کودکان امروز مدیران فردا

به عنوان آخرین حرکت در خصوص تعلیم و تربیت، بازسازی‌گرایی مربیان را درباره نقشی که در تعلیم و تربیت بر عهده دارند، به تفکر مجدد واداشته است.
دوشنبه، 30 دی 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کودکان امروز مدیران فردا
چون جهان فردا را کودکان امروز اداره خواهند کرد، ضروری است جوانان را تشویق کنیم تا به آینده علاقه مند شوند و این تفکر را در آنها ایجاد کنیم که می توانند آینده را مطابق با اهداف و آرزوهای خود شکل دهند. لازم است به جای تلقی آینده به عنوان آنچه خود به خود اتفاق می افتد، به آینده به گونه‌ای بنگریم که می توانیم با تلاش خود آن را به جهانی زیبا و فوق العاده نوید بخش تبدیل کنیم.
 
به عنوان آخرین حرکت در خصوص تعلیم و تربیت، بازسازی گرایی مربیان را درباره نقشی که در تعلیم و تربیت بر عهده دارند، به تفکر مجدد واداشته است. بازسازی گرایان، طلایه داران تلاش‌هایی هستند که تعلیم و تربیت را به نیروی اجتماعی فعال تر تبدیل می کند. آنها از نقش مربیان به عنوان عوامل صف نخست تحول، دفاع نموده و تلاش کرده اند مدارس را به گونه‌ای تغییر دهند که به ایجاد جامعه ای نو و بهتر کمک کند. چون بازسازی گرایی حرکت نسبتا جدیدی در تعلیم و تربیت است، هنوز ارزیابی اثرات آن به طور کامل، آسان نیست.
 
نظریه بازسازی به عنوان یک فلسفه تعلیم و تربیت: شاید برجسته‌ترین شاخصهای مربیان بازسازی، این دیدگاه آنها باشد که جامعه کنونی با بحران شدید بقا مواجه است، مربی باید یک عضو فعال اجتماعی باشد، و مدرسه در حل بحران و تدارک شالوده های لازم و مورد نیاز برای عمل، از موقعیت استراتژیکی برخوردار است.
 
امروزه، مربیانی هستند که خود را بازسازی گرا می نامند. انجمن بازسازی آموزشی در سال ۱۹۶۹ تأسیس شد تا به آرمانهای بازسازی گرایان در مقیاس وسیع تری تحقق بخشد. یکی از خط مشیهای اعلام شده که از طرف این انجمن منتشر شد، دو هدف اساسی نظریه بازسازی را مشخص می کند: ۱. کنترل دموکراتیک تصمیماتی که به زندگانی بشر نظم می بخشد؛ ۲. جامعه جهانی مبتنی بر صلح. آنها عقیده دارند که مربیان در هر مکانی باید مورد حمایت قرار گیرند تا عمیق ترین آرای خود را در مورد روابط اجتماعی با مناسب ترین تأثیر به شاگردان ارائه دهند. آنها رهبرانی را که قادر باشند از ارزشهای فلسفه بازسازی در برنامه های تجربی آموزشی در مدارس و جامعه استفاده کنند، مورد تشویق قرار می دهند.
 
اعضای انجمن بازسازی آموزشی بر این باورند که اغلب رویکردهایی که به اصلاح آموزشی و اجتماعی منجر می شود، تفننی بوده نمی توان آنها را فراهم کرد. از دید آنها، نمی توانیم منتظر انواع اصلاحات تدریجی که بیشتر فلسفه ها از آن حمایت می کنند باشیم؛ به ویژه زمانی که بقای ما می تواند به گامهای سریعی بستگی داشته باشد که نیاز است تا جامعه را انسانی تر و ثمر بخش تر سازیم. در واقع، به نظر می رسد در دوران بحران زندگی میکنیم. و پیشرفت گرایی، که زمانی نویدهای فراوان می داد، ظاهرا شیوه کهنه ای باشد که مستقیما با موضوعات جدید ارتباط ندارد. همان گونه که بازسازی گرایان خاطر نشان می کنند، ما اکنون توان آن را داریم تا خود و تمام جانداران را از صفحه روزگار محو و نابود کنیم، و تا راهی پیدا نشود که رشد تکنولوژیکی را با پیشرفته ترین اصول حقوق بشر هماهنگ کند، تمام تفکرات و تصمیمات، صرفأ لفاظی خواهد بود. مدارس، در انجام این وظیفه ناکام مانده اند. آن گونه که یکی از بازسازی گرایان مطرح می کند «آنگاه که کامپیوترها دکمه بمب هسته‌ای را فشار دهند دانشجویان چه مفهومی را از دانشگاه کشف خواهند کرد؟»
 
امروزه بازسازی گرایان مبارزه اجتماعی را پیش از هر چیز بین کسانی می بینند که آرزو دارند جامعه را همان گونه که هست، یا با تغییرات خیلی اندک حفظ کنند؛ کسانی که عقیده دارند تغییرات بسیاری لازم است تا جامعه نسبت به نیازهای افراد مسؤول تر شود. چنین مبارزه ای به ایالات متحده محدود نمی شود، بلکه یک بحران بین المللی گسترده است. این بحران نیازمند فعالیت هماهنگ و دقیقا برنامه ریزی شده است. بازسازی گرایان عقیده دارند که رکن اصلی این فعالیت، نقش حیاتی و سرنوشت ساز مربی و مؤسسه آموزشی است.
 
اگر نقش ملی و جهانی مربیان را در این بحران مد نظر قرار دهیم، می توانیم همگام با بازسازی گرایان نتیجه بگیریم که اغلب مربیان، هر یک به نوبه خود، با نیروهای ارتجاعی و ذر بهترین شرایط با آزادیخواهان ارتباط دارند. بسیاری از معلمان از طبقه متوسط جامعه و از خانواده هایی هستند که والدین آنها به ندرت رنج فقدان درآمد ناشی از بیکاری را تحمل کرده اند؛ معلمانی که معمولا مجبور نبودند نگران این باشند که غذای بعدی را از کجا فراهم آورند، و این که آیا والدین آنها استطاعت مالی داشته اند تا آنها را به دانشکده بفرستند یا خیر. اغلب آنها به مدارسی می رفتند که در آن به طور سنتی نگرشهای آبرومندانه ای نسبت به زندگی و اجتماع به آنها آموخته می شد. نتیجه این تلاشها، آن شده که به شرایط و موقعیتهایی دست یابند که بتوانند به تدریس موضوعات دست اول با شیوه‌های ابتکاری ادامه دهند.

شواهد حاکی از آن است که چنین تدریس‌هایی برای دسترسی به گروه‌های اقلیت، تغییر نگرش‌های نژادی، ایجاد تغییرات جهت دار در افراد، رشد نگرشهای انسانی با حل مشکلات شخصی، و سرکوبی جنگ و حرص و ولع ناکام بوده است. حتی می توان استدلال کرد که به جای چنین مسائلی، تعلیم و تربیت آن گونه که در حال حاضر وجود دارد، به عنوان یک شریک فعال در تداوم بخشیدن به این مسائل نقش داشته است. تعلیم و تربیت متخصصینی را هم برای جنگ و برای وال استریت تربیت کرده و نیز مددکار مصرف کنندگان برجسته بوده است. تحت چنین شرایطی، بازسازی گرایان عقیده دارند که در حقیقت، ما فراموش کرده ایم که باید در تعلیم و تربیت تغییر اساسی ایجاد شود و از طریق فعالیتهای بسیار، آن را همچون ابزاری برای حفظ اشیاء آنگونه که هست، بکار ببریم.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص291-289، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.