نگاهی به چگونگى نزول قرآن

در اینجا به بررسی نظریه هایی درباره چگونگی نزول قرآن می پردازیم.
يکشنبه، 14 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به چگونگى نزول قرآن
یکى از مسائل بحث ‏انگیز دانش علوم قرآن، چگونگى نزول قرآن کریم است . در این‏ باره از سوى دانشمندان و قرآن‏ پژوهان، نظریه‏ هاى گوناگونى ابراز شده، و از بین آن‏ها دو دیدگاه ذیل از جایگاه خاصى برخوردار است، و ما به اجمال، به بررسى مهم‏ترین دلایل آن‏ها مى‏پردازیم:


الف . نزول دفعى و تدریجى

 براساس این نظریه، قرآن یک‏بار به صورت دفعى و یک‏پارچه در شب قدر به بیت المعمور، (1) یا بیت العزه (2) و یا بر قلب پیامبر (ص) (3) نازل شده و بار دیگر به صورت تدریجى در مدت بیست و یا بیست و سه سال، در زمان‏ها و مکان‏ها و مناسبت‏هاى گوناگون بر پیامبر (ص) فرود آمده است .

نزول تدریجى از 27 رجب آغاز شده و تا آخرین روزهاى حیات پیامبر (ص) ادامه داشته است و نزول دفعى در شب قدر، در ماه رمضان پس از مبعث‏ بوده است .


ب . نزول تدریجى

 براساس این دیدگاه، قرآن تنها یک نزول داشته و آن نزول تدریجى است . برخى از طرفداران این نظریه بر این باورند که نزول تدریجى، پس از فرود آمدن آیاتى در ابتداى رسالت، تا علنى شدن دعوت پیامبر (ص) قطع شده است که این مدت را «فترت‏» نزول وحى مى‏خوانند; بنابراین، نزول قرآن از شب قدر سال سوم رسالت پیامبر گرامى اسلام (ص) شروع شده و حدود بیست‏ سال به طول انجامیده است . (4)

پس از تعریفى اجمالى از دو دیدگاه به طرح پرسشى مى‏پردازیم که گستره آن از فضاى تخصصى قرآن پژوهان گذشته و تا افواه مردمان کوچه و بازار بسط یافته است . این پرسش که از دیر باز مطرح بوده، نزول قرآن در شب قدر را که آیاتى متعدد بر آن دلالت دارد، با نزول آیاتى چند در ابتداى بعثت پیامبر (ص) که به قول صحیح 27 رجب است، در تهافت مى‏دیده است . (5) هر یک از دو نظریه یاد شده، تلاش کرده‏اند تا پاسخى قانع کننده و تمام براى این پرسش ارائه کنند که بررسى پاسخ آن‏ها، جداى از بررسى پایه استوارى هر یک از دو نظریه نیست .


نظریه نزول دفعى و تدریجى

 این نظریه مبتنى بر آیاتى از قرآن است: «شهر رمضان الذى انزل فیه القرءان هدى للناس و بینات من الهدى والفرقان . . . ; (6) [روزه در] ماه رمضان است; ماهى که قرآن، براى راهنمایى مردم و نشانه‏هاى هدایت و فرق میان حق و باطل در آن نازل شده است‏» ، «انآ انزلناه فى لیلة القدر» ، (7) «انآ انزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین × فیها یفرق کل امر حکیم; (8) ما آن را در شبى پر برکت نازل کردیم; ما همواره انذار کننده بودیم; در آن شب هر امرى براساس حکمت [الهى] تدبیر و جدا مى‏گردد» .

«ال‏» در کلمه «القرءان‏» (9) براى استغراق است; یعنى همه قرآن در ماه مبارک رمضان و در شب مبارکى که آن شب، شب قدر مى‏باشد نازل شده است . اگر گفته شود: «ال‏» براى عهد و منظور از «القرءان‏» بخشى از آن است، خواهیم گفت: کدامین سوره یا آیه با چنین توصیفى در شب قدر نازل شده و چنین تاکیدى به همراه داشته است؟ بنابراین، قرآن در شب قدر به صورت دفعى و در طول مدت رسالت، به صورت تدریجى نازل شده است . روایاتى از شیعه و سنى، بر این مطلب تصریح دارد; از جمله: «نزل القرآن جملة واحدة فى شهر رمضان الى البیت المعمور، ثم انزل من البیت المعمور فى طول عشرین سنه . . . ; قرآن به صورت یک‏پارچه در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شده، آن‏گاه از بیت المعمور در مدت بیست‏سال به تدریج نازل گشت‏» . (10)

در روایات اهل سنت‏به جاى «بیت المعمور» ، «بیت العزه‏» (در آسمان دنیا) آمده است; (11) هم‏چنین در روایات شیعى، بیست و بیست و سه سال هر دو آمده است . (12)

نقد و بررسى: بر این نظریه اشکالاتى وارد شده است; از جمله: نزول دفعى قرآن به آسمان چهارم یا اول و قرار گرفتن آن در بیت المعمور و یا بیت العزه، چه حکمت و مصلحتى دارد؟ این‏چنین نزولى، چه سودى براى پیامبر (ص) و یا مردم دارد که با عظمت از و «هدى للناس و بینات من الهدى والفرقان‏» (14) ؟ آیا آمدن آن به آسمان چهارم یا اول، کسب فضیلت مى‏کند؟ چه توفیق و چه هدایتى براى مردم به ارمغان مى‏آورد؟ آیا پیامبر (ص) از قرآنى که به آسمان چهارم یا اول نازل شده، خبر داشته است؟ از الفاظ و معانى یا تنها از مفاهیم کلى و حقیقت آن؟ اگر از الفاظ و معانى خبر داشته، هشدارها و توبیخ‏هایى که خدا در قرآن به پیامبر (ص) روا داشته و در مدت بیست و سه سال نازل شده، چگونه توجیه مى‏شود؟ اگر تنها از حقایق آن آگاهى یافته، آیا حقایق قرآن را مى‏توان «قرآن‏» (و خواندنى) نامید؟

از این پرسش‏ها، با توجه به محدودیت دانش انسان، نمى‏توان نتیجه‏اى در خور توجه گرفت و چه بسا برخى از این پرسش‏ها را نیز بتوان پاسخ گفت، ولى شاید به جهت گریز از این گونه پرسش‏ها بوده که بزرگانى چون فیض کاشانى و علامه طباطبائى (رحمة الله علیه) به تاویل بیت المعمور، روى آورده‏اند، با این فرق که مرحوم فیض روایات را تاویل برده و مرحوم علامه با کمک آیات قرآن دیدگاه خویش را تعقیب کرده است .

روایات از آن‏جا که به بیت المعمور یا بیت العزه، تصریح دارد; چندان تاویل‏پذیر نیست، جز روایت مفضل که شاید بتوان در این‏باره از آن بهره جست . در این روایت مى‏خوانیم: «قال الصادق (ع) یا مفضل: ان القرءان نزل فى ثلاث و عشرین سنة و الله یقول: «شهر رمضان الذى انزل فیه القرءان‏» و قال «انآ انزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین × فیها یفرق کل امر حکیم × امرا من عندنآ انا کنا مرسلین‏» و قال: «لولا نزل علیه القرءان جملة واحدة کذ لک لنثبت‏به فؤادک‏» قال المفضل: یا مولاى، فهذا تنزیله الذى ذکره الله فى کتابه و کیف ظهر الوحى فى ثلاث و عشرین سنة؟ قال: نعم; یا مفضل! اعطاه الله القرءان فى شهر رمضان وکان لا یبلغه الافى وقت استحقاق الخطاب و لا یؤدیه الا فى وقت امر و نهى فهبط جبرئیل (ع) بالوحى فبلغ ما یؤمر به و قوله: «لا تحرک به لسانک لتعجل به‏» فقال المفضل اشهد انکم من علم الله علمتم و بقدرته قدرتم و بحکمه نطقتم و بامره تعملون‏» (15)

ولى برداشت از آیات را اگر بتوان با دلایل محکم استوار ساخت، پذیرفتنى است . علامه طباطبائى در توجیه برداشت‏خویش مى‏فرماید: «قرآن داراى دو وجود است; یک وجود ظاهرى در قالب الفاظ و عبارات و یک وجود باطنى که حقیقتى دیگر است و در پس پرده وجود ظاهرى خود پنهان و از دیده و فهم و درک معمولى دور است . خداى متعال مى‏فرماید: «کتااب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر; (16) این کتابى است که آیاتش استحکام یافته، سپس تشریع شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه [نازل گردیده] است‏» . ; نیز مى‏فرماید: «ولقد جئناهم بکتاب فصلناه على علم; (17) ما کتابى براى آن‏ها آوردیم که [اسرار و رموز] آن‏را با آگاهى شرح دادیم .» در نتیجه قرآن با وجود باطنى خود که داراى حقیقت واحدى است [بسیط است] و از هر گونه تفصیل و تجزیه، اعم از جزء، فصل، آیه، سوره و . . . دور و مبراست، یک‏جا، در شب قدر بر قلب پیامبر اکرم (ص) نازل شده; سپس به تدریج‏با لباس الفاظ وجود ظاهرى و تفصیلى خود، در طول مدت رسالت پیامبر (ص) فرود آمده است . (18)

نقد فرمایش علامه: استاد معرفت در این باره مى‏نویسد: «این‏گونه تاویلات از یک نوع لطافت و ظرافت‏برخوردار است که در صورت وجود مقتضى و داشتن سند اثباتى، مى‏تواند کاملا مناسب باشد . از طرف دیگر، ظاهر آیات قرآن به همین قرآنى که در دست مردم است، اشاره دارد و از قرآنى دیگر و حقیقتى دیگر که از چشم همگان پنهان باشد، سخن نمى‏گوید . خداوند براى ابراز عظمت این ماه [رمضان] و این شب [لیلة القدر] مساله نزول قرآن را در آن مطرح مى‏سازد و باید این مطلب قابل فهم و درک شنوندگان باشد و از قرآنى سخن بگوید که مورد شناسایى مردم [مورد خطاب] بوده باشد; به علاوه، خبر دادن از نزول قرآن [قرآن باطنى] از جایگاه بلندتر به جایگاه پایین‏تر که هر دو از دسترس مردم و حتى پیامبر اکرم (ص) به دور است، چه فایده‏اى مى‏تواند داشته باشد تا با این ابهت و عظمت از آن یاد کند . . .» (19) ; البته این که نزول قرآن به بیت المعمور یا قلب پیامبر (ص) براى آن حضرت و یا مردم، به واسطه یا بدون واسطه، بدون فایده باشد، به حکم آیه «و مآ اوتیتم من العلم الا قلیلا» (20) مخدوش است، هر چند به فایده آن پى برده نشود .

مشکل دیگر در پذیرش این نظریه، این است که: حقیقت قرآن که بسیط واحد است و جزء و فصل ندارد، آیا عین قرآن است‏یا اجمالى از آن؟ اگر گفته شود عین قرآن است; یعنى دو چهره است; چهره‏اى بسیط که حقیقت آن است و چهره‏اى مرکب و ظاهرى که قرآن تنزیلى است، و این خود دلیلى روشن و قاطع مى‏طلبد و اگر حقیقت آن اجمالى باشد; یعنى به نوعى منعکس کننده اجزا و تفصیل‏ها باشد، در نامیدن آن به «قرآن‏» (خواندنى) و «کتاب‏» جاى تامل است، به ویژه که اشتغال و اشتقاق معانى این دو، چنین استعمالى را بر نمى‏تابد، مگر به قرینه و استعمال مجازى که در مقام، قرینه‏اى بر آن موجود نیست .

نکته دیگر این که شب قدر با توجه به معناى قدر و تقدیر، شب تفصیل و تفکیک حقایق است، نه بساطت و احکام و وحدت و این دو با کلام علامه جمع نمى‏شود .

استاد جوادى آملى، پس از طرح مساله، مى‏فرماید: «این تحقیق ایشان اگر چه با بعضى از شواهد قرآنى و روایى، قابل تطبیق است، لیکن باید عنایت نمود که نزول قرآن کریم در شب قدر نمى‏تواند به صورت بسیط محض باشد; زیرا به فرموده خود قرآن، شب قدر شبى است که هر امر حکیم و یک‏پارچه‏اى تفریق و تفصیل مى‏یابد: «فیها یفرق کل امر حکیم‏» (21) ، (22) سپس در مقام رفع تعارض مى‏فرماید: «. . . گرچه قرآن نازل شده در شب قدر، امرى بسیط و یک‏پارچه است، ولى در عین بساطت و اجمالى که دارد، واجد نوعى تفصیل نیز هست که هماهنگ با تقدیرى بودن شب قدر است .» (23) ایشان «اجمال در عین کشف تفصیلى‏» را چنین توضیح مى‏دهد: «. . . اجمال در این بحث در مقابل ترکیب و تفصیل و به معناى بساطت است [نه به معناى خلاصه‏گیرى و ابهام، یا علم اجمالى علم اصول که همراه با جهل است] ; براى مثال مى‏توان از ملکه اجتهادى و علمى فقیه یا حکیم نام برد . «ملکه اجتهاد» امرى بسیط و مجمل و بى‏ترکیب و تفصیل است، ولى مسائل تفصیلى فقه، همگى از آن استخراج و استنباط مى‏شود و آن امر مجمل که در قلب فقیه و حکیم وجود دارد، در عین حال که مجمل و بسیط است، شامل و واحد احکام تفصیلى فقه است، حکیم نیز در مراحل «عقل مستفاد» (24) ملکه مجملى دارد که در عین اجمالش، همه مسائل جهان‏بینى فلسفى را در بر دارد .

