عرفات عاشق دلسوخته مي خواهد
نويسنده:مهدي طوقائي
محرم مي شوم به نيابت از شهدا قربه الي الله
لبيک اللهم لبيک، لبيک لا شريک لک لبيک...
از صفا به مروه و از مروه به صفا مي روم. مي خواهم در اين رسيدن، حالت اضطرار و اضطراب حضرت هاجر را درک کنم که از شدت عطش، اضطرابش بيشتر مي شود.قمقمه هاي خالي بچه هاي گردان کميل (آن حج گزاران خاکريزهاي فکه)را به ياد مي آورم و با هروله از اين منطقه مي گذرم.ميان صفا و مروه سعي مي کنم، اما نمي توانم جسم در خون تپيده ي شهدا را نبينم و آواي محزوني که از خيمه گاه شنيده مي شود.عمو عمو العطش، عمو عمو العطش...
به تقصير مي رسم و به ياد خاطرات جانسوز عمليات کربلاي 5 و خط شکناني که با وقوف در بخش شيميايي بيمارستان ساسان به عرفه عرفان رسيدند.
طواف مي کنم.صداي بال ملائک را مي شنوم. همه خود را به دست اين موج خروشان سپرده اند و کجا را جز قلب رملستان فکه و در ميان ميادين مين آن سراغ داريم که آنها اين چنين با عشق در آن ضجه بزنند و طواف کنند و تکه تکه شوند، در شبي که شوق وصال، اين عاشقان معتکف بر سنگرها و جبهه هاي را به حجاز مي کشاند.آنان که به دعوت پير جماران لبيک عاشقي گفتند: لبيک اللهم لبيک...
عرفات، عاشق دلسوخته مي خواهد و سالک بيداردل مي طلبد؟
مستان خم خميني از فکه و شلمچه به مشعرالحرام کوچ کردند.آنان که در رمي جمرات هر گونه پليدي را طرد کردند و همگام با جمع احرام پوش بر تنگه حمله بردند و نداي برائت از دشمن بعثي را فرياد کردند.اينجا ميقات شلمچه است و اين حسين (ع) است، سرسلسله ي عشاق تا راه قبله را به قبله جويان بنماياند و به تعبير سيد شهيدان اهل قلم:«خون حسين (ع)و اصحابش، کهکشاني است که راه قبله را مي نماياند و عالم همه در طواف عشق است و دايره دار اين طواف، حسين بن علي (ع) است.»
به مقام ابراهيم (ع) مي رسم و ياد پدري که ابراهيم گونه، جگرگوشه اش را روانه قربانگاه کرد.
جان کعبه ولايت است و نشانه اصلي بسيجي بودن هم ولايت.در زير بيرق ولايت؛ دل هاي همه خالي است از آنچه اهل دنيا به آن چنگ زده اند و به راستي کدام حج افضل است؟ زيارت سنگ ها، ديوارها و بازارها يا حج آن بسيجي که از بزرگ سپهدار صحنه ي خونين کربلا، حضرت عباس (ع) تأسي کرد؛ همو که در حريم عشق، احرام خون بست و لبيک عاشقي گفت و اگر وظيفه ي او در خون غلتيدن بود، پس بنگر وظيفه تو چيست؟
منبع:ماهنامه امتداد ش24
/خ
لبيک اللهم لبيک، لبيک لا شريک لک لبيک...
از صفا به مروه و از مروه به صفا مي روم. مي خواهم در اين رسيدن، حالت اضطرار و اضطراب حضرت هاجر را درک کنم که از شدت عطش، اضطرابش بيشتر مي شود.قمقمه هاي خالي بچه هاي گردان کميل (آن حج گزاران خاکريزهاي فکه)را به ياد مي آورم و با هروله از اين منطقه مي گذرم.ميان صفا و مروه سعي مي کنم، اما نمي توانم جسم در خون تپيده ي شهدا را نبينم و آواي محزوني که از خيمه گاه شنيده مي شود.عمو عمو العطش، عمو عمو العطش...
به تقصير مي رسم و به ياد خاطرات جانسوز عمليات کربلاي 5 و خط شکناني که با وقوف در بخش شيميايي بيمارستان ساسان به عرفه عرفان رسيدند.
طواف مي کنم.صداي بال ملائک را مي شنوم. همه خود را به دست اين موج خروشان سپرده اند و کجا را جز قلب رملستان فکه و در ميان ميادين مين آن سراغ داريم که آنها اين چنين با عشق در آن ضجه بزنند و طواف کنند و تکه تکه شوند، در شبي که شوق وصال، اين عاشقان معتکف بر سنگرها و جبهه هاي را به حجاز مي کشاند.آنان که به دعوت پير جماران لبيک عاشقي گفتند: لبيک اللهم لبيک...
عرفات، عاشق دلسوخته مي خواهد و سالک بيداردل مي طلبد؟
مستان خم خميني از فکه و شلمچه به مشعرالحرام کوچ کردند.آنان که در رمي جمرات هر گونه پليدي را طرد کردند و همگام با جمع احرام پوش بر تنگه حمله بردند و نداي برائت از دشمن بعثي را فرياد کردند.اينجا ميقات شلمچه است و اين حسين (ع) است، سرسلسله ي عشاق تا راه قبله را به قبله جويان بنماياند و به تعبير سيد شهيدان اهل قلم:«خون حسين (ع)و اصحابش، کهکشاني است که راه قبله را مي نماياند و عالم همه در طواف عشق است و دايره دار اين طواف، حسين بن علي (ع) است.»
به مقام ابراهيم (ع) مي رسم و ياد پدري که ابراهيم گونه، جگرگوشه اش را روانه قربانگاه کرد.
جان کعبه ولايت است و نشانه اصلي بسيجي بودن هم ولايت.در زير بيرق ولايت؛ دل هاي همه خالي است از آنچه اهل دنيا به آن چنگ زده اند و به راستي کدام حج افضل است؟ زيارت سنگ ها، ديوارها و بازارها يا حج آن بسيجي که از بزرگ سپهدار صحنه ي خونين کربلا، حضرت عباس (ع) تأسي کرد؛ همو که در حريم عشق، احرام خون بست و لبيک عاشقي گفت و اگر وظيفه ي او در خون غلتيدن بود، پس بنگر وظيفه تو چيست؟
منبع:ماهنامه امتداد ش24
/خ