موضوع بهشت و جهنم، در سیر تکامل الهی، با انگیزه پرستش الهی برکنار می شود و خود پرستش (که از زیباییهای معرفتی به شمار می آید)، یعنی جذب شدن به شعاع جاذبۀ الهی، هدف قرار می گیرد؛ چنان که امام علی (علیه السلام) می فرماید: «من تو را نه به طمع بهشت می پرستم و نه به دلیل ترس از آتش دوزخ؛ بلکه تو را شایسته معبودیت می بینم و می پرستم».
وقتی در قرآن می فرماید «مثل بهشت چنین است که در آن چشمه سارها در جریان است و...»، یعنی نعمتهای مادی که به عنوان امتیازهای بهشتی ذکر شده، درحقیقت جنبه نمادین دارد، و آنچه نعمت اعلای بهشت است، دو موضوع است:
1. آنچه خود انسانها انتخاب می کنند: لهم فیها ما یشاؤون؛
٢. لقاءالله (ملاقات خدا) و رضوان الله (رضایت خدا) که عالی ترین کمال انسانی است.
از این رو، زندگی طبیعی در این دنیا برای ورود به زندگی حقیقی ابدی است که از همین زندگانی آغاز می شود. بر این اساس، بهشت، بخشی از زندگانی، و در حقیقت، ادامه همین زندگی است که مدت، لذات و دیگر جذابیت های آن گسترده و متنوع است، نه هدف آن.
اسلام و کمال مطلوب در زندگی: هر زیبایی، نشان دهنده نوعی از کمال مربوط به موضوع زیباست. به عبارتی «هر جمالی نمایشی از جلال است». عامل درک زیبایی یا احساس خاص دریافت زیبایی در درون ما، یکی از اوصاف کمال ذاتی ماست. حس زیبایابی که نوعی از اوصاف کمالی ما به شمار می آید، برای درک کمال است که در جست وجوی زیباییها بوده، از دریافت آنها لذت می برد. از این رو، علامه جعفری پس از این تبیین، اضافه می کند که نبود حس زیبایابی در آدمی، مانند کسی است که عاطفه مادری یا پدری ندارد؛ این به یقین نقص بزرگ روانی شمرده می شود.
انسان ابعاد متنوعی دارد که یکی از آنها، زیباییشناسی و زیبایابی است. از این رو، هیچ گاه زیبایاب، آرزوی دسته گلی زیبا بودن نمی کند؛ یا اینکه هنرمندی آرزو نمی کند خودش به جای اثر هنری بوده باشد.
آوازه جمالت از جان خود شنیدیم ... چون آب و باد و آتش در عشق تو دویدیم
کمال زندگی نیز مبنای مهم زیبایی زندگی است. انسانهایی که به دنبال کمال زندگانی اند، خود را در مجرای شدنهای انسانی قرار داده، جز «من» خود، «من»های انسانهای دیگر را نیز به رسمیت می شناسند. این انسانها معتقدند اگر آنان هدف هستند، دیگران نیز هدف اند، و اگر دیگران وسیله هستند، ایشان نیز وسیله می باشند. اینان در انجام تکالیف فردی و اجتماعی، فقط به انگیزه عقل و وجدان حرکت می کنند، نه از روی سوداگری های سودآور. به یقین این یعنی قرار گرفتن در مسیر کمال مطلوب.
توضیح اینکه انسان مختار، هدفی را مطلوب خود برمی گزیند و فعالیتهای اختیاری خود را برای رسیدن به آن سروسامان میدهد. گاه هدف ما از یک کار، مقدمه ای است برای چیز دیگر، و آن نیز مقدمه میشود برای کار دیگر؛ ولی سرانجام یک نقطه نهایی در کار ما هست که توجه ما در انجام کار، هرچند به صورت ضعیف، ارتکازی و نیمه آگاهانه، در نهایت به سوی آن نقطه متوجه خواهد بود که آن را «هدف نهایی» یا «کمال مطلوب» می نماییم. مثلا ممکن است کسی کار کند و کمال مطلوبش گرفتن مزد باشد، ولی معمولا گرفتن مزد، کمال مطلوب و هدف نهایی نیست.
مزد را برای به دست آوردن غذا می گیرد، چنان که غذا را نیز برای خوردن، و خوردن را برای سیر شدن میخواهد. گاه می شود که تلاش یادشده به اینجا پایان می پذیرد، ولی انسانهای بزرگ، بلندهمت، مؤمن و باتقواء کمال مطلوبشان نیز باعظمت و بلندمرتبه است. آنها خوردن غذا را به منظور نیرو یافتن برای پرستش خدا، خدمت به خلق خدا، و مانند آن انجام میدهند. به هرحال «انسان الزاما یک هدف نهایی را دنبال می کند، حالا هرچه میخواهد باشد. گرچه ممکن است چیزی که برای شخصی هدف نهایی است، برای شخص دیگر، هدف نهایی نباشد. این هدف نهایی، همان چیزی است که بالفطره برای انسان مطلوب است و از آن به سعادت تعبیر می کنیم».
از سویی، کمال مطلوب هر فرد، انگیزه بخش او در زندگی است؛ زیرا «اگر انسان مطلوب نهایی داشته باشد، ولی گمان کند کارها و تلاشهایش بی اثرند یا نفع آنها عاید دیگران می شود و به هرحال در نزدیک شدن وی به آن مطلوب و هدف نهایی مفید نیستند، در این صورت، انگیزه کار و کوشش در وی ضعیف خواهد شد و برای رسیدن به آنها خود را به زحمت نمی اندازد».
در بینش توحیدی، خدا سرچشمه همه کمالها، زیباییها و منبع همه خوبی ها و منشأ همه آنهاست. هرچه انسان بیشتر با خدا مأنوس باشد و ارتباطش را با او بیشتر کند، از زندگی اش بیشتر احساس رضایت و آرامش می کند؛ چون کمال مطلوبش واقعی تر و به حقیقت و جمال مطلق نزدیک تر است.
منبع: اسلام و زیباییهای زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبینیا، صص 176-172، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391