مقدمه
قال الباقر(ع): الکمال کلّ الکمال: التّفقّه فى الدّین، و الصّبر على النّائبه، و تقدیر المعیشه. (1) امام باقر(ع) فرمود: کمال و تمام کمال: تفقّه و بصیرت پیدا کردن در دین، صبر کردن در مصیبت و کار دشوار و برنامه ریزی در امر معیشت، می باشد.فراز سوّم این روایت، در خصوص تقدیر و تدبیر در معیشت است. اولاً همه باید بدانیم، البته نه فقط بدانیم، بلکه باور کنیم که خدا خرج زندگی را حتماً میدهد. معنا ندارد خداوند متعال کسی را خلق کند و خرج او را ندهد. خدا رزق و روزی پرندهها و حشرات در زیر برف و یخ را هم میرساند، چه رسد روی زمین و چه رسد به روزی انسانها. قرآن کریم میفرماید: «إِنَ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ.» (2) خداست که خود روزىبخشِ نیرومندِ استوار است.
اما اگر روش زندگی انسان، از قناعت و ساده زیستی تجاوز کند و به تجمّلگرایی برسد، شکی نیست که خداوند تعالی خرج تجمّل را نمیدهد، نه تنها نمیدهد، بلکه دشمن تجمّلگرایی است.
مقصود از «تقدیر المعیشه» چیست؟
تقدیر المعیشه یعنی برنامه ریزی معیشت و درآمد یعنی انسان درآمد خود را مشخص کند، نه اسراف کاری کند، نه بخل بورزد، به اندازه ای که خدا روزی اش را مشخص کرده خرج کند. آنچه در ماه، عاید او مىشود بسنجد، پس به همان اندازه خرج کند. پس هرگاه ماهى سه تومان عاید او میشود، روزى یک قران خرج کند و بیشتر از آن خرج ننماید و اگر اتّفاقا یک روز زیادتر خرج کرد، زیادى را کم روز دیگر گذارد تا آن که به ذلّت قرض و سؤال از مردم گرفتار نشود.تقدیر المعیشه، به تعبیری همان «قناعت» است. حالا قناعت به چه معنا است؟ قناعت به این معنا هست که انسان به آنچه از تلاش و کوشش خود بهدست آورده، راضی باشد. «خرج» زندگی را کسب کند و به آن اکتفا نماید و برای تجمّل و تشریفات که به آن «بَرج» میگویند، خود را محتاج دیگران نسازد.
به تعبیری دیگر، قناعت همان رضایت هست، قناعت در مقابل صفت حرص است، قناعت صفتی است که موجب میشود شخص به مقدار نیاز و ضرورت بسنده کند و زاید بر آن را نطلبد، قناعت چون باعث اکتفا به مقدار کم و رضایت به آنچه هست، می شود انسان را توانا می کند. (3) حضرت امیر می فرماید: القناعة مال لا ینفد. (4) قناعت ثروتی پایان ناپذیر است. قناعت «بسنده کردن به آنچه بود و بیشتر را طلب نکردن» نیز تعبیر شده است. (5)
بدون شک قناعت یکی از عوامل کلیدی در تقدیر المعیشه و معیشت خانواده است که سبب کنترل کردن خواسته ها و بسنده کردن به قدر ضرورت و نیاز است، و به بیانی: «قناعت یعنی مدیریت تمایلات و خواهش ها و کسب مناعت طبع» (6)
در صورت برنامه ریزی معیشت و قناعت در آن، قاعدۀ لطف الهی اقتضا میکند که خدا زندگی او را تأمین کند. از نظر آیات و روایات منطق و فلسفه و هر علم دیگر، امکان ندارد که خداوند خرج و مخارج زندگی کسی را ندهد. قرآن کریم میفرماید: از راهی که خود آن بنده گمان ندارد، رزق و روزی او را میرسانم: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا، وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب» (7) هر کس از خدا پروا کند، خدا براى او راه بیرونشدنى قرار مى دهد. و از جایى که حسابش را نمى کند، به او روزى مى رساند.
