۱. توجه به واقعیت ها
فرد دروغگو ارزش ها را در سخن می داند نه در واقعیت امر! در حالی که آنچه ارزشمند است واقعیت است و سخن انسان فقط حاکی از واقعیت است و صرفاً در مرتبه خبر دادن نقش دارد نه آنگه با گفتن و حرف زدن واقعیت تغییر کند. زیرا وقتی انسان خبری می دهد و سخنی می گوید باید پشتوانه ای داشته باشد، در این صورت این سخن و خبر دادن مردم را نسبت به آن واقعیت و پشتوانه آگاه و مطلع می سازد. بنابراین اگر انسان سخنی بگوید و خبری بدهد که خلاف واقع باشد، این دروغ است.اساساً نباید دروغ گفت، زیرا پیامدهای آن به قدری نابود کننده است که انسان را بر سر دوراهی قرار می دهد. این دوراهی مشتمل بر راستگویی و دروغگویی نیست، بلکه از نوعی است یک راه آن ذلت است و راه دیگر آن ادامه دادن مسیر انحرافی دروغگویی قبلی خود است.
۲. توجه قبل از انجام کار
یکی از عوامل دروغگویی انجام کار نادرست و عادت به آن است. وقتی انسان کار خود را صحیح و با شرایط لازم انجام دهد، آنگاه اساساً به دروغ احتیاجی احساس نمی کند، اما وقتی هنگام انجام کار توجه کافی و لازم را نمی کند یا اصلاً عمداً کار نادرستی را انجام می دهد، آنگاه به خاطر ترس از آبروریزی اقدام به دروغگویی می نماید. از همین جا کم کم عادت به دروغگویی پیدا می کند و نسبت به دروغگویی بی تفاوت می شود، اما پس از دروغگویی آثار مخرب آن دیگر در اختیار او نیست تا از پیامدهای دروغ خود بتواند در امان بماند، نه پیامدهای دنیوی و نه اخروی. لذا انسان هنگام عمل باید متوجه باشد که چه کاری را انجام می دهد، آیا کار او صحیح است یا غلط، اگر غلط است، همان جا خود را نگهدارد و از انجام آن اجتناب کند."شخصى به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله رسید، عرض کرد: نماز نمىخوانم، عمل منافى عفت انجام مىدهم، دروغ هم مىگویم! کدام را اول ترک گویم؟! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: دروغ، او در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله تعهّد کرد که هرگز دروغ نگوید. هنگامى که خارج شد، وسوسههاى شیطانى براى عمل منافى عفت در دل او پیدا شد، اما بلافاصله در این فکر فرو رفت، که اگر فردا پیامبر صلى الله علیه و آله از او در این باره سؤال کند، چه بگوید؟ بگوید: چنین عملى را مرتکب نشده است، این که: دروغ است و اگر راست بگوید: حدّ بر او جارى مىشود، و همین گونه در رابطه با سایر کارهاى خلاف این طرز فکر و سپس خود دارى و اجتناب براى او پیدا شد و به این ترتیب، ترک دروغ سرچشمه ترک همه گناهان او گردید".[1]
درباره هر اشتباه و خطایی در همان گام اول باید اعتراف کرد و درصدد اصلاح اشتباه خود برآید، چرا که هرچه زمان بگذرد، عمل نادرست انسان در اثر تکرار آن، تبدیل به طرز فکر و باور می شود و بدیهی است که تغییر باور، کار بسیار دشواری است.
۳. جلوگیری از ادامه دادن عادت دروغگویی
انسان در هر مرحله ای از خطاهای خود از جمله دروغگویی پی به نادرستی و زشتی آن ببرد، باید از ادامه دادن آن پرهیز کند و به اصلاح خود و آثار اشتباهات خود بپردازد، زیرا اینگونه نیست که شخص چون از پیش در حال ارتکاب گناه است پس ادامه دادن آن تاثیری نداشته باشد و گناه جدید را با گناهان پیشین خود یک گناه محسوب کند، خیر! بلکه هر بار که مرتکب گناه می شود، گناه جداگانه ای است و اثر خودش را دارد. گناه صغیره با اصرار تبدیل به گناه کبیره می شود، چه رسد به اینکه گناهی خودش کبیره باشد.انسان هرگز نباید فکر کند که دیگر از دروغگویی نمی تواند پرهیز کند و در اثر عادت به دروغ، اکنون اجتناب از دروغ برای او ناممکن و محال است، بلکه می تواند با مراقبت کردن بر کارها و سخنان خود دست از دروغگویی بردارد.
شهید مطهری (ره) می فرماید: "... اگر همین آدم تدریجاً تحت یک مراقبت اخلاقی و معنوی قرار گرفت و کمکم کمالی روحی و کمالی نفسانی پیدا کرد به طوری که در او یک نوع اشمئزاز و تنفر از دروغ پیدا شد و دروغ را امری مغایر با ذات و شرافت ذاتی خودش دانست و به «راستی» یک تمایل و گرایش بیشتری پیدا کرد، هر چه این عادت در او قوّت بگیرد، از ارادهاش نسبت به دروغ گفتن کاسته میشود؛ یعنی کمکم به حدی میرسد که ملکه عدالت پیدا میکند، یعنی عادل میشود. آن کسی که ملکه تقوا پیدا میکند یعنی میرسد به حدی که دیگر نفس او یک نوع تنفر از دروغ گفتن دارد؛ و حتی وقتی ملکه تقوا خیلی قوّت میگیرد به حدی میرسد که راست گفتن و دروغ گفتن برای او مثل نور و ظلمت که در مقابل یکدیگرند میشوند و هرگز احتمال این نیست که چنین شخصی تصمیم بگیرد که دروغ بگوید، یعنی احتمالها صد درصد در جهت راست گفتن است".[2]