بیانات آیت الله کلباسی راجع به جزیره خضرا

محل اقامت و زندگانی حضرت ولیّ عصر(عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) در عصر غیبت کبری، برگرفته از حکایتی است که عالمان صاحب نظر شیعه، درباره استناد آن، متّفق القول نمی‌باشند؛ گروهی آن را پذیرفته اند و گروهی منکر وجود جزیره خضراء هستند.به بیانات آیت الله کلباسی در این باب میپردازیم.
شنبه، 19 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بیانات آیت الله کلباسی راجع به جزیره خضرا

جزیره خضرا از واقعیت تا افسانه، ارتباط جزیره خضرا با امام‌زمان(عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) چیست

حجت‌الاسلام کلباسی گفت: چنانکه گفته شده جزیره‌ خضرا در دریای سفید (مدیترانه) است. این وصف از گذشته‌های بسیار دور، برای این دریا بوده است و اکنون نیز به همین نام خوانده می‌شود. دلیل آن نیز رسوبات سفید رنگ بستر دریاست؛ به گونه‌ای که آب آن سفید به نظر می‌رسد همچنانکه دریای سیاه و دریای سرخ نیز به همین دلیل، سیاه و سرخ نامیده شده‌اند. بنابراین محل جزیره‌ خضرا در داستان جزیره، با سواحل غربی اقیانوس اطلس و جزایر برمودا و امثال آن ارتباطی ندارد.

وی گفت:‌ تطبیق جزیره خضرا بر مثلث برمودا، علاوه بر آن‌که ترسیمی نادرست و غیر معتبر است، چهره‌ موضوع مهدویت را نیز مخدوش می‌سازد. چنین تصوراتی با رسالت امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) و سیره‌ آن حضرت و پدران گرامی‌اش، تضاد کامل دارد؛‌ غرق و نابود کردن اموال کسانی که خصومتی با آن حضرت ندارند، کاری نیست که در شأن پیشوایان معصوم (علیهم‌السلام) باشد.

وی گفت:‌ از جمله گناهان بسیار بزرگ، نسبت دادن دروغ و افترا به خداوند و اولیای اوست. قرآن مجید در موارد بسیاری این حقیقت را بیان فرموده است: «و من اظلم ممن افتری علی الله کذباً؛ چه کسی ستم‌کارتر است از کسی که به خداوند دروغ ببندد؟»

استاد مرکز تخصصی مهدویت گفت: اساس داستان جزیره‌ خضرا، چیزی نیست که بتوان آن را به امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) نسبت داد و طبق موازین شناخته شده، به هیچ وجه قابل اعتماد و استفاده نیست و با وجود این همه ضعف و کاستی، متأسفانه برخی افراد ساده‌لوح و سطحی‌نگر، نه تنها به این نکته توجه ندارند؛ بلکه با تطبیقی بی‌جا و نامعقول، چهره‌ی امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) را مخدوش نموده، آن را به گونه‌ای ترسیم می‌کنند که هیچ نسبتی با شخصیت آن حضرت و پدران گرامی‌اش ندارد.

وی درباره‌ جزیره‌ خضرا و تطبیق نادرست آن بر «برمودا» گفت: اولا اصل داستان جزیره خضرا قابل قبول نیست، ثانیا جزیره‌ خضرا - طبق ادعا - در دریای مدیترانه است، نه اقیانوس اطلس و ثالثا وقایع مثلث برمودا، ساخته‌ رسانه‌های غربی و افسانه‌سازان است و من در کتاب خود به طور کامل آن را توضیح داده‌ام و رابعا بر فرض که افسانه‌های برمودا صحیح باشد، هیچ ربطی به امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) و مقام آن حضرت ندارد.
 

متن داستان دوم جزیره‌ خضرا

استاد حوزه‌ علمیه‌ قم گفت: محدث نوری در حکایت سوم کتاب جنةالمأوی داستانی را نقل می‌کند که به داستان دوم جزیره‌ خضرا معروف می‌شود و آن این است که: «سعید بن احمد می‌گوید: در خانه من در محله‌ ظفریه در مدینةالسلام در هجدهم شعبان سال ۵۴۴ ق، خطیرالدین برای من حکایت کرد که استادم، ابن ابی‌القاسم عثمان بن عبدالباقی بن احمد الدمشقی در هفدهم جمادی الأخری سال ۵۴۳ ق گفت:

استادم کمال‌الدین احمد بن محمد بن یحیی الانباری در خانه‌ خود در مدینة السلام در شب دهم رمضان سال ۵۴۳ ق چنین نقل کرد:

در ماه رمضان سال ۵۴۳ ق،‌ نزد وزیر، عون الدین یحیی بن هیبرة بودیم. عده‌ای دیگر نیز نزد او بودند. وقتی افطار کردند و متفرق شدند، وزیر به ما دستور داد بمانیم. مردی نیز آن شب، در مجلس حضور داشت که ما او را نمی‌شناختیم و قبلاً ندیده بودیم. وزیر، بسیار به او احترام می‌گذاشت و به سخن او گوش می‌داد و به دیگران توجهی نداشت.

