چون که تقوا بست دو دست هوی حق گشاید هر دو دست عقل را (1)
معلوم می شود که تقوا واقعا تأثیر دارد در طرز تفکر و طرز قضاوت انسان. ولی نوع تأثیرش این است که جلوی تأثیر دشمن را می گیرد و از این راه دست عقل را باز می کند و به وی آزادی میدهد.
دو ساحت عقل
در وجود انسان دو ساحت عقل می تواند بروز و ظهور داشته باشد: یکی عقل متدانی و دیگری عقل متعالی. همه انسانها به واسطه نعمت عقل از حیوانات ممتاز گشته اند و لکن این بدین معنا نیست که عقل همگان در یک سطح و در یک رتبه قرار گرفته باشد. به فرموده پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم): «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة»(2) آری انسانها همچون معادنی هستند از طلا و نقره که این روایت شریف، هم به اختلاف سطح عقلانیت انسانها اشاره دارد و هم این که شیء کانی و معدنی، خودبه خود قابل استفاده نیست؛ بلکه نیاز به استخراج و استحصال و تهذیب دارد.گاهی افرادی دیده می شوند که در مسائل علمی بسیار زیرک و باهوش اند و از دیگران خیلی جلواند. ولی همین اشخاص در مسئله زندگی و راهی که باید انتخاب کنند مثل آدم های گیج و متحیرند.
عقل مندانی همان عقل جزئی نگر، عقل صنایع و حرف و عقل معاش است. این عقل درست است که انسان را از حیوانات ممتاز می گرداند ولکن نه به گونه ای که باعث سعادتمندی وی گردد. این عقل عقل حساب و کتاب و فنون و ساخت و ساز و علوم جزئیه است. ولکن عقل متعالی، عقلی است کلی نگر؛ عقل معاداندیش؛ عقلی که انسان را به سوی سعادتمندی رهنمون می گردد و به عبارت دیگر عقلی که برای از هوی و هوس و گناه و دنیاطلبی است. در حالی که عقل متدانی می تواند با نفسانیت و هوی و هوس نیز جمع گردد.
خداوند بزرگ در قرآن کریم، عقل متعالی را برای از پلیدی و انحراف معرفی می نماید و آن را همسو و هماهنگ با ساحت ایمان میداند: «وما کان لنفس أن تؤمن إلا بإذن الله ویجعل الرجس على الذین لا یعقلون)(3) «و هیچ کس نمی تواند ایمان بیاورد جز به فرمان خدا و توفیق و یاری و هدایت او) و پلیدی (کفرو گناه) را بر کسانی قرار میدهد که نمی اندیشند».
(ویجعل الله الرجس على الذین لا یؤمون)(4) «و خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی آورند، قرار میدهد». نتیجه این دو آیه شریفه این است که ساحت عقل و ایمان ساحتی است که گناه و پلیدی بدان را ندارد.
عقلی که هماهنگ با ایمان است و راهنمای بشر به سوی خوبی ها و ارزشهاست عقل متعالی است. این آیات همسویی عقل مذکور با اوج ایمان را می رساند. به گونه ای که نه عقل متعالی در آن عرصه، بدون ایمان متصور است و نه ایمان راقی بدون عقل متعالی ممکن است. درجه ای که عقل متدانی از آن بی بهره است. عقل متعالی راهنمای انسان است به سوی قلمرو توحید و یکتاپرستی. (اف لکم ولما تعبدون من دون الله أفلا تعقلون)(5)«اف بر شما و بر آنچه جز خدا می پرستید. آیا اندیشه نمی کنید؟ (وعقل ندارید؟)»
هوش و عقل
مرحوم شهید مطهری در این باب می فرماید: گاهی افرادی دیده می شوند که در مسائل علمی بسیار زیرک و باهوش اند و از دیگران خیلی جلواند. ولی همین اشخاص در مسئله زندگی و راهی که باید انتخاب کنند مثل آدم های گیج و متحیرند. افرادی که هوششان در امور علمی از اینها خیلی عقب تر است، مصالح زندگی را بهتر و روشن تر می بینند. بنابراین این فکر پیش آمده که در انسان دو چیز است یکی هوش و یکی عقل. بعضی باهوش ترند و بعضی عاقل تر. ولی حقیقت این است که ما دو قوه نداریم یکی به نام عقل و دیگری به نام هوش. افراد باهوشی که در مسائل عملی گیج و مبهوت و متحیرند، علتش طغیان دشمنان عقل است در وجود آنها که بر اثر این طغیان، اثر عقلشان خنثی شده است. پارازیت ها نمی گذارند که فرمان عقل خود را بشنوند. (6)عقل و دل
خداوند در وجود انسان دو کانون و دو مرکز قرار داده است که هریک فعالیت های خاص و ویژه ای را انجام می دهد. نام یکی از این دو کانون، عقل است و نام دیگری قلب و دل از جمله تجلیات کانون عقل، فکر و استدلال و دوراندیشی و حسابگری و منطق و استدلال و علم و فلسفه است و خواستن و شیفته شدن و آرزو کردن و به حرکت درآوردن از کانون دل سرچشمه می گیرد. از کانون عقل، هدایت و روشنایی برمی خیزد و از کانون دل، حرارت و حرکت. آن کس که دلی افسرده و بی خواهش و بی امید و آرزو دارد، موجودی سرد و بی حرکت و جامد است و هیچ فعالیتی از او سر نخواهد زد. او به مرگ نزدیک تر است تا به حیات و آن کس که از نیروی عقل و فهم و تدبیر بی نصیب است، مانند ماشینی است که در شب تاریک در حرکت است و فاقد چراغ و راهنما است. گاهی میان این دو کانون توافق و هماهنگی حاصل می شود. چیزی را دل میپسندد و عقل هم خوبی آن را تصدیق و اعتراف می کند. در این گونه موارد، انسان دچار اشکال و محظوری نمی شود. ولی بسیار اتفاق می افتد که این توافق و هماهنگی حاصل نمی شود؛ مثلا دل شیفته چیزی می گردد، ولی عقل دوراندیش و حسابگر، آن را تصدیق و امضا نمی کند و یا آن که عقل، خوبی چیزی را تصدیق می کند، ولی برای دل، ناپسند و دشوار است. اینجاست که کشمکش و تنازع بین قلب و عقل در می گیرد و اینجاست که افراد با یکدیگر مختلف می شوند. بعضی فرمان عقل را تبعیت می کنند و برخی دیگر فرمان دل را.تهذیب نفس و تحصیل اخلاق آدمیت، از هر چیزی دشوارتر و سخت تر است؛ زیرا در اینجا غالبا عقل و دل در دو قطب مخالف قرار می گیرند. «حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) شه به جمعی از جوانان عبور فرمود که سنگ بزرگی را انتخاب کرده و مشغول زورآزمایی بودند. حضرت فرمود: می خواهید در میان شما داوری کنم و بگویم از همه قوی تر و زورمندتر کیست؟ گفتند: بلی یا رسول الله. آنها گمان کردند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آن کس را معین خواهد کرد که زور بازویش قویتر باشد. ولی برخلاف انتظار آنها، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: قوی ترین شما آن کس است که در هنگام غضب و خوشحالی، نفس اماره، زمام را از کف عقل او نگیرد».(7)
به فرموده مرحوم شهید مطهری: در مقام تهذیب نفس و تحصیل اخلاق، همیشه یک جنگ و ستیز عجیب بین دو کانون عقل و دل وجود دارد. تهذیب نفس و تربیت، برای هماهنگ ساختن این دو کانون است که این امر مستلزم ضبط و کنترل خواهشهای دل است. اساسا نظم و انضباط از کانون عقل ناشی می شود و آشفتگی و خودسری از کانون دل.(8)
پینوشت:
١. ده گفتار، گفتار دوم ، ص ۳۶.
۲. بحارالانوار، ج۶۴، ص ۱۲۱
3. یونس، آیه ۱۰۰.
4. انعام، آیه ۱۲۵.
5. انبیا، آیه ۶۷.
6. ده گفتار، ص ۳۸.
7. محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج ۷، روایت ۱۴۷۳۳، همان ج۱۰، روایت ۲۱۱۹۷
8. ر.ک: مرتضی مطهری، بیست گفتار، گفتار۱۴
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393