علامه امینی، جرعه نوش ولایت (1)
سپیده صبح
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
آسمان تبریز سرشار از ستارههای درخشان بود واز زمین و زمان، نور میبارید؛ گویا همه میدانستند شیخ احمد در انتظار فرزندی است که با الغدیر خود، جهانی را نورانی خواهد کرد. سرانجام انتظار به سر رسید[۱] و خانه شیخ احمد لبریز شادی شد.
فرزند را عبدالحسین نامیدند تا همواره عشق اهل بیت (علیهم السلام) در سینهاش مانا باشد؛ پیوسته در مسیر ایشان گام بردارد و هم چون مولایش حسین (علیهالسلام)، شمیم روح افزای ولایت را پراکنده سازد. آری، عبدالحسین به دنیا آمد و الغدیر با او جان گرفت.
خاندان پاک
پدر بزرگ علامه امینی، مولی نجف قلی مشهور به امین الشرع بود که نام خانوادگی علامه نیز از همین لقب گرفته شده است. ایشان در سال ۱۲۵۷هـ. ق، در روستای سردها پا به عرصه هستی نهاد و به یادگیری دانش و ادب پرداخت. وی مردی زاهد، فاضل، پرهیزگار و ادیبی برجسته بود که به گردآوری اخبار ائمه اطهار (علیهم السلام) علاقه بسیاری داشت و چند مجموعه روایت نیز تدوین کرده و اشعاری به فارسی و ترکی از او به جا مانده است. ایشان در سال ۱۳۴۰هـ. ق از دنیا رفت و در وادی السلام نجف اشرف به خاک سپرده شد.[۵]
دوران کودکی
خانوده مذهبی و علاقه مند به دانش و معرفت علامه نیز زمینه رشد و تعالی عبدالحسین را آماده کردند . اولین استاد این کودک با استعداد، پدر روحانیاش بود که او را با مبانی دانش آشنا ساخت و روح تشنهاش را سیراب کرد.
پدر، ادبیات فارسی ، عربی ، منطق و تا اندازهای فقه و اصول را به فرزندش آموخت. در کنار اینها، عبدالحسین به کتابهای حدیثی و اعتقادی نیز اشتیاق زیادی داشت، ولی با این همه، قرآن و نهج البلاغه دو کتاب گران قدر برای آموزش این محصل جوان بود.[۸]
از همان کودکی ، وجود عبدالحسین از آیههای قرآن و سخنان والای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و امامان دیگر پر شد و به این ترتیب، عشق به اهل بیت (علیهم السلام) در تار و پود وجودش نفود کرد به گونهای که نخستین شعری که فرزند شاگرد از پدر استاد خویش آموخت و حفظ کرد، شعری از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بود با این مطلع:
محمد النبی اخی و صنوی
و حمزه سید الشهداء عمّی[۹]
بدین ترتیب، علامه امینی با کوشش علمی و با استعداد و پشتکار خویش، خانواده و اطرافیانش را به آینده خود امیدوار میساخت.
سوگ آفتاب
علت مرگ علامه نیز پند آموز است. روح بلند علامه پیوسته در پی برنامهها و طرحهایی بزرگ و ارزش مند مانند: خانه نویسندگان، رسیدگی به نشریههای جهان در مورد اسلام و آیین نقابت بود، ولی کمبود امکانات مالی مانع اجرای این طرحها میگشت. دکتر منوچهری ـ پزشک علامه ـ در مورد علت بیماری علامه میگوید: علامه امینی برنامهها و طرحهای علمی و فرهنگی گستردهای در ذهنش طرح ریزی کرده بود و چون امکانات مالی نداشت و عملی کردن این طرحها هم هزینههای زیادی میطلبید، به مغز و اعصابش فشار آورد و دچار بیماری شد.[۱۰]
استاد جلال الدین همایی نیز میگوید: کثرت کار و زحمت بی شماری که امینی در راه خدمت مذهبی کشید، کم کم قوای بدنی او را ضعیف ساخت تا منتهی به مرگ او گردید. هنگام احتضار لبهای علامه را با آب مخلوط به خاک مقدس کربلا مرطوب ساختند و فرزندشان ـ حاج شیخ رضا امینی ـ دعاهای عدیله ، مناجات متوسلین و مناجات المعتصمین را میخواند و علامه هم با حزن و اندوه و در حالی که اشک از چشمانشان سرازیر بود، دعاها را تکرار میکردند.[۱۱]
