نقش تخیل در شکل‌گیری اثر هنری

تخیل در هنر درونمایه ی اثر هنری است. مساله ای مهم که تنها مختص هنرمندان نیست. همه انسانها در زندگی خود تخیل دارند. اما این تنها تخیل اولیه است. تخیل ثانویه، فاز دیگری است که اثر هنری را موجب می شود. با ما همراه باشید تا همه چیز در مورد تخیل را با هم مرور کنیم.
دوشنبه، 15 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: کیمیا صادقی گرمارودی
موارد بیشتر برای شما
نقش تخیل در شکل‌گیری اثر هنری

تخیل در هنر

تخیل در هنر تا چه اندازه مهم است که آن را جانمایه ی هنر نامیده اند. تخیل در هنر را به معنای توانایی تصور کردن، فرض کردن و تجسم ذهنی به کار می برند.  در انواع هنرها از جمله موسیقی، نقاشی، معماری و غیره قدرت تخیل از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. گویی تخیل یک پل و ارتباط میان هنرمند و جهان است. او در مورد دنیا و آنچه می خواهد به عنوان اثری  هنری به دنیا عرضه کند، شروع به خیال پردازی و استفاده از قدرت تخیل خود می کند. بسیاری از ایده های عالی و هنری از یک تخیل قوی سرچشمه می گیرند. بنابراین برای هنرمندان بسیار مهم است که بتوانند قدرت تخیل خود را پرورده کنند و به بهترین شیوه به کار ببرند. شاید بتوان خلاقیت را در زندگی یک هنرمند پیامد و گام بعدی تخیل در هنر دانست. بدین شیوه که خلاقیت های هنری و ارزشمند حاصل یک تخیل درست و نظامند هستند. 

نقش تخیل در شکل‌گیری اثر هنری


کدام اثر هنری 
برای نمونه فیلم پنج از "عباس کیارستمی" که یاد و نامش زنده باد را دیده اید؟ این فیلم در پنج اپیزود به پایان می رسد. هر اپیزود نیز ده تا پانزده دقیقه است. شاید وقتی به تماشای این فیلم بنشینید با خود بگویید خب که چه؟ فیلم چیز خاصی در خود ندارد. یکی از قسمت های آن تکه چوبی است که بر لبه ی دریا افتاده و با حرکات آب به این طرف و آن طرف می رود. مخاطب در این فیلم به فکر فرو می رود. این تفکر در بسیاری از مواقع تخیل بیننده را به فکر وامیدارد. بیننده شروع به تصمیم گیری برای مفهوم دادن به فیلم و یا اثر هنری می کند. همین است که کیارستمی معتقد بود صندلی های سینما می بایست تخیل و حس هنری در بیننده را نیز القا کند. این اهمیت تخیل در اثر هنری هم از جانب هنرمند و هم از جانب مخاطب را به درستی نشان می دهد. 
 

تخیل در هنر یا تعقل؟

این دو همواره در مقابل هم قرار گرفته اند. در غرب این موضوع همواره مورد توجه و چالش بوده است. در اکثر موارد تخیل در هنر را مفهومی در برابر تعقل قرار می داده اند. شاید به این دلیل که در تخیل منطق و ریاضی و دو دوتا چهارتا نخواهید کرد. تنها چیزی که اهمیت دارد درک متفاوتی است که از واقعیت خواهید داشت. همین قرار دادن تخیل در هنر در برابر تعقل باعث شد که متفکران دوره های مختلف به در میان خود به گروهها و طرز فکرهای مختلف، تقسیم بندی شوند. 
 

تاریخچه تخیل

تخیل در دوره های تاریخی مختلف بها و ارزش متفاوتی داشته است. به طور مثال در طی قرن های هفده و هجده مورد بی توجهی بوده و بعدها در نیمه قرن نوزدهم و بیستم دوباره مورد توجه هنرمندان و هنردوستان واقع شده است. به جرات می توان گفت که آغازگر توجه و تمرکز بر نقش تخیل در هنر، دوره ی رمانتیک بوده است. هنرمندان این دوره با رد کردن خرد در هنر و جایگزین کردن تخیل در هنر با آن توجه دنیای هنر را به خود جلب کردند. آنان دیگر راسیونالیست های مکتب دکارتی نبودند. تخیل درون مایه ی هنر و تفکر آنها بود و بس. از همین جا بود که تخیل به طور جدی وارد دنیای هنر شد. کوله ریج معتقد است که تخیل در هنر فرایندی خلاق است، از طریق خلاقیت انسان می تواند به ساحت شناخت و معرفت نزدیک شود. 
 

