آسیبشناسی ادبیات داستانی جنگ تحميلي
چکیده
امّا نگارنده در این جُستار بر آن است که ضمن احترام به گامهای برداشتهشده و ارجگذاری فروتنانه به زحمات کسانی که در این عرصه دست به قلم بردهاند، به برشماری و ارزیابی منصفانة ضعفها، نارساییها و آفتهای آسیبزایی که تحت شرایط ویژة نبرد یا هر دلیل دیگر به قلمرو ادبیات داستانی راه یافتهاند، بپردازد و با کوشش برای پی بردن به نقیصهها و در صورت امکان ارائة راهکارهای مناسب برای رفع آنها، رسالت خود را برای آسیبزدایی از نهال نوپای ادبیات داستانی جنگ، که در سختترین شرایط ریشه دوانده و حیات و هویّت یافته است، به قدر توان به انجام برساند.
بیان مسئله
دفاع هشت سالة اعتقادی و یکپارچة مردم دلاور این سرزمینِ حادثهخیز نیز یک جریان گسترده و نیرومند ادبی را پدید آورد که با توجه به اهمیت کانونی این برهة سرنوشتساز در تاریخ فکری و فرهنگی این مملکت، نقد و تحلیل جامعنگرانه و شناخت و بازکاوی دقیق و عمیق جریانهای ادبی این دوره، بهویژه ادبیات داستانی، امری ضروری به نظر میرسد؛ زیرا ادبیات داستانی پارهاي جداییناپذیر و درعینحال گستردهترین عضو پیکرة ادبیات دفاع مقدس است و بررسی همهسونگرانة آن علاوه بر ارزشمندیهای والای ادبی، برای پژوهشگران سایر رشتههای حوزة علوم انسانی نیز از ارج و اعتباری ممتاز و استثنایی برخوردار است و هرگونه تأخیر و تعلّل در بازشناسی هوشمندانة این فرآیندِ هنریِ برآمده از متن جنگ به فرصتسوزی فرهنگی جبرانناپذیری منجر خواهد شد؛ زیرا شاید دیگر موقعیتی برای همدلی و همزبانی با کسانی که در این واقعة آغشته به خون و باروت زیسته و در آن حال و هوای تپشناک و آتشآلود تنفس کردهاند، نیابیم و با دور شدن روزافزون از این رُخداد بينظیر، آفت خاموشی و فراموشی باعث گمگشتگی بسیاری از عناصر گرانقدر آن گردد و بينصیبیِ کاهلانة ما از این موقعیت گرانبها، دیر یا زود آسیبها و لطمات خود را برملا کند و ما را در محکمة وجدان تاریخی، سیلیخورِ مذمّتهای بحقِّ نسلهای آیندة این مرز و بوم گرداند.
پیشینة پژوهش
با وقوع جنگ جهانسوز اول(1914-1918 م.) شاخة جدیدی از ادبیات که روایتگر بحرانها، پریشانیها و دردمندیهای بشر وحشتزده در آن روزگار پرتب و تاب بود، با شکلی گسترده و بهگونهاي رسمی به وجود آمد و نوابغی چون استیفن کرین، رومن رولان، برنارد شاو، هانری باربوس، استفان تسوایک، آرنولد تسوایک، آندره مالرو، زیگفرید ساسون، استاندال، ساموئل بکت، ولتر، گی دو موپاسان، آنتوان دو سنت اگزوپری، جان دوس پاسوس، اریش ماریا رمارک، همینگوی، جان اشتاین بک، اریک نایت، یوردان یووکف، شولوخوف، الکسی نیکلایویچ تولستوی(1883-1945)، بوریس پوله¬وی و دیگران با الهام از جنگهای عالمگیر اول و دوم یا تحت تأثیر وقایع و کشمکشهای منطقهاي، میهنی، مذهبی و... دست به آفرینش شاهکارهایی زدند که همچنان در ردیف گنجینههای ارجمند ادبی و میراثهای ماندگار فرهنگ بشری قرار دارند. برخی از این قلل ادبی جهان مثل جان اشتاین بک، همینگوی، آرنولد تسوایک و اریش ماریا رمارک با نگاهی نقّادانه، در آثار خود به تقبیح و مذمّت جنگ پرداخته و ایجادگران اوضاع آشفته و ناامنکنندگان جهان زیستِ آدمیان را مورد ملامت و سرزنش قرار دادهاند.
البته نظریهپردازان و منتقدان حرفهاي و اثرگذار عرصة ادبیات مغربزمین همچون گئورکی لوکاچ، لوسین گلدمن، رنه وِلّک و تری ایگلتون نیز در این خصوص بیکار ننشستند و با تیزبینی و ژرفاندیشی خاصّ خود نکات ارزنده و قابل تأمّلی را در مورد آثار بزرگی که با درونمایة جنگ نگاشته شدهاند، گوشزد کردهاند؛ اما درخصوص آسیبشناسیِ ادبیات داستانیِ جنگ و مقاومت در ایران جز نوشتههای جسته و گریخته و گفتگوهای غیر منسجم و مصاحبههای تقریباً قالبی و کلیشهاي کاری شاخص، شایسته و درخورِ تأمل صورت نگرفته تا بتواند بهدرستی روشنگر حقایقِ پنهانِ موجود در این گسترة عظیم و رازآلود باشد.
درآمد
با شعلهور شدن آتش جنگِ ناخواسته در ایران و تداوم آن در طول سالیان دراز، ادبیاتی با ویژگیهای خاص و منحصربهفرد در این کشور پدید آمد که شاخة ادبیات داستانیِ آن به دلیل برخورداری از ظرفیتهای قابل توجه در انعکاس عینی و جزءنگارانة حالات گوناگون آدمیانِ درگیرِ جنگ، برخلاف محدودیتهایی که در شعر وجود دارد، عرصة وسیعی را برای فرانمایی و بازتاب فرهنگ ایثار و شهادت فراهم كرد. با گذشت زمانی نسبتاً دیرآهنگ از فعالیت این نوع ادبی، ماهیت و هویت آن در ذهنها و زبانها جای گرفت و نیاز به شناخت خصایص و مؤلّفههای آن، جهت تعیین جایگاه و قرار دادن آن در طبقهبندیهای ادبی و هنری روزبهروز بیشتر از پیش احساس شد؛ ازاینروی بهکارگیری نقد بهعنوان وجدان ادبیات، ضرورتی اجتنابناپذیر یافت. بر همین اساس نگارنده بر آن شده است تا در این مقاله ضمن پاسداشت همة مجاهدتها و فضيلتهای قابل ستایشِ داستاننویسانِ حوزة مقاومت و پایداری و رعایت جوانب انصاف و تقوای ادبی، ضعفها و کاستیهایِ شکلی، محتوایی و تکنیکیِ راهیافته به آثاری از این دست را بر پایة معیارها و مقیاسهای نقد علمی، مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد و آسیبهایی را که از این رهگذر متوجه ترویج هنرمندانة فرهنگ ایثار و شهادت شده است، با رعایت ایجاز بهصورت فهرستوار برشمُرَد و در صورت لزوم به معرفیِ دلایلِ بروزِ این عیوب زیانبار بپردازد. بدان امید که این تلاش مختصر بتواند نقشی سازنده در هموار کردن مسیر اهل قلم برای تولید آثاری هرچه وزینتر ایفا نماید و در حدّ خود راهگشای یک جریان سالم ادبی در حوزة داستان جنگ باشد.