آخرین سخنانی که در لحظههای آخر زندگی بر لبان آن مرد بزرگ جاری شد، این بود: خداوندا! این سکرات مرگ است که به سویم میآید. پس به سوی من نظری کن و مرا با آن چه صالحان را کمک میکنی، کمک نما.[۱۲]
بامداد روز شنبه ۱۳ تیر ماه، پیکر علامه از خیابان شاه پور تا سه راه بوذرجمهری و از آن جا تا مسجد ارک تشییع شد. مردم همانند کسی که عزیزترین کس خود را از دست داده باشند، در تشییع پیکر امین خود شرکت کردند به گونهای که: میدانها و خیابانها پر بود از جمعیت؛ همه سیاه پوش و غرق در تجلیل علم.[۱۳]
افزون بر تهران، در شهرهای بغداد ، کاظمین ، کربلا و نجف نیز پیکر علامه با شکوه فراوانی تشییع شد و پس از طواف دادن پیکر بر گرد آستان مقدس علوی، به وصیت خودشان، در حجرهای از کتاب خانه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) ـ که خود بنیانگذار آن بود ـ به خاک سپرده شد. پس از مراسم خاک سپاری، مردم تا مدتها در شهرهای بزگ ایران، عراق و دیگر کشورهای اسلامی ، مجلسهای ترحیم برگزار و از مقام علمی و معنوی ان بزرگ مرد عرصه علم و تقوا تجلیل کردند. عبارتهای زیر گوشههایی از وصیت علامه امینی است[۱۴] که اوج اخلاص و عشق ایشان را به خاندان وحی نشان میدهد: از فرزندان و دوستانم میخواهم که مرا از دعای خیر فراموش نکنند و در مجالس عزا و توسل و دعا مرا به یاد بیاورند. از طرف من، کسی را نایب قرار دهید تا ده سال به کربلا برود. ده سال مجلس عزا در روزهای وفات فاطمه زهرا (علیها السلام) برگزار کنید.
هر چند پیکر خسته صاحب الغدیر از میان شیفتگان ایشان پنهان گشت ، ولی الغدیر او مانند نگینی درخشان در عرصه دین و دانش باقی مانده است. به تعبیر استاد جلال الدین همایی: علامه امینی در واقع نمرده، بلکه حیات جاودانی یافته است.[۱۵]
آری:
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم، دوام ما
ویژگی های اخلاقی علامه امینی
۱ـ عبادت
ایشان دارای ابعاد وجودی برجستهای بود؛ اگر تنها به بعد علمی و پژوهشی ایشان بنگریم، ایشان را عالمی محقق و پژوهشگری فرزانه مییابیم و اگر تنها به بعد عبادی و گریههای شبانه ایشان توجه کنیم، علامه را به عنوان عارف و عابدی زاهد خواهیم شناخت.
علامه به عبادت و راز و نیاز به درگاه بی نیاز، نمازهای مستحبی و قرآن خواندن بسیار مشتاق بود. نزدیک فجر به نماز شب میایستاد و پس از آن که نماز صبح را به جای میآورد ، یک جزء کامل قرآن را با تدبر تلاوت میکرد و از محضر قرآن درسها فرا میگرفت.[۱۶] نمازهای ایشان نیز ویژگیهای خاصی داشت.
آیت الله سید مرتضی نجومی در این باره میگوید: چه بگویم در مورد فردی که از سر تا پا ربانی بود. من در حیاتم ندیدم که کسی مثل او نماز بخواند.[۱۷]
دکتر محمد هادی امینی فرزند علامه در مورد نمازهای آن بزرگوار میگوید: او نمازش را در اول وقت و با حضور قلب به جای میآورد و در قنوت نماز گریه میکرد.[۱۸]
روح ایشان با آیات قرآن آمیخته بود و این شیفتگی به قرآن، در لا به لای متن الغدیر به چشم میخورد. در ماه مبارک رمضان تمام کارهایشان را تعطیل میکرد و در کربلا یا نجف، به عبادت و اعمال وارد شده آن ماه مشغول میشد. ایشان تا آخر عمر شریفشان، مقید بود که در طول ماه رمضان ، ۱۵ بار قرآن ختم کند و ثواب ۱۴ ختم قرآن را به امامان معصوم و ثواب یک ختم را نیز به روح پدر و مادر بزگوارشان هدیه فرستد.[۱۹] هم چنین هزار رکعت نماز مستحبی را که در شبهای ماه رمضان وارد شده است، به جای میآورد.
علامه در کتاب ریاض الانس برخی از این گونه نمازها، تعداد ختم قرآن در سالهای معین و چگونگی زیارت قبرهای امامان را آورده و به عبادتهای وارد شده در آنها اشاره کرده است.[۲۰]
۲ـ زهد و تقوا
این نشانهها در وجود علامه به خوبی نمایان بود. او مجتهد و فقیه عالی قدری بود که آثار گوناگون و ارزش مندی داشت. به همین دلیل، میتوانست زندگی مرفه و آرامی داشته باشد، ولی هیچ گاه پرهیزگاری را ترک نکرد و به دنیازدگی ـ که سرچشمه هر خطا و گناهی است ـ دچار نشد. همیشه از زندگی ساده خود راضی و شکرگزار بود و هرگز کالای گران قدر آخرت را به ثمن بخس دنیا نفروخت.
از خواندن آیاتی از قرآن که در مذمت دنیا آمده است، خسته نمیگردید. به درجههای بلند و ماندگار آخرت اطمینان روحی داشت و خانواده، شاگردان و یاران خود را به همین شیوه سفارش میفرمود.[۲۲]
ایشان با این که ۴۰ سال در نجف اشرف ساکن بود، ولی خانهای شخصی نداشت؛ خانهای نیز که در آخر عمر خریده بود، بین علامه و کتابخانه مشترک بود.
دکتر جعفر شهیدی درباره زهد علامه میگوید: درباره تقوای او باید همین را بگویم که به حقیقت، مصداقی بود از آیه کریمه یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومه لائم[۲۳].
آیت الله موسوی اردبیلی میگوید: روزی در خدمت مرحوم آیت الله العظمی خویی حرکت میکردیم، مطلبی از ایشان پرسیده بودم. وقتی جوابم را گرفتم، میخواستم خداحافظی کنم. فرمود: علامه امینی از ایران برگشتهاند؛ نمیخواهید به دیدن ایشان برویم؟ عرض کردم: امروز روز درس است، اگر اجازه بفرمایید ما روز دیگری میرویم و امروز به درسهایمان میرسیم. فرمود: مطئمن باشید ثواب زیارت ایشان از ثواب همه این درسها بیش تر است.[۲۴]
۳ـ ادب و اخلاق
استاد محمد عبدالغنی حسن مصری از عالمان اهل سنت، با توجه به این ویژگی علامه، درباره ایشان چنین میسراید:
یشتد فی سبب الخصومه لهجه
و کذلک العلماء فی اخلاقهم
لکن یرق خلیفه و طباعا
یتباعدون و یلتقون سراعا[۲۵]
هنگام بحث، لحن او تند میشود. ولی خوی و خلق او بسیار نرم است. اخلاق دانشمندان این گونه است. از هم (به خاطر عقیده) دور میشوند، ولی باز به زودی گرد هم میآیند.
در نشستهایی که در شهرهای گوناگون تشکیل میشد، ایشان در سخنرانیهای خود، به دور از هرگونه تعصب و با زبانی به دور از نیش و کنایه و تهمت و در عین حال قاطعانه، حقیقت را بیان میکرد. محمد سعید دحدوح ـ از عالمان بزرگ حلب ـ در بخشی از نامهاش به علامه مینویسد: به راستی، شما روش و اخلاقی را از آل محمد (صلی الله علیه و آله) ارث بردهاید که مانند آن را از غیر شما نخواهیم یافت، مگر تعداد قلیلی از پارسایان با اخلاص.[۲۶]
۴ـ شجاعت