تخیل در هنر از نظر کوله ریچ

دو بخش از تخیل در هنر توسط کوله رچ معرفی شده است. تخیل اولیه و تخیل ثانویه. تخیل اولیه را می توان عامل نیروی حیات و عامل شروع کننده ی تمام اداراک های بشر دانست. می توان گفت که تخیل اولیه در میان تمام انسان ها وجود دارد. آدمی از تخیل اولیه برای تمیز دادن و تفکیک چیزها بهره می برد. آنچه انسان از این مرحله به دست می آورد ادراک است. تخیل اولیه در انسان ها به آنها کمک می کند که به شناخت و درک اطراف خود نائل شوند. اما تخیل ثانویه که پس از تخیل اولیه در انسان های وجود دارد فاز دیگری است. دقت داشته باشید می توان گفت که تخیل ثانویه کاملا ارادی و تخیل اولیه غیر ارادی است. در تخیل ثانویه، درک و دریافتی که از مرحله ی اولیه گرفته شده است، بازسازی و نمود پیدا می کند. هنر نیز از این مرحله است که ساخته می شود. تخیل ثانویه است که خیال های مرتبط به هم را پیوند می دهد. در نتیجه ی این تخیل ارادی و ثانویه است که هنرمند به عرضه ی اثر هنری نائل می گردد. ارزش و قوی بودن یک هنر نیز به گذر از هر دو فاز تخیل وابسته است. در واقع؛ بازآفرینی آنچه است که از مرحله تخیل ثانویه بروز می دهد. بازآفرینی ای که از حقیقت گرفته شده است. 


نقش تخیل در شکل‌گیری اثر هنری


انواع تخیل در هنر

تقسیم بندی خاصی برای تخیل در هنر در نظر گرفته اند. در زیر مروری بر این تقسیم بندی خواهیم داشت. 

تخیل بازتولیدی: در این تخیل نوآوری وجود ندارد و به آن تخیل غیر خلاق گفته می شود. تصاویر و اثر هنری بر اساس یک سری الگوهای تکراری پدید
آمده اند. 

تخیل بازگشت: یک نوع از تخیل در هنر که هدایت شده است و در آن هنرمند، موقعیت های احتمالی که منجر به بازگشت می شوند را در ذهن خود ایجاد می کند. 

تخیل خلاق: عناصری ناخودآگاه در ذهن هنرمند وجود دارند که آنها را با افکار آگاهانه خود ترکیب می کند و افکار و تصورهای جدیدی را به وجود می آورد. 

تخیل فعال: در این نوع از تخیل در هنر ، فرد خیالات محال و مخصوص به خود را به کار می برد و به گونه ای هدفمند آنها را پیگیری می کند. 
 

چند معنایی بودن آثار هنری

چندمعنایی بودن آثار هنری را تحت عنوان منشوری بودن آن ها نیز یاد می کنند. چند معنایی بودن از نامش پیداست. این گونه آثار را افراد متفاوت، برداشت های متفاوت خواهند کرد. هر کس با توجه به تفکرات و پیشنه ی ذهنی و تمایلات خود میتواند برداشت خاص از هنر داشته باشد. این را بدانید که هیچ گاه نمی توان گفت برداشت درست کدام است. تمام برداشت ها درست و وارد هستند. آرایه ی ایهام در ادبیات دقیقا به این موضوع اشاره دارد. تعداد معانی ممکن که برای یک اثر هنری یا معنای آن وجود دارد را ایهام می گویند. 

نقش تخیل در شکل‌گیری اثر هنری


هنر تخیلی

هنرمندان همیشه زاویه ی فکر کردن ما به چیزها را تغییر می دهند. تخیل در هنر چیزی است که آنها به کار می برند و از طریق آن دانش و فهم و استنباط ما از چیزها را شکل می دهند. آن زمان که ما متوجه محدودیت های دانش خود از یک مساله می شویم، چه آن را بپذیریم و چه با آن کلنجار برویم، دیگر هیچ گاه زندگی ما، مانند سابق نخواهد بود. این مساله معجزه ی خلاقیت در اثر هنری است. تخیل در هنر تنها مخصوص هنرمندان نیست. تمام ما برای مفهوم دادن و داشتن یک زندگی و کار بهتر نیاز به بهره بردن از این سلاح خلاقه هستیم. 


منبع: artsawareness


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.