مدیریت یک ودیعه الهی

در اسلام منصب مدیریت نباید وسیله تامین امیال و هواهای نفسانی و ابراز فخر و مباهات و ثروت اندوزی قرار گیرد. براین اساس مدیریت در اسلام امانت و تکلیف و خدمت و هدایت می باشد.
سه‌شنبه، 30 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدیریت یک ودیعه الهی
مدیر جامعه اسلامی باید بداند که منصبی که در اختیار اوست، یک ودیعه الهی است که خیانت به آن، خیانت به خداوند محسوب می گردد. که گناهی نابخشودنی است و سرانجام باید روزی این امانت را به دیگری بسپارد، بنابراین پایدار و ماندنی نیست و چنانچه خردمندان گفته اند: «چیزی که نپاید دلبستگی را نشاید». پس شایسته نیست که مدیر به پست و مقام ومنصب دل ببندد و خود را برای همیشه مالک و صاحب اختیار آن بداند. حضرت علی (علیه السلام) در کلام زیبایی این حقیقت را بیان نموده و می فرماید: «اگر مقام ماندنی بود، به تو نمیرسید».
 
"نگرش امانتی» در پذیرش حکومت و مدیریت، اصلی بنیادی و قاعده ای فراگیر در بینش اسلامی و قرآنی است؛ زیرا در منطق دینی همه نعمتها ودایع و امانتهای الهی اند. البته این نعمت ها از نظر درجات و مراتب، در یک رتبه قرار ندارند؛ برخی از نعمت ها به دلیل شمول و فراگیری و کارآیی و اثرگذاری بیشتر، و نیز به لحاظ ارتباط وظایف و تکالیف برتر با آنها، امانتی خاص تلقی می شوند.
 
بنابراین در فرهنگ دینی، امانت دو کاربرد دارد: نخست در معنای عام که شامل همه نعمتها و عنایت های الهی است؛ دوم در مورد نعمتها و الطاف ویژه الهی. برای مثال مقصود از آیه شریفه امانت (انا عرضنا الأمانه على السموات و الأرض فأبین أن یحملنها و حملها الإنسان انه کان ظلوما جهولا) معنای دوم، یعنی امانت‌های ویژه است. البته در تعیین مصداق این امانت اختلاف وجود دارد؛ برخی آن را توحید و معرفة الله، و گروهی امامت و ولایت دانسته اند. براساس این اصل، زمامداری و مدیریت، به عنوان مظاهر و مراتب ولایت و امامت، از امانتهای خاص است. مدیران و حاکمان قبل از هر چیز باید به این اصل باور داشته باشند و نگرش خود را بر این بنیاد استوار سازند. نکته شایان یادآوری این است که نگرش امانتی در باب زمامداری و مدیریت، هم به دلیل اثرگذاری گسترده آن و هم از جهت مسائل روانشناختی مربوط به آن، از اهمیت خاصی برخوردار است؛ زیرا حب ریاست از غرایز سرکش و از دامها وسوسه های شیطانی است و از سوی دیگر، قدرت می تواند زمینه ساز تولید آسیبها و آفات فراوان فردی و اجتماعی شود. حضرت علی (علیه السلام) در این خصوص خطاب به مالک اشتر می فرماید: مگو من مأمورم و مسؤولیت دارم، امر می کنم و باید اطاعت شود؛ زیرا این کار موجب دخول فساد در قلب و خرابی دین و نزدیک شدن تغییر و تحول در قدرت است. بدین ترتیب در این نگرش الهی تأکید بر نفی اصالت ریاست و طرد برداشت مادی از آن است.
 
نکته مهم دیگر این است که امانت در نگرش امام علی (علیه السلام) با امانت در نگرشهای مادی متفاوت است؛ در نگرش مادی ممکن است مدیریت صرفا امانتی اجتماعی تلقی بشود، اما این امانت در بینش الهی سه ضلعی است: امانت خدا، امانت مردم و امانت حاکمان در سلسله مراتب اداری، که در نهج البلاغه و سخنان حضرت علی (علیه السلام) به هر سه امانت اشاره شده است. البته این امانتها طولی و ترتیبی است و ریشه آن، امانت الهی و به دنبال آن، امانت اجتماعی و مردمی و سپس امانت از سوی فرادستان در سلسله مراتب مسؤولیت است. بدین ترتیب نخستین اصل در نگرش مدیران به مسؤولیت در دیدگاه حضرت علی (علیه السلام) این است که مدیر باید مسؤولیت و منصب پذیرفته شده را امانتی تلقی کند که بر اساس سلسله مراتب، از خدا به ولی و از ولی به او واگذار شده است؛ و تمام کوشش او در جهت ادای این امانت باشد.
 