یافتهها
1. از نظر فرم، شکل و شیوه
الف: عرضة مستقیم تجربیات حاصل از جنگ، بدون پیچش و پرداخت هنری
ب: الگوهای محدود تکرارشونده در داستانهای جنگ
درگیریها و کشمکشهای فراوان درونی و بیرونیِ افرادِ داستان است و این ضعفِ دلالتگری به حقیقتمانندی و باورپذیری اثر لطمه میزند. اینگونه داستانها به دلیل چهرة مزاحم و مداخلهگرانة راوی، تکرار جریان همسان، همنوایی با ارزشهای تبلیغشده و مسلّط بر فضایِ ذهنیِ زمانه و بيبهرگی از اصالت و خلاقیت فاقد ارج و اعتبارِ هنریِ ماندگار هستند.
ج: اصرارورزی بر جنبههای آموزشی و تربیتی داستان
باید در نظر داشت که وسوسة سودمندی اخلاقی و اجتماعی نباید به آکنده شدن ادبیات داستانی جنگ از پندهای گزنده و اندرزهای آزاردهندة آشکار منجر شود. درست است که «اخلاق، قلب داستان»3، میباشد و هنر اخلاقگرایانه به شکوفایی احساسات ناب و اصیل انسانی کمک شایانی میکند؛ اما شایسته است که این عنصر حیاتی، که به نوعی تأیید زندگی حقیقی نیز هست، با لحنی کتمانی و بیانی پنهانی، نسیمآسا، وارد حفرهها و روزنههای ناپیدای داستان شود و به گونهاي نامحسوس و نرمنرمک در ذهن و ضمیر خواننده رسوب کند و در دگرگونیهای مثبتِ رفتاری او نقشی محوری از خود بر جای بگذارد.
د: شتابزدگی در خلق اثر و تن زدن از بازنویسیهای مکرّر و بازبینیهای دقیق
علاوه بر همة این عوامل درهمتنیده، دست به کار شدن کسانی که موفق به درک جنگ از فاصلة نزدیک شده بودند و میخواستند در حرکتی رسالتآلود، راویِ امینتر و دقیقتر جریان جنگ باشند، اما از ذوق و ذائقة ادبی لازم بيبهره بوده و هیچ آگاهی و تجربهاي از فنون داستاننویسی نداشتند، نیز در پدید آمدن آثاری سطحی، خاطرهوار، برونگرا و گزارشی نقشی قابل ملاحظه داشته است؛ حال آنکه داستاننویسی امری درونی و ذهنی است و نویسنده ضمن برخورداری از استعداد لازم باید با بهرهگیری از کیمیای خلاقیت و تلاش، مرحلة انتقال پیام به شکل سادة روایی و توضیحی را پشت سر بگذارد و با کاربستِ تکنیکهای مناسب، الفتی هنری بین عناصر و سازههای گوناگون داستان برقرار نماید تا اثر او در کنار ساختارِ انداموار و ارگانیک از کیفیتی پذيرفتني در همة جهات بهرهمند گردد. و لازمة تولید چنین اثری مطالعة فراوان، دانش فنّی و ادبی کافی، کار مداوم، بازنویسی پیوسته و بازبینی نقّادانه و موشکافانة اثر در همة مراحل آفرینش است. در سایة چنین فعالیتهای منسجم و سامانمندی میتوان به انتظار تولد آثاری پویا، پیراسته، درخشان، نمایشی و ماندگار نشست که تأثیری نازدودنی بر افکار و اذهان مردم بر جای خواهد گذاشت؛ همان کاری که آثار بزرگان علم و ادب جهان با فرهنگ انسانی کرده است.4
ه : همسانی، مشابهت، اقتباس و الگوبرداری داستاننویسانِ جنگ از آثار دیگران
