- افسانه بافان اغلب از تیپ درونگرا هستند و یونگ درباره آنها گفته است کسانی هستند که دائما در خود فرو رفته اند و سر در لاک خویش دارند. زندگی شان در انزوا و عزلت و برخی از آنها گرفتار افسردگی می باشند.
- برخلاف خیالبافان اغلب آنها کسانی هستند که از درجه هوش پائین تری برخوردارند و در دسته بندی های هوشی آنها را کوته خرد وی باهوش ضعیف می خوانند.
- اغلب قریب به اتفاق آنان کسانی هستند که در زندگی شخصی مسئله دارند و از این بابت مورد توجه والدین و مربیان خویش قرار نمی گیرند.
- زندگی شان آشفته و درهم است. نگرانی های عاطفی، حساسیت ها و زودرنجی های به همراه ناکامی ها و محرومیت ها دمار از روزگارشان برآورده است.
- بسیاری از اینان اختلال روانی دارند و به هذیانهای تخیل گرفتارند و به همین نظر به جعل دروغ و اکاذیب پرداخته و آن را حقیقت می پندارند (البته گروهی از روانپزشکان بر پای این نظریه صحه نمی گذارند).
- از کسانی هستند که در حل مسائل و دشواری ها ضعیف به نظر می رسند، ره به جائی ندارند تا در آن زمینه برای خود پناهی بیابند، از پدر و مادر و مربی سرخورده اند و تصورشان این است هر چه جفت بزنند طاق به عمل می آید.
- این حالت در تیپ زنان و دختران بیشتر وجود دارد و ظاهرا وضع عاطفی آنان چنین حالتی را ایجاب کرده و یا لااقل پر و بال می دهد.
- در عالم بزرگسالان بیشتر رواج دارد تا در کودکان، و در نوجوانان و نوبالغان بیشتر است تا در جوانان و دیگر گروههای سنی.
- تیپی هستند رازدار که نمی خواهند اسرارشان کشف و برملا شود. و در این راه حتی ممکن است خود را نیز متهم سازند مثلا زنی متهم به نازائی ممکن است مدعی شود بچه اش را سقط کرد و یا کشته و دفن کرده است. حتی حاضر است عقوبت سقط را تحمل کند تا این اتهام را از خود بزداید.
- و بد نیست یادآور شویم این حالت در تیپ معتادان (به همه اشکال و انواعش بیشتر وجود دارد تا دیگر گروهها و دستجات).
عوارض همراه افسانه بافی
افسانه بافی با عوارضی همراه است از جمله ناپختگی های عاطفی است. مثلا ممکن است در عالم خیال فردی را بسازد و او را در ذهن خود مجسم کرده و نامزد خویش به حساب آورد و برای او نامهای عاشقانه تنظیم کرده و درباره عشق و عاشقی برایتان قصه بسازد بدون اینکه او اصلا در سن و سالی باشد که لایق چنین وضع و سخنی باشد. گاهی به همراه آن حسادت است و بدخواهی آنها از اینکه دیگران آبروئی دارند و برایشان حسابی باز می شود ناراحتند و بدون اینکه چیزی از آنها کمو کسر شده باشد بدخواهی و حسادت دارند. در جنب آن گاهی دروغگوئی است که البته در مواردی خود فرد بدان هشیار است و میداند چه می گوید و چه میکند ولی در حین سخن در روالی افتاده است که به نظر او چاره ای جزء سر هم کردن دروغ ساختن ندارد.زن و شوهر در حین درگیری ممکن است از قبل برای خود اندیشه ای و برنامه ریزی خاصی در زمینه بی پناهی داشته اند این کودک است که در این رابطه خود را بی پناه تر از هر کس احساس خواهد کرد. اینان بی اراده دروغ می گویند ولی برخی از آنها در حین بیان بدان آگاهند. آنچه در ذهن دارند بیان می کنند. به هر میزان که آرزوها بیشتر باشند دروغها بزرگتر و به اصطلاح عوام شاخدارتر است.خطر و عارضه افسانه بافی
افسانه بافی اگر شدید شود و صورت مزمن به خود بگیرد ممکن است فرد را به هذیان بکشاند این حالت مخصوصا برای آنها که بر احساسات خود غلبهای ندارند بیشتر ملاحظه می شود. این حالت خود موجب صدمه بر قوه تخیل است. عدم تعادل روانی، گرفتاری در توهم، نابسامانی کیفیات نفسانی از دیگر عوارضی است که خطر آن را کمتر از خطر افسانه بافی هذیانی نیست، پایه های حیات و شخصیت افراد بر اساس چنین وضع و حالتی لرزان شده و زندگی در خلاف مسیر واقعیت می افتد. همچنین به این نکته باید توجه داشت که افسانه بافی به کودک قدرت گریز از حقایق میدهد و این حالت آدمی را به دنیای نامطلوبی می کشاند و قدرت تحمل را از آدمی سلب کرده و کار به جایی می رسد که گاهی از شدت پرت و پلاگوئی خود را رسوا می سازد. گاهی این چنین افراد دچار وسوسه ایذاء و آزار رسانی می شوند. افسانه هائی می بافند که دیگران را به دام اندازند و خود را به تماشای آن پردازند و این خود زمینه ساز نگرانی های بسیاری است زیرا در آن تنها خود را خوب و مهم نشان دادن مهم نیست بلکه صدمه زدن به دیگران هم مطرح است.ریشهها و منشأ افسانه بافی
قبلا هم گفتیم که ریشه و منشأ اصلی افسانه بافی همانهائی هستند که در مبحث خیالبافی از آن سخن به میان آمده است. آنچه در این مبحث به عنوان تکمیل و تشریح می توان افزود مواردی است که بخشی از آنها بدین قرارند:- عدم رشد روانی و عدم توان تجربه و عقل توسط فرد جبری پدید می آورد که جلوه آن به صورت افسانه بافی است.
- عده ای از روانشناسان بخش مهمی از علل افسانه بافی را به عواطف و خواسته ها و آرزوهای کودکان می دانند که ناشی از عدم توجه والدین به آن امر بوده و زندگی او را نابسامان کرده است. به وجود بیماریها و مخصوصا بیماریهای مربوط به ادراکات حسی ممکن است زمینه ساز توهمات گوناگون شده و بیمار را به صورت جنون افسانه باف و میتومن درآورد.
- افسانه سازی در مواردی ناشی از مشاهده فیلم ها، پروندههای مطالعه کتبی است که توان تخیل افراد را بالا برده و او را در شرایط نامساعدی قرار میدهد و در کل امری بی ریشه و بی اصالت است.
- وضع پریشان و نابسامان خانواده ها تا حدودی در این امر مؤثرند و نیز گرایش به عدم تشخیص نتایج تخیل اختراعی از تخیل حضوری در این رابطه مؤثر است. کودکانی که احساس وابستگی شان به خانه بسیار است در اثر دیدن کمترین دگرگونی و درهمی در محیط خانواده خود را در معرض خطر دیده و بی پناه احساس می کنند. چنین احساسی است که او را به خیالبافی و هذیان و جلوه ای از آن که افسانه بافی است می کشاند. زن و شوهر در حین درگیری ممکن است از قبل برای خود اندیشه ای و برنامه ریزی خاصی در زمینه بی پناهی داشته اند این کودک است که در این رابطه خود را بی پناه تر از هر کس احساس خواهد کرد.
منبع: روانشناسی کودک، بتول جعفری گلستان، چاپ دوم، نوید حکمت، قم 1396