مباني «اخلاق حرفهاي» در نهجالبلاغه (1)
نويسنده: سلمان ماهيني
مقدمه: نهجالبلاغه مجموعه منتخب از خطبهها، نامهها و كلمات قصار حضرت علي(علیه السّلام)، از مصادر مهم در تكون و تكامل تمدن و فرهنگ اسلامي است. ترويج اخلاق حرفهاي بر مبناي اسلام بدون تحليل آموزههاي اخلاقي نهجالبلاغه ميسور نيست. امام علي(علیه السّلام) هم از تجربه دقيق رهبريت پيامبر گرامي اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بهرهمند است و خود به عنوان مهمترين و مؤثرترين كارگزار پيامبر گرامي اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صاحب تجربه است و هم مديريت ساير كارگزاران پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنين مديريت خلفاي سه گانه را با تأمل تجربه كرده است و هم خود به مدت پنج سال به رهبريت امت اسلامي با بساطت يد پرداخته است. به همين دليل، آن حضرت در باب اخلاق مديريت در مناصب مختلف، رهنمودهاي اخلاقي فراواني دارد. بدون ترديد اين رهنمودها به صورت موردي، پراكنده و وابسته به شرايط خاص نيست، بلكه اصولگرايي آن حضرت اقتضا ميكند كه رهنمودهاي اخلاقي وي، ترغيبها و توصيهها و تحذيرها و بازداشتنها، يعني كلية اوامر و نواهي اخلاقي آن حضرت تابع اصول و مباني عامي باشد كه به نحو جهانشمول بتوان اخلاق حرفهاي را از آنها به دست آورد.
اين تحقيق در جستجوي چنين اصول و مباني است كه با دستيابي به آنها ميتوان نظام معرفتي اخلاق حرفهاي را براساس نهجالبلاغه دريافت.
خود شناسي و خودمحاسبهگري اخلاقي است؛ زيرا فرد در چنين رفتار ارتباطي درون شخصي حقوق خود را رعايت ميكند ، اما خودباختگي و خودكشي غيراخلاقي است؛ به دليل اينكه فرد حقوق خود را پايمال ميسازد. و در رفتار ارتباطي برون شخصي، صداقت و رازداري، اخلاقياند، اما خيانت و غيبت غيراخلاقياند؛ زيرا حقوق طرف مقابل را تباه ميكنند. براساس جهان شمول بودن حقوق طبيعي آدميان، جهان شمولي اخلاق نيز تأمين ميشود.
هدف نهايي تخلق، تقرب به اوست و چنين ملاكي هم حسن فعل را تأمين و هم حسن فاعلي را تضمين ميكند.
از ديدگاه روانشناسان نياز به ارتباط در انسان، نياز بنيادي است. هستة اين نياز نيز ميل به شناخته شدن، حمايت عاطفي و امكانات و كنترل نشدن است. بنابراين هر انساني محتاج است كه به نحو رضايتبخشي با ديگران رابطه برقرار كند. و اين خود منوط به وجود ويژگيهايي در رابطه است كه آن را رضايتبخش و متداوم ميكند. اگر رابطه منجر به رفع نيازهاي فوق نشود، رضايتبخش نخواهد بود. در غالب موارد روابط يا به شكست منتهي ميشوند يا اينكه حداقل سازنده و رضايتبخش نيستند. برقراري چنين رابطهاي محتاج آموزش و كسب مهارت است. براساس هستة نياز به ارتباط، رابطهاي كه مبتني بر صميميت و اعتماد باشد، امكان ارضاي ميل را به شناخته شدن، درك كردن و درك شدن فراهم ميآورد و حمايت عاطفي نيز محصول مراقبت و كمك به رشد فرد است. داشتن حق انتخاب و كنترل نشدن به واسطة آزادي كه در رابطه وجود دارد، به دست ميآيد. ارتباط اثر بخش ويژگيهاي زير را دارد:
الف – صداقت : انتقال پيام از طريق هماهنگي زبان گفتاري با زبان بدن يا (زبان ديداري) و زبان لحن.
ب – صراحت: انتقال پيام به نحو مستقيم و روشن بدون ايهام كه به سادگي قابل پردازش و درك است.
ج – احترام متقابل: ارزشگذاري، پذيرفتن فرديت، حفظ حريم شخصي و انساني خود و فرد متقابل.
د- خودمختاري (استقلال): دادن اختيار و آزادي به فرد مقابل تا آنگونه كه دوست دارد، عمل كند و حق انتخاب داشته باشد. ملاك آن نيز امكان رشد و حفظ سلامتي دو طرف است.
براساس مؤلفههاي فوق، چهار سبك و الگوي ارتباطي را متمايز و معرفي كردهاند:
قاطعيت. برقراري ارتباط صادقانه، صريح، توأم با احترام متقابل اصيل و خودمختاري. افراد قاطع هم حق و حقوق خود و هم حق و حقوق ديگران را محترم ميشمارند. آنان با مشكلات، برخوردي مسأله مدار دارند. به جاي متهم ساختن خود و ديگران درپي يافتن راه حلاند. منصف، نقدپذير و قادر به بيان ديدگاه خود با حفظ حرمت خود و ديگراناند. انتقادپذير و احترام برانگيزند. با صراحت و محترمانه به بيان افكار، علايق و به طور كلي جايگاه خود و نحوة رفتار مطلوب خود ميپردازند.
سه الگوي ديگر، پرخاشگري، سلطهگري و سلطهپذيري فاقد برخي از مؤلفههاي الگوي قاطعيت هستند. مقايسة چهار الگوي ارتباطي ياد شده نشان ميدهد كه الگو و سبك رفتاري مبتني برقاطعيت، رضايتبخش و سازنده است. علت موفقيت يا شكست در ايجاد رابطه و رسيدن يا نرسيدن به اهداف شخصي يا سازماني، در حاكميت پنهان يا آگاهانه الگوهاي رفتاري فوق در ارتباطات است.
حضرت در مواضع مختلف به ويژه در نامههاي اداري و دستورالعملهاي حكومتي و مديريتي به بيان دقيق وظايف كارگزاري خود پرداختهاند كه مبين حقوق مردم و اهميت رعايت آن است. حضرت با هدف ايجاد دستگاه مسئولانه و متعهدانه در كارگزاران خود نسبت به رعايت حقوق مردم و انجام وظيفه، رعايت حقوق مردم را رعايت حقوق الهي معرفي كرده، رضايت الهي را در گرو آن ميداند و در مواضع متعدد بيان ميكنند كه اين مسئوليت در قبال مردم در واقع، مسئوليت در قبال خداست؛ به اين معنا كه در قيامت نسبت به اداي حقوق مردم از سوي خداوند متعال مورد سئوال قرار خواهيد گرفت. حضرت در نامه به فرماندار مصر (محمد بن ابيبكر) پس از توصيه به رفتار با مهرباني و نرمي و رعايت عدالت و تساوي نسبت مردم ميفرمايند: خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ، آشكار و پنهان خواهد پرسيد. همچنين حضرت به اشعث بن قيس، فرماندار آذربايجان، در مورد استفاده ناروا از بيتالمال هشدار داده و بيتالمال را مال خدا ميداند و ميفرمايد: همانا پست فرمانداري براي تو وسيله آب و نان نبوده، بلكه امانتي در گردن توست، در دست تو اموالي از ثروتهاي خداي بزرگ و عزيز است و تو خزانهدار آني.
حضرت در عهدنامه مالك اشتر ضمن بيان اينكه خداوند فرمانداري مصر را وسيلهاي براي آزمون وي قرار داده است، متذكر ميشوند كه تضييع حقوق مردم وستم بر بندگان خدا در واقع ستم به خداست و آن را عامل دگرگوني نعمتهاي خدا و كيفر الهي معرفي مينمايند: نسبت به خداوند و نسبت به مردمان و ... انصاف به خرج ده كه اگر به انصاف عمل نكني، ستم نمودهاي و كسي كه بر بندگان خدا ستم كند، خدا به جاي بندگانش دشمن او بود و ... چيزي چون ستمكاري نعمت خدا را دگرگون نميكند و كيفر او را نزديك نميسازد. حضرت در حالي كه ظلم و ستم فرد به خود را به جهت ارتكاب به معاصي، قابل بخشش توصيف مينمايند، ظلم و ستمگري برخي از بندگان بر برخي ديگر را بدون مجازات ندانسته و قصاص درتضييع حقوق مردم را سخت توصيف نمودهاند.