علامه نقل میکند: هنگامی که به حج بیت الله الحرام مشرف شدم، بعد از نماز صبح روز عرفه، به سوی عرفات حرکت کردم. وقتی به صحرای عرفات رسیدم، صحرا پر از جمعیت بود و از کثرت جمعیت جایی برای نشستن و نصب خیمه نبود، اما دیدم در گوشه بیابان، جایی خلوت است که مشخص بود مکان ویژه پادشاهان و اشراف عربستان است. به شخصی که وسایل مرا حمل میکرد، گفتم وسایل را به آن مکان ببرد. وسایلم را به آن جا برد و مزد او را پرداختم. وقتی مشغول نصب خیمه بودم، یکی از مأموران با صدای بلند فریاد زد و مرا از نصب خیمه منع کرد، ولی من به او توجهی نکردم. به طرف من آمد و دستم را گرفت تا مانع خیمه زدن در آن جا شود. ایستادم و گفتم: چه میخواهی؟ گفت: نصب خیمه در این مکان ممنوع است گفتم: چرا؟ گفت: مگر نمیبینی که این جا خیمههای امیر نصب شده است. در این لحظه با صدای بلند و با تعجب فریاد زدم (تا هر که داخل خیمه است بشنود): به امیرت بگو از سرزمین ما بیرون برود؛ این سرزمین بندگان است و برای امرا و رؤسا در این مکان، جایی نیست. مأمور ترسید و رفت تا کلام مرا به امیرش برساند. وقتی خبر به امیر رسید، فهمید که این فرد، شخصی عادی نیست که چنین شجاعتی دارد. از این رو، دیگر مانع علامه نمیشوند و ایشان در آن جا میماند.[۲۷]
۵ـ عزم و اراده
شیخ رضا امینی، فرزند علامه در این باره میگوید: علامه خود را برای همه مشقتها آماده ساخت، در برابر واقعیات تلخ ایستاد، با موانع جنگید و آنها را تسلیم خود ساخت.[۲۸]
به راستی، ارادههای آهنین و عشق و علاقهای سرشار میطلبد تا فردی ۴۰ سال از عمرش را برای نوشتن یک کتاب صرف کند؛ کتابی که به طور معمولی باید چندین پژوهشگر در نگارش آن همکاری میکردند. آیت الله عبدالهادی حسینی شیرازی میفرماید: اگر مؤلف عالی قدر این کتاب (علامه امینی) میان ما نبود و نمیدیدیم که او به تنهایی به این عمل بزرگ اقدام نمودهاند، جا داشت که گمان شود این کتاب، اثر جمعیتی است که هر کدام، نگارش گوشهای از آن را به عهده داشتند.[۲۹]
و شاعر چه زیبا سروده است:
جمال مبهم تاریخ اسلام
دهد ما را نشان آمار و ارقام
ز یمن همتش گردید روشن
که کار امتی کرده ست یک تن[۳۰]
ادامه دارد .....
پى نوشت ها:
[۱] - تاریخ دقیق تولد علامه امینی (رحمه الله) مشخص نیست، ولی گویا سال ۱۳۲۰هـ . ق (۱۲۸۱هـ . ش) بوده است.
[۲] - نک: الغدیر، برگردان: محمد تقی واحدی و دیگران، ج ۱، ص ۱۵۴؛ علمای بزرگ شیعه، ص ۴۱۰.
[۳] - از مراجع بزرگ تقلید در قرن چهاردهم (وفات ۱۳۵۵ هـ. ق)
[۴] - از عالمان بزرگ نجف و نویسنده کتابهای مانند: تحریر الاصول (وفات ۱۳۵۴هـ.ق)
[۵] - شهیدان راه فضیلت: ص ۷.
[۶] - علمای بزرگ شیعه، ص ۴۱۰.
[۷] - ربع قرن مع العلامه: حسین شاکری، ص ۲۹۹.
[۸] - گلشن ابرار: جمعی از پژوهش گران، ج ۲، ص ۷۲۷.
[۹] - الغدیر: ج ۱، ص ۲۵.
[۱۰] - جرعه نوش غدیر، مهدی لطیفی، ص ۷۲.
[۱۱] - حماسه غدیرک محمدرضا حکیمی، ص ۵۵۱.
[۱۲] - دراسه فی موسوعه الغدیر، کمال سید، ص ۲۵.
[۱۳] - حماسه غدیر: ص ۳۴۷.
[۱۴] - ربع قرن مع العلامه: ص ۲۸۶.
[۱۵] - حماسه غدیر: ص ۵۵۱.
[۱۶] - یادنامه: ص ۲۲.
[۱۷] - جرعه نوش غدیر: ص ۴۲.
[۱۸] - یادنامه: ص ۲۳.
[۱۹] - همان.
[۲۰] - همان.
[۲۱] - اصول کافی: ج ۳، ص ۱۹۳.
[۲۲] - یادنامه: ص ۲۲.
[۲۳] - حماسه غدیر: ص ۴۸۱.
[۲۴] - یادنامه: ص ۷۰.
[۲۵] - حماسه غدیر: ص ۲۰۵.
[۲۶] - ترجمه الغدیر: ج ۱، ص ۲۱.
[۲۷] - تمام داستانها و خاطرهها در این نوشتار، باز آفرینی شدهاند. ربع القرن مع العلامه، ص ۴۶.
[۲۸] - یادنامه: ص ۳۰.
[۲۹] - ترجمه الغدیر: ج ۹، ص ۱۵.
[۳۰] - حماسه غدیر: ص ۵۷۵.