
و جن و انس را جز براى اين‏كه مرا بپرستند نيافريديم .
چون مقصود حق از خلقت انسان عبادت بود ، هركه اينجا نكند در دوزخ گرفتار خواهد آمد .

7 ـ پيروى از ولى حق

اگر كسى شش مرحله گذشته را بدون ولى و راهنماى الهى طى كند بدون شك به جايى نمى‏رسد .
اگر كسى فى المثل هزاران سال عبادت كند و در رياضت و مجاهده باشد و دائم در حال انديشه ديده شود و به مبارزه با نفس سخت كوشا باشد ، ولى به پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نگرود ، هم به جايى نمى‏رسد ، هم عباداتش مقبول نخواهد بود .
تمام برنامه‏هاى انسان در زمان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بايد زير نظر راهنمايى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و در زمان امام بايد زير نظر امام معصوم و در زمان غيبت بايد زير نظر عالم ربانى باشد .
چون اين هفت مرحله را گذر كنى ، به مرز پاكى و صداقت مى‏رسى و آن ارزش و اعتبار الهى را كسب كرده لايق ورود به بساط خدمت جانان و نشستن در مقام قرب او خواهى گشت كه حضرت صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد : لا يَطَأُ بَساطَهُ إلاَّ الْمُطَهَّرُونَ وَلا يُؤذَنُ لِمُجالَسَتِهِ إلاَّ الصِّدِّيقُونَ
... ادامه دارد.

پي نوشت :

[327] ـ المناقب ، ابن شهر آشوب : 4/14 ، فصل فى مكارم اخلاقه عليه‏السلام ؛ بحار الأنوار : 43/339 ، باب 16 ، حديث 13 .
[328] ـ بقره 2 : 163 .
[329] ـ بقره 2 : 255 .
[330] ـ آل عمران 3 : 6 .
[331] ـ اعراف 7 : 158 .
[332] ـ مؤمنون 23 : 116 .
[333] ـ نمل 27 : 26 .
[334] ـ قصص 28 : 70 .
[335] ـ ص 38 : 65 .
[336] ـ زخرف 43 : 84 .
[337] ـ بقره 2 : 105 .
[338] ـ بقره 2 : 137 .
[339] ـ بقره 2 : 218 .
[340] ـ بقره 2 : 261 .
[341] ـ بقره 2 : 282 .
[342] ـ نساء 4 : 126 .
[343] ـ نساء 4 : 131 .
[344] ـ فاطر 35 : 10 .
[345] ـ رباب نامه .
[346] ـ تفسير ابن كثير : 2/343 .
[347] ـ روضة الواعظين : 2/421 ، مجلس فى الحث على مخالفة النفس ؛ بحار الأنوار : 68/72 ، باب 62 ، حديث 42 .
[348] ـ ذاريات 51 : 56 .

منبع: http://erfan.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط