نام های فارسی که با حرف ز شروع می شوند
در این بخش بیش از 3600 نام از ریشه های فارسی ، عربی ، ترکی و عبری وجود دارد که میتوانید بر اساس حرف اول به آنها دسترسی پیدا کنید
نام | معنی | لاتین | ||
زائر | زیارت کننده، دیدار کننده | zaer | ||
زاب | زاو، یاری کننده، از رودهای غرب ایران | zab | ||
زادان | منسوب به زاد و آزاد | zadan | ||
زادانفر | زاییده از نور و روشنی | zadanfar | ||
زادبه | بهزاد | zadbeh | ||
زادچهر | دارای نژاد اصیل و آزاد | zadcehr | ||
زادفر | فرزاد، زاده فر و شکوه، شکوهمند | zadfar | ||
زادمهر | زاده نور و روشنایی و محبت | zadmehr | ||
زادهرمز | زاییده اهورامزدا | zadhormoz | ||
زال | پیرفرتوت سپیدموی، شخصی که موهای سروریش سفید باشد، نام پدر رستم | zal | ||
زامیاد | فرشته موکل بر زمین، زمین داده | zamyad | ||
زاهر | روشن، صاف، درخشان | zaher | ||
زاوش | ستاره مشتری، در اصل از کلمه یونانی زئوس خدای خدایان گرفته شده | zavos | ||
زبیده | گل همیشه بهار، نام گیاهی است | zobeyde | ||
زبیر | مرد نیرومند و سرسخت، نام یکی از صحابه پیامبر | zobayr | ||
زراختر | ستاره طلایی، کوکب نورانی | zaraxtar | ||
زراوند | گیاهی با گلهای ارغوانی و صورتی | zaravand | ||
زربان | کهنسال، پیر، نام حضرت ابراهیم | zarban | ||
زرتشت | دارنده شتر زرد و پیر، نام پیامبر ایران | zartost | ||
زردیس | زرگونه، مانند طلا | zardis | ||
زائر | زیارت کننده، دیدار کننده | zaer | ||
زاب | زاو، یاری کننده، از رودهای غرب ایران | zab | ||
زادان | منسوب به زاد و آزاد | zadan | ||
زادانفر | زاییده از نور و روشنی | zadanfar | ||
زادبه | بهزاد | zadbeh | ||
زادچهر | دارای نژاد اصیل و آزاد | zadcehr | ||
زادفر | فرزاد، زاده فر و شکوه، شکوهمند | zadfar | ||
زادمهر | زاده نور و روشنایی و محبت | zadmehr | ||
زادهرمز | زاییده اهورامزدا | zadhormoz | ||
زال | پیرفرتوت سپیدموی، شخصی که موهای سروریش سفید باشد، نام پدر رستم | zal | ||
زامیاد | فرشته موکل بر زمین، زمین داده | zamyad | ||
زاهر | روشن، صاف، درخشان | zaher | ||
زاوش | ستاره مشتری، در اصل از کلمه یونانی زئوس خدای خدایان گرفته شده | zavos | ||
زبیده | گل همیشه بهار، نام گیاهی است | zobeyde | ||
زبیر | مرد نیرومند و سرسخت، نام یکی از صحابه پیامبر | zobayr | ||
زراختر | ستاره طلایی، کوکب نورانی | zaraxtar | ||
زراوند | گیاهی با گلهای ارغوانی و صورتی | zaravand | ||
زربان | کهنسال، پیر، نام حضرت ابراهیم | zarban | ||
زرتشت | دارنده شتر زرد و پیر، نام پیامبر ایران | zartost | ||
زردیس | زرگونه، مانند طلا | zardis | ||
زرسب | دارنده اسب طلایی، پسر منوچهر، برادر نوذر | zarasb | ||
زرکوب | طلاکوب، چیزی که روی آن طلاکاری شده باشد | zarkub | ||
زرگر | کسی که با طلا و زر کار می کند | zargar | ||
زرگل | گل طلایی | zargol | ||
زرگیسو | دارنده گیسوی طلایی | zargisu | ||
زرمهر | مهر طلا، آنکه محبت ومهری با ارزش دارد | zarmehr | ||
زرنگار | زرکوب، کسیکه با آب زرنقاشی کند | zarnegar | ||
زروان | زمان، فرشته زمانه بیکران | zarvan | ||
زری | زرین، طلایی | zari | ||
زریر | زرین بر، زرین جوشن، گیاهی با گلهای زرد، نام برادر گشتاسب | zarir | ||
زرین | طلایی، منسوب به زر | zarrin | ||
زرین بانو | بانوی طلایی، طلاخانم | zarrinbanu | ||
زکریا | کسیکه خداوند او را ذکر می کند، نام پیامبر بنی اسرائیل، پدر مریم | zekariya | ||
زکی | پاکیزه، پاک، پارسا | zaki | ||
زکی الدین | پارسا در دین و آیین | zekiyaddin | ||
زکیه | زن پاکیزه و طاهره | zakiye | ||
زلیخا | نام همسر بوتیفار عزیز مصر که عاشق یوسف شد | zoleyxa | ||
زمان | مقدار حرکت فلک اعظم، وقت، روز، زندگانی، فرصت | zaman | ||
زمرد | از سنگهای قیمتی به رنگ سبز | zomorrod | ||
زمزم | زمزمه، ترنم به آهستگی، نام چشمه ای در بهشت، نام چاهی نزدیک کعبه | zamzam | ||
زنبق | گیاهی است دارای گلهای درشت و برگهای لطیف و خوشرنگ، سوسن آزاد | zanbaq | ||
زند | چوب آتش زنه، شرح و تفسیر اوستا، شناساندن | zand | ||
زنگنه | نام تیره ای از کردهای ایران | zangane | ||
زهراء | نورانی، درخشان، سفیدروی، لقب حضرت فاطمه | zahra | ||
زهره | درخشان، شکوفه، سپیدی، سیاره ناهید، بیدخت | zohre | ||
زو | زاب | zu | ||
زواره | زنده، دارای زندگی، نام برادر رستم که به همراه رستم در چاه کشته شد | zavare | ||
زوبین | نیزه کوتاه، نام پسر کاوس از پهلوانان ایران | zubin | ||
زویا | آزادی، حریت | zuya | ||
زیاد | افزون، فراوان، بسیار | ziyad | ||
زیار | کمان، قوس، زندگی کننده | ziyar | ||
زیب النساء | زیور و زینت زنان | zibolnasa | ||
زیبا | زیبنده، شایسته، نیکو، قشنگ | ziba | ||
زیباچهر | زیبارو، جمیل، خوبرو | zibacehr | ||
زیبادخت | دختر زیبا و قشنگ | zibadoxt | ||
زیبان | زیبا | ziban | ||
زیبنده | سزاوار، شایسته، جمیل | zibande | ||
زید | رشد و نمو کردن، افزونی | zeyd | ||
زین الدین | موجب آرایش و زینت دین | zeynaddin | ||
زین العابدین | زینت و آرایش، عبادت کنندگان، لقب امام چهارم شیعیان | zeynolabedin | ||
زینت | زیور، پیرایه | zinat | ||
زینت السادات | برگزیده و زینت و زیور سادات | zinatolsadat | ||
زینعلی | زینت و زیور والا | zeynali | ||
زیور | زینت و آرایش، پیرایه | zivar |