سخن به درازا کشید، تا آن‌که دیر وقت شد و ما خواستیم بازگردیم ولی بارش باران مانع شد و ما نزد وزیر ماندیم.

سخن درباره‌ ادیان و مذاهب پیش آمد و به اسلام و مذاهب گوناگون آن منتهی شد. وزیر گفت: «کم‌ترین طایفه، مذهب شیعه‌اند. در منطقه‌ ما، ممکن نیست که اکثریت با شیعه باشد». وزیر، در مذمت شیعه سخن گفت و خدا را بر این‌که آنان در دورترین نقاط نیز کشته می‌شوند، سپاس گفت.

در این هنگام، شخصی که وزیر، بسیار به او توجه داشت، به وزیر رو کرد و گفت: «برای شما سخنی بگویم درباره‌ آنچه بحث می‌کردید یا آن‌که لب فرو بندم»؟ وزیر ساکت و شد سپس گفت: «بگو آن‌چه داری!»

مرد ناشناس گفت: «با پدرم در سال ۵۲۲، از شهر باهیه حرکت کردیم. محل ما، روستاهایی دارد که تاجران، آن را می‌شناسند و ۱۲۰۰ پارچه آبادی است و در هر آبادی، عده‌ زیادی سکونت دارند. آنان همگی مسیحی هستند و حتی جزایری که اطراف آنان است، همه مسیحی‌اند. بزرگی سرزمین آنان دو ماه راه است و میان آنان خشکی، بیست روز فاصله است و همه‌ کسانی که در خشکی هستند نیز مسیحی‌اند.

سرزمین ما، به حبشه و نوبه متصل می‌شود و آنان نیز، همگی مسیحی‌اند.

سرزمین ما به سرزمین بربرها نیز متصل است و آنان، بر دین خودشان هستند... من، روم و افرنج را اضافه نمی‌کنم (یعنی، آنان نیز مسیحی‌اند).

از شما پنهان نیست که شام و عراق نیز مسیحی دارد. چنین پیش آمد که ما، در دریا سفر می‌کردیم و برای تجارت و کسب سود، به هر سو می‌رفتیم، تا آنکه به جزیر‌ه‌ای بزرگ پر درختی که دیوارهای زیبا و باغات و روستاهای فراوان داشت، رسیدیم.

نخستین شهری که رسیدیم و لنگر انداختیم، از ناخدا پرسیدیم: «این جزیره چیست؟» گفت: «من، تاکنون به این جزیره نیامده‌ام و آن را نمی‌شناسم».

پیاده شدیم و به خیابان‌های آن شهر رفتیم. نام شهر را پرسیدم. گفتند: «مبارکه است». گفتیم: ‌«نام حاکم چیست؟» گفتند: «طاهر». گفتیم: «پایتخت آن کجا است؟» گفتند: «زاهره». پرسیدیم: «زاهره کجا است؟» گفتند: «فاصله‌ ده شب از راه دریا است و بیست و پنج روز از خشکی. مردم آن سامان، همگی مسلمانند».

گفتیم: «چه کسی زکات مال (مالیات) ما را می‌گیرد تا شروع در داد و ستد کنیم؟» گفتند: «نزد نایب سلطان بروید». گفتیم: «اعوان او کجا هستند؟» گفتند: «او دار و دسته ندارد. او، در خانه‌ خود زندگی می‌کند و همه نزد او می‌روند».