بنابراين حضرت رعايت حقوق مردم را رعايت حقوق الهي و بيحرمتي و ستم به آنها را بيحرمتي و ستم به خدا دانستهاند. ايشان در اولين خطبه خود در آغاز خلافتشان فرمودهاند: خدا حرمت مسلمان را بر ديگر حرمتها برتري داده و حقوق مسلمانان را با اخلاص و يگانه پرستي پيوند داده ،پس مسلمان كسي است كه مسلمان از دست و زبان او آزاري نبينند.اخلاص و توحيد، ضامن اجرايي حقوق مسلمانان است. اعتقاد به توحيد و خداپرستي خالصانه ما را به رعايت حقوق مسلمين دعوت مينمايد و مانع تضييع حقوق مي گردد. از عهده حق خدا برآييد با گزاردن آنچه بر شما واجب دانسته و انجام وظيفههايي كه بيان كرده و بر شما نگاشته است. و هنگامي كه حضرت ،به تفصيل، به بيان حقوق متقابل مردم (از جمله حقوق متقابل رهبر و مردم) مي پردازند، صراحتاً اين حقوق را حق الهي دانسته و خداوند را واجب كننده اين حقوق معرفي كردهاند. پس خداي سبحان برخي از حقوق خود را براي بعضي از مردم واجب كرد و آن حقوق را در برابر هم گذاشت. و در ميان حقوق الهي، بزرگترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبي كه خداي سبحان بر هر دو گروه لازم شمرده و ... يكي از واجبات الهي، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن و ياري دادن به يكديگر است.
رعايت حقوق مردم به مفهوم راضي نمودن مردم نيست و نبايد رعايت حقوق مردم را به مفهوم رضايت مردم تقليل و تحويل كرد؛ زيرا آنچه مبناي اخلاق است، حقوق مردم است و نه صرف رضايت آنها. آنچه ملاك اخلاق است، رضايت الهي است. حضرت در مواضع مختلف به اين ملاك نهايي تاكيد ميكنند كه رضايت الهي با اداي حقوق مردم كسب ميشود و نه با راضي كردن آنها. ايشان صراحتاً بر اداي حقوق تاكيد مينمايد و متذكر ميشوند كه رضايت يا عدم رضايت مردم مانع اداي حقوق نشود. نكته بسيار قابل توجه در نهجالبلاغه، خطبهها و نامههايي است كه بيانگر اهتمام حضرت به آشنا كردن عموم مردم و همچنين افراد كارگزاران و نيروهاي حكومتي خود در مناصب و مشاغل مختلف با حقوق، وظايف و حيطه مسئوليتهاست. ازآنجا كه در ديدگاه حضرت رعايت حقوق مردمان و اداي آن پس از رضايت الهي بالاترين ارزشها را دارد، از ابتداي برعهده گرفتن خلافت به شناسايي و تبيين آن پرداختهاند. تبيين حقوق را از جمله حقوق و رعايت آنها مبسوق به شناسايي آن است.
ازاين رو، حضرت صرفاً به فرمان عام و مطلق اداي حقوق اكتفا نكردهاند، بلكه به تفصيل و به نحوي دقيق، به تبيين حقوق خود به عنوان زمامدار و رهبر و همچنين تبيين حقوق مردم به عنوان رعايا و مامومين، و وظايف و مسئوليتهاي مشاغل و مناصب مختلف و كارگزاران و ماموران حكومتي اقدام كردهاند. مردم مرا بر شما حقي است و شما را بر من حقي، بر من است كه خيرخواهي را از شما دريغ ندارم و حقي را كه از بيتالمال داريد، بگزارم و شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد و آداب آموزم تا بدانيد.
يعني مردم حق دارند كه نصيحت شوند و بدانند و ياد بگيرند. اما حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و در نهان و آشكارا حق خيرخواهي را ادا كنيد و چون شما را بخوانم، بياييد و چون فرمان دهم، بپذيريد و مردم حق دارند كه نصيحت كنند و اعتراض و انتقاد نمايند و فرمانبرداري كنند. بنابراين حقوق سياسي، مالي، تربيتي و آموزشي از حقوق مسلم مردم است كه حضرت به تبيين آنها پرداخته، تحقق آنها را در حكومت خود خواستار شده است؛ يعني حضرت در تلاشاند كه ضمن آشنايي مردم با حقوق خود، و كارگزاران و مسئولين با وظايف خود، حكومتي را اداره كنند كه در آن حق برپا داشته شود. به دليل تفصيل عبارات حضرت، از نقل آنها خودداري كرده، به ذكر چند نكته مهم اكتفا ميشود:
1ـ بيان دقيق حقوق و مشخص نمودن وظايف و مسئوليتهاي خود، حقي است بر عهده زمامدار و دستگاه حكومت.
2ـ حضرت دقيقاً به اين مساله اهتمام ميورزيد و از هر فرصتي براي تبيين حقوق استفاده ميكرد، اعم از خطبهها يا نامهها و مكتوبات حكومتي به واليان و ماموران حكومتي.
3ـ اين حقوق را حقوق افراد، به تنهايي، معرفي نكردهاند، بلكه به تبيين حقوقي كه برعهده هر شغل و حرفه و منصبي ميآيد، پرداختهاند.
4ـ كل دستگاه حكومت را مسئول در قبال مردم شناختهاند و در آنچه فرد به عنوان كارگزار انجام ميدهد، ساير كارگزاران از جمله خود را نيز مسئول دانستهاند.
5ـ لذا خود دقيقاً، انجام وظايف ماموران خود را پيگيري كرده، بر اداي حقوق مردم مراقبت نموده و حتي نحوه انجام وظايف را تذكر داده و رعايت اصول اخلاقي در آن را خواستار شدهاند.
6ـ به كمترين بيتوجهي و تضييع حق از سوي كارگزاران خود حساس بوده، خود را مسئول دانستهاند و به دنبال احقاق حق بودهاند.
7ـ حقوق را منحصر به حقوق آدميان نكرده، بلكه به حقوق محيط و حتي حيوانات نيز توجه داشته و به تبيين و معرفي آنها پرداخته و بر مراعات آن دقت كردهاند.
8ـ حقوق را منحصر به حقوق حكومت و پيروان آن حكومت نكرده، به بيان حقوق ديگر حكومتها و حتي دشمن نيز پرداختهاند. ايشان ميفرمايند: دشمن را فريب نده... آن كس كه پشت كرده، نكشيد و آن را كه قدرت دفاع ندارد، آسيب نرسانيد ، مجروحان را به قتل نرسانيد.
منبع: روزنامه اطلاعات
/خ
اين تحقيق در جستجوي چنين اصول و مباني است كه با دستيابي به آنها ميتوان نظام معرفتي اخلاق حرفهاي را براساس نهجالبلاغه دريافت.
مفاهيم بنيادي و پيشفرضها
يك، تعريف اخلاق.
دو، مبناي اخلاقي بودن رفتار.
خود شناسي و خودمحاسبهگري اخلاقي است؛ زيرا فرد در چنين رفتار ارتباطي درون شخصي حقوق خود را رعايت ميكند ، اما خودباختگي و خودكشي غيراخلاقي است؛ به دليل اينكه فرد حقوق خود را پايمال ميسازد. و در رفتار ارتباطي برون شخصي، صداقت و رازداري، اخلاقياند، اما خيانت و غيبت غيراخلاقياند؛ زيرا حقوق طرف مقابل را تباه ميكنند. براساس جهان شمول بودن حقوق طبيعي آدميان، جهان شمولي اخلاق نيز تأمين ميشود.
سه،اخلاق حرفهاي.
چهار، ملاك نهايي اخلاق حرفهاي.
هدف نهايي تخلق، تقرب به اوست و چنين ملاكي هم حسن فعل را تأمين و هم حسن فاعلي را تضمين ميكند.
پنج، اصول راهبردي و قواعد كاربردي.
الگوهاي رفتار ارتباطي
از ديدگاه روانشناسان نياز به ارتباط در انسان، نياز بنيادي است. هستة اين نياز نيز ميل به شناخته شدن، حمايت عاطفي و امكانات و كنترل نشدن است. بنابراين هر انساني محتاج است كه به نحو رضايتبخشي با ديگران رابطه برقرار كند. و اين خود منوط به وجود ويژگيهايي در رابطه است كه آن را رضايتبخش و متداوم ميكند. اگر رابطه منجر به رفع نيازهاي فوق نشود، رضايتبخش نخواهد بود. در غالب موارد روابط يا به شكست منتهي ميشوند يا اينكه حداقل سازنده و رضايتبخش نيستند. برقراري چنين رابطهاي محتاج آموزش و كسب مهارت است. براساس هستة نياز به ارتباط، رابطهاي كه مبتني بر صميميت و اعتماد باشد، امكان ارضاي ميل را به شناخته شدن، درك كردن و درك شدن فراهم ميآورد و حمايت عاطفي نيز محصول مراقبت و كمك به رشد فرد است. داشتن حق انتخاب و كنترل نشدن به واسطة آزادي كه در رابطه وجود دارد، به دست ميآيد. ارتباط اثر بخش ويژگيهاي زير را دارد:
الف – صداقت : انتقال پيام از طريق هماهنگي زبان گفتاري با زبان بدن يا (زبان ديداري) و زبان لحن.
ب – صراحت: انتقال پيام به نحو مستقيم و روشن بدون ايهام كه به سادگي قابل پردازش و درك است.
ج – احترام متقابل: ارزشگذاري، پذيرفتن فرديت، حفظ حريم شخصي و انساني خود و فرد متقابل.
د- خودمختاري (استقلال): دادن اختيار و آزادي به فرد مقابل تا آنگونه كه دوست دارد، عمل كند و حق انتخاب داشته باشد. ملاك آن نيز امكان رشد و حفظ سلامتي دو طرف است.
براساس مؤلفههاي فوق، چهار سبك و الگوي ارتباطي را متمايز و معرفي كردهاند:
قاطعيت. برقراري ارتباط صادقانه، صريح، توأم با احترام متقابل اصيل و خودمختاري. افراد قاطع هم حق و حقوق خود و هم حق و حقوق ديگران را محترم ميشمارند. آنان با مشكلات، برخوردي مسأله مدار دارند. به جاي متهم ساختن خود و ديگران درپي يافتن راه حلاند. منصف، نقدپذير و قادر به بيان ديدگاه خود با حفظ حرمت خود و ديگراناند. انتقادپذير و احترام برانگيزند. با صراحت و محترمانه به بيان افكار، علايق و به طور كلي جايگاه خود و نحوة رفتار مطلوب خود ميپردازند.
سه الگوي ديگر، پرخاشگري، سلطهگري و سلطهپذيري فاقد برخي از مؤلفههاي الگوي قاطعيت هستند. مقايسة چهار الگوي ارتباطي ياد شده نشان ميدهد كه الگو و سبك رفتاري مبتني برقاطعيت، رضايتبخش و سازنده است. علت موفقيت يا شكست در ايجاد رابطه و رسيدن يا نرسيدن به اهداف شخصي يا سازماني، در حاكميت پنهان يا آگاهانه الگوهاي رفتاري فوق در ارتباطات است.
مبناي اخلاق حرفهاي در نهجالبلاغه
حضرت در مواضع مختلف به ويژه در نامههاي اداري و دستورالعملهاي حكومتي و مديريتي به بيان دقيق وظايف كارگزاري خود پرداختهاند كه مبين حقوق مردم و اهميت رعايت آن است. حضرت با هدف ايجاد دستگاه مسئولانه و متعهدانه در كارگزاران خود نسبت به رعايت حقوق مردم و انجام وظيفه، رعايت حقوق مردم را رعايت حقوق الهي معرفي كرده، رضايت الهي را در گرو آن ميداند و در مواضع متعدد بيان ميكنند كه اين مسئوليت در قبال مردم در واقع، مسئوليت در قبال خداست؛ به اين معنا كه در قيامت نسبت به اداي حقوق مردم از سوي خداوند متعال مورد سئوال قرار خواهيد گرفت. حضرت در نامه به فرماندار مصر (محمد بن ابيبكر) پس از توصيه به رفتار با مهرباني و نرمي و رعايت عدالت و تساوي نسبت مردم ميفرمايند: خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ، آشكار و پنهان خواهد پرسيد. همچنين حضرت به اشعث بن قيس، فرماندار آذربايجان، در مورد استفاده ناروا از بيتالمال هشدار داده و بيتالمال را مال خدا ميداند و ميفرمايد: همانا پست فرمانداري براي تو وسيله آب و نان نبوده، بلكه امانتي در گردن توست، در دست تو اموالي از ثروتهاي خداي بزرگ و عزيز است و تو خزانهدار آني.
