حجت بن الحسن العسگری (1)
پيشگفتار
سراپا نماد نبوت و ولايت است, تمام پيامبران را در خويش دارد؛ چون آدم آدميتي نو را بنياد مينهد,چون نوح با كوله بار صدها سال درد و ستمكشي بر پشت, خدا را بر كافران ميخواند, چون ابراهيم نداي توحيد در ميدهد و بتها را سرنگون ميكند, چون موسي بر فرعونيان ستمگر ميشورد, چون عيسي انسانيت مرده را زنده ميسازد, و چونان محمد (صلي الله عليه و آله) صلاي فلاح عالميان برميدارد... .
آيينهي پرستش حق ازلي است آنگاه كه به نماز ميايستد, طنين وحي پيامبران در گفتار او چون به موعظه مينشيند؛ فريادش قرون را در مينوردد و شمشير خشمش فرعونيان را براي ابد در هرم نابودي دفن ميكند.
قيامش كه همسنگ قيامت است قيامت دنيا را برميانگيزد, و ظهورش كه مظهر ديانت است دين را بر جهان حكمفرما ميسازد؛ دستانش كه شاخههاي پر بار درخت امامت است زمين را به آسمان پيوند ميزند, و گفتارش كه قرين وحي خداست فرشتگان را به همسايگي انسان ميخواند... .
چون برميخيزد ضلالت به خاك ميافتد, و چون سر برميدارد هدايت قيام ميكند؛ قيامش مسلخ تباهيهاست, و نامش مرگ نامرديها؛ آغازش پايان جباران است, و دوامش استمرار صلاح درستكاران, غيبتش شب يلداي مشتاقان ستمديدهي اوست, و ظهورش صبح راستين محبان به جان رسيدهي او ...
خلاصهي زندگي
لقبش: مشهورترين القاب آن گرامي «مهدي», «قائم», «حجت» و «بقيةالله» است.
پدرش: پيشواي يازدهم حضرت امام حسن عسكري (عليهالسلام).
مادرش: بانوي گرامي «نرجس» نوادهي قيصر روم.
تاريخ تولد: جمعه نيمهي شعبان سال 255 هجري قمري.
محل تولد: شهر سامرا از شهرهاي عراق.
اعتقاد به حضرت مهدي موعود در ساير اديان اعتقاد به امام مهدي موعود (عليهالسلام) كه مصلحي الهي و جهاني است در بسياري از مذاهب و اديان وجود دارد, و نه تنها شيعه كه اهل تسنن و حتي پيروان اديان ديگر مانند يهود و نصاري و زردشتيان و هندويان به ظهور يك مصلح بزرگ الهي اذعان و اعتراف دارند و آنرا ا نتظار ميبرند.
در كتاب «ديد» كه نزد هندويان از كتب آسماني است آمده: پس از خرابي دنيا پادشاهي در آخرالزمان پيدا شود كه پيشواي خلايق باشد و نام او منصور باشد, و تمام عالم را بگيرد و بدين خود درآورد و همه كس را از مؤمن و كافر بشناسد و هرچه از خدا خواهد برآيد.
و در كتاب «جاماسب» شاگرد زردشت ذكر شده: مردي بيرون آيد از زمين تازيان از فرزندان هاشم, مردي بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق و بر دين جد خويش بود با سپه بسيار و روي به ايران نهد و آبادان كند و زمين پر داد كند و از داد وي باشد گرگ با ميش آب خورد.
در كتاب «زند» كه از كتابهاي مذهبي زردشتيان است آمده: آنگاه فيرزوي بزرگ از طرف ايزدان ميشود, و اهريمنان را منقرض ميسازند و تمام اقتدار اهريمنان در زمين است و در آسمان راه ندارند, و بعد از پيروزي ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان, عالم كيهان به سعادت اصلي خود رسيده بني آدم بر تخت نيكبختي خواهند نشست.
