حضور فیض الهی در مخلوقات

فیض الهی و مخلوقات

فیض او با همه امور همراه است، ولی با هیچ یک از آنها ممزوج نیست و خداوند سبحان در آسمان و زمین حضور دارد و لکن به حدود و محدودیت های آسمان و زمین محدود نمی گردد و رنگ هیچ یک از آن دو را نمی پذیرد.
يکشنبه، 19 خرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فیض الهی و مخلوقات
بر اساس تشکیک در وجود، حمل حقیقت و رقیقت بر مدار مراتب مشککه هستی است و لیکن بر مبنای وحدت شخصی هستی و تشکیک در مجالی و مظاهر هستی که مختار اهل معرفت و عرفان است، حمل حقیقت و رقیقت به صورتی ظریف تر نه در بود، بلکه در مراتب نمود و ظهور هستی جریان می یابد.
 
منشأ حمل حقیقت و رقیقت در عرفان یا در فلسفه، نصوص فراوانی است که از احاطه و حضور فیض الهی و هستی لابشرط قسمی در مخلوقات و مراتب متعینه هستی خبر می دهد؛ مانند بیان امیر کلام على علیه السلام : «مع کل شی لابمقارنة و غیر کل شی لابمزایلة»(1) منظور این روایت، نه ذات الهی که فراتر از ادراک حکیم و شهود عارف است و هویت لابشرط مقسمی هستی می باشد، نیست بلکه مراد نفس رحمانی و فیض الهی و هستی لابشرط قسمی است.
 
در حملهای اولی محمول و موضوع ممزوج با یکدیگرند و در حملهای شایع، موضوع و محمول چون در وجود خاصی قرین شوند، ممازج با یکدیگر می گردند؛ مثلا وقتی معنای درخت بر یک شیء خارجی حمل می گردد و گفته می شود. این درخت است؛ معنای درخت در آن شیء به ممازجت ظهور می کند.
 
و بر همین قیاس هرگاه بر شیء خاص، انسان و اجناس آن تا جنس الاجناس یعنی جوهر حمل شود و یا حتی وقتی مفهوم شیء که از اعم مفاهیم است، بر یک شیء خاص حمل می شود، محمول ممازج با شیء مخصوص می گردد. مفهوم شیء وقتی که بر آسمان حمل می شود آسمان است و چون بر زمین حمل گردد زمین است.اطلاق مفهومی، نظیر اطلاق مفهوم شیء است. مطلق مفهومی ممازج با اشیائی است که بر آنها حمل می شود، اما مطلق سعی منزه از اشیائی است که بر آن به حمل حقیقت و رقیقت حمل می گردند.اما نسبت به خداوند و فیض آن، چنانکه در نصوص و روایات آمده است این حکم صادق نیست. فیض او با همه امور همراه است، ولی با هیچ یک از آنها ممزوج نیست و خداوند سبحان در آسمان و زمین حضور دارد و لکن به حدود و محدودیت های آسمان و زمین محدود نمی گردد و رنگ هیچ یک از آن دو را نمی پذیرد. هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله (2)
 
او خداوندگاری است که در همه جا هست. در آسمان حضور دارد و در همان جا نیز خداوند است و در زمین نیز هست و همچنان خداست و در همه چیز هست و به همه امور رنگ می دهد، بی این که به رنگ یکی از آنها درآید و این خصوصیت که در حمل حقیقت و رقیقت هست، خصوصیت اطلاق سعی و نه مفهومی حقیقت نسبت به رقیقت است. اطلاق مفهومی، نظیر اطلاق مفهوم شیء است. مطلق مفهومی ممازج با اشیائی است که بر آنها حمل می شود، اما مطلق سعی منزه از اشیائی است که بر آن به حمل حقیقت و رقیقت حمل می گردند.
 
 فرمایش امام على (علیه السلام) در معنای صفات علیای حق جلت عظمته : «مستشهد بکلیة الاجناس علی ربوبیته و بعجزها علی قدرته و بفطورها علی قدمته و بزوالها علی بقائه، فلا لها محیص عن ادراکه ایاها و لا خروج من احاطته بها و لا احتجاب عن احصائه لها و لا امتناع من قدرته علیها. کفی باتقان الصنع لها آیة و بمرکب الطبع علیها دلالة و بحدوث الفطر علیها قدمة و باحکام الصنعة لها عبرة. فلا الیه حد منسوب و لا له مثل مضروب و لا شیء عنه بمحجوب، تعالی عن ضرب الامثال و الصفات المخلوقة علوا کبیرا»(3) استشهاد می کند با کلیت و عمومی که در اجناس دیده می شود، به ربوبیت خویش و با عجز انها به قدرت خویش، و با بیرون کشیدن آنها از عدم، به قدیم بودن خویش و با زوال آنها به بقای خویش.
 
 پس نه آنها را از این که به آنها رسیده و دست یابد، فراری است و نه از احاطه او بیرون رفتنی است و نه از احاطه علمی او پنهان شدنی است و نه از قدرت و توانایی وی، امتناع و ابایی است. اتقان و استحکام آفرینش، آیة کافی اوست و در دلالت بر وی، مرکب طبع و غریزه بس، و در قدیم بودن وی، حدوث آفرینش بس و استوار بودن ساختمان فطرتها در عبرت بس است. پس نه حدی به وی نسبت می گیرد و نه مثلی در حقش زده می شود و نه چیزی از وی پنهان می باشد. ساحت وی از توصیف، بسی بلند است.
 
در این جمله‌ها به پاره ای از صفات علیای حق اشاره شده و بر آنها برهان اقامه گردیده؛ مانند صفت ربوبیت و قدرت و قدمت و بقاء و تسلط و احاطه و علم. کلیت و عمومی که در انواع خارجیه دیده می شود، لازمه اش این است که خصوصات فردی در هریک از انواع، از اقتضای نوع کنار بوده و به یک حقیقتی بیرون از خود نیاز داشته که به ربوبیت آنها قیام نماید. نیاز مطلقی که در انواع مشاهده می شود، دلیل بر وجود قدرت غیر متناهیهای است که آنها را رفع نماید؛ زیرا تحقق نیاز با تعلقی که به قدرت دارد بدون تحقق قدرت، معقول نیست. حدوث و پیدایش انواع، دلالت به قدیم بودن صانع آنها می کند. زیرا محدود بودن آنها از ناحیه ابتداء و مسبوق بودن آنها به عدم، مستلزم حقیقتی است که بر آنها سبقت جسته و از ناحیه ابتداء، آنها را محدود سازد و همچنین محدود بودن آنها از ناحیه آخر و نهایت، دلالت بر حقیقتی دارد که از آن سوی به آنها احاطه کند. لازم این معانی، احاطه وجودی و علمی او بر همه اشیاء میباشد و بالاخره او حقیقتی خواهد بود که هیچ گونه محدودیتی را در وی راهی نیست. (4)
 
پی‌نوشت:
1. نهج البلاغه، خطبه اول.
2. رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه، ج ۷، ص۱۰۷ و ۱۰۸.
3. توحید صدوق و عیون الاخبار
4.شیعه (مجموعه مذاکرات)، ص ۱۲۶.
 
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.