در شب قدر، همه معارف قرآن به طور مجمل و بسیط، نظیر ملکه اجتهادى در فقه و نظیر اقتدار حکیم بر جهان در جهان‏بینى فلسفى، نازل گردید .» (25)

ملاحظه: پذیرفتن این پاسخ پس از بررسى سه مساله است: الف . «اجمال در عین کشف تفصیلى‏» که در فلسفه مطرح است; ب . تطبیق قول علامه بر چنین اجمالى و یا فرض مستقل آن; ج . تطبیق حقیقت قرآن بر این قول، با توجه به ناشناخته و نایافتنى بودن آن و بررسى تاویل‏هاى انجام شده .


نزول تدریجى

 گروهى از قرآن‏پژوهان و محققان بر این باورند که بر خلاف قول مشهور، قرآن تنها یک بار نازل شده و نزول آن تدریجى بوده است و براى اثبات دیدگاه خود، به وجوهى تمسک جسته‏اند که مهم‏ترین آن‏ها عبارت است از:

الف - آیه «شهر رمضان الذى انزل فیه القرءان . . .» و آیات مشابه از گذشته حکایت مى‏کنند و شامل خود نمى‏شود; پس از چیز دیگرى جز خود خبرى مى‏دهند و آن شروع نزول تدریجى است . توضیح این که این آیات خود جزو قرآنند و اگر از نزول تمام قرآن در شب قدر خبر مى‏دادند، از خود نیز خبر داده‏اند; پس لازمه آن این است که این آیات نیز در شب قدر نازل شده باشند و بایستى بدین صورت گفته مى‏شد; «الذى ینزل‏» یا «انا ننزله‏» تا حکایت از زمان حال باشد . (26)

نقد و بررسى: در این استدلال خدشه ‏اى نیست، مگر آن که نزول دفعى قرآن را نزول حقیقت آن (بدون لفظ) بدانیم; چنان که مرحوم فیض و علامه گفته‏ اند .

ب - «و قال الذین کفروا لولا نزل علیه القرءان جملة و حدة کذ لک لنثبت‏به فؤادک و رتلناه ترتیلا; (27) و کافران گفتند: چرا قرآن یک جا بر او نازل نمى‏شود؟ ! این به خاطر آن است که قلب تو را به وسیله آن محکم داریم و [از این‏رو] آن را به تدریج‏بر تو خواندیم‏» . از تصریح به اعتراض کافران، استفاده مى‏شود که قرآن نزول دفعى نداشته است و الا شایسته ‏تر بود که اولا: به نزول دفعى اشاره شده و بیان گردد که - مثلا - دو نزولى بودن قرآن به جهت عظمت و برترى قرآن بر کتب آسمانى گذشته است، و یا غیر آن از اسباب دو نزولى بودن قرآن و ثانیا: اگر چنین تصریحى مصلحت نبوده، حداقل اشاره‏اى به اعتراض کفار نشود و صرفا حکمت نزول تدریجى بیان گردد .


نقد و بررسى

 این استدلال را چنین پاسخ گفته‏اند: «اولا: با توجه به این نکته که نزول تدریجى قرآن، امرى مسلم است، آیه مورد استناد در مقام بیان فایده نزول تدریجى بوده و نسبت‏به نزول دفعى ساکت است . (و اثبات شى‏ء نفى ما عدا نمى‏کند)، مگر این که بین وجود یک چیز و عدم دیگرى ملازمه باشد; لیکن، ملازمه‏اى بین وجود نزول تدریجى و عدم نزول دفعى نیست; ثانیا: بر فرض این که بپذیریم از آیه یاد شده، عدم نزول دفعى قرآن استفاده مى‏شود، مقصود از آن عدم نزول یک‏باره قرآن بر پیامبر، در قالب الفاظ است، نه عدم نزول دفعى آن به بیت المعمور یا عدم نزول حقیقت آن بر قلب پیامبر، بدون الفاظ; زیرا اعتراض کافران این بود که چرا تمام قرآن در قالب الفاظ یک‏باره بر پیامبر نازل نمى‏شود؟ روشن است که پذیرفتن عدم نزول دفعى قرآن به این معنا، منافاتى با پذیرفتن قول مشهور در نزول دفعى آن به بیت المعمور ندارد .» (28)

