وسط عملیات خیبر، احمدی خودش را آماده کرد تا هلیکوپتری را که از روبهرو میآمد هدف بگیرد. هلیکوپتر که به خاکریز نزدیک شد احمدی موشک را روی دوش گرفت و پس از نشانهگیری آن را شلیک کرد. موشک از کنار هلیکوپتر رد شد. خوب که نگاه کردم دیدم هلیکوپتر شروع کرد به شلیک موشک. احمدی که دود حاصل از شلیک موشکها را دید به خیال اینکه موشک خودش به هلیکوپتر اصابت کرده کف دست هایش را به هم کوبید و توی خاکریز بالا و پایین پرید و با خوشحالی گفت: «زدم...زدم...زدم زدم...»
ولی تا موشکهای هلیکوپتر روی خاکریز خورد و منفجر شدند، احمدی که دید بدجوری خراب کرده برای این که ضایع نشود و خودش را کنترل کند با همان حال شادی و خنده و در حالی که دست میزد ادامه داد: «زدم زدم...نزدم نزدم...نزدم نزدم...»
ولی تا موشکهای هلیکوپتر روی خاکریز خورد و منفجر شدند، احمدی که دید بدجوری خراب کرده برای این که ضایع نشود و خودش را کنترل کند با همان حال شادی و خنده و در حالی که دست میزد ادامه داد: «زدم زدم...نزدم نزدم...نزدم نزدم...»
نویسنده: عبدالرحیم سعیدی راد