حضرت در عهدنامه مالك اشتر ضمن بيان اينكه خداوند فرمانداري مصر را وسيلهاي براي آزمون وي قرار داده است، متذكر ميشوند كه تضييع حقوق مردم وستم بر بندگان خدا در واقع ستم به خداست و آن را عامل دگرگوني نعمتهاي خدا و كيفر الهي معرفي مينمايند: نسبت به خداوند و نسبت به مردمان و ... انصاف به خرج ده كه اگر به انصاف عمل نكني، ستم نمودهاي و كسي كه بر بندگان خدا ستم كند، خدا به جاي بندگانش دشمن او بود و ... چيزي چون ستمكاري نعمت خدا را دگرگون نميكند و كيفر او را نزديك نميسازد. حضرت در حالي كه ظلم و ستم فرد به خود را به جهت ارتكاب به معاصي، قابل بخشش توصيف مينمايند، ظلم و ستمگري برخي از بندگان بر برخي ديگر را بدون مجازات ندانسته و قصاص درتضييع حقوق مردم را سخت توصيف نمودهاند.
بنابراين حضرت رعايت حقوق مردم را رعايت حقوق الهي و بيحرمتي و ستم به آنها را بيحرمتي و ستم به خدا دانستهاند. ايشان در اولين خطبه خود در آغاز خلافتشان فرمودهاند: خدا حرمت مسلمان را بر ديگر حرمتها برتري داده و حقوق مسلمانان را با اخلاص و يگانه پرستي پيوند داده ،پس مسلمان كسي است كه مسلمان از دست و زبان او آزاري نبينند.اخلاص و توحيد، ضامن اجرايي حقوق مسلمانان است. اعتقاد به توحيد و خداپرستي خالصانه ما را به رعايت حقوق مسلمين دعوت مينمايد و مانع تضييع حقوق مي گردد. از عهده حق خدا برآييد با گزاردن آنچه بر شما واجب دانسته و انجام وظيفههايي كه بيان كرده و بر شما نگاشته است. و هنگامي كه حضرت ،به تفصيل، به بيان حقوق متقابل مردم (از جمله حقوق متقابل رهبر و مردم) مي پردازند، صراحتاً اين حقوق را حق الهي دانسته و خداوند را واجب كننده اين حقوق معرفي كردهاند. پس خداي سبحان برخي از حقوق خود را براي بعضي از مردم واجب كرد و آن حقوق را در برابر هم گذاشت. و در ميان حقوق الهي، بزرگترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبي كه خداي سبحان بر هر دو گروه لازم شمرده و ... يكي از واجبات الهي، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن و ياري دادن به يكديگر است.
رعايت حقوق مردم به مفهوم راضي نمودن مردم نيست و نبايد رعايت حقوق مردم را به مفهوم رضايت مردم تقليل و تحويل كرد؛ زيرا آنچه مبناي اخلاق است، حقوق مردم است و نه صرف رضايت آنها. آنچه ملاك اخلاق است، رضايت الهي است. حضرت در مواضع مختلف به اين ملاك نهايي تاكيد ميكنند كه رضايت الهي با اداي حقوق مردم كسب ميشود و نه با راضي كردن آنها. ايشان صراحتاً بر اداي حقوق تاكيد مينمايد و متذكر ميشوند كه رضايت يا عدم رضايت مردم مانع اداي حقوق نشود. نكته بسيار قابل توجه در نهجالبلاغه، خطبهها و نامههايي است كه بيانگر اهتمام حضرت به آشنا كردن عموم مردم و همچنين افراد كارگزاران و نيروهاي حكومتي خود در مناصب و مشاغل مختلف با حقوق، وظايف و حيطه مسئوليتهاست. ازآنجا كه در ديدگاه حضرت رعايت حقوق مردمان و اداي آن پس از رضايت الهي بالاترين ارزشها را دارد، از ابتداي برعهده گرفتن خلافت به شناسايي و تبيين آن پرداختهاند. تبيين حقوق را از جمله حقوق و رعايت آنها مبسوق به شناسايي آن است.