لذا اگر انسان قناعت داشته باشد، حتماً خداوند متعال رزق او را میرساند. کسانی که قناعت را تجربه کردهاند، میدانند که زندگی انسان در اثر قناعت، شاد و بانشاط و بدون غم و غصه و نگرانی و اضطراب همراه با عزّت و سربلندی است. معلوم است که وقتی انسان برای تجمّلات و تشریفات خود را بدهکار و محتاج دیگران نکند، خود را خوار و ذلیل نکند، وظیفهاش را هم بهخوبی انجام دهد، اضطراب و نگرانی ندارد. در روایات میخوانیم: «عَزَّ مَنْ قَنِعَ، و ذَلَ مَنْ طَمِع» (8)
تقدیر المعیشه، زندگی فقیرانه نیست
آنچه در این مبحث احتیاج به توجه جدی دارد، اینکه معنای «تقدیر المعیشه» یا معنای «قناعت»، زندگی فقیرانه نیست، بلکه اسلام که در همۀ مسائل خواهان اعتدال و میانهروی است، در این موضوع هم رعایت حدّ وسط و حدّ اعتدال را صحیح میداند و آن را علامت مؤمن میشمارد. قرآن کریم میفرماید: «إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً» (9) چون انفاق کنند، نه ولخرجى مىکنند و نه تنگ مىگیرند، و میان این دو روش حد وسط را برمىگزینند. یعنی تجمّلگرایی و ولخرجی مذموم است، تنگ گرفتن و خرج نکردن نیز نکوهش شده است؛ ولی روشی که بین این دو روش است و حدّ وسط یا زندگی رفاهی نام دارد، مورد تأیید اسلام عزیز است.تجمّلگرایی و افراط در خرج کردن، مانع درس خواندن و پیشرفت علمی است و نمیگذارد ارزشهای معنوی وارد زندگی انسان شود. از این گذشته، زندگی انسان را نابود میکند، ذلّت میآورد و باعث میشود آدمی گردن باریک کند و به هر کسی رو بزند و محتاج دیگران شود.
آثار عدم رعایت تقدیر المعیشه در زندگی
غم و غصّهها، نگرانیها و از آن مهمتر، گناهان رایج در اجتماع، از تجمّلگرایی و عدم قناعت در زندگی سرچشمه میگیرد. قرآن کریم در این باره با قاطعیّت و صراحت تمام میفرماید: «وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ، فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ، وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ، لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ، إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ، وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیمِ» (10) و یاران چپ؛ کدام اند یاران چپ؟ در (میان) باد گرم و آب داغ. و سایه اى از دود تار. نه خنک و نه خوش. اینان بودند که پیش از این ناز پروردگان بودند. و بر گناه بزرگ پافشارى مى کردند.تجسم عمل افراد تجملگرا این است که در قیامت، پیش از آنکه به جهنّم بروند، زیر دود و هُرم جهنّم باشند. قرآن میفرماید: این افراد چقدر شوم و بدبخت هستند! بعد میفرماید: تجملگراها مبتلا به گناه میشوند. به تجربه اثبات شده است که مردم در اثر تجمّل دچار حقالنّاس میشوند؛ زیرا به حق و حقوق خود قانع نیستند و باید پول بیشتری بهدست آورند، از اینرو رشوه میخورند، دزدی میکنند، خیانت میکنند و بهتدریج مثل ماشینی که ترمزش بریده، در سراشیبی گناه میافتند و از هر راهی که بتوانند پول به دست میآورند. البته نهایت این مسیر آبروریزی و رسوایی در دنیا و عذاب شدید در آخرت است. این افراد مال حرام و شبههناک به خورد فرزندان و اعضای خانواده میدهند که نتیجۀ آن فساد اخلاقی است. دختر و پسری که مال حرام بخورند، فاسد میشوند و جامعه را به فساد میکشانند.
بیجهت نیست که از نظر قرآن کریم، جامعۀ تجملگرا نابود است. نابودی و هلاکت که فقط در اثر وقوع زلزله نیست، فساد اخلاقی حاکم بر جامعه یا فراوانی غم، غصه، دلهره و اضطراب خاطر از هر زلزلهای بدتر است. قرآن شریف میفرماید: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً» (11) و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم، خوشگذرانانش را وا مىداریم تا در آن به انحراف (و فساد) بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را (یکسره) زیر و زبر کنیم. وقتی که ملّتی قناعت را رها کردند و تجمّلگرا شدند، گناه جامعۀ آنها را فرامیگیرد و سرنوشتی جز هلاکت و نابودی نخواهد داشت.
پی نوشت ها:
(1) مجلسی، محمدباقر،بحار الانوار، ج78، ص172.(2) ذاریات/58.
(3) طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج4، ص384.
(4) نهج البلاغه، حکمت57.
(5) نراقی، مهدی، جامع السعادات، ص101.
(6) القشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، رساله قشیریه، ص240.
(7) طلاق/2-3.
(8) جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج 4، ص 114.
(9) فرقان/67.
(10) واقعه/41تا46.
(11) اسراء/16.