و در تورات,در سفر تكوين از دوازده امام كه از نسل اسماعيل پيامبر بوجود ميآيند سخن گفته شده است:« و در حق اسماعيل ترا شنيدم اينك او را بركت دادهام و او را بارور گردانيده به غايت زياد خواهم نمود و دوازده سرور توليد خواهد نمود و او را امت عظيمي خواهم نمود.»
و در مزامير حضرت داود (عليهالسلام) نوشته است: «... و اما صالحان را خداوند تأييد ميكند... صالحان وارث زمين خواهند بود و در آن تا هميشه ساكن خواهند بود.»
و در قرآن كريم نيز ذكر شده است: « ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون»
ما در زبور(داود) بدنبال ذكر (يعني تورات) نوشتيم كه بندگان شايستهي ما وارث زمين خواهند شد.
و باز قرآن ميفرمايد: « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا»
خداوند به كساني از شمايان كه ايمان آوردهاند و كارهاي شايسته كردهاند وعده داده است كه آنان را در زمين خليفه و جانشين سازد چنانكه گذشتگان راخلافت و جانشيني بخشيد و ديني را كه خدا بر ايشان پسنديده است برقرار نمايد و ترس آنان را به ايمني تبديل كند كه مرا عبادت ميكنند و چيزي را شريك من قرار نميدهند.
اين گونه آيات نمونهاي از آن ذكر شد گواه آن است كه سرانجام, جهان در دست بندگان شايستهي الهي قرار خواهد گرفت و اين ميراث به آنان خواهد رسيد و به مقام رهبري و پيشوايي جهانيان نائل خواهند آمد. اگر بشر از مسير صحيح و راه خدا منحرف مانده و تا عمق پرتگاههاي انحراف و پستي سقوط و نزول كرده است, در واقع به حد نهايي اين قوس نزولي چيزي نمانده است و به زودي وجدان بشريت بيدار ميشود و درمييابد كه با تكيه بر زور و توانايي خرد و انديشهي خود و تكنيك و علوم مادي نميتواند نظم و عدالت و سعادت فراگير را در جهان مستقر سازد, و راهي جز اين ندارد كه مناسبات خود را بر اساس ايمان و وحي و پذيرش ولايت الهي استوار سازد و با رهبري مصلحي الهي و جهاني خود را از گرداب خطرها نجات بخشد و راه كمال را بپيمايد تا حكومتي جهاني براساس عدالت همراه با امنيت, صفا و صميميت برقرار گردد.
ميلاد امام
پدر گرامي او پيشواي يازدهم حضرت امام حسن عسكري (عليهالسلام), و مادرش بانوي بزرگوار «نرجس» كه «سوسن» و «صيقل» نيز ناميده شده و دختر «يوشعا» پسر قيصر روم,و از نسل «شمعون» يكي از حواريون مسيح (عليهالسلام) است. نرجس چنان بافضيلت بود كه «حكيمه» خواهر امام هادي (عليهالسلام) كه خود از بزرگان بانوان خاندان امامت است او را سيدهي خود و سيده خانوادهي خود , و خود را خدمتگزار او خطاب كرد.
«حكيمه» هرگاه خدمت امام عسكري (عليهالسلام) ميرسيد دعا ميكرد خداوند به او فرزندي عطا فرمايد؛ ميگويد: يكروز كه مطابق عادت به ديدار امام عسكري (عليهالسلام) رفته بودم همان دعا را تكرار كردم, آن گرامي فرمود: فرزندي كه دعا ميكني خدا به من عطا فرمايد امشب به دنيا ميآيد.
«نرجس» پيش آمد تا كفش مرا درآورد, و گفت: بانوي من كفشت را به من بده.
گفتم: تو سرور و بانوي مني, به خدا سوگند نميگذارم كفش مرا درآوري, و نميگذارم به من خدمت كني, من بر روي چشم خويش ترا خدمت ميكنم.
امام عسكري (عليهالسلام) سخن مرا شنيد و فرمود: عمه خدا به تو پاداش نيكو دهد.