اضافه مى‏کنیم که حکایت‏سخن کافران و سکوت از نزول دفعى، خود مى‏تواند قرینه‏اى بر وجود آن باشد، در غیر این صورت حکایت گفته آنان لغو خواهد بود; در واقع خداى متعال به اسلوب حکیم آن‏ها را از پرستش خویش به مطلبى مهم توجه مى‏دهد و آن فلسفه نزول تدریجى است، به ویژه که احتمالا فلسفه ذهنى آن‏ها براى نزول دفعى کتب آسمانى، آنان را به طرح چنین پرسشى واداشته است .

فراتر از آن، این نکته روانى و منطقى است که اساسا پاسخ دادن به آن‏ها که در مقام جدل و انکار بودند، صحیح به نظر نمى‏رسد; چرا که نزول دفعى قرآن در دسترس مردم نبوده و کسى را براى کشف حقیقت‏بدان راه نیست; بنابراین; نتیجه به انکار و استهزاء مى‏رسد و بر خورد منطقى و روان‏شناسانه قرآن، راه را بر چنین امرى بسته است .

ج . معاصران نزول، از واژه «قرآن‏» قرآن کامل را نمى‏فهمیدند; زیرا تا آن زمان تنها بخشى از قرآن نازل شده بود; بنابراین، خداى متعال نیز مطابق فهم مردم، قرآن را در بخش‏هایى از آن استعمال کرده است . این استدلال را مى‏توان بدین صورت تکمیل کرد که اگر برداشت مخاطبان قرآن، همه آن بود، دیگر طرح این پرسش که چرا قرآن یک‏باره نازل شده، جایى نداشت . (29)

نقد و بررسى: از این استدلال چنین پاسخ داده‏اند: «اگر چه واژه قرآن، در شمارى از آیات، به بخشى از کتاب گفته شده است، لیکن این مطلب که خداى متعال این واژه را همیشه به معناى بخشى از کتاب به کار برده باشد، و معاصران نزول قرآن نیز همین معنا را از قرآن بفهمند، نادرست‏به نظر مى‏رسد; زیرا شمارى از آیات حاکى از آن است که هم معاصران نزول و هم خود قرآن، این واژه را به معناى قرآن کامل به کار برده‏اند: «و قال الذین کفروا لولا نزل علیه القرءان جملة واحدة‏» (30) ; «و قالوا لولا نزل هذا القرءان على رجل من القریتین عظیم; (31) و گفتند: چرا قرآن بر مردى بزرگ از این دو شهر [مکه و طائف] نازل شده است‏» ; چنان که دیده مى‏شود، واژه قرآن را در آیه اول، نمى‏توان به معناى چند آیه یا یک سوره گرفت; زیرا اعتراض کافران این بود که چرا (تمام قرآن) یک‏باره بر پیامبر نازل نشده است؟ بنابراین، «قرآن‏» در آیه مزبور به معناى قرآن کامل به کار رفته است .

در آیه دوم نیز مقصود از «قرآن‏» چند آیه یا سوره نیست; زیرا پرسش مشرکان این است که چرا قرآن - کتاب آسمانى اسلام - بر یکى از بزرگان مکه یا طائف نازل نشده است؟