بيرونقی بازار نقدِ جدّی و عالمانه، عدم برخورد قاطع با غاصبان حقوق معنوی و علل عدیدة دیگر از آفتهای زیانمند و ویرانگری است که این حوزة منزّهطلب و قداستآلود را نشانه رفته و رفع و دفع آنها نیازمند هشیاری اهل اندیشه، شهامتِ منتقدان شجاع و بیداریِ متولّیان فرهنگی جامعه است.5
2. از نظر درونمایه، مضمون و محتوا
الف: تولید آثار با قصد و نیّت اعتقادی، در جهت اهداف تبلیغاتی
نویسندگان این دسته از آثار به دلیل حرکت در سطح و ناتوانی در درک حقایقِ اعماق نتوانستند تصاویری اصیل و
بيطرفانه از زندگی، حوادث و انسانهای درگیر با بحرانها و تنگناهای سخت و بغرنج ارائه دهند. نپرداختن به تناقضهای ذهنی و وجودی افراد به دلیل حضور تیپهای عمومی و فردیّتنیافته، جانبداری از پرسناژهای عقیدتی، فراهم ننمودن زمینة لازم برای ایجاد تنش و کشمکش داستانی، هدایت روایتِ داستان بهسوی مقصدِ از پیش لو رفته، ضعفِ نشانه و فقر دلالتگری در توجیه تحولات شخصیتها و وقایع جاری داستان، امساک در بهره جستن از توضیحات غنی، زنده و پویا، فقدان مهارت هنری در ابلاغ پیام به گونهاي ظریف و غیر صریح باعث شدهاند تا نویسنده نتواند «خواننده را شریک اضطرابها، دلهرهها، تردیدها و باورهای قهرمانان خود سازد» (میرعابدینی، 1383، ص 1287) و رغبت او را برای پیگیری ماجرا و تداوم مطالعه، همچنان برانگیخته و جوینده نگه دارد.
باید دانست که انعکاس صادقانة واقعیّات زندگی با زبانی ساده و طبیعی، پرهیز از مطلقگرایی، میدان ندادن به احساسِ تکلّف و معذوریت اخلاقی در پرورش شخصیتها، رعایت انسجام درونی داستان و انگشت نهادن بر پایدارترین وجوه اشتراک درونی انسانها جامعیتی به اثر میبخشد که آن را از آفت گذر زمان مصون داشته و به مانایی و جاودانگیاش در دل تاریخ کمک میکند.
ب: سفارشینویسی
آنچه از زیر دست این نویسندگان قراردادی بیرون آمده و با چاپ و نشر دولتی در شمارگان بالا منتشر گردیده و در جشنوارههای کتاب برتر، سایههای سکّه و سیمرغ بر آنها قرار گرفته، با گذشت اندک زمانی از رونق و رواج افتادهاند؛ زیرا در این نوشتهها رویآوریِ کاهلانه و کمفروشانة نویسندگان به تکگوییهای طولانی برای گریز از پرداختن به موضوعات بکر و پرزحمت، بيرمقیِ تخیّل، فقدان اندیشههای بلند و چندلایه و تأویلپذیر، پرهیز از ترویج روحِ پرسشگرانه7، طفره رفتن از جستجوی معنای تازة جهان و زندگی، بيبهرگی از لحظات حسّیِ ناب و عمیق داستانی و سیاسینویسیهای کلیشهپردازانه، بیزاری و رمندگی مخاطب و کسادی بازار مطالعة آثارِ این گونة خاص ادبی را به دنبال داشته است.
عموم اهل هنر بر این باورند که داستان باید بهطور طبیعی از چشمة طبع نویسنده جوشش و تراوش کند و برآیند مستقیم ذوق، فکر و اندیشة کاوندة خودِ او باشد تا به لطف تلاشِ طاقتشکن و عرقریزانِ جسمی و روحی نویسنده به شاهکاری شکوهمند و بالنده بدل گردد.
