تبیین بوعلی
ابن سینا در کتاب اشارات، برهان خود را این چنین تقریر می کند: «هر موجودی، اگر بذاته، لحاظ شود یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود، اگر واجب الوجود باشد، مطلوب ثابت است و اگر ممکن الوجود باشد نیاز به علت دارد و چون دور و تسلسل باطل است پس باید منتهی به واجب الوجود شود.»امتیاز این تقریر آن است که علاوه بر این که نیازی به بررسی صفات مخلوقات و اثبات حدوث و حرکت و دیگر صفات ندارد، اساسا نیازی به اثبات وجود مخلوقات هم ندارد، زیرا مقدمه اول، به صورت فرضی بیان شده است. به دیگر سخن، جریان این برهان فقط منوط به پذیرفتن اصل وجود عینی و اصل علیت و بطلان دور و تسلسل است که یا بدیهی و غیرقابل تشکیک هستند و یا اثبات پذیرند. حتی برخی معتقدند که برهان ابن سینا، مبتنی بر بطلان دور و تسلسل هم نیست. اگر هم برهان وجوب و امکان مبتنی بر محال بودن دور و تسلسل باشد، از طریق محال بودن تناقض، می توان استحاله دور و تسلسل را ثابت کرد. بدین بیان که دور (یعنی: توقف وجود شیء الف بر وجود شیء ب و بر عکس)، مبتنی بر توقف شیء بر خود است و لازمه اش این است که شیء الف و شیء ب، در حالی که علت و متقدم است، معلول و متأخر باشد، یعنی در آن واحد هم باشد و هم نباشد. این نتیجه گیری مستلزم اجتماع نقیضین است. تسلسل نیز بدین معنا است که وجود شیء الف نیازمند بر وجود شیء ب و آن هم محتاج شیء ج است و به همین ترتیب، سلسله تا بی نهایت ادامه می یابد. پس تسلسل در فلسفه غیر از تسلسل در اعداد و ریاضیات است. تسلسل فلسفی، در جایی است که تمامی اجزاء سلسله، بالفعل موجود و ممکن الوجود و رابطه علت و معلولی میانشان باشد و سلسله بی نهایت به واجب الوجود نرسد. این فرض از تسلسل، محال است در خارج تحقق یابد؛ زیرا مستلزم اجتماع نقیضین است؛ برای این که سلسله بی نهایت، ممکن الوجود و نیازمند به علت هستند، حال اگر سلسله به واجب الوجود نرسد، یعنی سلسله به علت نیازی ندارد. در نتیجه، سلسله بی نهایت و ممکن الوجود، هم به علت نیاز دارند و هم نیازی ندارند.
تبیین آکویناس
توماس آکویناس در کتاب «Summa Theologica»، برهان وجوب و امکان را سومین طریق از پنج طریق اثبات خداوند متعال، به شرح ذیل بیان می کند:١- بعضی اشیایی که در حال حاضر، وجود دارند، وجودشان ضروری نیست، یعنی هم می توانند باشند و هم نباشند. 2- اگر همه اشیاء چنین باشند، در این صورت باید در زمان آغازین، هیچ چیزی موجود نباشد. ٣- و اگر در زمانی همه چیز معدوم بوده، الان هم، نباید چیزی وجود داشته باشد. ۴- موجوداتی قطعا الان تحقق دارند. ۵- پس باید موجودی، وجود داشته باشد که وجودش ضروری است و موجود ضروری، همواره بالفعل است و هیچ گاه نسبت آن به وجود و عدم، مساوی نیست. ۶- ضرورت این موجود ضروری، نمی تواند معلول شی ء دیگری باشد، بنابراین باید موجودی باشد که «بالذات ضروری» یعنی خدا باشد.