حضرت خطاب به یکی دیگر از کارگزاران خود، مسؤولیت حکومت را امانت معرفی می کند و او را در این امانت سهیم میداند:اما بعد، من تو را شریک در امانتم (حکومت و زمامداری) قرار دادم. و هنگامی که احساس کرد وی در حوزه مدیریت خود خیانت کرده است به او فرمود:عهد و پیمانت را نسبت به پسر عمت دگرگون ساختی... با خائنان نسبت به او خیانت ورزیدی؛ نه پسر عمت را یاری کردی و نه حق امانت را ادا نمودی. سپس او را به علت اینکه فعالیتش در جهت به دست آوردن دنیا و خیانت به امانت مردم بوده است سرزنش می کند و می فرماید:گویا تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام نداده ای... گویا تو با این امت برای تجاوز و غصب دنیایشان حیله و نیرنگ به کار می بردی و مقصدت این بود که اینها را بفریبی و غنایمشان را در اختیار گیری؛ پس آنگاه که امکان تشدید خیانت به امت را پیدا کردی تسریع نمودی.
 
حضرت علی (علیه السلام) در این خصوص در نامه ای خطاب به اشعث بن قیس (استاندار منطقه بزرگ آذربایجان) می فرماید:کاری که به عهده توست نانخورش (طعمه) نیست؛ بلکه امانتی است برگردنت. آنکه تو را بدان کارگمارده، نگهبانی از امانت را به عهدهات گذارده، تو را نرسد که آنچه خواهی به رعیت فرمایی، و بی دستور به کاری دشوار در آیی.. حضرت در این کلام به صورتی زیبا دو مقوله «طعمه» و «امانت» را در باب مسؤولیت و مدیریت مقابل هم قرار داده است. واژه «طعمه» دارای معنایی عام است که می تواند شامل همه اموری شود که انسان برای ارضای نیازهای شخصی مادی و دنیوی به کار می گیرد. بدین ترتیب حضرت خطاب به استاندار خود تذکر می دهد که نباید چنین تصوری از مسؤولیت داشته باشد، بلکه تلقی او باید «امانت شمردن مسؤولیت اجتماعی» باشد؛ امانتی که از طرف خدا و مردم بر دوش او گذاشته شده است.
 
حضرت در نامه ای خطاب به یکی دیگر از کارگزاران کشوری خود متذکر می شود که اگر هدف حاکم از مسؤولیت امانتداری نباشد - بلکه هدفش برآوردن حوایج شخصی باشد . این انگیزه حاکم را از اجرای عدالت باز می دارد: ان الوالی إذا اختلف هواه منعه ذلک کثیرة من العدل. برخی «اختلف هواه»را بدین گونه معنا می کنند: «جری تبعا لماربه الشخصیة»؛ یعنی اینکه فرد دنبال خواسته های شخصی خود باشد. بدین ترتیب معنای کلام این است که وقتی حاکم و مدیر به دنبال خواسته های شخصی و تبعیض های بیجا در نگرش به افراد و گروهها باشد و نگاه او به حکومت و مدیریت، برآوردن حوایج شخصی باشد، این نگرش منفی او را از بسیاری از موازین عدل دور می دارد؛ زیرا توجه خاص به خواسته های شخصی سبب ترجیح خود بر دیگران می شود و این حالت، انسان را از برخورد مساوی در استیفای حقوق مردم باز می دارد. بدین سبب حضرت در ادامه می نویسد: پس باید کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد. بدین ترتیب مدیر باید خود را از این نگرش منفی که مدیریت و کار را طعمه بداند و آن را صرفا وسیله ای برای ارضای نیازهای شخصی قرار دهد، بپرهیزد و با مردم به عدالت و مساوات رفتار کند.
 
منبع: اصول ومبانی مدیریت در اسلام، مهرداد حسن زاده و عبد العظیم عزیزخانی، انتشارات هنر آبی، چاپ اول، تهران، 1390


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.