ج: رویکردهای غیر متعادل و افراط و تفریطگرانه نسبت به ادبیات داستانی جنگ
د:تسویهحسابهای فکری و اعتقادی
میدادند، با روشنفکران دگراندیش، منجر به تقابل غرضآلودِ فرهنگی در عرصة ادبیات جنگ شد. آنان با موضعگیری در برابر نویسندگانی که با نیت عقیدتی و تعهدات اجتماعی ـ سیاسی به خلق آثاری هدفمند با استفاده از امکانات دولتی دست میزدند، با رویکردی پوچگرایانه و نگرشی آکنده از مسخشدگی در نوشتههای خود به تصویر نسلی میپرداختند که با سردرگمی و آرمانباختگی و احساس هیچانگاری و تهیشدگی به گذران اجباری و ناخرسندانة روزگار تن دادهاند؛ اگرچه جمهوریّت صداها در فضای فرهنگی از تکصدایی و رسمیاندیشیهایِ بخشنامهاي بسیار ارزشمندتر است؛ اما غرضورزیهای تعصّبآلود، چهرة هنرِ حقیقتنما را مخدوش و نازیبا میگرداند.
هـ : نداشتن تجربة مستقیم و ملموس از میدانهای جنگ
و: اشراقگراییهای ناموفّق
3. از جهت تکنیک، صناعت و فنّاوریهای زبانی و بیانی
الف: ناآزمودگیهای فنّی و ضعف در بهرهگیری از شگردهای نوینِ داستاننویسی
ب: گرایش بیمارگونه، شیفتهوار و غیرانتقادی نسبت به مدرنیسم
این توجه کانونی به فنِ ویژة داستاننگاری به دگرگونیهای بزرگی در شاکلة بیرونی و درونی داستانهای این نویسندگان منجر شد.12 آنان با دستمایه قرار دادن دانشها و علومی چون اسطورهشناسی، مردمشناسی، روانشناسی، روانکاوی و روانپزشکی ـ که بعضاً تخصصهایی هم در این رشتهها داشتهاند ـ درخصوص علل روانپریشی افراد و قهرمانان داستانهایشان به قلمفرسایی پرداختند و به فراخور دیالوگهای خاصِ افراد شوریدهحال، فضای روایی داستان را دچار زبانپریشی و آشفتهگوییهای برجوشیده از ذهنِ پرسناژهای داستان نمودند؛ حال آنکه نویسنده نباید «دائم از ذهن شخصیتها بهعنوان منبع اصلیِ توضیحِ مسائل استفاده کند.» (بیشاپ، 1383، ص 134).
از ویژگیهای نزدیک و همبستة اینگونه آثار از نظر سبک و اسلوب میتوان به مواردی همچون بازیهای ذهنی،
رویآوری به فرمهای غریب با نیت نونماییِ اثر، پیریزی داستانهای خودی با تکنیکهای غربی، به کار بستنِ زبان مغلق و پریشیده اشاره نمود. خوانندگان این آثار با شگردِ تعمّدیِ نویسنده، معمولاً در فضایی موهوم و حسّی مبهم و معلّق، رها میشوند و در جریانِ کنشهای داستانی با چهرههایی برخورد میکنند که آرمان، اصالت و حتی هستی حقیقی خود را باختهاند و با دیدی سیاه نسبت به زندگیِ اکنون و تلألویِ دریغناکِ یاد گذشته به حسرتی نوستالژیک و نهایتاً درکی دردآمیز و غمآلود از زندگی میرسند و احساس حیفشدگی، پوچی و هدررفتگی باعث هیچانگاری، تیرهاندیشی و فرورفتگیِ مداوم آنان در دنیای وهمآلودِ درون برای گریز از واقعیت میشود. اینگونه داستانها به جای بهرهمندی از خود انگیختگی و غنای طبیعی، با لحنی کتمانی و گاه ترسیده و مبهم، و جهانبینیِ رواییِ نامأنوس، به طریقی واقعیتستیزانه و با میدان دادن به خیالبافیهای وهمآلود و سرگردان بسط و گسترش مییابند و با بهرهگیری از زمانِ حلقوی و غیر تقویمی، شکلی معمّاگونه و ریاضیوار به خود میگیرند و خواننده را در پیچاپیچ پریشانگوییها و تعقیبِ مداوم برای سر درآوردن از زمان و راویِ دائماً در حال تغییرِ داستان، کلافه و سردرگم میکنند و ضمن تحمیل ریاضتِ ذهنی بر مخاطب، کمترین لذتِ ادبی را عاید او نمیگردانند و همین امر باعث رویگردانی خوانندگان و از بین رفتن اقبال عامّه برای مطالعة اینگونه آثار میشود.
تجزيه و تحليل يافتهها و نتيجهگيری
الف: داستاننویسان اوایل جنگ عموماً با شیوههای سنتّی به توصیف روایی تپشهای مضطربانة میدانهای هول و حادثه، روحیات سلحشورانة رزمندگان، ایثار و اخلاص مثالزدنی مردم، دلاوریها و رشادتهای قهرمانان مکتبی و ارزشی و موارد ترویجی و تهییجی دیگر، دلسپردگی ویژهاي از خود نشان دادند. آنان به سبب قرار گرفتن در شرایط خاص، ندانستگی و گاه کاهلانگی، بدون توجه به ادبیت و هنر داستان، قوامیافتگی و پرورش جزءنگارانة حادثهها و شخصیتها، صناعتهای جدید داستانی، تنشها و کشمکشهای طبیعی و تحرّکآفرین در داستان، با نثری رسانهاي و کمرمق و روحیّهاي معطوف به گزارش و خاطرهنگاری با نگاهی یکسوگرایانه به ثبت و درج مستقیم و غیرنمایشی اتفاقات عرصههای ستیز با دشمن پرداختند.
ضعف فضاسازی، فقر تصویرگریهای زنده، محور قرار گرفتن تیپها یا سنخنماها بهعنوان قهرمانانِ «قصههای عقاید»، حاکمیتِ نگرش مطلقگرا و تعصّب¬آلود نسبت به همة حوادث و مسائل جنگ و موارد عدیدة دیگر سبب گردید که دیگر این قصهها نزدیکی چندانی به زندگی در فضای بحرانزده و غیرعادی نداشته باشند و نتوانند پایه و مایة مناسبی در مقام خرسندسازیِ طبعِ مشکلپسند و کمالجویِ ادبدوستانِ فهیم و تعقیبکنندگانِ داستانهای جنگ برای خود دست و پا کنند و خواندنی و ماندنی شوند. از آنجایی که در این دوره نهادهای دولتی و یا گروههای دینی، روایتگریِ جنگ را تنها در انحصار و اهلیّت خود میدانستند، موضوع جنگ تقریباً از حوزة توجه روشنفکران خارج شد و این امر به محرومیّت جامعة ادبی ـ هنری از آثار داستانی و نقد و تحلیلهای انسانی و اجتماعیِ دگراندیشان، که عموماً با نقدهای رسمی و فرمایشی متفاوت بود، انجامید و اثرات ناخوشایندی را از خود بر جای نهاد.
ب: در دورة میانه، تقریباً از نیمة دوم دهة 60، ادبیات داستانی تا حدودی از کارکردهای مستقیمِ ایدئولوژیک و مأموریتهای آشکار سیاسی رهایی یافت. ساخت و ساز هنری با نگرشی عمیقتر با رعایت نسبیّتگرایی در شخصیتپردازی و نمایش جریان واقعی جنگ کیفیت نسبتاً قابل قبولی پیدا کرد. برآیند کلی و نتیجة عمومی فعالیتهایِ تعالیجویانة ادبیات در این دوره، رویکرد روزافزونِ مردم به مطالعة مداوم قصههای جنگ بود و به نوعی میتوان این سالها را عصر طلایی و پررونق ادبیات داستانی دفاع مقدس قلمداد نمود.