به تعبیر دیگر، اگر وجود، ضروری الوجود نباشد، موجود غیرضروری الوجود نباید باشد؛ چون موجودات، غیرضروری الوجود هستند، پس موجود ضروری الوجود تحقق دارد. فقرات این استدلال بارها مورد اعتراض قرار گرفته است. اما می توان گفت اشکال اصلی این است که آکویناس می خواهد از ممکن بودن اشیاء نتیجه بگیرد، آنها در زمانی معدوم بوده اند؛ در حالی که این استنتاج درست نیست؛ زیرا ممکن بودن شیء، با قدیم بودن آن قابل جمع است و از امکان یک چیز نمی توان، عدم زمانی آن را نتیجه گرفت. به علاوه این که با فرض پذیرش این که ممکن بودن، مستلزم حادث بودن موجود است، لازمه اعتقاد به امکان همه موجودات، معدوم بودن هر یک از آنها در زمانی خاص است، نه این که همه چیز در زمان معینی معدوم بوده اند. پس مقدمه دوم استدلال، مخدوش است و ممکن است هر چیزی در یک زمان معدوم باشد، اما زمانی وجود نداشته باشد که هیچ چیز در آن نباشد.
این اشکال، استدلال آکویناس را در همان گام اول، متوقف می کند. اما اگر منظور او، از ممکن بودن اشیاء چیزی جز حادث بودن آنها نباشد، اشکال مذکور وارد نخواهد بود؛ زیرا اگر واقعا همه چیز حادث است، الان نباید چیزی موجود باشد. حال در این صورت، برهان او چیزی غیر از برهان حدوث نخواهد بود و فقط اثبات می کند چیز یا چیزهایی که حادث بوده و زمانی نیستند باید موجود باشند. به هر حال برهان آکویناس اگر چه قابل دفاع است، اما نمی توان آن را به اسم برهان امکان خواند، بلکه ترکیبی از برهان حدوث متکلمان و علیت خود اوست. بنابراین، برهان او به برهان وجوب و امکان یا حدوث عالم معروف است.
تبیین ملاصدرا
تقریر ابن سینا از برهان وجوب و امکان و سایر اندیشمندان اسلامی تا زمان صدر المتألهین، مبتنی بر تفسیر امکان به معنای «امکان ماهوی» بود که صفتی عقلی برای ماهیت است و با مبنای اصالت ماهیت سازگارتر است. ملاصدرا تلاش کرد با مبنای اصالت وجود و تفسیر امکان به معنای امکان وجودی و فقری، برهان صدیقین را ارایه کند تا از مبادی کمتری استفاده نماید.صدرالمتألهین در تقریر برهان صدیقین چنین مینگارد: «موجود یا غنی و مستقل است و یا فقیر و وابسته؛ اگر غنی باشد فهو المطلوب، و اگر فقیر باشد چون دور و تسلسل، باطل است، باید به غنی و مستقل منتهی گردد حق مطلب آن است که برهان صدیقین ملاصدرا تنها به اصل واقعیت و اصالت وجود مبتنی است و نیازی به محال بودن دور و تسلسل ندارد.
ملاصدرا، برهان صدیقین را در اسفار بدون استناد به استحاله دور و تسلسل چنین بیان می کند: «تقریره أن الوجود کما مر حقیقه عینیه واحده بسیطه لا اختلاف بین أفرادها لذاتها إلا بالکمال و النقص و الشده و الضعف أو بأمور زائده کما فی أفراد ماهیه نوعیه و غایه کمالها ما لا أتم منه و هو الذی لا یکون متعلقا بغیره ولا یتصور ما هو أتم منه - إذ کل ناقص متعلق بغیره مفتقر إلى تمامه و قد تبین فیما سبق أن التمام قبل النقص و الفعل قبل القوة و الوجود قبل العدم و بین أیضا أن تمام الشیء هو الشیء و ما یفضل علیه - فإذن الوجود إما مستغن عن غیره و إما مفتقر لذاته إلى غیره. و الأول هو واجب الوجود و هو صرف الوجود الذی لا أتم منه ولا یشوبه عدم ولا نقص. و الثانی هو ما سواه من أفعاله و آثاره و لا قوام لما سواه إلا به الحکمة المتعالیه فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج6، ص: ۱۵
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390