از دو آیه یاد شده روشن شد که معاصران نزول، واژه قرآن را به معناى قرآن کامل به کار برده‏اند; اما مواردى که واژه «قرآن‏» در کلام خود خداى سبحان به معناى قرآن کامل به کار رفته است، بسیار است که براى نمونه، به ذکر چند آیه بسنده مى‏کنیم: «و ما کان هذا القرءان ان یفترى من دون الله; (32) و چنان نیست که این قرآن از جانب غیر خدا به دروغ ساخته شده باشد» ; «ان هذا القرءان یهدى للتى هى اقوم; (33) این قرآن به راهى که استوارترین راه‏ها است، هدایت مى‏کند .» ; «انآ انزلناه قرءانا عربیا لعلکم تعقلون; (34) ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم، باشد که بیندیشید» . چنان که دیده مى‏شود، در آیات مزبور، نظر به تمام کتاب است نه بخشى از آن و در آیه «شهر رمضان الذى انزل فیه القرءان . . .» و آیات مانند آن، اگر واژه قرآن را به معناى قرآن کامل ندانیم، احتمال مى‏رود که واژه قرآن به معناى کل قرآن باشد و با وجود این احتمال، جمله «انزل فیه القرءان‏» لزوما به معناى آغاز نزول نخواهد بود . (35)

نقد پاسخ: «قرآن‏» در آیات مزبور به اعتبار تکمیل شدن آن در زمان‏هاى آینده است و این برداشت‏براساس روندى بوده که در سال‏هاى قبل رخ نموده است، ولى آیاتى چون: «انآ انزلناه فى لیلة القدر» و مانند آن، از جهت زمان مقید و محدود است «لیلة القدر» ، «لیلة المبارکة‏» ; بنابراین، استدلال ناتمام است و قیاس را مى‏توان مع‏الفارق دانست . از همین نکته مى‏توان استدلال دیگر قائلان به تک‏نزولى را نا تمام دانست; زیرا تدریج در نزول با محدودیت قید زمان، در آیات مورد استدلال، تناسبى ندارد .

گذشته از مطالبى که تا کنون در نقد دلایل نظریه نزول تدریجى بیان شد، این نظریه با چالش‏هاى دیگرى نیز رو به رو است: الف) روایات متعددى که قرآن را داراى دو نزول معرفى مى‏کند ب) تعارض بین آیاتى که نزول قرآن را شب قدر مى‏داند با نزول آیاتى در روز مبعث (27 رجب) .

چالش اول را با تمسک به گفتار شیخ مفید، چنین پاسخ گفته‏اند: «منشا آنچه شیخ ابوجعفر صدوق برگزیده [نظریه دو نزولى بودن قرآن] خبر واحدى است که نه موجب علم مى‏شود [تا آن را باور کرد] و نه موجب عمل مى‏گردد [تا آن را تعبدا پذیرفت] .» (36)


نقد و بررسى

 به خبر واحد اگر متعدد و محفوف به قرائن باشد، تا حدى که اعتبار آن را به اثبات رساند، مى‏توان تمسک کرد و این به معناى به علم و یقین رسیدن نیست و چنین مساله‏اى نیازى مبرم به یقین و علم ندارد و آنچه قرآن پژوهان را به بحث در این‏باره واداشته، فهم بهتر آیات قرآن و دست‏یافتن به درست‏ترین و نزدیک‏ترین پاسخ است . در گذر از چالش دوم و حل معماى مزبور، برخى از طرفداران نظریه تک نزولى، روز مبعث را در ماه مبارک رمضان و مصادف با شب قدر دانسته‏اند و یا نزول آیات قرآن را در روز مبعث منکر شده، بر این باورند که وحى‏هاى روز مبعث غیر از قرآن بوده است . این دو پاسخ را، با توجه به پیش فرض‏هایى که در ابتداى بحث گذشت و با توجه به متون تاریخى و روایى و منابع شیعى و اتفاق علماى شیعه، نمى‏توان پذیرفت . برخى دیگر، براى دفع این اشکال به «فترت وحى‏» تمسک کرده ‏اند .


فترت وحى

 پیامبر گرامى اسلام (ص) در سه سال ابتداى رسالت، مخفیانه و پنهانى به اسلام دعوت مى‏کرد تا آیه: «فاصدع بما تؤمر واعرض عن المشرکین × انا کفیناک المستهزءین‏» (37) نازل شد و دستور آشکارا دعوت کردن را به پیامبر اسلام (ص) ابلاغ کرد . طرفداران نظریه «فترت وحى‏» بر این باورند که چون دعوت پیامبر (ص) به مدت سه سال مخفیانه بوده است، قرآن که کتاب هدایت عموم مردم است، در این مدت نازل نشده، و پس از گذشت‏سه سال و علنى شدن رسالت پیامبر (ص) به صورت تدریجى نازل شده است و آیات نازل شده در ابتداى رسالت در حکم بشارت و یا غیر آن بوده و نه به عنوان این که کتابى باشد براى هدایت مردم.

