طراحی فلسفه تعلیم و تربیت

کسانی وجود دارند که مدعی اند بین نظامهای فلسفی رسمی و تعلیم و تربیت کاربردی هیچ ارتباط منطقی نمی تواند وجود داشته باشد
جمعه، 6 دی 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طراحی فلسفه تعلیم و تربیت
در واقع، امروزه نوعی سرگردانی ریشه دار احساس می شود و بسیاری از سرگردانی های تعلیم و تربیت جدید، دلیل خوبی بر این بی هدفی است. تلاش برای حل این معظل، اغلب نتیجه ای جز درهم آمیختگی پر هرج و مرج برنامه ها و منازعات صوری در میان اردوگاههای مسلکی نداشته است. مربیان «عملگرا» می پندارند که باید فلسفه را کنار گذاشت و تکلیف آماده را انجام داد. مشکل این نگرش «عملی» آن است که طرفداران آن با مسائل تربیتی با همان روش و معیار گذشته برخورد می کنند. آنها می پندارند که می توانند آزادانه سطح جهان را با طرحهای بلند پروازانه، به گونه ای مبرهن و آشکار مورد مطالعه قرار دهند. خود این دیدگاه، یک نظریه است، نظریه ای ناقص که از مجموعه ای فرضیه اثبات نشده تشکیل شده است. به نظر می رسد مربیان مانند هر کس دیگر، گرفتار منش انسانی خویش اند. اگر همه جنبه های زندگی را در نظر بگیریم، در آن صورت هیچ کدام از رویکردهای تعلیم و تربیت از قطعیت و جامعیت برخوردار نیستند، زیرا هنوز یک رویکرد کامل ابداع نشده است. ما هنوز به این ضرورت دست نیافته ایم که درباره آنچه انجام می دهیم تفکر کرده به علت جویی و اصلاح اعمالمان بپردازیم به گونه ای که آن اعمال مرتبط، معنادار و در جهت اهداف تربیتی مطلوب باشد.
 
کسانی وجود دارند که مدعی اند بین نظامهای فلسفی رسمی و تعلیم و تربیت کاربردی هیچ ارتباط منطقی نمی تواند وجود داشته باشد؛ یعنی آنچه عده ای از فلاسفه اظهار می دارند، هیچ رابطه منطقی و ضروری با آنچه باید در زمینه یک آموزش عملی انجام شود، ندارد. شاید این ادعا درست باشد، اما نباید فلاسفه و مربیان تربیتی را از تلاش برای ایجاد چنین روابطی بازداشت؛ برای مثال، شاید هیچ ارتباط منطقی بین دیدگاه افلاطون درباره جامعه ایده‌آل و طراحی ابزار آموزشی او برای رسیدن به چنین جامعه ای وجود نداشته باشد. اما بسیاری چنین ارتباطی را منطقی یا غیر منطقی ایجاد کرده اند، و گسترش و نهادینه شدن برنامه های آموزشی تا حد زیادی مرهون افلاطون و سایر فلاسفه است. این امر را می توان در نظرات پیشنهادی در رابطه با مقصد و مقصود تعلیم و تربیت، متون درسی، روش های تدریس، و بسیاری دیگر از حوزه های فعالیت تربیتی ملاحظه کرد. اگر چه افلاطون حدود دو هزار سال قبل می زیست، اما هنوز بدون آن که خود بدانیم تحت تأثیر اندیشه‌های او و معاصرینش درباره زندگی و تعلیم و تربیت و اثراتی که این اندیشه‌ها در تفکرات ما داشته و دارد، قرار داریم.
 
برخی از اندیشه ها و نظریات پیشنهادی درباره تعلیم و تربیت، به ویژه در شکل دادن نگرش های کلی درباره «بازگشت به اصول و ارزشهای اخلاقی تعلیم و تربیت»، امروزه دارای تأثیرات زیادی است. کسانی که از چنین اندیشه‌های حمایت می کنند، ممکن است فاقد هر گونه کمال فلسفی یا دانشی درباره منشأ پیدایش چنین اندیشه‌هایی باشند. اما برخی از «اصول» و «ارزشهایی» که در این نظریات آمده، اغلب بر اساس توصیه فلاسفه بوده است. نظامهای فلسفی و نظریه ها بخشی از مجموعه «اندیشه‌های کارآمد» و عقاید رایج در جامعه امروز ما را تشکیل می دهد .
 
بسیاری از ما این نظریه ها را واقعی و واضح می پنداریم بدون این که ذره ای به علت آر بیندیشیم. بنابراین، ممکن است چشم بسته تعداد زیادی از نظریه های تربیتی را بپذیریم بدوا این که بدانیم آیا آنها تأیید شده اند یا خیر. دانشجویانی که قصد دارند مربی شوند، لازم است د خصوص این اندیشه ها و نظریه های رایج اطلاع کافی کسب کنند تا از میان لفاظی ها و مجادلات به عقلانی ترین معلومات در موضوع مورد نظر دست یابند.
 
اگر مربیان، فلسفه تعلیم و تربیت را عامل تغییر دیدگاهها یا فعالیت هایشان ندانند، ممکن اس در استفاده از آن موفق نشوند یا حتی به کلی نسبت به آن بی اعتنا باشند. لذا، باید اندیشه ها فلسفی و قالب های فکری را به گونه ای تعبیر کنند که به فعالیت های جهت دار رهنمون شو این، به معنای پذیرفتن غیر دقیق این یا آن اصل، یا این نظام و آن نظام نیست. به بیان دقیق تر، معنای مطالعه مسؤولانه فلسفه تعلیم و تربیت با توجه به شرایط و موقعیت های تربیتی و اجتماعی است. با تغییر شرایط، ممکن است بازنگری در یک دیدگاه مورد نیاز باشد. نمی توان به فلسفه تعلیم و تربیت در خلأ نگریست، بلکه باید آن را در تعامل با سایر فشارهای اجتماعی ملاحظه کرد.
 
برخی از فلاسفه تعلیم و تربیت برای تدوین فلسفه فردی تعلیم و تربیت، تفکر التقاطی مسؤولانه را پیشنهاد کرده اند. در ارائه این تحلیل، آنها خاطرنشان می کنند که هیچ گاه نمی توان دو نفر را یافت که از لحاظ رشد روانی و عقلانی هم سطح باشند. لذا، شاید هیچ فلسفه تربیتی به تنهایی در یک زمان معین مناسب نباشد، زیرا فلسفه ها قوت و ضعف خاص خود را دارند، و ارزش وجودی آنها منحصر به دوران خاصی است. این ممکن است به معنای مقابله با جهات فلسفی جدید باشد، اما از طرفی بازگشت به فلاسفه قدیم برای راهنمایی، فراگیری آداب و رسوم را نیز شامل شود و از مرزهای فلسفه غرب نیز فراتر می رود. مثلا فلسفه شرق با فلسفه غرب تضادهایی دارد و در نگرش به تعلیم و تربیت نظرات جداگانه ای پیشنهاد می کند.

هر کس به خود جرأت بدهد تا مدارس معمولی آمریکایی را بررسی کند، مشاهده خواهد کرد که چگونه فلسفه های گوناگون تربیتی فعالیت ها را تحت تأثیر قرار داده است. به سختی می توان مدرسه ای را یافت که تنها دارای یک فلسفه تعلیم و تربیت باشد. حتی در جاهایی که یک فلسفه حکم‌فرماست، عموما به این سبب است که توانسته با نیازهای جدیدتر هماهنگ باشد.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی،صص23-21، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما