حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در مکه به پیرمردی نیازمند قول یاری دادند. او نیز به منزل ایشان در مدینه رفت تا حضرت به قولش وفا کند. حضرت علیه السلام با دیدن پیرمرد، نخست از همسرشان فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) برای وی چیزی درخواست کردند. اما آنان در خانه، حتی چیزی برای خوردن خود و فرزندانشان نیز نداشتند. ناچار حضرت علیه السلام از سلمان خواستند باغی را که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) خود احیا کرده و به ایشان هدیه داده بودند بفروشد. او نیز باغ را به ارزش دوازده هزار درهم فروخت. حضرت علی علیه السلام ، همه آن دوازده هزار درهم را به پیرمرد و دیگر فقرای مدینه بخشیدند و با دست خالی به خانه بازگشتند؛ در حالی که فاطمه الزهراء (سلام الله علیها)، امام حسن و امام حسین علیهما السلام و خود حضرت گرسنه بودند و چیزی در خانه نداشتند. وقتی حضرت فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) از ماجرا باخبر شدند، چون از شدت گرسنگی حضرت علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام اجمعین معنی آگاه بودند، این مسئله بر ایشان قدری گران آمد. به همین سبب با زبان گلایه، فرمودند: «آیا از آن همه پولی که از فروش باغ به دست آوردید، حتی درهمی به ما نمی رسید تا برای خودتان، من و فرزندانتان غذایی تهیه کنید؟» این برخورد ناچیز فاطمه با امیر مؤمنان (علیه السلام) بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) گران آمد؛ چراکه به ایشان از سوی حضرت حق تعالی وحی شد: قل لفاطمة: لیس لک أن تضربی على یدیه؛ «به فاطمه بگو: سزاوار نیست که علی را در بخشش و انفاق به نیازمندان محدود کنی». حضرت فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) وقتی از ماجرای پیام الهی و نگرانی پدر باخبر شدند، با همان فروتنی و تواضعی که داشتند، از همان گلایه ناچیز به همسر بزرگوارشان پشیمان شدند و استغفار کردند. ایشان زبان به عذرخواهی و جبران گشودند و فرمودند: فانی أستغفر الله ولا أعود أبدا، «من از پروردگارم عفو و بخشش درخواست می کنم و دیگر چنین سخنی را تکرار نخواهم کرد»(1) ای اباالحسن، به حق پدرم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، از خداوند و شما همسرم و پسرعمویت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پوزش می طلبمصفحهای دیگر از زندگی و روابط شیرین حضرت امیر المؤمنین و همسر بزرگوارشان فاطمه الزهراء (سلام الله علیهما) را ورق می زنیم. در این قطعه تاریخی به روشنی خواهیم دید فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) با اینکه معصوم بودند و به گواهی همسر بزرگوارشان، هرگز هیچ گونه کوتاهی در زندگی زناشوییشان دیده نشد، هرگاه احساس می کردند کوتاهی اندکی در حق حضرت علی کرده اند، بیدرنگ عذرخواهی می کردند و در پی جلب رضای ایشان که رضای الهی را نیز به همراه دارد، بر می آمدند. این گفت و گوی زیبا و شنیدنی که نکات آموزنده بسیاری در باره فضائل و مناقب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت (علیهم السلام) ، به ویژه حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) دارد، در کتاب شریف الفضائل، منسوب به جناب شاذان بن جبرئیل قمی، از علمای بزرگ شیعی مذهب قرن ششم، به تفصیل نقل شده است. سدید الدین ابوالفضل شاذان بن جبرئیل بن ابی طالب قمی، از علمای قرن ششم هجری، متولد شهر قم و ساکن مدینه منوره بوده است. به گفته مرحوم سید محسن امین، بعضی از مورخان، این عالم بزرگوار شیعی را با علمای هم نام دیگری، از جمله «فضل بن شاذان نیشابوری» که از علمای قرن سوم و اصحاب امامان معصوم ما بوده است، به اشتباه یکی می دانند. شاذان بن جبرئیل از شاگردان «عمادالدین طبری» صاحب کتاب بشارة المصطفی است و از معروف ترین شاگردان وی، «محمدبن مشهدی» صاحب کتاب مزار است. او صاحب تألیفاتی است که معروف ترین کتب منسوب به وی، همین کتاب الفضائل است. تاریخ وفات وی را که به طور دقیق مشخص نیست، اواخر قرن ششم می دانند (2).
به سبب طولانی بودن روایت، از نقل همه آن معذوریم. برای مطالعه همه روایت و بهره گیری از آن گفت و گو، می توانید به کتاب یادشده، مراجعه کنید. خلاصه آن روایت طولانی چنین است:
روزی امیر مؤمنان (علیه السلام)به همراه همسرشان فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) در گوشهای از صحرای اطراف مدینه نشسته بودند و خرما میل می فرمودند. ایشان آرام آرام گفت و گو می کردند و هریک فضایل و مقامات معنوی خویش را بیان می فرمودند. امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمودند: «فاطمه جان، آیا می دانی پدرت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مرا بیشتر از تو دوست دارند؟» فاطمه نان پاسخ دادند: «این ادعا از شما عجیب است. شما را از من که میوه دلش، پاره تنش و شاخه ای از شاخه های وجود پدرم هستم و غیر از من فرزندی ندارند، بیشتر دوست دارند؟» آن گاه با هم نزد پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله وسام شرفیاب شدند و این پرسش را مطرح کردند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «فاطمه جان، تو نزد من محبوب تری، اما على نزد من از تو عزیزتر است». این گفت و گوی عجیب و بیان فضائل و مناقب پاک ترین انسان ها از زبان مبارکشان و در محضر نورانی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) همچنان ادامه داشت. بسیاری از ناگفته های شنیدنی در حضور پیامبر گرامی اسلام از زبان مبارکشان بیان شد. گویا آن دو بزرگوار تشنه شنیدن فضایل و مناقب همدیگر بودند و از آن خشنود می شدند. آن گاه، حضرت خطاب به دختر بزرگوارشان فرمودند: «فاطمه جان، برخیز و سر علی را ببوس. اکنون جبرئیل، میکائیل، اسرافیل وعزرائیل به همراه چهارهزار فرشته، علی را حمایت می کنند. این برادرم راحیل و دردائیلاند که به همراه چهار هزار فرشته دیگر، بیننده این گفت و گویند. سپس فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) برخاست و در محضر شریف رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) سر مبارک همسرش امیر مؤمنان (علیه السلام)را بوسید و عرض کرد: «ای اباالحسن، به حق پدرم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، از خداوند و شما همسرم و پسرعمویت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پوزش می طلبم». آن گاه حضرت علی عذر ایشان را پذیرفت و برخاست و بر دستان مبارک پدر بزرگوارش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بوسه زد. (3)
البته بیان این نکته لازم است که حضرت فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) ، در این گفت وگوی دوست داشتنی و شیرین، جسارت و اهانت، یا خطا و اشتباهی را در قبال همسر بزرگوارشان حضرت امیر المؤمنین علیه السلام مرتکب نشده بودند. اما سبب توصیه به عذرخواهی شاید از آن روست که مقام و مرتبت آن دو شخصیت باعظمت الهی برای ما روشن تر شود.
پینوشتها:
- ابی محمد حسن بن ابی الحسن الدیلمی، ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۲۱۶؛ عزالدین بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۹، ص۲۸۶، نامه 45؛ محمدبن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۷۸. اصل این روایت در جلد نخست از کتاب حاضر، ص ۲۳۲ آمده است.
- سید محسن امین، اعیان الشیعة، ج ۷، ص۳۲۷
- شاذان بن جبرئیل قمی، الفضائل، ص ۸۱