نقد و بررسى: این نظریه نیز خالى از اشکال نیست; چرا که در مخفیانه بودن رسالت در سه سال اول، نمى‏توان قطع وحى را در آن مدت نتیجه گرفت و هیچ‏گونه ملازمه‏اى بین آن دو دیده نمى‏شود و در نزول شمارى از آیات و سور بر پیامبر (ص) و انتقال آن‏ها، پس از علنى شدن رسالت نیز هیچ استبعادى به چشم نمى‏خورد; افزون بر این که خدا، حکمت نزول تدریجى را تثبیت و محکم شدن قلب پیامبر (ص) ذکر مى‏کند (38) و چه دلیلى وجود دارد که پیامبر (ص) در آن مدت به پشتیبانى و استحکام قلب نیازى نداشته است، اگر چه تحمل سختى در دوران اختفاى رسالت‏براى آن حضرت سهل‏تر به نظر مى‏رسد .

اشکال دیگر این نظریه، روایاتى است که مدت نزول قرآن را به 23 ساله بیان کرده است .

اشکال دیگرى نیز مطرح شده است و آن این که آیه «فاصدع . . . .» از سوره حجرات و این سوره در ترتیب نزول، پنجاه و چهارمین سوره است; بنابراین بیش از آن باید پنجاه و سه سوره نازل شده باشد .

نقد: این اشکال تنها در صورتى صحیح است که اثبات شود آیه: «فاصدع . . .» از نظر زمانى با آیات ابتدایى این سوره نازل شده; چرا که ترتیب آیات بر حسب آیات ابتدایى بوده است; بنابراین، این اشکال از استحکام لازم بر خوردار نیست .

پایان سخن این که با توجه به ابهام‏هاى موجود در نظریه‏ هاى مطرح شده و غیر آن‏ها، رسیدن به پاسخى قطعى و کاملا روشن، بسیار مشکل و دور از دسترس مى‏نماید، ولى نظریه دو نزولى (مشهور) از آن‏جا که به ظاهر آیات و روایات نزدیک‏تر است، ترجیح داده مى‏شود; البته تفصیل‏هاى این قول خود در درجه‏اى از ابهام قرار دارد و گریزى از آن نیست . شایان ذکر است که برخى از اساتید قرآن‏ پژوهان کوشیده ‏اند تا اختلافات موجود در اقوال مختلف زیر مجموعه این نظریه را به نحوى تقلیل داده، بین آن‏ها را جمع کنند . (39)


پی نوشت ها:
 1) طبق روایات شیعى، بیت العمور در آسمان چهارم است که قرآن در نزول تدریجى از آن‏جا بر پیامبر (ص) فرود آمده است .
2) براساس روایات اهل سنت .
3) قلب پیامبر (ص)، تاویلى از بیت‏العمور است که شرح آن خواهد آمد .
4) ر . ک: التمهید فى علوم القرآن، ج 1، ص 110 - 112 .
5) درباره زمان بعثت آراى گوناگونى وجود دارد و امامیه در 27 رجب بودن آن، اتفاق نظر دارد; علامه مجلسى در این خصوص مى‏نویسد: به راستى، هر یک از عالمان عامل را که درک کردم، بر این باور یافتم که بعثت پیامبر (ص) در بیست و هفتم رجب بوده است .» (مرات العقول، ج 16، ص 365) روایات بسیارى از شیعى و سنى نیز بر این مطلب دلالت دارد . سیوطى - دانشمند پرآوازه اهل سنت - در تفسیر مشهور خویش «الدر المنثور» (ج 3، ص 235) طى روایتى به نقل از سلمان فارسى از رسول خدا (ص) روز 27 رجب را روز بعثت‏خوانده، بر عبادت و روزه در شب و روز آن، توصیه کرده است . روایات دیگرى نیز از ابن‏عباس و انس بن مالک و دیگران نقل شده است . (ر . ک: التمهید، ج 11، ص 104 - 108; علوم قرآن، ص 64; نشریه داخلى دانشگاه علوم اسلامى رضوى، سال دوم، شماره پنجم، ص 62 - 70، مقاله على اصغر ناصحیان) هم‏زمانى بعثت پیامبر (ص) و نزول آیاتى از قرآن نیز از مسلمات تاریخى به شمار مى‏ رود (ر . ک: نشریه داخلى دانشگاه رضوى، ص 71 - 73)

منبع: مرکز مطالعات شیعه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.