تا غروب نزد او بودم, و كنيز را صدا زدم و گفتم. لباس مرا بياور تا بروم, امام فرمود: عمه, امشب نزد ما بمان زيرا امشب مولودي كه نزد خداي متعال گرامي است به دنيا ميآيد كه خدا بوسيلهي او زمين را پس از مردن زنده ميگرداند.
عرض كردم: سرور من از چه كسي متولد ميشود؟ من در نرجس اثري از حمل نميبينم!
فرمود: از نرجس نه غير او.
من برخاستم و نرجس را دقيقاً جستجو كردم,هيچ اثري از حاملگي در او نبود, به سوي امام بازگشتم و او را از كار خود آگاه ساختم, امام تبسم كرد و فرمود: سپيده دم بر تو آشكار ميشود كه او فرزندي دارد, زيرا او نيز همچون مادر موسي كليمالله است كه حمل او آشكار نبود, و كسي تا هنگام ولادت نميدانست, زيرا فرعون در جستجوي موسي(براي آنكه چنان طفلي بوجود نيايد) شكم زنان حامله را ميدريد, و اين (طفل كه امشب متولد ميشود) مانند موسي (عليهالسلام) است (طومار حكومت فرعونان را درهم خواهد پيچيد) و در جستجوي اويند.
«حيكمه» ميگويد: من تا سپيده دم مراقب نرجس بودم, و او با آرامش نزد من خوابيده بود, و هيچ حركتي هم نميكرد, تا در شب و به هنگام طلوع فجر هراسان از جاي جست, من او را در آغوش گرفتم ونام خدا را بر او خواندم.
امام (عليهالسلام) ـ از اطاق ديگر ـ صدا زد: «انا انزلنا» را بر او بخوان! و من خواندم و از نرجس حالش را جويا شدم, گفت: آنچه مولاي من به تو خبر داد آشكار شده است.
من همچنانكه امام فرمان داده بود به خواندن «انا انزلنا» ادامه دادم, در اين هنگام جنين از درون شكم با من همصدا شد و همچنانكه من انا انزلنا ميخواندم او نيز ميخواند, و بر من سلام كرد. سخت هراسان شدم, امام (عليهالسلام) صدازد: از امر خداي متعال تعجب مكن, خداي متعال ما ـ ائمه ـ را در كوچكي به حكمت گويا ميسازد و در بزرگي حجت در زمين قرار ميدهد.
هنوز سخن امام به پايان نرسيده بود كه نرجس از نزد من ناپديد شد چنانكه گويي پردهيي ميان من و او آويختهاند كه او را نميديدم؛ فرياد كشيدم و به سوي امام دويدم, امام فرمود: عمه بازگرد, او را درجاي خويش خواهي يافت.
بازگشتم, و طولي نكشيد كه حجاب ميان من و او برطرف شد و نرجس را ديدم كه چنان در نور غرق است كه چشمم را از ديدنش ميپوشاند, و پسري را كه متولد شده بود ديدم كه در سجده است و به زانو افتاده و انگشتان سبابه بلند كرده و ميگويد:« اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان جدي محمداً رسول الله صلي الله عليه و آله و ان ابي اميرالمؤمنين» و آنگاه بر امامت يكايك تا خودش گواهي داد, و گفت: بارخدايا! ميعاد مرا عملي ساز, و كارم را به سرانجام برسان, و گامم را استوار بدار, و زمين را بوسيلهي من از عدل و داد پر كن...»
