كاروان رفت، بمانيم اگر نامرديم
شاعر : منيژه درتوميان
هر چه گفتند نرو عزم به رفتن كردم
به خدايي خداوند اگر بر گردم
*هر چه گفتند نرو، عزم به رفتن كردم
من خيانت گر و نامردم اگر برگردم
مي روم كعبه همان جاست چرا برگردم
خودم اينجا دلم آنجاست چرا برگردم
مي روم اين عطش سينه كبابم كرده است
چشمه آنجاست و اين خاك جوابم كرده است
ما فقط رهگذري بوده و بر مي گرديم
كاروان رفت، بمانيم اگر، نامرديم
لختي آهسته تر اي قافله تا ما برسيم
ما كه با قافله سالار شما همنفسيم
پشت اين همهمه ها دشت سكوتي هم هست
پشت اين خاك زمين ملكوتي هم هست
* هر چه گفتند نرو عزم به رفتن كردم
من خيانت گر و نامردم اگر بر گردم
مردهامان همه رفتند ولي ما مانديم
مثل يك لَنگ كه از غافله ها جا مانديم
وسعت خاك ، شب اوج شما كم مي شد
آسمان نيز سرش پيش شما خم مي شد
آه...شرمنده ام اي دوست كه دستم خاليست
درد من درد غيبي و شكسته باليست
مثل تو عشق اگر در دل من آهي داشت
پر و بالم به خدا سوي سحر راهي داشت
رفتنم دست خودم نيست خدا مي داند
لحظه هايم همه ساليست خدا مي داند
*هر چه گفتند نرو عزم به رفتن كردم
به خدايي خداوند اگر بر گردم
منبع:http://www.farsnews.net
/س
به خدايي خداوند اگر بر گردم
*هر چه گفتند نرو، عزم به رفتن كردم
من خيانت گر و نامردم اگر برگردم
مي روم كعبه همان جاست چرا برگردم
خودم اينجا دلم آنجاست چرا برگردم
مي روم اين عطش سينه كبابم كرده است
چشمه آنجاست و اين خاك جوابم كرده است
ما فقط رهگذري بوده و بر مي گرديم
كاروان رفت، بمانيم اگر، نامرديم
لختي آهسته تر اي قافله تا ما برسيم
ما كه با قافله سالار شما همنفسيم
پشت اين همهمه ها دشت سكوتي هم هست
پشت اين خاك زمين ملكوتي هم هست
* هر چه گفتند نرو عزم به رفتن كردم
من خيانت گر و نامردم اگر بر گردم
مردهامان همه رفتند ولي ما مانديم
مثل يك لَنگ كه از غافله ها جا مانديم
وسعت خاك ، شب اوج شما كم مي شد
آسمان نيز سرش پيش شما خم مي شد
آه...شرمنده ام اي دوست كه دستم خاليست
درد من درد غيبي و شكسته باليست
مثل تو عشق اگر در دل من آهي داشت
پر و بالم به خدا سوي سحر راهي داشت
رفتنم دست خودم نيست خدا مي داند
لحظه هايم همه ساليست خدا مي داند
*هر چه گفتند نرو عزم به رفتن كردم
به خدايي خداوند اگر بر گردم
منبع:http://www.farsnews.net
/س