زخم درد عاشقي
نويسنده: رحيم چهره خند
حالا مي خوام مؤمنين، قصه بگم براتون
مثل يه گل بشينم، تو باغ قصه هاتون
«زخم درد عاشقي» است اسم قصه امروز
پر از زخم و پر از عشق، پر از درد و پر از سوز
وقتي مي ريم منطقه، تو مقتل ها مي گرديم
نشون مي ده همه مون، عاشق و اهل درديم
اما خط مقدم، که اصل اين سنگر است
تو بطن هر منطقه، بايد بدونيم کجاست
خط مقدم ما، مادر اون شهيده
که بيست ساله منتظر، چشمش به در سفيده
او که پسر بزرگه ش، تو جبهه ناپديده
نمي دونه او يکي، گم شده يا شهيده
ديگه بيا عزيزم، اگر هستي، نمردي
چرا وقتي مي رفتي، مادرتم نبردي؟
منم ببر عزيزم، موندنم، ديگه بسه
غريبي نامزدت، قلب منو شکسته
داره ديگه از غمش، دق مي کنه، مي ميره
از صبح تا شب مريضه، قلبشو هي مي گيره
سنگر اصلي ما، بخش 9 ساسانه
جانباز شيميايي، حرفش چقدر آسانه
همون هايي که هستن، زنده شونم شهيده
مثل شونو تو دنيا، هنوز کسي نديده!
تاول توي شش داره، بچه ي ناخوش داره
پول دوا کم مياد، خرجاي دق کش داره
نفس وقتي مي کشه، اکسيژنش کم مياد
تو اون دل قشنگش، غصه و ماتم مياد
بچته شو که مي بينه، زورکي هي مي خنده
ماسکشو بر مي داره، شير اونو مي بنده
ميگه حالم عاليه، دختر خوب و نازم
بابات داره خوب مي شه، سر کار مي ره بازم
او دستمال خوني رو، پشت پاهاش مي ذاره
دروغکي دستاشو، تندي بالا مياره
دخترشم مي دونه، کار باباش تمومه
ده تا دستمال خونيش، توي طشت حمومه
سه روزه که مادرش، دنبال کپسولشه
اسپري «آتروونت»، که معطل پولشه!
«سرونت» و «بکوتابت»، «سالتوتامول» «سالمترول»
«فلوکسي تايت» قرمز، که نفسو مي ده هل
سرونت يه هفته، پنجاه هزار تومن پول
«ترمولين» آترودنت، که زجر شو مي ده طول
کاش بود حتي يکي، از اين هفت تا کپسولش
پيدا اگر هم بشه، پيدا نمي شه پولش
ماسکشو باز مي زنه، شيراشو وا مي کنه
فريده توي دلش، خدا، خدا مي کنه
افتاده توي خونه، يه مدت مديده
مي چرخه دور سرش، هم خونه، هم فريده
ميگه آخه چه جوري، اکسيژنش کم مياد
چرا حالش بد مي شه، مگه قرص چي مي خواد؟
از سينه ي باباجون، صداي جير جير مياد
حالا تو اين بي پولي، قرصاش کجا گير مياد؟
با چشماي بارونيش، دستمال رو بر مي داره
چند تا دستمال شسته، به جاي اون مي ذاره
ميگه خدا چي مي شه، با قرصاي باباجون
زوتر بيا مادرم، خونه بگيره سامون
فريده بچه ساله، اما اينو مي دونه
دنيا وفا نداره، يه قرونم گرونه
عطر گل شقايق، پيچيده توي خونه
الان بابا رو زمين، فردا تو آسمونه
همين روزا، يه وقتي، بابا، خوب خوب مي شه
تابوتشو ميارن، نگم که سنکوب مي شه
بيا با هم بسيجي، بريم خط مقدم
پيش فريده باشيم، که غافلن يه عالم!
اگر چه با فريده، ياد باباش همدمه
اما وضع ماها که، داغونه و در همه
اونجا توي منطقه، خاک و خل زمينه
اين مادر شهيده، سنگر تو همينه
او که ميگن اکبرش، تو جبهه ناپديده
يکي شونم موجيه، او که اسمش حميده
وقتي مي ري سراغش، ميگي حميد جون، سلام
ميگه: سلام بسيجي! ميگي بگو باز برام
ميگه خودت مي دوني، درد من عاشقيه
زخم درد عاشقي، توي دلم باقيه
الان يه عمريه که، تو دردشون مي سوزم
يادشونو به قلبم، عين وصله مي دوزم
کدومشونو بگم، از علي يا مصطفي
از او سيد تک پا، يا از خود مجتبي
بعد کانال، تو مهران، علي برام داشت مي خوند
آر پي جي 11 اومد، سرش پريد خودش موند
اون طرف هم مصطفي، نشسته بود رو زمين
قمقمه شو که خواستم، اومد بده رفت رو مين
حرفها نگفته بهتر، ديگه چيزي نمي گم
حتي اگر فکر کنين، من هم ديگه بريدم
حرفها نگفته بهتر، تو اين دور و زمونه
وقتي نمي فهميشون، لقلقه زبونه
حرف ها نگفته بهتر، اهل دلا که رفتن
الان پيش آقامون، کنار حوض نشستن
برادرم، خواهرم، سنگر پيدا بکن
جيره ي جنگي بردار، پوتين ها رو پا بکن
جبهه ديگه تمومه، فرهنگشه که اصله
از يه بي سيم ياد بگير، سيم نداره و وصله
جدا ببين يه بي سيم، با اين که سيم نداره
چه جوري وصل خطه، همش آتيش مي باره
زمين همون زمينه، اما بايد رفت جلو
نه اينکه روي زمين، نشست يا شد ولو
هر نفري توي خط، اسلحه بر مي داره
تدارک سي نفر، پشتيباني شو داره
هر کدوم از سي نفر، کارش رو انجام نده
لنگ مي مونه کار ما، شکست، صد در صد
شهيد يه روز مي جنگيد، امروز رفته تو جاشي
بايد تو فکر و عمل، ادامه شون تو باشي
اگر مي خواي راهشون، داشته باشه ادامه
اين رو بدون که دنيا، فقط برات يه دامه
دل اگه کندي ازش، راحت ازش گذشتي
مثل مسافر شدي، دور خودت نگشتي
دنيا اسيرت ميشه، مي شي شکل شهيدا
اونوقت ادامه مي دي، راه و مثل شهيدا
اگه مسافر باشي، جا تو دنيا، نگيري
بزرگ مي شي طوري که، تو دنيا، جا نگيري
طوري بزرگ بودن که، جا تو دنيا نگيرن
اون هايي که کوچکين، تو اين دنيا اسيرن
اسير يه لقمه نون، غافل از اوستا کريم
چشم و هم چشمي ها، حتي مي شن... بگذريم
منبع: ماهنامه ي امتداد شماره 26 و 27
/س
مثل يه گل بشينم، تو باغ قصه هاتون
«زخم درد عاشقي» است اسم قصه امروز
پر از زخم و پر از عشق، پر از درد و پر از سوز
وقتي مي ريم منطقه، تو مقتل ها مي گرديم
نشون مي ده همه مون، عاشق و اهل درديم
اما خط مقدم، که اصل اين سنگر است
تو بطن هر منطقه، بايد بدونيم کجاست
خط مقدم ما، مادر اون شهيده
که بيست ساله منتظر، چشمش به در سفيده
او که پسر بزرگه ش، تو جبهه ناپديده
نمي دونه او يکي، گم شده يا شهيده
ديگه بيا عزيزم، اگر هستي، نمردي
چرا وقتي مي رفتي، مادرتم نبردي؟
منم ببر عزيزم، موندنم، ديگه بسه
غريبي نامزدت، قلب منو شکسته
داره ديگه از غمش، دق مي کنه، مي ميره
از صبح تا شب مريضه، قلبشو هي مي گيره
سنگر اصلي ما، بخش 9 ساسانه
جانباز شيميايي، حرفش چقدر آسانه
همون هايي که هستن، زنده شونم شهيده
مثل شونو تو دنيا، هنوز کسي نديده!
تاول توي شش داره، بچه ي ناخوش داره
پول دوا کم مياد، خرجاي دق کش داره
نفس وقتي مي کشه، اکسيژنش کم مياد
تو اون دل قشنگش، غصه و ماتم مياد
بچته شو که مي بينه، زورکي هي مي خنده
ماسکشو بر مي داره، شير اونو مي بنده
ميگه حالم عاليه، دختر خوب و نازم
بابات داره خوب مي شه، سر کار مي ره بازم
او دستمال خوني رو، پشت پاهاش مي ذاره
دروغکي دستاشو، تندي بالا مياره
دخترشم مي دونه، کار باباش تمومه
ده تا دستمال خونيش، توي طشت حمومه
سه روزه که مادرش، دنبال کپسولشه
اسپري «آتروونت»، که معطل پولشه!
«سرونت» و «بکوتابت»، «سالتوتامول» «سالمترول»
«فلوکسي تايت» قرمز، که نفسو مي ده هل
سرونت يه هفته، پنجاه هزار تومن پول
«ترمولين» آترودنت، که زجر شو مي ده طول
کاش بود حتي يکي، از اين هفت تا کپسولش
پيدا اگر هم بشه، پيدا نمي شه پولش
ماسکشو باز مي زنه، شيراشو وا مي کنه
فريده توي دلش، خدا، خدا مي کنه
افتاده توي خونه، يه مدت مديده
مي چرخه دور سرش، هم خونه، هم فريده
ميگه آخه چه جوري، اکسيژنش کم مياد
چرا حالش بد مي شه، مگه قرص چي مي خواد؟
از سينه ي باباجون، صداي جير جير مياد
حالا تو اين بي پولي، قرصاش کجا گير مياد؟
با چشماي بارونيش، دستمال رو بر مي داره
چند تا دستمال شسته، به جاي اون مي ذاره
ميگه خدا چي مي شه، با قرصاي باباجون
زوتر بيا مادرم، خونه بگيره سامون
فريده بچه ساله، اما اينو مي دونه
دنيا وفا نداره، يه قرونم گرونه
عطر گل شقايق، پيچيده توي خونه
الان بابا رو زمين، فردا تو آسمونه
همين روزا، يه وقتي، بابا، خوب خوب مي شه
تابوتشو ميارن، نگم که سنکوب مي شه
بيا با هم بسيجي، بريم خط مقدم
پيش فريده باشيم، که غافلن يه عالم!
اگر چه با فريده، ياد باباش همدمه
اما وضع ماها که، داغونه و در همه
اونجا توي منطقه، خاک و خل زمينه
اين مادر شهيده، سنگر تو همينه
او که ميگن اکبرش، تو جبهه ناپديده
يکي شونم موجيه، او که اسمش حميده
وقتي مي ري سراغش، ميگي حميد جون، سلام
ميگه: سلام بسيجي! ميگي بگو باز برام
ميگه خودت مي دوني، درد من عاشقيه
زخم درد عاشقي، توي دلم باقيه
الان يه عمريه که، تو دردشون مي سوزم
يادشونو به قلبم، عين وصله مي دوزم
کدومشونو بگم، از علي يا مصطفي
از او سيد تک پا، يا از خود مجتبي
بعد کانال، تو مهران، علي برام داشت مي خوند
آر پي جي 11 اومد، سرش پريد خودش موند
اون طرف هم مصطفي، نشسته بود رو زمين
قمقمه شو که خواستم، اومد بده رفت رو مين
حرفها نگفته بهتر، ديگه چيزي نمي گم
حتي اگر فکر کنين، من هم ديگه بريدم
حرفها نگفته بهتر، تو اين دور و زمونه
وقتي نمي فهميشون، لقلقه زبونه
حرف ها نگفته بهتر، اهل دلا که رفتن
الان پيش آقامون، کنار حوض نشستن
برادرم، خواهرم، سنگر پيدا بکن
جيره ي جنگي بردار، پوتين ها رو پا بکن
جبهه ديگه تمومه، فرهنگشه که اصله
از يه بي سيم ياد بگير، سيم نداره و وصله
جدا ببين يه بي سيم، با اين که سيم نداره
چه جوري وصل خطه، همش آتيش مي باره
زمين همون زمينه، اما بايد رفت جلو
نه اينکه روي زمين، نشست يا شد ولو
هر نفري توي خط، اسلحه بر مي داره
تدارک سي نفر، پشتيباني شو داره
هر کدوم از سي نفر، کارش رو انجام نده
لنگ مي مونه کار ما، شکست، صد در صد
شهيد يه روز مي جنگيد، امروز رفته تو جاشي
بايد تو فکر و عمل، ادامه شون تو باشي
اگر مي خواي راهشون، داشته باشه ادامه
اين رو بدون که دنيا، فقط برات يه دامه
دل اگه کندي ازش، راحت ازش گذشتي
مثل مسافر شدي، دور خودت نگشتي
دنيا اسيرت ميشه، مي شي شکل شهيدا
اونوقت ادامه مي دي، راه و مثل شهيدا
اگه مسافر باشي، جا تو دنيا، نگيري
بزرگ مي شي طوري که، تو دنيا، جا نگيري
طوري بزرگ بودن که، جا تو دنيا نگيرن
اون هايي که کوچکين، تو اين دنيا اسيرن
اسير يه لقمه نون، غافل از اوستا کريم
چشم و هم چشمي ها، حتي مي شن... بگذريم
منبع: ماهنامه ي امتداد شماره 26 و 27
/س