نام، كنيه و القاب
تا زماني كه خداوند، زمين را به ظهور او و استقرار دولتش زينت نبخشيده است، بر كسي روا نيست كه نام و كنيه آن حضرت را بر زبان جاري سازد.[1]
بر همين اساس، عدهاي از فقيهان، قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام واقعياش شده و عدهاي ديگر نيز اين امر را مكروه دانستهاند. بيشتر فقيهان، نهي از نام بردن حضرت را خاص زمان غيبت صغرا و شرايطي شمردهاند كه بيم خطر جاني براي آن حضرت وجود داشت.[2]
به دليل وجود روايات يادشده، شيعيان، آن حضرت را با القاب مختلفي چون: حجّت، قائم، مهدي، خلف صالح، صاحب، صاحب الزّمان، صاحبالدار ميناميدند و در دوران غيبت كوتاه آن امام، ارادتمندان و دوستداران حضرتش با تعبيرهايي چون «ناحيه مقدسه» از ايشان ياد ميكردند.[3]
پنهان بودن ميلاد امام
از هنگام تولد امام قائم (عليهالسلام) تا شهادت پدرش حضرت عسكري (عليهالسلام) بسياري از بستگان و ياران ويژهي امام يازدهم موفق به ديدار او شدند يا از وجود او در خانهي امام آگاه گشتند؛ اصولاً روش امام عسكري (عليهالسلام) چنين بود كه در عين پنهان داشتن فرزند ارجمند خويش, در فرصتهاي مناسب ياران مورد اطمينان را از وجود او آگاه ميفرمود تا آنان به شيعيان برسانند و پس از او در گمراهي نمانند؛ براي نمونه به چند مورد اشاره ميكنيم:
1ـ «احمد بن اسحاق» كه از بزرگان شيعه و پيروان ويژه امام عسكري (عليهالسلام) است ميگويد: « خدمت امام عسكري (عليهالسلام) شرفياب شدم, و ميخواستم در مورد جانشين پس از او پرسش كنم, و آن گرامي بدون آنكه سؤال كنم فرمود: اي احمد, همانا خداي متعال از آن هنگام كه آدم را آفريد زمين را از حجت خدا خالي نگذاشته و نيز تا قيامت خالي نخواهد گذاشت, به جهت حجت خدا از اهل زمين رفع بلا ميشود و باران ميبارد وبركات زمين خارج ميگردد.
عرض كردم: اي پسر رسول خدا, امام و جانشين پس از شما كيست؟
آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و بازگشت درحاليكه پسري سهساله كه رويي همانند ماه تمام داشت بر دوش خويش حمل ميكرد و فرمود: اي احمد بن اسحاق,اگر نزد خداي متعال و حجتهاي او گرامي نبودي اين پسرم را به تو نشان نميدادم, همانا او همنام رسول خدا و هم كنيهي اوست, او كسي است كه زمين را از عدل و داد پر ميسازد و همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. اي احمد بن اسحاق مثل او در اين امت مثل «خضر» (عليهالسلام) و «ذوالقرنين» است, سوگند به خدا غايب مي شود بطوريكه در زمان غيبت او از هلاكت نجات نمييابد مگر كسي كه خداوند او را بر اعتراف به امامت وي ثابت قدم بدارد و موفق سازد كه براي تعجيل فرج او دعا كند.
عرض كردم: سرور من, آيا نشانهاي دارد كه دل من به آن اطمينان (بيشتري) پيدا كند؟
( در اين هنگام) آن پسر به عربي فصيح گفت:« منم بقية الله در زمين,همانكه از دشمنان خدا انتقام ميگيرد, اي احمد بن اسحاق پس از مشاهدهي عيني دنبال اثر نگرد...»
مرحوم صدوق ميفرمايد اين روايت را به خط «علي بن عبدالله وراق» يافتم و از او پرسيدم آنرا براي من از «سعد بن عبدالله» و او از «احمد بن اسحاق» نقل كرد.
2ـ «احمد بن حسن بن اسحاق قمي» ميگويد: هنگامي كه خلف صالح ـ حضرت مهدي عليهالسلام ـ متولد شد نامهاي از مولاي ما ابو محمد حسن عسكري (عليهالسلام) براي جدم «احمد بن اسحق» آمد كه در آن امام به خط خودش ـ همان خطي كه فرمانها و نامههاي امام با آن صادر ميشد ـ نوشته بود: براي ما فرزندي متولد شد, لازم است خبر تولد او را پنهان بداري و به هيچ كس از مردم بازگو نكني, ما كسي را بر اين تولد آگاه نميكنيم جز خويشاوند نزديك را به جهت خويشاوندي, و دوست را به جهت ولايتش,دوست داشتيم خبر اين تولد را به تو اعلام كنيم تا خداوند به جهت آن ترا مسرور سازد, همچنانكه ما را مسرور ساخت. والسلام.
3ـ بانوي گرامي و پرهيزكار «حكيمه» عمهي امام, « نسيم» خادم امام عسكري (عليه السلام) «ابوجعفر محمد بن عثمان عمري», « حسن بن الحسن العلوي», « عمرو الاهوازي»,«ابو نصر خادم», « كامل بن ابراهيم», « علي بن عاصم كوفي», « عبدالله بن عباس علوي», «اسماعيل بن علي», «يعقوب بن يوسف ضراب» و «اسماعيل بن موسي بن جعفر»، « علي بن مطهر»,«ابراهيم بن ادريس», « طريف خادم» و «ابوسهل نوبختي» از جمله كساني هستند كه از تولد امام موعود (عليهالسلام) اطلاع يافته و از آن خبر دادهاند.
4ـ «جعفر بن محمد بن مالك» از جماعتي از شيعه نقل ميكند كه امام عسكري (عليه السلام) به آنان فرمود: آمدهايد از حجت بعد از من سؤال كنيد؟
عرض كردند: آري.
ناگاه پسري چون پارهي ماه كه از هركس به آن حضرت شبيهتر بود نمايان شد؛ امام فرمود: اين امام و جانشين من بر شماست, فرمانش را اطاعت كنيد و پراكنده نگرديد كه هلاك ميشويد, آگاه باشيد كه شما پس از اين او را نميبينيد تا عمر او كامل شود, از «عثمان بن سعيد» (اولين نايب خاص از نواب اربعهي امام زمان (عليهالسلام) ) آنچه را ميگويد بپذيريد و فرمان او را اطاعت كنيد كه او جانشين امام شماست و كار بدست اوست.
5ـ «عيسي بن محمد جوهري» ميگويد: من و گروهي جهت تهنيت تولد حضرت مهدي (عليهالسلام) خدمت امام عسكري (عليهالسلام) رفتيم, و برادران ما خبر داده بودند كه حضرت مهدي شب جمعه در ماه شعبان هنگام طلوع فجر بدنيا آمده است. وقتي بر امام عسكري وارد شديم پيش از عرض سلام به او تهنيت عرض كرديم... قبل از آنكه سؤالي كنيم فرمود: در ميان شما كسي است كه اين سؤال را در دل دارد كه فرزندم مهدي كجاست؛ من او را نزد خدا بوديعه گذاشتم چنانكه مادر موسي آنگاه كه موسي را در صندوق نهاد و به دريا افكند, او را نزد خدا بوديعه گذارد تا سرانجام خدا او را به او برگرداند.
امام قائم (عليهالسلام) هيچ رژيمي و حكومتي را حتي از روي تقيه هم به رسميت نشناخته و نميشناسد و مأمور به تقيه از حاكمي و سلطاني نيست و تحت حكومت و سلطنت هيچ ستمگري در نيامده و در نخواهد آمد؛ وقتي ظهور قرمايد بيعتي با كسي ندارد« يقوم القائم و ليس لاحد في عنقه عهد و لا عقد ولا بيعة» چرا كه بايد مطابق واقع عمل كند و دين خدا را بطور كامل و بيهيچ پرده پوشي و بيم و ملاحظهاي اجرا و در جامعه مستقر سازد, بنابراين جاي عهد و ميثاق با كسي و مماشات و مراعات نسبت به كسي باقي نميماند.
پي نوشت :
[1]- إعلام الوري و بأعلام الهدي، ج 2، ص 213
[2]- ر.ك: سيد محسن امين، سيرهمعصومان، ترجمه: علي حجتي كرماني، ج 6 ، صص 263 ـ 261.
[3]- ر.ك: إعلام الوري بأعلام الهدي، ج 2، ص 213.
ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : ketabdar
/س