ازاين رو، حضرت صرفاً به فرمان عام و مطلق اداي حقوق اكتفا نكردهاند، بلكه به تفصيل و به نحوي دقيق، به تبيين حقوق خود به عنوان زمامدار و رهبر و همچنين تبيين حقوق مردم به عنوان رعايا و مامومين، و وظايف و مسئوليتهاي مشاغل و مناصب مختلف و كارگزاران و ماموران حكومتي اقدام كردهاند. مردم مرا بر شما حقي است و شما را بر من حقي، بر من است كه خيرخواهي را از شما دريغ ندارم و حقي را كه از بيتالمال داريد، بگزارم و شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد و آداب آموزم تا بدانيد.
يعني مردم حق دارند كه نصيحت شوند و بدانند و ياد بگيرند. اما حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و در نهان و آشكارا حق خيرخواهي را ادا كنيد و چون شما را بخوانم، بياييد و چون فرمان دهم، بپذيريد و مردم حق دارند كه نصيحت كنند و اعتراض و انتقاد نمايند و فرمانبرداري كنند. بنابراين حقوق سياسي، مالي، تربيتي و آموزشي از حقوق مسلم مردم است كه حضرت به تبيين آنها پرداخته، تحقق آنها را در حكومت خود خواستار شده است؛ يعني حضرت در تلاشاند كه ضمن آشنايي مردم با حقوق خود، و كارگزاران و مسئولين با وظايف خود، حكومتي را اداره كنند كه در آن حق برپا داشته شود. به دليل تفصيل عبارات حضرت، از نقل آنها خودداري كرده، به ذكر چند نكته مهم اكتفا ميشود:
1ـ بيان دقيق حقوق و مشخص نمودن وظايف و مسئوليتهاي خود، حقي است بر عهده زمامدار و دستگاه حكومت.
2ـ حضرت دقيقاً به اين مساله اهتمام ميورزيد و از هر فرصتي براي تبيين حقوق استفاده ميكرد، اعم از خطبهها يا نامهها و مكتوبات حكومتي به واليان و ماموران حكومتي.
3ـ اين حقوق را حقوق افراد، به تنهايي، معرفي نكردهاند، بلكه به تبيين حقوقي كه برعهده هر شغل و حرفه و منصبي ميآيد، پرداختهاند.
4ـ كل دستگاه حكومت را مسئول در قبال مردم شناختهاند و در آنچه فرد به عنوان كارگزار انجام ميدهد، ساير كارگزاران از جمله خود را نيز مسئول دانستهاند.
5ـ لذا خود دقيقاً، انجام وظايف ماموران خود را پيگيري كرده، بر اداي حقوق مردم مراقبت نموده و حتي نحوه انجام وظايف را تذكر داده و رعايت اصول اخلاقي در آن را خواستار شدهاند.
6ـ به كمترين بيتوجهي و تضييع حق از سوي كارگزاران خود حساس بوده، خود را مسئول دانستهاند و به دنبال احقاق حق بودهاند.
7ـ حقوق را منحصر به حقوق آدميان نكرده، بلكه به حقوق محيط و حتي حيوانات نيز توجه داشته و به تبيين و معرفي آنها پرداخته و بر مراعات آن دقت كردهاند.
8ـ حقوق را منحصر به حقوق حكومت و پيروان آن حكومت نكرده، به بيان حقوق ديگر حكومتها و حتي دشمن نيز پرداختهاند. ايشان ميفرمايند: دشمن را فريب نده... آن كس كه پشت كرده، نكشيد و آن را كه قدرت دفاع ندارد، آسيب نرسانيد ، مجروحان را به قتل نرسانيد.
پی نوشت ها:
1. قرباني، نيما، سبكها و مهارتهاي ارتباطي، تهران، تبلور، 1384.
2. فرامرز قراملكي، احد، سازمانهاي اخلاقي در كسب و كار، تهران، مركز ملي مطالعات جهانيشدن، 1385.
3. فرامرزقراملكي، احد، اخلاق حرفهاي، بخش سوم.
*برگرفته از كتاب اخلاق حرفهاي در تمدن ايران و اسلام، احد، فرامرز قراملكي و همكاران، چاپ اول.
منبع: روزنامه اطلاعات
/خ