ج: در دورة سوم، خصوصاً سالهای پس از آتشبس، شاهد تجلّی دیدگاههای گوناگون و بسیار متفاوتی دربارة پدیدة جنگ هستیم. در این برهه نه از آن شیفتگیهای فراسوییِ آرمانگرایانه و قهرمانپرستانة نویسندگان جوانِ13 دورة¬ اول خبری هست و نه میتوان از آثار پخته، درونیشده، خوانندهپسند، پرخون و سرزندة دورة میانی نشانی یافت. در این مقطع بسیاری از قصهها به بازکاوی و شرح و بسط روانکاوانة بیماریِ روحیِ ناشی از عصر حادثه و بحران با درونمایههایی لبریز از نگرانی، نفرت، ناامیدی، کابوس و مرگاندیشی پرداختهاند و به سبک و صناعتِ همخوان با این شوریدهحالیها و پریشانروزگاریها، جریان سیّال ذهن، تکگوییهای هذیانآلود، گسستگی روابط منطقی و مألوفِ زمانی و مکانی و... ، توجه خاصی نشان دادهاند. تولیدات فانتزی، نونما و پرزرق و برقی از این دست، خوانندگان ادبیات داستانی جنگ، خصوصاً نسل سوم را از نظر باور و نوعِ نگرش نسبت به دفاع هشت ساله با چالشهایی جدّی روبهرو کرده و سؤالات پیچ در پیچ، تردیدآفرین و گاه بيپاسخ را پیش پای فکر و ذهن آنان قرار داده است که به دلیل معلوم نبودنِ متولّیِ مستقیم پاسخگویی به این شبهات، آسیبزایی آن روزبهروز دوچندان میشود. نکتة شگفتانگیز در این خصوص همراهی و همداستانیِ برخی از نویسندگان دورههای اول و دوم با قلمبهدستـــــانِ آشفتهنویس دورة سوم است. آنانی که با حضوری مستمر و تأثیرگذار در آوردگاه عظیمِ دفاع و مقاومت، پاکبازانه پنجه در پنجة دشمن انداخته و در دو دورة قبلی هم در عرصة داستاننویسی آثار قابل قبولی عرضه کرده بودند، اکنون همسو و همصدا با منفیاندیشان، بر طبلِ انکارِ کلّیِ ارزشهایِ دفاع مقدس میکوبند و با گرفتار آمدن در دام پنهانِ استحاله و انفعال، در واقع به نفی خود و کردارهای معتقدانه و وطندوستانة خویش میپردازند.
میتوان برخی از عوامل اجتماعی و فرهنگیِ مؤثّر در بروز این عوارضِ ادبی ـ هنری و دگردیسیهای روحی و فکریِ اهل قلم را اینگونه برشمرد: کمرنگ شدن و گاه حتی واژگون شدن ارزشهای دورة جنگ تحت تأثیر القـائات روشنفکرنماهای مغرضِ داخلی و حرکات شیطنتآمیز خارجی، سیاستهای پرنوسان، چندگانه و سلیقهای حاکمیّت با توجه به روی کار آمدن دورهاي جناحهای مختلفِ فکری و سیاسی در برخورد با مسائل گوناگون مرتبط با جنگ، سلطة رسانههایی همچون رادیو، تلویزیون، سینما، رایانه (اینترنت)، ماهواره و نشریّات رنگارنگ و بيشمار، بیماری جریان نقد، کسادی بازار کتاب و بيرونقی مطالعة آثار جنگ بر اثر برآورده نشدن توقعّات منطقی و بحقِّ خوانندگان در تولید آثار شایسته و برازنده، گذشتهگرایی نویسندگان برای گریز از تارهای پیدا و پنهان سانسور به سبب وجود حساسیتها و سختگیریهای گاه و بیگاه دستگاههای نظارتیِ چاپ و نشر نسبت به آثار مربوط به جنگ و پیامدهای آن و دهها علل آشکار و نهان دیگر کار را به اینجا رسانده است که بسیاری از اوقات، دیگر «زبانِ مهر/ و خداوندیِ خرد/ پیوندگارِ گفتن و شنفتن نمیشود» (شفیعی کدکنی، 1378، ص 318).
* استادیار دانشگاه پیام نور ساری
منبع:http://www.iricap.com
/س