تعجب کردیم و به خانه‌ او راهنمایی شدیم. مرد صالحی را دیدیم که عبایی بر دوش دارد و عبایی نیز فرش او است و دوات هم در پیش روی او قرار دارد و مشغول نوشتن است. سلام کردیم. گفت: «از کجا می‌آیید؟» گفتم: «از فلان سرزمین». گفت: «همه‌ شما؟» گفتیم: «نه؛ در میان ما، مسلمان، یهودی و نصرانی است». نایب گفت:‌ «یهودی و نصرانی، جزیه بدهند؛ ولی با مسلمان بایستی درباره‌ مذهبش سخن بگوییم»

از یهودیان و نصرانیان جزیه گرفتند؛ ولی به مسلمانان گفتند مذهبتان را بگویید. وقتی آنان مذهب خود را گفتند، نایب گفت: ‌«شما، مسلمان نیستید و اموال شما مصادره می‌شود. کسی که به خدا و پیامبر و وصی او و امام زمان ایمان نداشته باشد، مسلمان نیست».

وقتی ما، هم‌سفران خود را در خطر دیدیم، گفتیم: «اگر اجازه فرمایید، ما نزد سلطان برویم». او پاسخ مثبت داد.

به ناخدا گفتیم: «ما می‌خواهیم به زاهره برویم تا بلکه دوستان خود را نجات دهیم»؛ ولی ناخدا گفت: «من راه را بلد نیستم».

از شهر مبارکه، راهنمایانی استخدام کردیم و سیزده روز و شب، طیّ مسیر کردیم، تا آن‌که قبل از طلوع فجر، راهنما تکبیر گفت و افزود:‌ »این، مناره‌های زاهره است».

صبح، به شهر زیبایی وارد شدیم که زیباتر از آن، چشم ما ندیده است؛ هوای لطیف و آب شیرین؛ شهری را دیدیم که بر روی کوهی از سنگ سفید بنا شده بود؛ گرد آن، دیواری تا دریا کشیده بودند؛ نهرها در شهرها و محله‌هایش جاری بود؛ گرگ و گوسفند، کنار هم بودند؛ بازارهای بزرگ، ارزاق فراوان و رفت و آمد از دریا و خشکی، از ویژگی‌های آن شهر بود. وقتی صدای مؤذن بلند می‌شد، همه به مسجد می‌شتافتند.

بالأخره، به حضور سلطان رسیدیم. سلطان در باغی بود که قبه‌ای در میان آن قرار داشت. در این هنگام، اذان گفته شد و باغ، پر از نمازگزاران شد.

مردم، او را پسر صاحب‌الامر می‌نامیدند. به ما خیر مقدم گفت و پرسید: «تاجر هستید یا میهمان؟» گفتیم: «تاجر». گفت: «کدام یک مسلمانید و کدام اهل کتاب؟» و پرسید:‌ »مسلمانان، پیرو کدام مذهبند؟»

شخصی به نام دربهان بن احمد اهوازی با ما بود. گفت: «من شافعی‌ام و بقیه‌ مسلمانان همراه ما نیز شافعی‌اند؛ مگر حسان بن غیث که او مالکی است».

سلطان رو به آنان کرد و گفت:‌ «آیا غیر از اهل‌بیت، کسی از اهل کسا بوده است؟ آیه‌ تطهیر در شأن چه کسانی است؟»

دربهان، کلام سلطان را قطع کرد و گفت: «ای پسر صاحب‌الامر! آیا می‌توانید نسب خود را بیان کنید؟»

سلطان گفت: «من، طاهر، پسر محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی هستم».

مرد شافعی، غش کرد. پس از به هوش آمدن، به سلطان ایمان آورد.

ما، هشت روز میهمان او بودیم و یک سال نیز نزد مردم آن شهر میهمان شدیم. در این مدت دریافتیم که این شهر [و توابع آن] مسیر دو ماه در خشکی و دریا است و پس از آن، شهری است به نام رائقه که سلطان آن، قاسم بن صاحب الامر است. و سپس صافیه است که سلطان آن، ابراهیم بن صاحب الامر است و سپس مظلوم است که سلطان عبدالرحمان بن صاحب الأمر است و سپس عناطیس است که سلطان آن، هاشم بن صاحب‌الامر است.

در همه‌ این دیار، جز مؤمن شیعه یافت نمی‌شود و جمعیت آنان، به حدی است که اگر همه‌ دنیا جمع شوند، تعداد آنان، فزون‌تر است.

ما، یک سال نزد آنان بودیم و منتظر ورود صاحب‌الامر شدیم؛ چون معتقد بودند که آن سال، سال آمدن او به زاهره است؛ ولی ما موفق نشدیم. ابن دربهان و حسان، در آن شهر ماندند تا او را زیارت کنند.

وقتی عون الدین وزیر این داستان را شنید، برخاست و وارد اطاقی شد و یک یک ما را احضار کرد و گفت: «مبادا این داستان را بازگو کنید». ما نیز این داستان را تا پس از مرگ او بازگو نکردیم.»»
 
بررسی سند داستان دوم جزیره خضراء
استاد مرکز تخصصی مهدویت گفت:‌ محدث نوری از کتاب تعازی نقل کرده است لذا ابتدا به بررسی کتاب تعازی می‌پردازم؛ نویسنده‌ کتاب، شریف زاهد ابی عبدالله محمد بن علی بن الحسن بن عبدالرحمان العلوی الحسینی است. نسخه‌ای از این کتاب، در خزانه‌ رضوی (علیه‌السلام) بوده و محدث نوری، آن را استنساخ کرده است. این کتاب را، شریف ابو عبدالله محمد بن علی بن الحسن بن عبدالرحمان، در سال ۴۴۳ ق، برای ابوالحسین زید بن ناصر الحسینی روایت کرده است؛ بنابراین تألیف کتاب، در نیمه‌ نخست قرن پنجم بوده است. مؤلف کتاب، معاصر سید رضی بوده است.

وی افزود: نتیجه اینکه کتاب تعازی در قرن پنجم (سال ۴۴۳ ق) روایت شده؛ ولی داستانی که در پایان کتاب آمده، مربوط به سال ۵۴۳ است؛ یعنی یکصد سال، میان تألیف کتاب و داستانی که در آن نقل شده، فاصله است.

وی ادامه داد: مسلم است این داستان را استنساخ کنندگان، در پایان کتاب آورده‌اند و هیچ ارتباطی به متن کتاب ندارد.

حجت‌الاسلام کلباسی با بیان اینکه ممکن است تصور شود تاریخ نقل داستان، اشتباه است و داستان در ۴۴۳ نقل شده؛ ولی به اشتباه ۵۴۳ نوشته شده، گفت: این سخن، به دلایل مردود است. زیرا تاریخ‌ها با حروف نوشته شده‌اند، نه اعداد، و چنین خطای فاحشی در نوشتار بسیار بعید است و راوی اصلی داستان، «انباری» در سال ۴۴۳، نه تنها به دنیا نیامده بود؛ بلکه چه بسا والدین او نیز هنوز به دنیا نیامده بودند. و ابن هیبره که نام کامل او یحیی بن محمد ابو المظفر و وزیر چند خلیفه‌ عباسی بوده و این داستان، در حضور او اتفاق افتاده، متولد ۴۹۰ ق و متوفای ۵۶۰ ق است. وی، در سال ۵۴۴ ق، به وزارت مقتضی الأمر الله رسید.

کلباسی گفت: با توجه به آنچه که درباره‌ کتاب التعازی گفته شد، داستان مزبور، فاقد هر گونه استناد است؛ چرا که صاحب التعازی، آن را نقل نکرده؛ بلکه استنساخ کننده‌ای نامعلوم، آن را در پایان کتاب افزوده است که معلوم نیست این خبر را از کجا و چه کسی شنیده است و آیا انتساب آن به اشخاص مذکور در سند، صحت دارد یا ندارد؟

وی افزود: با چشم‌پوشی از اشکال نخست، اشخاص مذکور در سلسله‌ سند داستان، شناخته شده نیستند و در کتاب‌های تراجم و رجال شیعه، ذکری از آنان به میان نیامده است. تنها شخصی که شناخته شده است و در کتب تراجم عامه، نامش آمده کمال‌الدین انباری است.

این استاد حوزه و دانشگاه گفت: شخصی که در مجلس ابی هیبره ناقل خبر بوده، نه تنها مجهول است؛ بلکه مسیحی بوده و با دیدن آن همه نشانه‌ها، باز بر عقیده‌ خود باقی بوده است. حال چگونه می‌توان بر خبر چنین شخصی از اهل کتاب اعتماد کرد؟ آیا می‌توان برای اعتقاد به صحت چنین وقایعی، بر خبری که از هر جهت مجهول است، اعتماد کرد؟

پژوهشگر مسائل مهدویت گفت: به زمینه‌های اجتماعی و روانی، از مهم‌ترین عوامل شکل‌گیری داستان‌ها است. سال‌های میانی قرن ششم (۵۴۳ ق) ویژگی‌هایی دارد که توجه به آن‌ها، بسیاری از نقاط مبهم را روشن می‌کند. به عنوان نمونه میان خلافت عباسی و خلفای فاطمی و حکومت موحدان، در سرزمین‌های مغرب اسلامی و اندلس رقابت شدیدی بود. پس از انقراض فاطمیان مصر (۵۶۷ ق) مرابطان و نیز موحدان، نهضت بزرگی را در مغرب و اندلس به راه انداختند.

فاطمیان و نیز موحدان، گرایش شیعی داشتند و محمد بن تومرت که بنیان‌گذار حکومت موحدان است (۵۱۷ ق)، خود را از اهل‌بیت (علیهم‌السلام) می‌دانست و به صراحت خود را مهدی موعود می‌نامید. از دغدغه‌های مهم دربار خلافت عباسی، رشد نهضت‌های شیعی و حرکت‌های متأثر از آن بود؛ از همین رو؛ حرکت‌های عظیم موحدان، برای عباسیان، نگرانی جدی فراهم ساخته بود.

وی گفت: در متن داستان مورد بحث نیز می‌بینیم ابن هیبره چگونه اصرار دارد این خبر منتشر نشود و کسی آن را بازگو نکند؛ چرا که خبر از یک دولت شیعی و حکومت مقتدر آن، خوشایند دربار عباسی نبود. نکته‌ قابل توجه، آن‌که صاحب‌الأمر لقبی بود که به ابن تومرت داده می‌شد.ابن خلدون می‌نویسد: مهدی [ابن تومرت] به نام امیرالمؤمنین خوانده می‌شد و وی، «صاحب‌الامر» بود.

حجت الاسلام کلباسی افزود: در داستان مورد بحث نیز، روی همین عنوان، تکیه می‌شود و اینکه فرزندان صاحب‌الأمر، در شهرهای مختلف بلاد مغرب حکومت داشتند.

وی تاکید کرد: عبدالمؤمن که جانشین ابن تومرت بوده نیز به همین لقب خوانده می‌شده است. فرزندان او، در آن سال‌ها در اندلس و جزایر پیرامون آن حکومت می‌کردند.

این پژوهشگر مسائل مهدویت گفت: داستان‌هایی مانند داستان علی بن فاضل که در سال ۶۹۹ آن را نقل کرده است و داستان دوم که از شخصی مجهول در ۵۴۳ بازگو می‌شود و یکصدسال با هم فاصله دارند، هر دو گویای یک حقیقت‌اند.

وی تأکید کرد: خبرهای سانسور شده از سوی حکومت عباسی و خواسته‌های سرکوب شده‌ شیعیان و سعی در کم جلوه دادن آنان، زمینه را برای ابراز حقایق به صورت داستان‌هایی بهت‌انگیز، فراهم کرده است و آن‌گاه  اشخاصی که بیش‌تر ناقل اخبار بودند تا ناقد و بصیر به شرایط و احوال، آن اخبار را در کتاب‌های خود گرد آوردند و خود نیز به مستند نبودن آن‌ها اقرار داشتند؛ ولی آن داستان‌ها، مستمسک برخی ساده‌لوحان برای ادعاهای بی‌اساس شد.
 
اشکالات محتوایی داستان دوم جزیره خضرا
حجت‌الاسلام والمسلمین کلباسی گفت: ‌برخی از کسانی که به جای پیگیری معارف قطعی اسلام و منابع نورانی آن، در پی داستان‌های بی‌سند، ولی پر از هیاهو هستند، سعی کرده‌اند داستان اول و دوم جزیره‌ خضرا و قصه‌هایی دیگر را کنار هم قرار داده، آن‌ها را مکاشفات و توفیقاتی که برای برخی افراد رخ داده است، مطرح کنند.

وی گفت:‌ در داستان دوم جزیره‌ خضرا، یک تاجر مسیحی و تعدادی یهودی و مسیحی و برخی از اهل سنت، به این افتخار نائل می‌شوند که به جزایر فرزندان امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) سفر کنند و مدتی طولانی نیز در آن محل سکونت کنند. چگونه است که صدها مسلمان شیعه و عالم پرهیزگار و عاشق اهل‌بیت علیهم‌السلام چنین توفیقی نیافته‌اند؛ ولی چند نفر مسیحی و یهودی به این توفیق می‌رسند و بر دین خود نیز باقی می‌مانند؟

وی گفت: مرد مسیحی، مدعی است که از شهر باهیه است و تجار آن را می‌شناسند و هزار و دویست پارچه آبادی است. این، چه شهری است که در منابع جغرافیایی قدیم، مانند معجم البلدان و تواریخ معتبر، از آن، نامی به میان نیامده است؟ با توجه به این‌که یاقوت حموی حتی نام روستاها را ذکر می‌کند و سرزمین‌های غرب و اطراف مدیترانه برای آنان، کاملاً شناخته شده بوده است.

کلباسی گفت: کسانی که به این گونه اخبار استناد و گاه استدلال می‌کنند، باید به این پرسش نیز پاسخ دهند که به چه دلیل در داستان نخست جزیره‌ خضرا (داستان علی بن فاضل) می‌خوانیم: «آب‌های سفید از هر طرف جزیره را احاطه کرده است و کشتی‌های دشمنان ما در این آب‌ها غرق می‌شوند»؛ ولی در داستان دوم، با آن‌که به چند جزیره سفر می‌کنند هیچ خبری از آب‌های سفید و وضعیت غیر عادی نیست؟

وی گفت:‌ در داستان دوم، کسی که مدعی است فرزند امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) است از یهود و نصارا،‌ جزیه می‌گیرد ولی اموال اهل سنت را مصادره می‌کند. این حکم با کدام سیره و سنت مطابق است؟

حجت الاسلام کلباسی با بیان اینکه ممکن است کسی بگوید:‌ امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) و فرزندان آن حضرت، براساس احکام واقعی حکم می‌کنند؛ از همین رو، پس از ظهور خواهند گفت او،‌ دین جدیدی آورده‌است، گفت: اولاً، با ظهور حضرت، احکام الهی، آن‌گونه که تشریع شده است بیان خواهد شد و قضاوت براساس واقعیت صورت خواهد گرفت، نه ظواهر؛ ولی این موضوع، پس از ظهور است نه در زمان غیبت. ثانیاً، حرمت اموال مسلمان با اظهار شهادتین، سیره و سنت قطعی پیامبر (صلی‌الله علیه وآله وسلم) و ائمه ‌(علیهم‌السلام) است و قابل نقض نیست.
 

جمع‌بندی مطالب بیان‌شده درباره حکایت جزیره خضرا

حجت‌الاسلام والمسلمین کلباسی در جمع بندی این مباحث گفت: به طور کلی می‌توانم بحثم را چنین جمع کنم که؛

۱. هر دو داستان جزیره‌ خضرا از نظر سند قابل اعتنا نیستند.

۲. مطالب مطرح شده در این داستان‌ها اشکالات و تناقضات بسیاری دارد که به برخی اشاره شد.

۳. این داستان‌ها، بازتاب حوادث زمان نقل آن‌ها است و با آنچه در عرصه‌ تاریخ و جغرافیای آن زمان می‌گذشته، مرتبط است.

۴. حکومت‌های بسیاری در بلاد مغرب و جزایر دریای مدیترانه و سواحل آن، در آن زمان وجود داشته‌اند که خود را از اعقاب ائمه (علیهم‌السلام) می‌شمردند و برخی از آنان خود را فرزندان صاحب‌الامر می‌دانستند.

۵.‌ ابن تومرت در بلاد مغرب، مدعی شد امام زمان و مهدی موعود است و حکومت مقتدری نیز تشکیل داد که به نام حکومت موحدان در تاریخ شناخته می‌شود. عبدالمؤمن نیز که با همین القاب و عناوین حکومت می‌کرد، با اقتدار در بخش‌های مهمی از سرزمین‌های مغرب حکومت کرد و فرزندان خود را در جزایر و مناطق مختلف، به حاکمیت گماشت.

۶.‌ افکار و آرمان‌های سرکوب شده‌ شیعیان در دوران عباسی، زمینه‌ بروز آن‌ها را به صورت آفرینش داستان فراهم کرد.

۷. سزاوار نیست در موضوع امام زمان (علیه‌السلام) که از عقاید حتمی و مشترک همه‌ مسلمانان است، با اتکا به خبرهای غیر موثق و حدسیات ساخته‌ اذهان، سخن گفت و قلم زد؛ چرا که از مصادیق افترای بر ائمه (علیهم‌السلام) است که از خطاهای بزرگ و گناهان کبیره به شمار می‌رود.

۸.  در آرا و عقاید، مواردی یافت می‌شود که علم آن را باید به خدا و رسولش واگذاشت و بدون علم و اطلاع و طیّ مقدمات لازم، در آن‌باره سخن نگفت. موضوع فرزندان امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) و این‌که آن حضرت ازدواج کرده و دارای فرزند است یا نه و آنان چگونه زندگی می‌کنند، از همین موارد است. بهتر است علم آن را به خدا واگذاریم و بی‌سبب، افکار و عقاید دیگران را با مطالب نامستند و نامعقول آشفته نکنیم.


منبع: سایت عصر شیعه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط