ساده زیستی حضرت فاطمه زهرا(س)

در این مطلب به یکی از شاخص ترین ویژگی های اخلاقی فاطمه زهرا (سلام االله علیها) یعنی ساده زیستی اشاره می شود.
يکشنبه، 2 دی 1403
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ساده زیستی حضرت فاطمه زهرا(س)
مقدمه:
حضرت زهرا (س)، الگوی کامل ساده‌زیستی و قناعت در تاریخ اسلام است. زندگی ساده و بی‌تکلف ایشان، نه تنها در زندگی روزمره بلکه در روابط اجتماعی، اعتقادات و عباداتشان نیز نمود داشت. ایشان با تمام وجود به خدا توکل می‌کردند و از نعمت‌های دنیوی به اندازه نیاز استفاده می‌کردند.

سادگی در زندگی حضرت زهرا (س)، نه تنها به معنای محرومیت از نعمت‌های الهی نبود، بلکه به معنای آزاد شدن از بند دنیا و رسیدن به آرامش روحی بود. الگوگیری از سیره حضرت زهرا (س) در عصر حاضر، می‌تواند راهکاری موثر برای مقابله با مصرف‌گرایی، تجمل‌گرایی و بسیاری از مشکلات اجتماعی باشد."

تکلّف گر نباشد خوش توان زیست
تعلّق گر نباشد خوش توان مرد

ساده زیستی حضرت فاطمه زهرا(س)
زهد و ساده زیستی، شرطی است که خداوند با پیامبران خویش مطرح نموده است؛ همان گونه که در دعای ندبه می خوانیم: «وَ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیَّةِ؛ و با آنها در درجه های این دنیای پست زهد را شرط نمودی».

ساده زیستی و بی رغبتی نسبت به جاذبه های دنیوی، افزون بر آنکه آدمی را از بسیاری از لغزش‏ها و گناهان باز می دارد، رمز اصلی آرامش قلبی و شادابی روحی نیز می باشد.

روزی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به خانه دخترش زهرا علیهاالسلام وارد می شود و می بیند که او یک دستبند نقره در دست دارد و پرده الوانی را از در آویخته است؛ به علامت اعتراض برمی گردد.

حضرت زهرا که از خلق و خوی پدر بزرگوارش آگاه بود، فورا دستبند را از دست درآورد و پرده را هم از در کند و آنها را خدمت پدر بزرگوارش فرستاد و پیغام داد که در هر راه که خودتان صلاح می دانید، مصرف فرمایید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز فورا همه آنها را به اصحاب صفّه بخشید.»

پیام ساده زیستی حضرت زهرا علیهاالسلام، پیام آسودگی خاطر، آرامش و صفای روحی است که امروزه می تواند به عنوان یکی از عوامل نجات آدمیان از این گرداب دل بستگیها به شمار آید.

از سلمان فارسی چنین نقل شده است که می گوید: «روزی حضرت فاطمه علیهاالسلام را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر داشت. در شگفتی ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاهان ایران و قیصر روم بر تخت های طلا می نشینند و پارچه های زربافت به تن می کنند؛ وه که این دختر رسول خداست! نه چادرهای گران قیمت بر سر دارد و نه لباس های زیبا!

فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد: «ای سلمان! خداوند بزرگ، لباسهای زینتی وتخت های طلا را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است.»

ساده زیستی حضرت فاطمه زهرا(س)
ناگفته نماند که گرچه در عصر حاضر نمی توان همانند حضرت زهرا علیهاالسلام زندگی کرد و ساختار ساده زیستی را براساس ساده زیستی ایشان پی ریزی نمود، اما در این زمان نیز می توان ساده زیستی را متناسب با مقتضیات روز تبیین نمود و براساس آن، زندگی پاکیزه ای بنا کرد؛ زندگی ای که در آن از زیاده روی در مصرف و انباشتن کالاهای غیر ضروری و پرورش نیازهای کاذب خبری نیست و تنها براساس نیازمندیهای راستین انسان استوار است.

بانوى بزرگ اسلام، میوه فضیلت ها و ثمره عظمت ها بود.سینه اى پُربار و دلى آکنده از عشق و ایمان داشت و مادر شکیبایى به شمار مى آمد. ایشان به ثروتى اندک و امکاناتى ناچیز قناعت کرد و راه مواسات و ایثار را برگزید.

آن حضرت حدود نُه سال در خانه ولایت و امامت زیست، و زندگى سراسر افتخارش با امیر فضیلت ها و کمالات، در پارسایى و سادگى، از خاتم پیام آوران الگو گرفته بود، و تاریخ هرگز چنین چهره اى به خود ندیده و نخواهد دید.

این ازدواج با شکوه، در سال هاى نخست هجرت اتفاق افتاد، و چون آغاز پیشرفت اسلام بود، حضرت على علیه السلام پیوسته در حال آماده باش و جنگ با مشرکان به سر مى برد، و اگر درآمدى به دست مى آورد، تهیدستان را مقدم مى داشت؛.

لذا فاطمه اطهر علیها السلام براى اداره امور خانه، با دشوارى هاى بسیار رو به رو مى شد، و چه روزها که خود و بچه هایش با گرسنگى به سر مى بردند، اما اگر خوراک و پوشاکى به دستشان مى رسید، به دیگران مى دادند. آنان انسانیت، فضیلت و معنویت را بر زر و زیور و خوشى هاى زودگذر مقدم مى داشتند. اینک بایسته است نمونه هایى از این دست، آورده شود:

ابوسعید خدرى آورده است که روزى حضرت على علیه السلام گرسنه بود. به حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: آیا غذایى در خانه هست؟ فرمود: نه، سوگند به خدایى که پدرم را به رسالت و شما را به جانشینى او برگزید، دو روز است غذایى نداریم، و اگر چیزى یافت مى شد، شما را بر خود و فرزندانم حسن و حسین مقدم مى داشتم.

حضرت على علیه السلام فرمود: فاطمه جان! چرا به من اطلاع ندادى تا چیزى فراهم آورم؟ پاسخ داد: از خداى خویش شرم

مى کنم که شما را به کارى وادارم که توان آن را نداشته باشى.(1)امام على علیه السلام با اطمینان به خدا از خانه بیرون رفت و دینارى را قرض گرفت و براى خرید نیاز خانواده اش به راه افتاد که مقداد را دید که در هواى بسیار گرم از خانه اش بیرون آمده و حرارت خورشید رنگ چهره او را دگرگون و پاهایش را آزرده است.

آن حضرت شگفت زده شد و گفت: چرا در این وقت بیرون آمدى؟ عرض کرد: یا ابا الحسن! دست از من بردار و چیزى مپرس. فرمود: برادرم! نمى توانم از کنارت بگذرم، بى آن که از حالت با خبر شوم. عرض کرد:

براى خدا دست از من بردار و حالم مپرس. حضرت فرمود: برادرم! نمى توانى مشکلت را از من پنهان سازى. مقداد عرض کرد: اینک که اصرار مى ورزى، به خدایى که محمّد صلى الله علیه وآله را به رسالت و تو را به جانشینى او برگزید، چیزى جز سختى زندگى و گرسنگى خانواده ام مرا از خانه بیرون نیاورده است. چون گریه آنان مرا آزرده، با اندوه و سرگردانى بیرون آمده ام.

آن حضرت گریست، به گونه اى که محاسن شریفش اشک آلود گشت و فرمود: سوگند به آن خدایى که تو سوگند یاد کردى، مرا نیز همان چیز از خانه بیرون ساخت. اینک دینارى را قرض نموده ام، اما تو را بر خود مقدم مى دارم. آن را به مقداد داد و به سوى مسجد حرکت کرد. نماز ظهر و عصر و سپس نماز مغرب را به جاى آورد.

رسول خدا صلى الله علیه وآله با عبور از صف اوّل، پاى آن حضرت را فشرد. آن دو بزرگوار، کنار درب مسجد به هم رسیدند.حضرت على علیه السلام سلام کرد. پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله پس از جواب فرمود: آیا ممکن است شام را میهمان شما باشم؟

حضرت على علیه السلام در حالى که شرم داشت، متحیرانه سر به زیر انداخت و سکوت کرد. او خوب مى دانست که پیامبر خدا صلى الله علیه وآله از حال او و انفاق و ایثارش با خبر است. خداى بزرگ هم به پیامبر خود پیام فرستاد که شام را در خانه حضرت على باشد.

رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: چرا پاسخ مثبت یا منفى نمى دهى؟ حضرت على علیه السلام با شرمندگى آن حضرت را دعوت نمود.

به هر حال، آن دو بزرگوار با هم بر حضرت فاطمه علیها السلام وارد شدند. هنوز آن بانو در عبادتگاه خویش بوده، نمازش را به جاى مى آورد. ظرفى از غذا هم در کنارش قرار داشت.

وقتى صداى پدر را شنید، از جاى برخاست و سلام کرد. آن حضرت به او - که محبوت ترین افراد در نظرش بود - پاسخ داد و دست محبت بر سرش کشید و فرمود: دخترم! چگونه روز را شب آوردى؟ [عرض کرد: به خیر و نیکى.] فرمود: شام را بیاور. حضرت فاطمه علیها السلام ظرف غذا را در برابر آن دو بزرگوار نهاد...

حضرت على علیه السلام فرمود: این غذا را از کجا آوردى؟ تا کنون غذایى به این خوش رنگى و خوش بویى و خوش مزگى ندیده ام. رسول خدا صلى الله علیه وآله دست مبارکش را بر شانه حضرت على نهاد و فرمود: على جان! این در برابر دینارى است که تو در راه خدا انفاق کردى...(2)

هنگامى که آیه:«وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ ا لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ».(3) نازل شد، پیامبر صلى الله علیه وآله به شدت گریست.

اصحاب و یاران نیز از گریه آن بزرگوار به گریه افتادند؛ اما به خود جرئت نمى دادند که از علت آن سؤال نمایند. روش آن حضرت چنین بود که هرگاه دخترش فاطمه علیها السلام را مى دید، شاد مى گشت؛ لذا سلمان به درِ خانه حضرت فاطمه علیها السلام آمد تا او را از جریان با خبر سازد.

بانوى بانوان، مقدارى جو را با دست مبارک آسیاب مى کرد و این آیه را تلاوت مى نمود:«وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى .(4)

حضرت سلمان داستان گریه پیامبر را به اطلاع فاطمه علیها السلام رساند. حضرت فاطمه علیها السلام با شنیدن این خبر، چادر خود را که کهنه و وصله دار بود، پوشید و عازم حرکت شد. سلمان از دیدن این منظره گریست و گفت: دختران پادشاهان ایران و روم، لباس هاى گران قیمت دیبا و حریر مى پوشند، ولى چادر دختر گرامى پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله این گونه است!

حضرت فاطمه علیها السلام بعد از ملاقات با پدر گرامى اش فرمود: سلمان از لباس من شگفت زده شده است. سوگند به خدایى که شما را به حق مبعوث نموده، پنج سال است که من و همسرم چیزى نداریم جز پوست گوسفندى که روزها براى شترمان روى آن علف مى ریزیم و شب ها آن را فرش خود قرار مى دهیم. متکاى ما نیز از جنس پوست است که درون آن را با لیف خرما پر کرده ایم.

پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: اى سلمان! دخترم فاطمه، از گروه «سابقین» و سبقت گیرندگان بارگاه الهى است.آن گاه حضرت فاطمه علیها السلام از علت گریه پدر گرامى اش پرسید. آن حضرت

فرمود: جبرئیل این دو آیه را نازل نمود. حضرت فاطمه علیها السلام با شنیدن آیات، (صیحه اى زد و) با صورت به زمین افتاد و فرمود: واى! واى بر کسى که وارد دوزخ گردد.هنگامى که حضرت سلمان آیات را شنید فرمود: کاش گوسفندى بودم و خانواده ام گوشت مرا مى خوردند و پوستم را پاره مى کردند، ولى قصه دوزخ را نمى شنیدم.

ابوذر نیز فرمود: کاش از مادر متولد نشده بودم و داستان دوزخ را نمى شنیدم.مقداد هم فرمود: کاش پرنده اى بودم و در بیابان ها مى زیستم و از حساب و عقاب آزاد بودم و از آتش دوزخ چیزى نمى شنیدم.

حضرت على علیه السلام نیز فرمود: کاش درندگان مرا پاره مى کردند و از مادر متولد نشده بودم و قصه دوزخ را نمى شنیدم. آن گاه دست خود را بر سر نهاد و باران اشک از دیدگان فرو بارید و فرمود:

«وا بُعْدَ سَفَراهُ! وا قِلَّةَ زاداهُ»«واى از دورىِ سفر آخرت! واى از اندک بودن توشه راه! آنان که در این سفر وارد آتش مى شوند، بسان بیمارانى هستند که از آنها عیادت نمى شود؛ مجروحانى هستند که زخم هایشان مداوا نمى گردد؛ و اسیرانى هستند که دوران اسارت آنان پایان نمى پذیرد.

خوراک و آشامیدنى آنان از آتش است و در میان طبقات دوزخ زیر و رو مى گردند. پیش از آن، لباس هاى نرم مى پوشیدند ولى اکنون لباس هاى آتشین بر تن مى کنند. در دنیا با همسران خود هم آغوش بودند اما اکنون با شیطان ها!»(5)

شیعه و سنى روایت کرده اند که روزى رسول خدا صلى الله علیه وآله فاطمه علیها السلام را دید که لباسى از پشم شتر بر تن دارد و با دستاس، آرد تهیه مى کند [وبا دست دیگر، کودک خود را شیر مى دهد.] آن حضرت از دیدن این منظره گریست و فرمود:

«یا فاطِمَةُ! اِصْبِرِى عَلى مَرارَةِ الدُّنْیا لِنِعَمِ الْآخِرَةِ غَداً.»«فاطمه جان! بر تلخى و سختى دنیا شکیبا باش تا شیرینى نعمت هاى سراى آخرت را دریابى.»

در این هنگام بود که آیه پنجم سوره ضحى فرود آمد:«وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى .«به زودى پروردگارت (آن قدر) به تو عطا خواهد کرد تا خرسند گردى.»(6)

پی نوشت:
1- در روایتى دیگر آمده است که پدرم فرمود: از همسرت چیزى درخواست نکن، (ممکن است در تهیه آن به زحمت افتد). بحارالأنوار، ج 43، ص 31، ح 38، و...

2-تفسیر فرات، ص 83، ح 60 (ذیل آیه 37 آل عمران)؛ کشف الغمه، ج 1، ص 444؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 59؛ امالى طوسى، ج 2،

ص 228. این حدیث و نظیر آن را بسیارى از علماى شیعه و سنى روایت کرده اند. ر.ک: عوالم، ج 1، ص 214 و...

3- سوره حجر، آیه 43 و 44: «جهنم میعادگاه همه آنهاست - هفت در دارد و براى هر درى، گروه معیّنى از آنها تقسیم شده اند.»

4-سوره قصص، آیه 60: «آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است.»

5-بحارالأنوار، ج 43، ص 87.

6-مقتل خوارزمى، ج 1، ص 64، ف 5؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 85.

منبع:
حوزه نت
کتاب سیره زندگی بانک حضرت زهرا سلام الله علیها
این مقاله در تاریخ 1403/10/2 بروز رسانی شده است.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط